از همه، رو به سوی تو گریزان شده ام. گریخته ام تا تو؛ بی آنکه کلامی بگویم، تا نیازم را بخوانی و نوازشم کنی. صدایت میزنم؛ صدایم کن!
پیشِ روی تو ایستاده ام؛ بی هر توشه و ره آوردی.
تو میدانی؛ حتی بهتر از من که آن همه کاستی در من و ما، جز با نظر عنایت تو و نگاه ارمغان بخش تو تکمیل نمیشود.
امان از حرمان تو؛ که همان تنبیه بی رقیب دل من است.
زیادت شوق به تو، در من دمیده است. واله شده ام به رأفت های تو که بر همه مهربانی ها پیشی گرفته است.
به تو محتاجیم؛ به ما مشتاق باش!
ای اله! روحم را به محل پاکیزه عرشت؛ عرش رحمانی ات، آویزان کن و از همه یادها و صورت ها، جز صورت روشن و آرام تفضلّت، بگردان.
خدای ما! آفتابگردان، بی رؤیت خورشید، نابود میشود؛ ما را همیشه به حظ و نصیب دیدار با لطف هایت، شادمانه ساز.
پروردگارا! از آن دلدادگانم قرار ده که با عطر ذکر تو، خانه دلشان را تابناک میکنند.
از لرزشها و لغزش هایم درگذر و از همه آن خطاها که آزار توست، چشم فرو بند.
عزیزا! اگر عقوبت و عقاب تو به سوی آتش میخواندم، بخشش و بخشایش تو به سوی فردوسم سوق میدهد و من بدان فرجام رؤیایی است که دلخوش مانده ام.
مخواه که پیمان دیرینه من و تو، سستی پذیرد و سپاسگزاری های من از تو رنگ غفلت گیرد.
ما به تو محتاجیم، به ما مشتاق باش!
مصطفی پورنجاتی