متن ادبی «نور مطلق»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

«کشتگان خنجر تسلیم را    ***    هر زمان از غیب جانی دیگر است
عقل کی داند که این رمز از کجاست؟    ***    کین جماعت را زبانی دیگر است»
عود می‏سوزد در این باغ کبود.
باغ می‏سوزد در داغ آخرین صبوری. صبوری پیراهن را می‏درد در مرثیه رضا.
هارون، خلاصه همه خفاش ‏های مبتلا به نفرت از نور است.
آتشی در آتش هیمه این ریگ ‏ها نخل‏ های ستبری بود که روزی علی در سرتاسر این دشت بی مهر کاشت.
ریگ ‏های این بیابان هم شهادت به عشق می‏دهند؛ شهادت به نور مطلق پیچیده در چهارسوی کائنات. آه، بغداد! زندانی صبور لحظه‏ های توسل را چه کردی؟
زنجیرها شرم دارند از این همه ملکوتی که در بر گرفته ‏اند.
در و دیوار این حصار سیاه، می‏نالند؛ شروه می‏زنند، می‏لرزند، نُدبه می‏خوانند؛ همراه مردی که سبزتر از همه درختان می‏خندد، مردی که هر کجا می‏رفت، گُل تبسم می‏کاشت و ستاره احساس، مردی که از نهایت خورشید آمده ‏بود، مردی با لطافت ‏باران. بغداد، هرچه می‏خواهی از او بگیر.
این‏که داری غریبانه می‏فرستیش به ملکوت، کریم‏ترین ثانیه ‏های دنیاست.
درهای بخشایش است و مهربان‏ترین مردم.
خشم نمی‏گیرد و خشم دیگران هم فرو می‏نشاند.
او کاظم علیه‏ السلام است؛ شیرین‏ترین ستاره در این آسمان مه ‏آلود. آه، بغداد! نگذاشتی این خلسه یکدست در تنمان باقی بماند.
نگذاشتی حلاوتش جهان را پُر کند کبوترهای آسمانت برای چه پر می‏ریزند؟ چرا شیون از هر خانه گنجشک بر می‏خیزد؟ چرا درخت‏ها خشک می‏شوند؟
این پیکر خاک‏ آلود چیست که بر شانه‏ های چهار غلام سیاه می ‏آید و پشت سرش، ملایک، مویه‏ کنان از هوش می‏روند؟
این پاهای خون‏ آلود کیست که هنوز سنگینی زنجیر را برخود دارد؟
این شناسنامه درد همانی نیست که دست‏های رئوفش را کاینات می‏فهمید؟
چقدر غریب، چقدر دلتنگ، چه داغ بزرگی که مناره ‏ها، نیمه شب اذان می‏گویند، بی آنکه کسی در بلندای مأذنه ‏ها باشد!
تابوتت کو، ستاره دنباله‏ دار، بی بهانه ‏ترین آغوش سلوک، متقی‏ ترین شناسنامه خُلُود؟
آقای ابری‏ ترین اندوه ‏های باریده بر خشکی دلهامان! تابوتت کو؟
دلم تاب این اندوه را نمی ‏آورد.
چشم‏هایم محاصره گُرگ‏ها را نمی‏بیند؛ ازدحام کفتارها را، یورش خفاش را. دلم تنگ است، امام غریب؛ تنگ مرثیه ‏خوانیِ خون و اشک.
می‏خواهم به تشییع غریب ستاره بیایم؛ به خداحافظی خورشید. دلم برای گریه تنگ شده است.
امیر مرزبان

اشارات :: شهریور 1384، شماره 76