متن ادبی «آینه زلال عشق»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

آسمان‏ها را آراسته ‏اند.
پرچم‏ های سبز و سرخ، در کوچه کوچه کهکشان، با نسیم دلنواز صلوات به حرکت در می‏ آیند و کاینات، منتظر آمدن کسی است که نام مبارکش را بر تارک عرش آویخته ‏اند؛ حسین!
مشتاق‏تر از تمام آسمانیان، آن‏که در کالبد روحانی خویش نمی‏گنجد، جبریل علیه‏ السلام است. اوست که آغوش پرندین خود را به سمت نوازشش گشوده است.
امروز تمام آسمان را سرود «فتبارک الله» فرا گرفته است.
وه چه زیباست کودک زهرا علیه السلام ! وه چه زیباست میوه طاها!
گویی تبسمش آکنده از عطر سیب است؛ عطر سیبی که هنوز هم بهترین خاطره مدینه و دل‏ انگیزترین عطر پگاهان کربلاست. چون نوری که از دل خورشید برآید. قدم در عالم خاک می‏گذارد و آغازین شگفتی حضورش را با سجده در برابر محبوب و حبیب خویش به تماشا می‏گذارد. و لحظه ‏ای بیش نیست که سر ارادت خاکستان به آستان حضرت دوست نهاده است؛ سری که در نهایت، قربانی کوی او خواهد شد.
گویی تمام افلاکیان نامش را می‏دانند و مرامش را می‏ستایند!
گویی تمام عرشیان، از روز ازل منتظر تولّد او بوده ‏اند. پرچم غیرت را در کویر نامردمی ‏ها به اهتزاز درآورد!
او می‏آید از ازلی‏ ترین نقطه آفرینش که چراغ هدایت باشد و کشتی نجات.
او می‏آید تا عاشورا به عظمت خویش ببالد.
او می‏آید تا کربلا، مشام جهان را با «عطر سیب» آشنا کند. او می‏آید تا ولایت، اوج غریبانگی خود را حس کند.
او می‏آید تا صبر را، ایثار را، شهادت را... معنا کند.
او می‏آید تا کسی «غیرت دینی» را به فراموشی نسپارد.
می‏آید تا سفارش به امر به معروف و نهی از منکر بر زمین نماند.
آری، می‏آید، نقطه اوج رسالت و ولایت؛ نقطه ‏ای که قله کمال آدمی و نزدیک‏ ترین فاصله با خداوند است؛ آنجا که حتی فرزند مانع این قرابت نمی‏شود!
مولا، ای عظمت شهادت! چقدر نامت دلنشین است؛ حتی برای شهادت!
چیست پنهان در نامت که اشک را مجال تأمل و درنگ نمی‏دهد و عشق را حیران عاشقانگی خویش کرده است!
مولای عاشقان جان باخته! چقدر یادت برای عارف شدن مغتنم و نامت برای عاشق شدن زیباست!
کربلا تنها با تبسّم تو جان گرفت و عاشورا تنها با ترنم عاشقانگی ‏هایت نامی شد.
مولای عاشقان!
سلام بر تو باد تا واپسین روز آسمان و زمین!
میلادت مبارک!

سید علی اصغر موسوی

اشارات :: شهریور 1384، شماره 76