متن ادبی «دوباره آمده ‏ام»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

پیراهن این دعای همیشگی دیگر بر تنم زار می‏زند؛ تو بگو چه باید کرد؟
این دعای هر روزه ‏ام با این که به قدمت چشم‏ های زمین گیر من، بر لب‏ هایم بوده و هست و تمام شرم روسیاهی ‏ام را با خود به هر سو می‏کشد، ولی باز دست بردارش نیستم؛ چرا که تمام امیدم به تکرار این دعای نخ ‏نمای فرسوده است و ادامه بودنم، بسته به اجابت این واژه ‏های همیشه: الهی العفو!
نمی‏دانم صبر تو تا کجاست که سال‏ های سال، این کلام را از لب‏ های گناهکار من شنیدی و هر بار اجابت کردی و باز من ناسپاس، سر در پی وسوسه ‏ای دیگر گذاشتم و به دام گناهی دوباره گرفتار شدم و باز به سمت تو آمدم که: العفو.
عذرم را بپذیر!
پروردگارا! این گناه ‏های پی‏ در پی، جسارت و وقاحت نیست؛ سر به هوایی بنده ناخلفی است که تمام هستی‏اش، به لطف و مهر لایزال تو پشت‏گرم است و آنقدر به خدایی و به عیب‏ پوشی و عفو جاودانه ‏ات دل‏خوش است که مغرور می‏ شود و ناغافل، دست در دست وسوسه‏ های ابلیس می‏گذارد.
خداوندا! نگذار در قعر دره‏ های متعفن هوس، از پرواز به سمت و سوی ملکوت تو بی ‏نصیب بمانم!
نگذار در بزم سیاه‏ خواری و سیاه‏کاری گناه، خویشتن خداخواه خویش را پایمال کنم و برای همیشه، در تبعید این خاک دور از تو، همنشین فریب ‏ها و دروغ ‏های ابلیس باشم.
پرهیز عاشقانه ‏ای به من عطا کن که در آستانه هر خطا و لغزش و در معرض هر هوس دلفریبی، تو را در مقابل ارتکاب ‏های خویش ببینم و از عرصه جرم، با گناه ناکرده به درگاه تو بگریزم، تا تو دلِ گریزان از خطایم را در آغوش بگیری؛ تا ابلیس ناکام، پشت سرم بر جای بماند و خدای مهربان همیشه، مرا بیشتر دوست بدارد.
«اَللّهُمَّ فَاقبَلْ عُذرِی وَ ارْحَم شِدَّةَ ضُرّی و فُکَنّی مِن شَدِّ وَثاقی...».
سودابه مهیجی