به سرم ياد تو افتاد و دلم ريخت به هم *** همه، تکرار تو کردم، همه ام ريخت به هم
من و ياد تو به هم صحبتي هم مشغول *** خانه را همهمه صحبت هم ريخت به هم
به عطشناک ترين حالت صحبت با تو *** آن قَدَر گفتم و گفتم که حَرَم ريخت به هم
تو که هستي که به هر شکل تجسّم کردم *** دست بردم که به انديشه رِسَم؛ ريخت به هم
ز غمت هر چه نوشتيم مرکّب پس داد *** جوهر و آه من و اشک قلم ريخت به هم
چو رديفي تو که در مصرع پايان غزل *** آمدي، شعر من و شاعري ام ريخت به هم
رزيتا نعمتي
اشارات :: مرداد 1387، شماره 111