کبوتری به زمین وحی شد، خدا خندید *** سلام بر قدم نو رسیده خورشید
به چارسوی جهان سر به سجده آوردند *** پرندگان غزل خوان، فراز شاخه بید
زمین به روز بزرگی دچار شد با تو *** به رغم عمری خاموش و مانده در تبعید
هزار قرن زمین خواب ماجرا میدید *** در آرزوی تو چشمان عشق ماند سپید
آهای حضرت خورشید، صد بهاران شکر! *** از اینکه آمده ای با چقدر مرتبه عید
به انتظار تو با شور مانده در شمشیر *** هزار قافله باران، هزار نسل مدید
نشسته اند... فقط امر کن که خون باشند *** به زیر پای تو لب تشنه ماندگان شهید
خوشا به حال غزل! خوش به حال عاشورا! *** که در رکاب تو و چشمهات شد جاوید
سودابه مهیجی
اشارات :: مرداد 1386، شماره 99