متن ادبی «گریخته ‏ام تا تو»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

از همه، رو به سوی تو گریزان شده‏ ام. گریخته‏ ام تا تو؛ بی‏ آنکه کلامی بگویم، تا نیازم را بخوانی و نوازشم کنی. صدایت می‏زنم؛ صدایم کن!
پیشِ روی تو ایستاده‏ ام؛ بی هر توشه و ره ‏آوردی.
تو می‏دانی؛ حتی بهتر از من که آن همه کاستی در من و ما، جز با نظر عنایت تو و نگاه ارمغان‏ بخش تو تکمیل نمی‏شود.
امان از حرمان تو؛ که همان تنبیه بی ‏رقیب دل من است.
زیادت شوق به تو، در من دمیده است. واله شده ‏ام به رأفت ‏های تو که بر همه مهربانی‏ ها پیشی گرفته است.
به تو محتاجیم؛ به ما مشتاق باش!
ای اله! روحم را به محل پاکیزه عرشت؛ عرش رحمانی ‏ات، آویزان کن و از همه یادها و صورت ‏ها، جز صورت روشن و آرام تفضلّت، بگردان.
خدای ما! آفتاب‏گردان، بی‏ رؤیت خورشید، نابود می‏شود؛ ما را همیشه به حظ و نصیب دیدار با لطف‏ هایت، شادمانه ساز.
پروردگارا! از آن دلدادگانم قرار ده که با عطر ذکر تو، خانه دلشان را تابناک می‏کنند.
از لرزش‏ها و لغزش ‏هایم درگذر و از همه آن خطاها که آزار توست، چشم فرو بند.
عزیزا! اگر عقوبت و عقاب تو به سوی آتش می‏خواندم، بخشش و بخشایش تو به سوی فردوسم سوق می‏دهد و من بدان فرجام رؤیایی است که دل‏خوش مانده ‏ام.
مخواه که پیمان دیرینه من و تو، سستی پذیرد و سپاس‏گزاری‏ های من از تو رنگ غفلت گیرد.
ما به تو محتاجیم، به ما مشتاق باش!

مصطفی پورنجاتی