نامتان سرور دلها و یادتان طراوات جانها؛
حضورتان روشنای طلوع و کلامتان چراغ پرفروغ؛
وجودتان میزان حق و عدالت، نگاهتان کیمیای رحمت؛
ای اهل بیت عصمت، ای خاندان کرامت و ای راهنمایان راه سعادت!
دل به مهر شما میسپارم و درود میفرستم؛ عطر نامتان، دلم را پر میکند و درود میفرستم؛ شمیم یادتان، دنیایم را تازه میکند و درود میفرستم.
معرفت تان و دوستی تان، در درونم آهنگ امنیت و آرامش ساز میکند، از خطا، نگاهم میدارد، از گناه، بازم میدارد، راهم مینماید، امیدم میدهد و رهایم میکند... و من بر شما درود میفرستم؛ درودی بیانت ها و سلامی بی پایان؛ از کوچکترین بنده خدا، بر بلندترین قله های رفیع کمال.
الهی! مرا نه تاب خاموش ماندن است و نه توان به جای آوردن سپاس؛ سپاس آنان که از سوی تو آمدند تا دل مرا با تو آشنا کنند، چشمم را بر آنچه نمیدید و نمیشناخت، بگشانید، دستم را بگیرند و پله پله از نردبان انسانیت بالایم بکشند، نگاهم دارند که فرو نیفتم، همراهم شوند که درنمانم و چون به خطا لغزیدم، به رویم آغوش بگشایند تا تباه نشوم.
مرا کجا توان ادای چنان سپاسی است؟
بزرگا، بزرگ پروردگارا! سلام و درود من، نَمای ارادت و عشق من است که در آینه لطف تو، دو چندانش میکنم.
درود من اگر سزاوار بلندای حضور آنان نیست، به نام تو گرانش میدهم و شایستگی اش میبخشم. تو سلام های عاشقانه مرا در لفاف رحمت و مهر، فروکش؛ آنچنان که مایه رضایت برترین بندگان تو باشد.
الهی! بر محمد و آل محمد درود فرست؛ درودی بسیار، آنقدر که خشنودشان کند و سپاس مرا بنمایاند؛ درودی که برازنده بزرگی توست، که تو بزرگترینی.
منیره زارعان
متن ادبی «نمای ارادت و عشق»
- بازدید: 3438