السلام علیک یا رسول اللّه!
تو را هرگاه می نگریستم، چهره ای شاد و زیبا میدیدم که دخترش را با مهربانی پدرانه، در آغوش میکشید. تو را هر بار که در آستانه ورود یافتم، بانگ «السلام علیکم یا اهل النبوه» سر داده بودی و اهل مدینه را به ارزش اهل خانه متذکر میشدی.
زمان بر اهل خانه میگذرد؛ اما چونان خنجری که بر سینه پر دردشان مینشیند. آه، یا رسول اللّه! حتی دیوارهای کاهگلی من، هیچگاه بانویشان فاطمه علیه السلام را این گونه مضطرب و پریشان ندیده بودند و هرگز علی علیه السلام خیبرشکن را پناه برده به کنج دیوار نیافته بودند. شولای مصیبت بر سر روی مدینه سایه انداخته است.
نگاه ها، نگاه دلواپسی و ناامیدی است و از لبها با لرزشی ممتد و بیوقفه، ناله می تراود و آه می جوشد.
حسنین علیهماالسلام ، دار و ندار خویش را در بستر وداع میبینند. این سرو در بستر آرمیده، تمام دار و ندار علی علیه السلام است؛ چگونه با او وداع کند؟
یا رسول اللّه! برخیز؛ مدینه تو را میخواهد. برخیز که بعد از تو، مرا حرمتی نخواهد بود؛ که تنها تو میدانستی حرمت خانه علی و فاطمه را.
برخیز! که تمام کوچه ها سوگند خورده اند که دیگر دندان تو را نشکنند.
ای بهانه خلقت کاینات! چگونه وداع میکنی با دخترت؛ تو بهتر میدانی که روزهای بعد از تو چقدر سیاه بر روزگار او خواهد گذشت؟ چگونه وداع میکنی با علی علیه السلام ؛ تو میدانی که بعد از تو حتی سلامش را پاسخ نخواهند داد.
یا رسول اللّه! بگذار از دنیای بعد تو، چیزی نگویم! وصیت شما «ثقلین» بود.
آه...! بگذار چیزی نگویم!
علی خالقی
اهل بیت علیهم السلام
متن ادبی «شولای مصیبت»
- بازدید: 5869