متن ادبی «برادر شوید»

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

مردان حجاز شانه به شانه هم ایستاده ‏اند و نبی رحمت است که آنها را می‏نگرد. مهاجر و انصار تشنه کلامی دیگرند. نبی رحمت، روزهای فرا رو را دیده است. نگران است؛ نهال نوپایی که هنوز محتاج آبیاری‏ ست. نهضتی که از مکّه برخاسته، اکنون در مدینه به ثمر نشسته و نشو و نما می‏ یابد؛ هر روز شاخه بر شاخه ‏اش افزوده می‏شود و این شکوفه ‏های اسلام است که فضای شهر را عطرآگین کرده است.
گاهی می‏شود که اهل مدینه با مهاجران مکه، گرم نمی‏گیرند. گویی آنها دو گروهند؛ مسلمانان مهاجر و بی‏ خانه و مسلمانان مدینه که صاحب خانه ‏اند. اما مگر نه اینکه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ»!؟ آن مرد که آسمان از کلامش تپش می‏گیرد و شبنم می‏ بارد، لب گشود و فرمان داد. فرمان داد به برادری. محمد مصطفی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله فرمود: «دو تا دو تا با یکدیگر برادر دینی شوید.» نسیم کلامش در لابه‏ لای جمعیت، پیچید. همهمه ‏ای برپا شد. خیل مهاجر و انصار بود که دو به دو با هم، برادر می‏شدند و غربت و تنهایی بود که رخت بر می‏بست. پیامبر اکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ، آن سرور کاینات، بار دیگر از چشمه زلال وحی سیراب شده بود. پروردگار فرمود: «اوست که تو را با یاری خود و به ‏وسیله مؤمنان تأیید کرد و الفت میان قلوب ایشان به وجود آورد، اگر آنچه در زمین است خرج می‏کردی، نمی‏توانستی میان دل ‏هایشان الفت ایجاد کنی، ولی خداوند بین دل ‏هایشان را الفت داد و او چیره و درست‏کار است».
برادر نبی
در آن میان که شیری به میدان است، چه کسی را یارای ایستادن است؟ ستیغ آسمان‏ ها، جولانگاه پرواز عقاب‏ هاست و هیچ پرنده دیگری را بالی برای رسیدن به آن نیست. نور محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله، آسمان‏ها را درنوردید و مردمان را یارای آن نیست که خیره بر سیمای نورانی‏ اش شوند. آن‏گاه که امر نمود به پیمان برادری تا هر یک از اهالی مدینه و مهاجرین مکه با یکدیگر برادر شوند، چه کسی می‏توانست در برابر او بایستد و با سرور کاینات برادر شود؟ پس از فرمان او هر کدام، کسی را برای برادری خویش برگزید. علی علیه ‏السلام که تنها مانده بود، با بغضی در گلو، کنار پیامبر ایستاد. عصاره عالم وجود محمد مصطفی صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله، دست او را فشرد. همه منتظر بودند تا ببینند چه کسی افتخار برادری با رسول خدا را خواهد داشت. انتظار بی‏ معنا بر چه کسی جز علی علیه ‏السلام می‏ توانست دوش به دوش پیامبر بایستد و مگر رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله تاکنون برادری جز او داشت؟! مگر نه آنکه نبی رحمت، پیش از این بارها فرموده بود: «أنا و عِلیٌّ مِن شَجَرَةٍ واحِدَةٍ و سائِرُ النّاسِ مِن شَجَرٍ شتَّی و اَحَلَّهُ مَحَلَّ هارُونَ مِن مُوسی». و به علی علیه ‏السلام گفته بود: «أنْتَ مِنِّی بِمَنزلة هارون مِن مُوسی إلّا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعدی»؟! مگر نفرمود من و علی هر دو، شاخه ‏های یک درختیم و سایرین از درخت‏ های مختلفند و پیغمبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله علی علیه ‏السلام را نسبت به خود به مقام هارون نسبت به موسی نشانید جز آنکه فرمود پس از من پیغمبر نیست؟!
وحدت؛ تار و پود اسلام
پیامبر که پدر امت بود، فرمانشان داد تا دو به دو با یکدیگر پیمان برادری ببندند، تا غبار جدایی و فاصله‏ های جاهلی، به یکباره شسته شود. تا با هم برادر باشند و برادر و غم خوار هم و هم‏راز هم. تا هر کسی بی‏ یاور نباشد که در تمام تنهایی‏ ها و غصه‏ ها، این‏ بار تکیه ‏گاهش باشد و بدین ‏سان اسلام از تار و پود مهاجرین و انصار چنان بافته شد که در سایه دلنواز آن تمام جان‏ های خسته عالم بیاسایند و آب حیات اسلام را جرعه جرعه نوش کنند.

محمد علی روزبهانی