سالیانی دراز پیش از تو، زمین به خود بالیده است که میآیی و پیشاپیش، میلاد آزادگی و رادْمردی را به خویش تبریک گفته است.
... و ناگاه مشام تاریک پنجره ها از نورانیت تو آکنده میشود و میآیی.
از آغاز پر برکت تو روشن است که مکتب سرخ عزّت، به سرانجامی سبز میرسد. آن بیابانها که بعدها رد پای عزت و آبرومندی تو بر صفحه وجودشان نقش بست، پایان که نه، شروع سبز را جار زدند.
اینک نگارستان ها بیایند به تماشایی از رعنایی قد قامت مناجاتت؛ به نظاره یلداترین اذکار عشق، به مشاهده حلاوت بیرون ازوصف دلدادگی ات. زیور بزم های شبانه آسمان، فرازهای ادعیه تو خواهد بود و حلقه هایی از فرشتگانِ اشکِ شوق، آیات چشمان تو را در بر دارند.
دعای عرفه ای که بعدها یادگار میگذاری، درسِ شیفتگیِ انحصاری به تنهایی معبود را تعلیم میدهد.
تصمیم رهگشایی که بعدها میگیری، معیاری خواهد بود به دست بلاتکلیفی روزگارِ سردرگم.
راه هایی را نشان میدهی که ذهن سیّال مدرن را جوابگوست.
اینکه آغوشِ زندگی پر است از رهنمودهای تو، تحمّل پذیر مینماید و اینکه تمامِ عمر ما برایِ سجده شکر کردن کم است، اعترافی است همگانی.
هر کس با افزونیِ چراغ هایی که در مکتب کاشته ای، روشن میشود و هر تن به فراخورِ اندیشه اش، خوشه ای از درخت تناور شناخت را میچیند. دست های قدسیان، حتّی بسانِ فواره های نیاز، به سمت آسمانِ دست نیافتنیِ معرفت توست. ... و تو بالاتری از آنچه شعرها تو را پنداشته اند و برتر از آنچه که چکامه ها آورده اند. جهانِ فردا میآید تا به آفتاب نام تو سلامی دوباره کند .
و چه سرنوشتِ مبهمی دارند آن دسته از شبها که بدون سلام بر تو، خفته اند!
یا حسین علیه السلام ! جشن های حقیرانه بشر، چون کارت پستالی خاکْ خورده و فرسوده، یکی پس از دیگری فراموش میشوند؛ امّا سهم میلاد تو با گذشتِ قرن های دیگر ـ حتّی ـ ، درخشندگی است و تازگی.
بی حضورت، دنیا روستای متروکه ای بود.
محمدکاظم بدرالدین
اشارات :: شهریور 1384، شماره 76