متن ادبی «رحمت جهاني»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

عسلي از نور آورده بود و درکامِ تلخ حجاز ريخت.
لات و عزي پس از آن، واژه هاي قي شده اي در تاريک خانه تاريخ بودند و لا اله الا الله، جمله اي که شقاوت ها را مصادره کرد.
فانوس را به رغم تمام سنگ ها، به اندازه تمام خانه هاي تاريک، تکثير کرد. تکبير به حق برآمده از لهجه شکسته بلال نيز شيرين بود؛ آن گونه که گذشت دوره زندگي سياه و سفيد، روزهاي رنگي در (واد غير ذي-زرع) روييدند.
تو موعودي براي تمام نسل ها و سرزمين هايي. تو آن زيبايي که زشتي را نه با خون که با دانايي کشته است و آن رعنايي که بادهاي جاهل و کولي زمانه هاي پي در پي، نتوانند قامتش را به خاک برسانند.
تو هر روز مبعوث مي شوي و مسيحايي که از خاک گرم حجاز، کبوتران صلح و شکوفايي را براي تمام جهان به پرواز درآورده اي.
کجاست سرزميني که متبرک از رحمت جهاني نشده باشد؟!
کاريکاتور مضحکِ غرب، اين صورتکِ هزار وصله، مگر مفاهيم نظم را و خيابان هاي خط کشي شده را و رفتار نيکوي شهروندي را از مردان تاريخ تاريک خود آموخته است؟!
از کتاب هاي شرقي اگر بپرسيم، خواهند گفت که برج هاي تمدنشان تا خرخره مديونِ معلم تجدد و نوآوري هستند.
اي رحمتِ جهاني! چه حقيرانه ناداني مي کنند در برابر مهرباني تو!

اشارات :: مرداد 1387، شماره 111