اشارات :: شهریور 1383، شماره 64
لبخند علی علیهالسلام رنگ میگیرد.
فرشتگان، تولّد دستانی را جشن میگیرند که قرار است روزی رایت حماسه را برافروزد.
پهلوانی به عالم چشم میگشاید که پهلوانان عالم به نامش اقتدا میکنند.
پهلوانی که فرزند مردی است که کوهِ رشادت و جوانمردی است؛
فرزندِ شیرزنی است که به او شیر شهامت نوشاند.
کوه مردی که ذرهای از احترام برادرش حسین علیهالسلام فرو نگزارد.
حسین علیهالسلام امام بود و ابوالفضل، برادرِ امامت.
حسین علیهالسلام ولی بود و ابوالفضل، هم رکابِ ولایت.
آری، نوزادی در گهواره خفته است که علمدار لشکر حسین علیهالسلام خواهد بود.
سلام، ای غیرت مجسّم! ای قامتِ فتوّت!
سلام، ای چشمهایی که آب را شرمنده نجابت خود خواهی کرد!
سلام، ای دستهایی که رودخانههای زمین، به جستجویشان سر گردانند!
سلام، ای پیشانی بلندی که آیینه آسمان است!
ای پدر فضل!
فضیلت دستان تو که به حالتِ آب و روشنی بریده شدند، هنوز بر شاخههای خاک، سنگینی میکنند.
محمدسعید میرزایی
متن ادبی «پدر فضل»
- بازدید: 1780