متن ادبی «ای سرسلسله عشق!»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

زمین سوم شعبان را عاشقانه می‏چرخد و تو متولد می‏شوی، ای سرسلسله عشق!
تو خورشیدوار، از تمام دریچه‏ های روشن «هستی» سرکشی می‏کنی از سرنوشت غریبانه خاک.
عطر هزار گل محمدی در نفس ‏هایت جاری است. می ‏ایستی به لطافت بهار، بر آستانه خزان ‏زده زمین و دنیا از اردیبهشت نگاهت سرشار می‏شود. لب می‏گشایی و رشحات کلامت، عطش دیرسال خاک را سیراب می‏کند.
خوشبختی را برای زمین آورده ‏ای.
پلک می‏گشایی و پروانه‏ ها، لرز آسمانی نگاهت را بی‏ پروا بال می‏زنند.
مدینه، از شادی، روی پای خود بند نمی‏شود.
چقدر هوای زمین، از حضور فرشته ‏ها، سنگین است! آسمان، دست به دامن زمین شده! درختان، با نغمه حجاز آواز می‏خوانند، گل‏ها، صلوات می‏فرستند، مدینه، لبریز از عطر سلام فرشته ‏هاست. فضای خانه علی علیه ‏السلام و فاطمه علیه السلام ، مملو از جماعت حوران است. ساکنان عوالم بالا، به زیارت چشمان تو آمده ‏اند.
کلید خوشبختی دنیا را به دستان روشن تو سپرده ‏اند. نگاهت عطر یاس ‏های نوشکفته بهشت را دارد.
تو مستی شراب ‏های بالادستی در جام جان‏ های شیفته.
جهان تا قیامت سر از این مستی برنمی‏دارد.
لحظه‏ ها و دقایق، از تو دیوانه شده‏اند. هزار مجنون، آواره سیلای نگاهت هستند.
چشم‏هایت آشیانه سعادت پرندگان خوش‏آواز است. آمده ‏ای تا کوچک و بزرگ اهالی، سر عشق و ارادت بگذارند بر شانه مهربانی و عطوفت تو!
پیش از اینکه بیایی، ماجرای لب‏های تشنه‏ ات را خاک، در گوش فرات خواند. تو می ‏آیی تا در تلاطم توفانی واقعه، توفان‏ زدگان را کشتی نجات باشی.
هزار هزار فانوس در چشم‏هایت روشن است تا آینده بشر، در ظلمات گم نشود.

خدیجه پنجی

اشارات :: شهریور 1385، شماره 88