تاريک نشينانِ تاريک انديش، توان نظاره بر نور را نداشتند. افکار سياه و کردار ظلماني آنان، جامعه را تنها براي خدمت به خود مي خواست. حاکمان جور و ستم، همواره خود را با شمشير و سرنيزه بر مردم تحميل مي کردند. در اين ميان، مردي بود که بر وسعت انسانيت حکومت مي کرد؛ حکومت بر قلب ها.
اربابان ناداني، مي پنداشتند اگر پيشواي هفتم شيعيان را زنداني کنند، مشکل خود را حل مي کنند؛ ولي نمي دانستند آناني که به موجب شرافت ذاتي و بزرگواري و حق گويي زنداني مي شوند، بر شرفشان افزوده مي شود.
" " "
مرا ملامت کردند که تو زنداني شدي. گفتم که اين عيب نيست؛ کدام شمشيرِ کاري هست که او را در نيام قرار ندهند؟
مگر نمي بيني شير را که به بيشه خود خو مي گيرد و از آن خارج نمي شود؛ ولي درندگانِ پست و ضعيف، آزادند و همواره در حرکت به هر سوي؟!
اگر پاهاي او را در بند و زنجير بسته مي بيني، اندوهگين نباش و بي تابي نکن؛ خلخال و زينت آزادمردان، همين چيزهاست.
اشارات :: مرداد 1387، شماره 111