متن ادبی «همه، هم‏نشین اشک»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)


خاطرات مسجد، سیاه پوشیده است.
غزل، بی ‏کسی خویش را فریاد می‏زند.
مدینه در دو بیتی‏ ترین ناله ‏ها می‏سوزد.
«تنهایی»، در گوشه دل، زانوی غم بغل کرده است.
از متن دقایق، ضجه فواره می‏زند.
بر آینه فضیلت‏ ها، گردی از اندوه نشسته است.
ماتمی درون نی‏ های دشت، رخنه کرده است. خانه متصل به وحی، بی‏تابانه می‏گرید.
صدای حزن، در و دیوار را آکنده است.
با شیون‏ های فاطمه علیه السلام ، روح بلند آبشارها، تاب و توان خویش را از دست داده است. با ناله ‏های او، دل‏ها افتاده ‏اند به خاک مرثیه.
تاریخ می ‏بیند که داغ ‏های زهرا ادامه دارد.
می ‏بیند که مدتی از گرمی این بستر نمی‏گذرد که آتش‏ های بی‏ اجازه، درب خانه این بانو و دل‏ های ما را به خاکستر می ‏نشانند.
گویا مدینه در می‏زند و می‏ آید به بالین پیامبر، تا بار دیگر با بوی عشق گره بخورد!
می‏آید تا از زبان صبح امید، بگوید: حکایات خزان طولانی است؛ اما دستان سبز قرآنت، درخت جاوید زندگی را در دل‏های مدینه ‏ای، خواهد کاشت.
مدینه اکنون می ‏بیند کنار قامت مهربان پیامبر عطوفت، عطر پرواز پیچیده است. برای مدینه، همه چیز، بر مدار دریغ و افسوس می ‏چرخد.
گویا مدینه می‏رود و لحظاتی بعد، کاینات را با خود می ‏آورد تا به گریه‏ های «حسنین» اقتدا کنند.
ضایعه ‏ای است که همه باید سیر بگریند.
رفتن رسول صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ، پاییزی تلخ را در دفتر دنیا رقم زد.
همه در خویش می‏سوزند.
از لابه ‏لای گریه ‏ها و تصاویر داغ که قطره قطره می‏چکد، «ملک الموت» نیز دیده می‏شود که با احترام، نزد ابهت و جلال پیامبر زانو می‏زند.

محمدکاظم بدرالدین