مردان حجاز شانه به شانه هم ایستاده اند و نبی رحمت است که آنها را مینگرد. مهاجر و انصار تشنه کلامی دیگرند. نبی رحمت، روزهای فرا رو را دیده است. نگران است؛ نهال نوپایی که هنوز محتاج آبیاری ست. نهضتی که از مکّه برخاسته، اکنون در مدینه به ثمر نشسته و نشو و نما می یابد؛ هر روز شاخه بر شاخه اش افزوده میشود و این شکوفه های اسلام است که فضای شهر را عطرآگین کرده است.
گاهی میشود که اهل مدینه با مهاجران مکه، گرم نمیگیرند. گویی آنها دو گروهند؛ مسلمانان مهاجر و بی خانه و مسلمانان مدینه که صاحب خانه اند. اما مگر نه اینکه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ»!؟ آن مرد که آسمان از کلامش تپش میگیرد و شبنم می بارد، لب گشود و فرمان داد. فرمان داد به برادری. محمد مصطفی صلی الله علیه وآله فرمود: «دو تا دو تا با یکدیگر برادر دینی شوید.» نسیم کلامش در لابه لای جمعیت، پیچید. همهمه ای برپا شد. خیل مهاجر و انصار بود که دو به دو با هم، برادر میشدند و غربت و تنهایی بود که رخت بر میبست. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ، آن سرور کاینات، بار دیگر از چشمه زلال وحی سیراب شده بود. پروردگار فرمود: «اوست که تو را با یاری خود و به وسیله مؤمنان تأیید کرد و الفت میان قلوب ایشان به وجود آورد، اگر آنچه در زمین است خرج میکردی، نمیتوانستی میان دل هایشان الفت ایجاد کنی، ولی خداوند بین دل هایشان را الفت داد و او چیره و درستکار است».
برادر نبی
در آن میان که شیری به میدان است، چه کسی را یارای ایستادن است؟ ستیغ آسمان ها، جولانگاه پرواز عقاب هاست و هیچ پرنده دیگری را بالی برای رسیدن به آن نیست. نور محمد صلی الله علیه وآله، آسمانها را درنوردید و مردمان را یارای آن نیست که خیره بر سیمای نورانی اش شوند. آنگاه که امر نمود به پیمان برادری تا هر یک از اهالی مدینه و مهاجرین مکه با یکدیگر برادر شوند، چه کسی میتوانست در برابر او بایستد و با سرور کاینات برادر شود؟ پس از فرمان او هر کدام، کسی را برای برادری خویش برگزید. علی علیه السلام که تنها مانده بود، با بغضی در گلو، کنار پیامبر ایستاد. عصاره عالم وجود محمد مصطفی صلی الله علیه وآله، دست او را فشرد. همه منتظر بودند تا ببینند چه کسی افتخار برادری با رسول خدا را خواهد داشت. انتظار بی معنا بر چه کسی جز علی علیه السلام می توانست دوش به دوش پیامبر بایستد و مگر رسول خدا صلی الله علیه وآله تاکنون برادری جز او داشت؟! مگر نه آنکه نبی رحمت، پیش از این بارها فرموده بود: «أنا و عِلیٌّ مِن شَجَرَةٍ واحِدَةٍ و سائِرُ النّاسِ مِن شَجَرٍ شتَّی و اَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِن مُوسی». و به علی علیه السلام گفته بود: «أنْتَ مِنِّی بِمَنزلة هارون مِن مُوسی إلّا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی»؟! مگر نفرمود من و علی هر دو، شاخه های یک درختیم و سایرین از درخت های مختلفند و پیغمبر صلی الله علیه وآله علی علیه السلام را نسبت به خود به مقام هارون نسبت به موسی نشانید جز آنکه فرمود پس از من پیغمبر نیست؟!
وحدت؛ تار و پود اسلام
پیامبر که پدر امت بود، فرمانشان داد تا دو به دو با یکدیگر پیمان برادری ببندند، تا غبار جدایی و فاصله های جاهلی، به یکباره شسته شود. تا با هم برادر باشند و برادر و غم خوار هم و همراز هم. تا هر کسی بی یاور نباشد که در تمام تنهایی ها و غصه ها، این بار تکیه گاهش باشد و بدین سان اسلام از تار و پود مهاجرین و انصار چنان بافته شد که در سایه دلنواز آن تمام جان های خسته عالم بیاسایند و آب حیات اسلام را جرعه جرعه نوش کنند.
محمد علی روزبهانی