متن ادبی «جاودان اسطوره وفا»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: شهریور 1383، شماره 64
آمد تا تکه‏ای از سرزمین سرخ تاریخ را به نام خورشید کند.
آمد تا مصداق وفا و مردانگی و مروت باشد.
دستان علمدار روشنی‏های جهان، از دامان فاتح خیبر طلوع کرد.
آمد تا در روز عاشورا، ذرّات عالم، صدای او را که تا عمق جان نفوذ می‏کرد بشنوند:
«یا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسینِ هون
و بَعدَهُ لا کُنْتُ اَنْ تَکون»
ای نفس! می‏خواهم دیگر بعد از حسین زنده نمانی
او آمد تا روز عاشورا، فریاد حق در گوش تاریکی‏ها سر دهد.
او آمد؛ مثل یک صبح زیبا که بر ظلمت، اشعه‏های نقره‏ای نگاه خود را می‏پاشد.
او آمد؛ مثل پیامِ «قولو لا اله الا الله تفلحوا»
او آمد؛ مثل شعار «الموت اولی من رکوب العار»
او آمد؛ مثل قمر شکافنده تیرگی‏های شامِ زمان
قمر بنی‏هاشم، قمرِ عالم بود؛ وارث شجاعت علی، یاور امام زمان خویش
این کیست کربلا را، چون کوه طور کرده؟
زهرا مگر از این دشت یا رب! عبور کرده؟
بر روی ماه عباس، این جلوه حسین است
آری، قمر ز خورشید، خود کسب نور کرده
آمد و اشک بر چشمان امیرالمؤمنین افشاند.
آن مرد بزرگ، در چشمان عباس، عاشورا را می‏دید و می‏فرمود: «فرزندم عباس در پیشگاه خداوند، به مقام بلندی دست خواهد یافت.»
آمد و اسطوره جاودان وفا شد.
آمد و فریاد زد که دنیا هنوز از نامردی‏ها تیره نشد و مردانی هنوز هستند.
«سلام خداوند و فرشتگان مقرب او و سلام پیامبران الهی و همه صالحان و شهیدان و صادقان و پاکان، نثار روح تو ای پسر امیرالمؤمنین!....
شهادت می‏دهم که‏تو برای انجام وظیفه، هیچ‏گونه سستی به‏خود راه ندادی وهرگز برای ادای رسالت، شانه خالی نکردی، بلکه با بصیرت و معرفت، راه حق را انتخاب نمودی و جان در گرو آن گذاشتی...»
سلام بر تو ای بصیرت عمیق زمان!
سلام بر تو ای یاور حق!
آمدی و میلاد تو را پیش از زمین، در آسمان‏ها، عرشیان به جشن برخاسته‏اند.
آمدی و حسین علیه‏السلام ، آینده سرخ را با وجود تو، عاشقانه‏تر از پیش، به انتظار خواهد نشست. آمدی و جاودانه، تاریخ را با دستانِ ساقی‏ات از معرفت، سیراب نمودی.
آمدی و جهان به خود می‏بالد و انسان به «اِنّی جاعِلً فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةٌ...» ایمان می‏آورد.
محدّثه رضایی