متن ادبی «کوتاه و گويا»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

" درود بر رحمت جهاني، پيامبر مهرباني که وجب به وجب زمين، متبرک از نام اوست!
سرشار است عالم هستي تا ابد از مستي نافه بگشوده نام محمد(صلی الله عیله وآله).

پیامبر اکرم صلی الله عیله وآله وسلم

" يتيم و غريب بود در سرزمين بت پرستي؛ اما اينک مردي است بر کرسي رسالت.
" محمد(صلی الله عیله وآله)، نامي است که هر بار مي خوانمش، لب هايم از سکر تلفظش دو بار به هم آغوشي درمي آيند. چه شور پرحلاوتي است در نام محمد!
" فصلي از دست هاي ارادتمند، روييده اند از جان تا ساحتِ قدسِ نبوي؛ در آرزوي شفاعت. بعثت حضرتش گرامي باد!
" خورشيد که بتابد، تمام منطقه ها روشن خواهند شد. پيامبر، بشارت سعادت براي تمامي جهانيان است.
" تحقق وعده الهي در وجود پاک صاحب خُلق عظيم، گرامي باد!
" در شب هاي تاريک، مردم قبل از اينکه رسول خدا(صلی الله عیله وآله) را ببينند از بوي عطر پيامبر او را مي شناختند و مي گفتند: «اين جاي رسول الله است».
شکرستان
شبيه چيست؟
مي گويند روزي پيامبر در مسجد نشسته بود. يکي از پاهاي خود را دراز کرده، فرمودند: اين پاي من شبيه چيست؟ يکي مي گويد: شبيه آفتاب و صحابه اي ديگر آن را به ماه تشبيه مي کند. و ديگري به سرو و ديگري به ساقه رعناي درخت. پيامبر در پايان، در کمال مناعت و شيريني مي فرمايند: «اين پاي من شبيه پاي ديگر من است» و با تبسمي باعث خنده و شادي صحابه و عوض شدن فضا و تفريح سالم مي شوند.
آورده اند که...
پدر
روز عيد بود. بچه ها جامه هاي نو بر تن کرده بودند و همه جا صداي خنده شنيده مي شد. چشم‌هاي کنجکاو و پرمهر پيامبر بر کودکي افتاد که لباس کهنه و پاره اي پوشيده بود و زير نخلي با قيافه اي اندوه بار و روحي پر از آرزو ايستاده بود و به اطراف نگاه مي کرد.
پيامبر تا او را ديد، دانست که کودکي يتيم است. به سمت او رفت و با لبخند شيريني گفت: «امروز مي خواهم پدر تو باشم» سپس کودک را از زمين بلند کرد و در آغوش گرفت و او را نوازش کرد تا اينکه کودک خوشحال شد و خنده اي کرد و همراه پيامبر، وارد ميدان عمومي جشن شد.

اشارات :: مرداد 1387، شماره 111