متن ادبی «بادبادن سپید امید»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

دنیا مثل دریاست. لحظه ‏ای آرام آرام و لحظه ‏ای توفانی و پرحادثه، در لحظه‏ های آشوبش امانی نمی‏ماند. کسی جلودار موج‏ های بلند فریب و فتنه‏ اش نیست. گرداب‏ های خطا و گناهِ آن فرو کشنده ‏اند و امواج حرص و طمع و شهوت و آز، کوبنده. دست و پا در بند جهل گرفتار است و چشم به خواب‏ آلودگی و مستی غفلت، فرو بسته.
چه خواهم کرد منِ نابلدِ ناتوانِ فرومانده در کار، با این دریای سهمگین و خروشان و با این تاریکی و موج و گرداب؛ اگر نباشد کشتی نجات آل محمد ـ که سلام خدا بر آنان باد ـ کشتی نجاتی که هر که در آن درآید، ایمن ماند و جز آن به هلاکت رسد.
بادبان سپیدش، روشنیِ دل درماندگان و فروماندگان غرقابه دنیاست و پرچم بلندش، امید همه راه‏ گم ‏کردگان. این تنها کشتی نجاتی است که به ساحل می‏رسد.
هم ‏قدمی با آل ‏محمد صلی ‏الله‏ علیه‏ و ‏آله ، یعنی نجات یافتن؛ اگر قدمی پیش بروی، در دریا فرو رفته ‏ای و اگر قدمی پس بمانی، باز هم در گردابی. تنها راه نجات و رهایی، در همراهی با آل محمد(ص) است؛ همراهی با خبره ‏ترین، داناترین و آشناترین ناخدایان.
تنها راه رستگاری، پناه گرفتن زیر پرچم خاندان رسول خدا(ص) و قدم جای قدم ‏هاشان نهادن و در قاب تصویر کلام‏شان زیستن و پا از آن بیرون ننهادن، دل به گفتارشان سپردن و بر منش و کردارشان عمل کردن است.
ساحل دور نیست، کشتی آرام است. ناخدا بیدار است و راه آشنا و مهربان، سلام و درود بر ناخدای کشتی نجات؛ سلام و درودی به عدد همه ذرات آب!

منیره زارعان