1- نگرشی کوتاه به:
«( تبیین ( کلمه ) حج:»
کلمه «حج» و عناوین «مناسک حج» خود گویای محتوای والای این فریضه الهی پر راز و رمز و آکنده از اشاره و کنایه است.
حج این لفظ کوتاه و خوش آهنگ که به معنای آهنگ و عزم و تصمیم است، معنائی به بلندای تاریخ معنوی بشر دارد. تاریخ معنویایکه نظام بخش زندگی اجتماعی، سیاسی جامعه انسانی، بر محور حق و عدل است.
حج که در یک نگرش کلی از عناصر سکون و تأمل و تدبر و تفکر و حرکت و تلاش و پیکار ترکیب یافته، دارای اشاراتی جامع و فراگیر به سنن جاری پروردگار در تکوین و تشریع است.
زبان حج، زبان «سمبولیک» است و اعمال آن، به تعبیری خودمانیتر به «پانتومیم» پرمحتوائی میماند که میتواند حکایتگر و تجسمبخش تاریخ انبیاء و نشأه دنیا و نشأه آخرت باشد.
حج، این فریضه رمزوار و اشارت شعار، از زوایای گوناگون و با دیدهای متفاوت از سوی نویسندگان، بحّاثان و تحلیلگران از لحاظ «فردی و اجتماعی»، «عبادی و سیاسی»، «اجتماعی و نظامی» و «بینالمللی و جهانی» مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است که پارهای نسبتاً جامع و پارهای تکبعدی و با دیدی یک جامعه است.
آنچه در تحلیهای یکسویه، از آن غفلت شده است، جامعیت حیرتانگیز و احیاناً متناقض نمای حج است که زهدگرایان عبادت پیشه خسته از دنیا، و اجتماع و سیاست را از یک جنبهاش غافل میسازد و سیاستپیشگان و دست اندرکاران اداره جوامع اسلامی را، از جنبه دیگرش...
از این رو، در این مقال کوتاه سعی بر آن است که در نهایت اجمال به جامعیت حج اشارهای گذرا شود که البته اهل فضل و اطلاع، بدین مختصر بسنده نخواهند کرد و بلکه در تصحیح و تکمیل و تشریح آن خواهند کوشید.
حج را میتوان از یک دیدگاه گردهمآئی پاکان و نیکان، وارستگان معنویتگرا و از دنیا رستگان آخرتگرا بشمار آورد. اجتماعی به پاکی قدوسیان ملأ اعلی و فرشتگان عالم بالا، که در «اشهر معلومات» بر گرد اولین خانهایکه برای «همه مردم جهان» نهاده شده فرا گردهم آیند و اقیانوسی جوشان وخروشان پدید آرند که هر فرد حاجی، قطرهای از این دریاست. در این گردهمآئی حاجیان از آن دم که به نیت حج، از خانه و دیار و همه پیوندهای دنیائی میگسلند، تا آنگاه که در میقات احرام بر میبندند، تا طواف، تا وقوف، تا رمی، تا ذبح... همه جا و همه جا، خدا را میجویند و در طلب وصال اویند.
مناسک حج یکایک تبلور حالات گوناگون انسان خدا جوی عاشق پیشه بیقراری است که کوبکو روبه سوی او دارد و نشان از او میجوید و بوی او میبوید... عاشقِ از فراق معشوق بجان آمدهایکه عنان اختیار از کف فروهشته، در راه وصال یار، گاهی با تأمل و قرار و گاهی با اضطراب و بیقرار به اینسو و آن سو میرود، در کوه و بیابان، شب و روز، آرام نمیگیرد و همه جا نشان از بینشان میخواهد.
حج در این نگرش، یک سیر معنوی انسانی است که یکجا و یک زمان توسط انسانهایی فراهم آمده از چارسوی جهان به مقصد تقرب به مبدأ، والای آفرینش صورت میپذیرد.
حج از این دیدگاه، کنگره مخلصین و متقین و صالحین و عابدین و قانتین روی زمین است.
مجامع و کنگرههای جهانی و بینالمللی، به اشکال گوناگون و بر محورهای مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی، تاریخی، ادبی، هنری (و حتی دینی) بسیار فراوان است. اما کنگره «توحید» و «اخلاص» و «عبادت»، کنگره «دعا» و «مناجات»، کنگره مجاهده با نفس و بریدگی از دنیا و تمرین آمادگی برای سفر آخرت، کنگره تمرین سیر الیاللّه و مجاهده و مراقبه و مکاشفه، در هیچ کجای دنیا نیست. کنگرهایکه «فرد» و «جمع» را در یکدیگر ذوب میکند: عمل فردی را در فضای جمعی و فضای جمعی را در عمل فردی محو میکند بدانگونه که هر «حاجی» در ایام حج، در اندیشه خویشتنیابی و حدیث نفس و راز و نیاز و تصفیه باطن خویش است، کاریکه همانند رهبانیت راهبان از خلق گسسته نیاز به خلوت و تنهائی وجدائی از خلق دارد... و در عین حال، فردیت هر فرد، در جای، جای مواقف عظیم حج و با شکوهتر از همه، در عرفات، در کل جمع نابود میگردد... این محو «فردیت» در کار «جمعی» در تخطیط خطوط سیاسی اجتماعی و جمع کل امت عظیم اسلامی نیز صورت میگیرد که بدان اشاره خواهیم داشت.
حج، از سوی دیگر نشان از ژرفای تاریخ نورانی انبیا و اولیای الهی دارد... از آدم، از نوح، از ابراهیم، از سلیمان، از موسی، از عیسی، از محمد و اصحاب و آل محمد، در حج، تاریخ پرخاطره و مخاطره انبیای الهی و اولیای خدا بازسازی و بازنگاری میشود. حج، در این نگرش بازنگاری تاریخ انبیا است.
حج نمایشی است از اعمال و رفتاری که بنا بنقل کتاب و سنت، (و از طریق برادران شیعه و سنی) پایه تشریع آن در زمان آدم ابوالبشر گذاشته شده و پیامبران بعدی تا آخرین پیامبر، همگی بر گرد همین خانه چرخیدهاند و مناسکی در همین سرزمین مقدس، در همین عرفات و مشعر و منی انجام دادهاند.
حج، بویژه ناظر بر بازسازی، تجدید نظام سازمان فرو پاشیده توحید توسط ابوالانبیاء حضرت ابراهیم خلیل است که بنقل قرآن قواعد بیت را بالا برد و خانه را برای طائفان و عاکفان و راکعان و ساجدان پاکیزه و مطهر ساخت، فداکاریها و گذشتها و ایثارها و سخت کوشیها و هیجانات روحی و بیم و امیدهای ابراهیم و هاجر و اسماعیل در یکایک مناسک حج بگونهایکه بدان اشاره خواهد رفت بازنگاری میشود و در حقیقت، ابراهیم قهرمان توحید، در کل قالب مناسک حج و به توسط میلیونها حاجی عاشق و شیدا هر ساله چهره پردازی میشود و حیات مجدد مییابد.
بیاد داشته باشیم که ابراهیم پدر انبیای توحیدی: موسی و عیسی و محمد است و از میان سه امت موحد و اهل کتاب جهان یعنی یهود و نصاری و مسلمین، تنها امت اسلام و مسلمین جهانند که پاس پیشوای توحید را این چنین در خور مقام ارجمند او میدارند و یاد گرامیش را نه تنها در گفتار که در مناسکی عظیم و پرشکوه نگه میدارند. در اشاراتی که به محتوای یکایک مناسک حج خواهیم داشت بدین بازنگاری و بازسازی اشاره خواهیم کرد.
حج، از جنبه دیگر، یک آموزش تمرینی همه جانبه و یا باصطلاح معمول و مرسوم، یک «مانور» جامع الاطراف سیاسی ـ عقیدتی، نظامی برای تحریک روح حماسی و زنده ساختن غیرت و حمیت دینی واسلامی در جامعه اسلامی است. آیا منظور از مانورهای نظامی یا آموزشهای تمرینیایکه برای نجات غریق یا اطفای حریق و یا برای مقابله با حوادث و سوانح گوناگون هوائی، زمینی و دریائی گسترده یا محدود صورت میگیرد، چیست؟ در یک مانور نظامی یا یک عملیات نجات، صحنه کاملاً فرضی و از پیش ساخته است، اما اگر همین تمرین محدود و چند روزه انجام نگیرد، کارآئی نظامی و آمادگی رزمی و چستی و چالاکی و سرعت انتقال و سرعت تصمیم و سرعت عمل که لازمه این گونه فعالیتهای حیاتی مهم و سرنوشتساز است، پیدا نخواهد شد و این است نقش حج در ترسیم راه و رسم زندگی و تخطیط خطوط حیات فردی و اجتمای انسانی که آکنده است از کار، پیکار، تلاش و پیگیری... و ملازم است با کفّ نفس و خویشتنداری و مخالف است با تنآسانی و راحت طلبی و تنپروری...
حج، یک تمرین است، یک مانور است یک آموزش چند روزه است برای آمادهسازی فرد تا در پهنه زندگی برای پیکاری بیامان، تمرین دیده و آموزش دیده باشد...
در حج به آدمی میآموزند که در راه زندگی پرافتخار و انسانی و اسلامی باید از دیار و مال و زن و فرزند و همه علقههای زندگی برید و سختی سفر و بیخوابی و دوندگی و اضطراب و دربدری و بیخانمانی را تحمل کرد و هر چه را که موجب خودآرایی و بخود بستگی است از لباس و زیب و زیور باید از خود دور ساخت و باید تنها به مبدأ لایزال، پاسخ مثبت داد و دعوتهای گوناگون را نشنیده گرفت و باید بر محور حق و عدل چرخید و در زندگی، محور و مقصدی جز طهارت و پاکی و راستی و درستی نداشت و باید وقوف و تأمل را با سیر و حرکت در هم آمیخت که سکونها و تأملها و توقفها، هم باید حرکت آفرین باشد و حرکتها و تلاشها و فعالیتها همه، مبتنی و متوقف بر تأمل و پیشبینی و حساب و کتاب... که «تأمل بیحرکت» و «حرکت بیتأمل» هر دو آفت دین و دنیای انسان است.
در حج، در روزهائی اندک، این مراحل را به انسان میآموزند که سرمشق همه زندگی او در سراسر دوره زندگیش باشد.
حج، از نگرش دیگر، باز ساخت عرصات قیامت است، مجسمسازی حشر خلق، همه یکسو و بیهیچ امتیاز، روی بسوی بهشت یا جهنم، حشری عظیم در پهنه دنیا که نمونهای کوچک از حشر اکبر در سرای آخرت است.
...جدائی از خانه و کاشانه، در این نمایش به «مرگ» میماند که سرفصل حیات اخروی است و مواقف و مناسک حج، یکایک نشان از مواقف عبد در برابر مولی در روز قیامت دارد که سرانجام آن «رد» یا «قبول» است: فریق فیالجنه و فریق فیالسعیر. حاجی با این توجه، و در این نگرش، پیوسته در التهاب است و در میان بیم و امید که رو بکدام سو دارد و در چه فریقی است؟ چون پارهای از حاجیان را نیز چون مبعوثان حشر، به سوی دوزخ میبرند و نتیجه حجشان جز خسران و تباهی نخواهد بود...
شرح مواقف حج و مواقف قیامت و تطبیق رسا و زیبای این مواقف با یکدیگر به مقالی دیگر نیاز دارد و در اینجا همین اشاره کافی است: اشارهایکه برای مرگ آگاهان بیدار دلی که، پیوسته در اندیشه سرای آخرتند و بقول قرآن مجید از «سوء حساب» و «سوء دار» میترسند، بسنده است.
و بالاخره حج در یک نگرش عمیقتر، صعود انسان است در برابر هبوط تاریخی او و تسالم و تعاون بقاست در برابر تنازع بقای ریشهدار و پرماجرای انسان.
این نگرش، تأملی درخور را میسزد و لذا لختی در این مرحله درنگ میکنیم. سقوط و هبوط آدمی از آنجا آغازید که بشر بحکم نیاز طبیعی و فطری بسوی ضروریات زندگی دست یازید و طبیعت را برای ادامه «زندگی» باستخدام گرفت. این استخدام طبیعت، بزودی، آدمی را فریفته طبیعت کرد و خیال افزون جوئی او را بر آن داشت که زیاده طلبد و این آغاز هبوط آدمی بود. و اینکار را نه در آغاز که کمکم، با درگیری و مبارزه با همنوعان خود دنبال کرد و هبوطی مضاعف یافت... «الهیکم التکاثر...» و همین یک نکته منشأ همه جنگهای طولانی و خانمانسوز بشر در طول تاریخ پرفراز و نشیب اوست.
و اما حج، آموزش و آزمایش موقت و نمونهواریست که بشر را به کنترل نیروهای زیاده طلب و افزون خواه او وا میدارد تا برای همه عمر از این آموزش محدود، سود جوید.
این نگرش نیز به حج به عنوان یک مکتب سازنده و نیرومند اخلاقی و معنوی مینگرد که با تهذیب نفس و تزکیه اخلاق و بازسازی روحی انسان، او را از آلودگیهای روحی و آز و طمع و تفاخر و تکاثر و تکالب میرهاند و از هبوط و سقوط نجاتش میدهد و او را بطرف بالا میآورد و اوج میدهد.
این اوج متعالی انسانی گرچه در محتوای خود، اخلاقی و عرفانی و عبادی است اما برای صاحب نظران روشن است که همین محتوای روحانی و اخلاقی و معنوی، پایه و مایه اصلی پیروزی انسان در جبهههای مختلف زندگی اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی و... است.
حج از سوی دیگر ـ در یک مقیاس بلند مدت چنانکه بسیار گفته شده است ـ تمرین است برای تأسیس حکومت جهانی واحد و برداشتن مرزهای جغرافیائی و اداره جوامع بشری تحت یک حاکمیت عادل و دانا و توانا و چنانکه میدانیم حاکمیت واحد جهانی ایده بسیاری از متفکران و جامعهشناسان و سیاستمداران و فلاسفه جهان است. هر چند تحقق چنین ایدهای در قرون حاضر که شاید بتوان اواخر دوران بلوغ بشرش نامید، میسور نیست ولی تحقق ایدههای الهی و پیاده شدن آرمانهای والا و آسمانی، با کل تاریخ بشری سنجیده و مدتگزاری میشود. از این رو، نمایش وحدت سیاسی اجتماعی بشرهای چهارگوشه جهان در مراسم حج، خود، یکی از عوامل تحقق بخش نهائی این وحدت خواهد بود. در این زمینه نیز بسیار میتوان سخن گفت اما فعلاً همین اشاره کافی است.
حج در یک مقیاس محدود و کوتاه مدت، نیز در کار آن است که مسائل و مشکلات جامعه اسلامی را در روابط داخلی و خارجی در زمینههای گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی مورد بحث و بررسی قرار دهد و برای مقابله با دشمنان سوگند خورده و دیرینه اسلام و مسلمین، طرحهائی بریزد و دست اندرکاران اداره جوامع اسلامی و نیز صاحب نظران و متفکران و مصلحان و مورخان و جامعه شناسان و سیاستمداران و عالمان دینی و رهبران مذهبی از چهار سوی جهان در مراسم حج فراگرد هم آیند و در ضمن تجدید عقد اخوت اسلامی و تحکیم مراتب مودّت و محبت و آشنائی روز افزون به روحیات و اخلاقیات و آداب و مراسم و افکار و عقاید و نظرات و طرحها و پیشنهادهای گوناگون و با بحث و بررسی و مشاوره و مداقه به صورت دسته جمعی و هم آهنگ و با توجه به همه مقتضیات و تحولات عصر، راه حلهای مناسب و جامع و مرتبط بیابند و در بازگشت به مراکز اصلی و وطنهای خود، دست آوردهای خود را از این سفر پربرکت باطلاع مردم خودشان برسانند و از دیگر مطلعان و صاحبنظران که در کشورهای مختلف اسلامی اقامت دارند و نیز مسلمانانیکه در سایر کشورهای غیر اسلامی جهان پراکندهاند، نظر خواهی کنند و این پیوند و کسب اطلاع و مراوده و مطالعه و بررسی دسته جمعی را سازمان دهی کنند و برای آن نظم و ترتیب و سیاق شناخته شده و مقبول برقرار دارند... تا بدینسان، هم روابط بینالمللی اسلامی تقویت گردد و هم راه برای وحدت آینده و آرمانی جهان اسلام هموار شود.
حج در عین حال و با حفظ همه این جهات معنوی و سیاسی و اجتماعی، یک زاویه دیگر نیز دارد و آن «رویه اقتصادی» حج است. حج در این دیدگاه یک بازار مکاره بینالمللی اسلامی است. رشد اقتصادی کشورهای اسلامی در گرو تبادل فرآوردههای صنعتی و دست آوردهای علمی و محصولات کشاورزی آنهاست. اگر هر کشور اسلامی، در داخل خود محبوس بماند و رشته مبادلات اقتصادیش با سایر کشورهای اسلامی سست و گسسته گردد، یا عقب خواهد ماند و یا بصورت «قمر» یکی از قدرتهای اقتصادی جهان در خواهد آمد. حج، در صورت فعلی، البته، از جنبه اقتصادی، آنگونه که باید با آرمان اقتصادی اسلامی هم آهنگ نمینماید و بیشتر نمایشگاه و فروشگاه و تجارتگاه کشورهای غیر اسلامی است، اما این عارضهای است مربوط به کل مشکلات سیاسی تاریخی موجود در جهان اسلام و ربطی به حج ندارد. حج، خود، یک باشگاه اقتصادی بینالمللی اسلامی است که بدون شک در تسریع رشد اقتصادی و خودکفائی صنعتی و علمی و کشاورزی دنیای اسلام نقش قاطع و تعیین کننده دارد.
و با همه آنچه گذشت، حج عملاً و تجربه یک عمل بهداشتی درمانی برای تأمین سلامتی افراد است! چه بدون شک، مسافرتی این چنین متحرک و جاندار و با روح، علاوه بر آنکه بر اثر جوش و خروش و تحرک فراوان، بسیاری از سموم بدن را دفع میکند و گردش خون را تنظیم میکند و به فعالیت قلب و مغز و اعصاب کمک میرساند، نشاط و روح و معنای حج که حاجی را در یک فضای معنوی سازنده و خلاق قرار میدهد و صفای جان و آرامش دل حاکم بر فضای معطر حج، به تندرستی آدمی کمک میکند. این نکته را همه کسانی که به این سفر پاک و مطهر توفیق یافتهاند تجربه کردهاند.
سخن کوتاه: حج هم «رهبانیت اسلام» است هم «قوام دین و دنیا»، هم «منافع» است، هم «ذکر خدا».
هم «عبادت» است، هم «سیاست». هم «سیاحت» است، هم «زیارت». هم «اقتصاد» است، هم تندرستی. هم «فرد» است، هم «جامعه». هم «ماده» است، هم «معنا». هم «دنیا» ست، هم «آخرت»، مثل خود عالم، مثل خود آدم که ترکیبی دوگانهاند از جسم و روح و تن و جان!
و نکته اصلی شایان دقت و توجه این است که اگر حاجی به «خود» نپردازد و از «خودبینی» رها نشود و به «تزکیه» و «تصفیه» همت نکند، و به رموز و اسرار «حج» دست نیابد و از «احرام» تا تقصیر و طواف نساء، خود را نپالاید و از لوث رذایل و پلیدیهای اخلاقی و روحی پاکیزه نشود، به هیچ یک از مقاصد چند گانه حج دست نخواهد یافت.
نه در سیاست و نه در اقتصاد و نه در جبهه جهاد با دشمن و نه در اقتصاد و نه در تبادل افکار...، در هیچکدام، زیرا تا انسان بر دشمن درونی خود یعنی «نفس» که در هر فرد انسانی بکار دشمنی با اللّه و مظاهر اللّه و راه مستقیم اللّه مشغول است، پیروز نشود، پیروزی بر دشمن بیرونی یعنی تبلور و تجسم و تجمع همان نیروهای ضد الهی که در نفسانیت هر کدام از خود ماها نیز هست، پیروزی واقعی نیست، که دشمن، از درون خودِ ما، سر برمیدارد. در حقیقت هر کدام از ما، در خود یک ستون پنجم از لشکر دشمن داریم! که همان «خودپرستی» و نفسانیت «ما» و «من» ماست. اگر این ستون پنجم که به تعبیر دقیقتر، ستاد فرماندهی اصلی دشمن است، نابود نشود، انسانیت، هیچگاه از شر دشمن رهائی نخواهد یافت.
غرض آنکه اهمیت دادن به جنبه والای معنوی حج و تکیه بر زوایای عرفانی و آخرت گرایانه و معانی و رموز و اشارات و سیر و سلوک مستتر در حج، نباید مانع از نگرش جامعه شناسانه، و سیاستگرایانه و جنبههای دنیائی و فواید سیاسی و اجتماعی حج باشد.
2 ـ نگرشی کوتاه به:
«تبیین (مناسک) حج:»
در این بخش از سخن بر سر آنیم که آنچه بنحو کلی در بخش نخستین گفتار بیان کردهایم، تا حدی که در خور این مقاله است، در مورد به مورد مناسک حج بازخوانی کنیم:
پس از: «کعبه» میآغازیم...:
خانهایکه به تعبیر قرآن «اول بیت وضع للناس»1 است. خانه ساده سنگیای که با معماریای ابتدائی و بیگانه از هر گونه آرایش و پیرایش ظاهری، رمز وحدت بشری و الگوی امن و امان در جامعه انسانی است. این خانه کهن و باستانیترین معبد روی زمین که بدست ابراهیم خلیل بازسازی شده، پناهگاه و ملجاء و منجای دینی و کهف حصین اجتماعی تمامی مردم روی زمین است. در هیچ نقطه جهان، برای هیچ ملت و قوم و قبیله و نژاد و طایفهای چنین مرکزی با این اوصاف و با این معنویت و جذبه و حرمت و تقدس، وجود ندارد. مراکز امن بینالمللی و «کشورهای بیطرف اعلام شده» که پناهگاه ستم دیدگان و یا حتی مجرمانند، ابداعی است که تازگیها و در قرون اخیر، به دست بشر صورت پذیرفت و به تعبیر طنطاوی خدا به مردم الهام کرد که کاری انجام دهند که خدا از طریق وحی بر ابراهیم فرو فرستاد.
حـرم:
بر محور کعبه از شش گوشه، منطقه ممنوعه، یا حرم امن الهی است. در این منطقه که حد آن در کتابهای مربوطه کاملاً مشخص است، وظایفی بر عهده حاجیان محرم و یا حتی افراد دیگر است از جمله عدم تعرض به گیاه و صید حرم و پناهندگان حرم که ناشی است از: امن بودن گیاه حرم، امن بودن حیوان حرم، امن بودن پناهنده به حرم، حرام بودن جنگ در حرم و... و این همه، نگهداری حریم مطهر خانه خدا و بسط و گسترش دادن معنویت و تقدس و احترام بیتاللّه الحرام و به وجود آوردن جایگاهی نسبتاً وسیع است که نسبت به همه امکنه کره زمین مزیتی تام و تمام بنفع زندگی مادی و معنوی انسانها داشته باشد، منطقه صلح کامل و امنیت کامل و دوستی و تعاون کامل و کنترل کامل آدمی حتی از تعرض به گیاه و حیوان... تا چه رسد بهم نوعش، انسان!...
احـرام:
از جمله، برای ورود به حرم باید احرام بست و چه زیباست وحدت ریشهای «حرم» و «احرام» که به یک تعبیر دقیق میتوان «احرام» را بازسازی «حرم» در وجود «مُحرم» شمرد: حاجی که احرام بر میبندد، گویا «حرم امن خدا» را در «وجود خود» بوجود میآورد و منطقه وجود خودش را منطقه ممنوعه و منطقه صلح و آرامش و منطقه امن و امان اعلام میدارد و راستی در واقعِ امرهم، یان، بدین منوال است... که پس از احرام 24 مورد بر حاجی حرام میشود:
حاجی حق ندارد حتی موی خود را ـ یک موی خود را ـ بکند. حق ندارد دندان خود را در آورد، حق ندارد خون از بدن خود یا دیگری در آورد، حق ندارد به حیوان و حتی حشرهایکه در بدن یا لباس اوست و یا در حرم است، تعرض کند، حق ندارد با فردی ولو غیر حاجی به مجادله و «لا واللّه و بلی واللّه» گوئی بپردازد و محرماتی دیگر از این مقوله...
از سوی دیگر حق ندارد بر گرد محور شهوت بگردد، حتی برگرد مقدمات آن: خواستگاری رفتن برای خودش یا دیگری، عقد کردن برای خودش یا دیگری، هرگونه نگاه شهوت آلود یا کار شهوت آلود (چه قبلاً حلال بوده یا نه) حتی عطر زدن، بوی خوش بازار عطر فروشها را استشمام کردن، بینی خود را از بوی بد گرفتن، از آفتاب به سایه رفتن، سر پوشیدن، پشت پا را پوشیدن... غرض بر شماری همه محرمات احرام نیست، و بلکه منظور از این بر شماری اشاره وار تجسم بخشیدن به حالت پر معنویت و پر تقدس محرم است که از وجود او یک حرم امن الهی ساخته است... سخن کوتاه کنیم:
حاجی پس از احرام، حالتی فرشتهگون مییابد: پاک از آلودگیهای مادی، از شهوت، از غضب و از هر چه که ممیزات حیوانی اوست... و چنین حالتی برای همه آینده آدمی بیاد ماندنی و فراموش ناشدنی است و از این رو سرمشق گرفتنی و پندآموز است. برای تعلیم آدمی، باید بروشی دست زد که برای همیشه بیادش بماند. و بدین علت است که به حاجی دستور دادهاند که لباس دوختهاش را از خود دور کند...
حاجی به نشانه جدائی از وابستگیها و پیوستگیها و فروهشتن همه نمودارهای امتیاز و برتری جوئی و فخر فروشی، لباس از تن بیرون میآورد و به دو جامه سپید ساده بسنده میکند تا تمام امتیازاتی را که مدسازان و طراحان و خیاطان در هزار هزار مد لباس از نظامی و روحانی و نژادی و قبیلهای و لباسهای مخصوص پادشاهان متکبر و زمامداران پر ادعا، اختراع کردهاند زیر پا گذارند تا از تمامی ملل و اقوام و همه شئون و مقامات و پستها و حاکمیتها و محکومیتها، یک واحد تمام عیار خالص و مخلص و بی غل و غش در کمال یگانگی و برادری و برابری در شکلی واحد و ظاهر و طاهر، سپید و درخشنده و خدائی... در پهن دشت بیکرانه سرزمین توحید و حرم مقدس امن الهی به نمایش گذاشته شود... این نمایش، برای همیشه، در ذهن و حافظه فرد فرد حاجیان حاضر در صحنه و نیز در حافظه کل جامعه اسلامی و نیز کل جامعه بشری به عنوان یک منظره بدیع و بینظیر و الهام بخش و آکنده از پیام صلح و دوستی و معنویت و اخلاص و یکتا پرستی خواهد ماند...
تلبیــه:
«لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک لبیک.»
تنها واجب حج که از مقوله «لفظ» است و «کلام»، بجز نماز طواف که همان نماز معمولی شناخته شده است، همین کلمات پر طنطنه و پر جلال و شکوه است! در سراسر حج، حاجی هیچ سخن و ذکر و ورد و دعای واجبی بجز همین «لبیک» های واجب ندارد. در حقیقت حج نمایش بیشترین «عمل» است همراه با «کمترین» و «کوتاهترین» گفتار!
فقها فرمودهاند: مقدار واجب تلبیه، همان چهار لبیک اول است، اثر این نوای هم آهنگ و با شکوه که حاجیان در اخلاصی بینظیر با صدای بلند، هم آوا تکرار میکنند در تلقین روح اطاعت و پیروی از فرمان خدا و اجابت دعوت پروردگار، چیزی نیست که بوصف آید یا قلم و بیانی بتواند به ژرفای آن برسد و بازگو کند. سخن در این بارهها بسیار فراوانتر از این است که با اسف، در مجال این مقال نیست.
عـرفـات:
عرفات، سرزمین شناخت، سرزمین اولین انسان، که هبوط کرد و دوباره راه صعود بازگرفت... سرزمین آدم و ابراهیم و محمد(ص)، سرزمین تجلی کامل جبرئیل بر پیغمبر، سرزمینی بر و برهوت، بیهیچ نشانه و ساختمانی... در اینجا انسان است و زمین و آسمان... کدام سرزمین است که آدمی را بدینگونه در متن خلقت طبیعی و حقیقیاش قرار دهد؟ ... عصر درخشنده بازگشت و توبه و انابه... در عهد بازسازی و تکوین شخصیت جدید... اینجا جایگاه اعلام ابدی احکام و اسلام توسط آخرین سفیر وحی الهی است. در اینجا آدمی در هالهای از عظمت و سکوت، الهام و معنویت، اندیشه و تامل، راز و نیاز و مناجات و دعا و عبادت محو میشود. پیغمبر فرمود: «الحج عرفه». حج، همان عرفه است. اگر در این اولین منزل حج، روح و قلبت دگرگون شد و انقلابی و تحولی یافتی و وقوف در عرفات، تو را به درنگ و تفکر و تدبر واداشت، و نیز وقوف به مشعر این حالت را به کمال رساند و «وقوفین» بدرستی انجام یافت، زیر بنای سایر مناسک مستحکم و خلل ناپذیر شده است. قبلاً اشارت رفت که تدبر و تأمل، باید پایه حرکت و جنبش باشد. «وقوفین» مبدأ و پایه و مایه همه مناسک شریف و ارجمند حج است. و لذا در تمامی اعمال حج، رکنی نداریم که حتی ترک سهوی و غیر عامدانه و بدون تقصیر آن نیز موجب بطلان حج گردد.2
در عرفات، حاجی از زمین و آسمان، الهام میگیرد، از جان تطهیر یافته و منزه شده خودش الهام میگیرد، از این خلق یکرنگ فراهم آمده از سراسر جهان که با زبانها و رنگها و نژادهای گوناگون به باز شناخت خویش و جهان خویش و خدای خویش مشغولند، الهام میگیرد... نکته بسیار تأمل کردنی دیگر آنکه در صحرای عرفات، بالخصوص، صحرای محشر تصویر میشود و حاجی با تداعی قیامت و حساب و کتاب الهی، حالتی از انقطاع و تضرع پیدا میکند که براستی از او انسانی تحول یافته، متعالی و متکامل و رو به آخرت و در خور «وصال» و تشرف به «حرم» میسازد.
مشعـرالحـرام:
«فاذا افضتم من عرفات فاذکروا اللّه عندالمشعرالحرام»
این آیه کریمه برای حاجیانی که غروب روز نهم، به سوی مشعرالحرام کوچ میکنند رنگ و بو و تلألؤ و درخشندگی و جذبه و حال و هوای ویژهای دارد... «مشعر»، حرم است، «عرفات»، حرم نیست، تو برای ورود به حرم، از حرم، احرام بستی و برای آنکه لایق حرم شوی، بیرون از حرم در صحرای عرفات، خود را باز شناختی و بازساختی و اینک شبانه عازم حرم خدائی ، مشعر، حرم است، منی حرم است، مکه حرم است، و تو مرحله به مرحله اجازه ورود مییابی... شب را در مشعر طبق آنچه در آیه مبارکه گذشت بذکر خدا میگذرانی و طبق سنت و رویه معمول، بکار تجهیز نیرو و تهیه سلاح برای نبرد با شیطان میپردازی، سنت است که سنگریزههای رمی جمرات را از سرزمین مشعرالحرام گردآوری... این تعلیم: آماده سازی افراد برای مقابله با دشمن است... شبانه و در آرامش و بحال پنهانی و نیمه پنهانی... این حالت پنهانی و نیمه پنهانی برای آنها که شب دهم در مشعرالحرام بودهاند، کاملاً محسوس است. منطقه کوهستانی و پرفراز و نشیب مشعر، که بر خلاف عرفات، بسی ناهموار است، هزاران هزار حاجی را شاهد است که همه، راز گونه و «در گوشی» وار، نقطه به نقطه، تنها و دو نفره و چند نفره... به فراهم آوری سنگ برای نبرد فردا مشغولند. و به یاد داشته باش که بدون تهذیب نفس و (وقوف) در عرفات و مشعر و بدون دریافت و بازیافت شخصیت معنوی جدید، صلاحیت و لیاقت و آمادگی برای نبرد فردا را نخواهی یافت.
منــی:
منی سرزمین آرزوها، سرزمین ناوردگاه پیروزمند ابراهیم، که بیشترین و سختترین مناسک حج در مدتی بیش از همه مدت حج (در کوتاهترین فرض) انجام میگیرد... سرزمین نبرد با شیطان و قربانی و تقصیر و شب را به روز آوردن در حالت بیم و امید و با ذهنیت و روحیه و اندیشه مجاهد خستگی ناپذیریکه سه روز متوالی به نشانه حدیث و پشتکار و تداوم نبرد تا مرحله نهایی پیروزی قطعی بر دشمن، جهاد خود را با نشاط و امید و سخت کوشی و پایداری ادامه میدهد.
در این سرزمین، با «تقصیر» بسیاری از محرمات احرام به تفصیلی که در کتب فقهی آمده است حلال میشود و حاجی، در اینجا پس از قربانی لباس عادی خود را میپوشد و آماده برای وصل یار و ورود به حریم معبود و طواف خانه خدا و سعی صفا و مروه میشود... در منی جهاد روزانه و تأملات شبانه تواماً انجام میگیرد و این هر دو مکمل یکدیگرند. و بسیارند حاجیانیکه پس از قربانی، راهی مکه میشوند و طواف و سعی را بجا میآورند و باز به منی باز میگردند و تو میتوانی این سه روز و دو شب را در منی بمانی و عصر دوازدهم یکسر، برای اتمام مناسک به مکه بازآئی...
(نکته: در روال جاری عصرما کنفرانسها و گردهمآئیها و بحث و تبادل نظر در مسایل دنیای اسلام، در منی صورت میپذیرد که از نظر کلی پسندیده مینماید بشرط آنکه شکل بیمحتوا و حرف بیعمل و از این بدتر، خدای ناکرده در جهت خلاف رضای خدا و مصالح مسلمین نباشد).
رمـی جمـرات:
تمرینی زیبا برای تلقین روح جهاد با دشمن... جمرات ثلاث، الگوهای پلیدی و ناپاکیاند. در اینجا ابراهیم خلیل(ع) با وسوسه شیطان (درباره حج و یا ذبح اسماعیل) در آویخت و با او نبرد کرد و او را مغلوب ساخت. این، سنگ پرانی بیمعنا، به یک جرثومه برآمده بدترکیب نیست، این، آمادهسازی نمونهوار بشر، برای نبردهای سهمگین و همیشه مکرر و روزانه در عرصه زندگی است. «رمی» به تعبیر «حافظ عامربیک» محل سازی «دست جنگی» است. «رمی» در دست تو، ملکه کارآئی و دشمن یابی و نشانهگیری درست و دقیق ایجاد میکند... که چنین دستی برای آینده زندگیت بسیار کارساز و مشکل گشا خواهد بود.
قـربـانـی:
سنت بزرگ ابراهیم خلیل و یادگار همیشه جاوید فدای اسماعیل... بیاد داشته باش که: فردی سالخورده که سالیان پربرکت عمرش را در تلاش و رزم و هجرت و ترک مال و اولاد گذارنده، اینک در اواخر عمر، که تمام امیدش در فرزند دلبندش که ناامیدانه و بر سر پیر شمع شبستان زندگیش شده متبلور است مأمور میشود او را برای خدا قربانی کند... و وقتی ابراهیم، بر سر مأموریت خود کام صدق برداشت و با تمام جان از سر فرزند گذشت و بر گلویش کارد کشید، بفرموده قرآن:
«ونادیناه ان یا ابراهیم. قد صدقت الرویا انا کذلک نجزی المحسنین و فدیناه بذبح عظیم...3» برایش فدا آمد و مأمور به ذبح گوسفند بجای فرزند شد...
و بدینسان، قربانی که آخرین عملِ در حال احرام حاجی است، ضمن تجدید خاطره فدای عظیم ابراهیم در برابر آن فداکاری مدهوش کننده و عقل ربا، به حاجی تعلیم فدا کردن مال در راه خدا میدهد... فدائیکه برای خودش و برای خلق خدا سود مادی نیز در بر دارد: «فکلوا منها و اطعموا الباس الفقیر»4.
و بر مسلمین جهانست که با همکاری و همفکری پروژه تحسین برانگیز تجمید و کنسروسازی گوشتهای قربانی در حج را بگونهای که بشود آیه قرآن را به طور کامل بکار بست و از اسراف و تباه سازی و به خاک سپاری گوشت قربانی جلوگیری کرد، تکمیل کنند و از این راه از پایمال شدن و ضایع شدن یکی از حکمتهای احکام حج مانع شوند.
تقصیــر:
یکی از مناسک حج که در عمره، به معنی پایان عمره در حج، پایان یک مقطع از اعمال حج است «تقصیر» است یعنی مقداری از موی سر و صورت را کوتاه کنی و یا ناخن بگیری... این عمل، بخش بزرگی از محرمات احرام را بر تو حلال میکند ولی هنوز کاملاً «مُحِل» نشدهای، هنوز نمیتوانی نیازهای شهوانی عمده خود را برآوری. «عطر» و «زناشوئی» همچنان بر تو حرامست... تقصیر میتواند نشانهای از آن باشد که در مرحله شستشوی تن و جان تا حدی موفق بودهای و اینک باید برای موفقیت نهائی هم در منی و هم در مکه، بخشی دیگر از مناسک را به پایان رسانی، پس «امید» و «آرزو» در اینجا تجلی ویژهای دارد. آیا «منی» را بدین خاطر «منی» خواندهاند؟
امام محمد غزالی در احیاءالعلوم و فیض کاشانی در محجةالبیضاء مطالبی آوردهاند که برگزیدهای از محتوایش این است:
طواف، نماز است. مراتب تعظیم و تکریم و بیم و امید و محبت را مراعات کن. تو اینک همچون فرشتگانی هستی که برگرد عرش الهی طواف میکنند «گمان مکن که مقصود، طواف جسم و بدنت در اطراف» «خانه» است بلکه مقصود، طواف قلبت بذکر «صاحب خانه» است هیچ ذکری را جز به نام او آغاز مکن و به پایان مبر، همانگونه که طواف را به خانه آغاز میکنی و به خانه پایان میبری و بدانکه طواف اساسی طواف قلب است به پیشگاه الهی و «خانه» مثال ظاهری است در این عالم ملک برای حضرت ربوبی که به چشم ظاهر دیده نمیشود. همانطورکه بدن مثال ظاهری است در عالم شهود برای قلب5 و باید دانست که عالم ملک و شهود (عالم حس) برای کسی که در، به روی او گشاده است پله به پله بالا میرود... اینکه در اخبار آمده است که «بیتالمعمور» در آسمانها در مقابل «کعبه» قرار گرفته و ملائکه در اطراف آن مانند مردم در اطراف کعبه طواف میکنند اشاره به همین موازنه و هماهنگی عالم «ملک» و «ملکوت» است. و چون مرتبه غالب مردم از چنین طوافی قاصر است مأمور شدهاند تا حد امکام به آنها تشبه نمایند... (پایان برگزیده محتوای کلام غزالی).
بدنیسان طواف، شاه بیت پرطراوت و دلنواز غزل شیوا و شکوهنده حج است. طواف تبلور مقام قرب و وصل عبد و معبود است ـ طواف تنها منسکی است از مناسک حج که به همراه نمازش باید با طهارت انجام گیرد. شرط هیچیک از اعمال حج، آن نیست که حاجی با وضو باشد. یا اگر غسلی بر او واجب است، غسل کرده باشد و یا زن در عادت ماهیانه نباشد، تمام اعمال حج بجز طواف و نماز طواف بدون طهارت صحیح است. طواف دور خانه خدا، بدنبال همسان و هم وزن نماز است... آری: نماز، همان طواف است که به صورت ساکن و رو به خانه انجام میشود و طواف همان نماز است که به صورت متحرک و بدور خانه انجام میشود.
برای تصویر بیشتر این تصور، کعبه را مرکز دایرههائی فرض کن که در شعاعهائی متفاوت و محیط بر یکدیگر از «مطاف» (نزدیکترین و کوچکترین دایرهای که بر محور بیت با طواف ترسیم میگردد) تا اقصی نقاط مختلف کره ارض، این دایرهها که همیشه بطور محیط برهم در پهنای کره زمین ترسیم میشود، از نمازگزارانی تشکیل میگردد که از چارسوی جهان، در وطنهای خود رو به خانه کعبه نماز میگذارند،اگر نمازگزارانِ یک دایره از این دایرههای محیط را در نظر بگیری، میبینی حالت یک طواف را دارند، منتها طوافی ساکن به صورت نماز...!
از لحاظ دیگر، طواف کنندگان بر محور بیت، نیز دایرهای را ترسیم میکنند که گویا همه دایرههای ترسیم شده از نمازگزاران سراسر گیتی را در طواف خود به نمایش میگذارند. نمازگزاران سراسر گیتی، هر کدام در هر قوس از هر دایره، نمایشگر طواف طواف کنندگان بیتاند و طوافگران بیت، ترسیم کنندگان نماز نمازگزاران سراسر گیتی. تو هر جا که هستی وقتی به نماز میایستی قوسی از دایرهای هستی که قوسهای دیگر آن، در شعاع تو، به نماز ایستادهاند و قوسهای این دایره، در حقیقت، از دور دستترین فاصله به کعبه، با نماز خود، دایره کوچک طواف را در مقیاسی بزرگ و بزرگتر بازسازی میکنند. و طائفان متحرک حاضر در مسجدالحرام نیز، تجسم بخش دایرههای بسیار مکرر طائفان ساکن غایب، در سراسر جهانند...!
با این تصویر، طواف دور خانه خدا منحصر به حاجیان نیست و بلکه نمازگزاران در سراسر گیتی، در هر شعاعی که باشند و هر دایرهای را کوچکتر یا بزرگتر تشکیل دهند، گوئی از دورترین نقطه برگرد خانه طواف میکنند: طوافی ساکن در صورت نماز...! در یک کلام: «طواف» ، «نمازِ» متحرک است و «نماز»، «طوافِ» ساکن...
نماز و طواف، یک عبادتند در دو شکل یا یک روحند در دو کالبد و در توضیح بیشتر آن میتوان گفت که جذبه و عشق، بدوگونه در اعمال و حرکات عاشقِ مجذوب تجلی میکند: یا با آرامش و تامل و بگوشهای نشستن و زمزمه عشق سرودن... و یا برخاستن و بجنبش در آمدن و از خود بیخود شدن... تجلی نخستین، نماز است و تجلی دوم طواف. طواف و نماز نمایانگر مطهرترین و مقدسترین و پرشکوهترین و پر جذبهترین و روحانیترین و ملکوتیترین حالات یک انسان است (الصلوه معراج المؤمن) آدمی در هیچ حالتی، تا بدین حد از قرب و وصال و نزدیکی تام و تمام به راز آفرینش و کُنْه هستی و معشوق همه جهان و معبود کل هستی، بهرهمند نمیگردد.
طواف، از سوی دیگر نمایشی از گردش دایرهوار کل نظام خلقت برمحور خالق است که از او میآغازند و بدو میانجامند. طواف باز ساخت سیر حیرتانگیز و سرگردانی و چرخش دایرهای ذره ذره عالم هستی است. طواف، در عین حال، آغاز یک گردش جدید و یک «محور یابی» جدید است که زندگی انسانِ جدایِ از حقیقت و ـ پیوسته گردند بر محورهای فانی و باطل دنیا را بر محور حق وعدل و طهارت و پاکی بگردشی مجدد میاندازد. محور ما در اعمال و حرکاتمان، مگر جز همین آزها و طمعها و همین هدفهای مادی و فانی دنیوی است؟ طواف، دگرگونسازی محور چرخش زندگی ماست...
طواف یک رمز دیگر دارد و آن آنست که انسانِ تکنگر و تک بعدی را به همه سونگری فرا میخواند و توجه او را از یک جهت به همه جهات سوق میدهد.
طواف، سیری است در بینهایت و گردشی است که «از حق» و «به سوی حق» است، تو در این سیر، انسانی میشوی که هدفی جز حق ندارد و بر محوری جز حق نمیچرخد... طواف، همچون نماز معراج مؤمن است... طواف، در نمایش حرکت و بیقراری از نماز فراتر مینماید و نماز در تجسم بخشی به آرامش و تأمل...
حجـرالاسـود:
یک سنگ سیاه معمولی، که بیهیچ مزیت طبیعی و ساخت رمزوار و ناشناخته، بعنوان «یمین اللّه» معرفی شده است. حجرالاسود، بمَثَل، چونان پرچمی است که در بافت و ساخت ظاهری، تفاوتی با نظایر خود ندارد، اما رمز و نشانِ گویایِ همگی تاریخ و موجودیت و شرافت یک ملت است. پارهای، استلام حجر را چون احترام به پرچم یا سلام به آن تصور کردهاند که در بین ملل عالم مرسوم و معمول است. این تصوری درست مینماید که با روایات «مصافحه با خدا» و امثال آن هم سوئی دارد...
حجر در تصوری دیگر قلب بیت است که گوئی هر چه قدس و حلال و معنویت و جذبه و شکوه است از همین عضو کوچک بسراسر بیت تزریق میگردد.. و بیت نیز به نوبه خود نسبت به مسجد و مسجد به مکه و مکه به حرم و حرم بسراسر جهان همین موقعیت را دار است... قلب معنویت در «حجر» میزند و از آنجا به بیت جریان مییابد... کعبه خود قلب تپنده مسجد میشود و مسجد قلب شهر مقدس مکه است که خون معنویت و تقدس بعروقش میرساند و شهر مکه، محدوده حرم را اشراب میکند و از این مرکز مطهر و منور است که سراسر گیتی از شراب ناب توحید سرمست میگردند...
«حجر» بادیدی دیگر رمز وحدت همه بشریت است: گوئی انسانهای همه روی زمین با استلام حجر وحدت در خاک و کشور را اعلام میدارند. همه یک سرزمین دارند و حد ومرزی بین خاک وطنها نیست... در «حجر» تمام مردم ازیک نژاد و یک خاک و یک طبیعت اعلام میشوند6.
سعـی بیـن صفا و مروه:
سنت است حاجی پس از طواف، به سوی زمزم رود و از آب زمزم بنوشد و آنگاه به سوی کوه صفا رود و سعی خود را به سوی مروه، با دعاهای بلند و با شکوهی که یادآور روح ملکوتی آخرین سفیر وحی الهی است آغاز کند.
صفا، یادگار نخستین فریاد اعلام نبوت خاتم انبیاء حضرت محمد (صلیاللّه علیه و آله و صحبهالمنتجبین) است. و سعی از این کوه تا آن کوه، ضمن تجدید خاطره پی جوئی جان فرسای هاجر مادر اسماعیل در جستجوی آب برای فرزند خردسالش، نمایشگر حالت بیم و امید و خوف و رجاء حج گذار است. در هیچ کجای عالم، در فاصله هیچ دو کوهی چون صفا و مروه این همه خاطرات روحانی و ملکوتی و سیر انفسی وجود ندارد... در سعی بین صفا و مروه چه میخواهی؟ کوبکو بدنبال دوست گشتن و بیتاب و مضطرب در جستجوی قرب بودن، حالت حیرت و سرگشتگی را پس از تقرب یافتن در طواف، مجسم کردن... حاجی در سعی، کوشش پیگیر و مکرر خود را برای ادامه راه وصال به نمایش میگذارد و اضطراب خود را نشان میدهد و بخصوص در «هروله» جزر و مد روحی و انعکاس این جزر و مد در تمامی اعضاء بدن و سراسیمه شدن و بیتاب شدن ... به خوبی تجلی مییابد. و بخصوص هروله، از سوئی موجب فرو ریختن بارهای سنگین کبر و خود بینی و انانیت و خودپرستی است. در روایت آمده است که «خداوند هیچ منسکی را بیش از سعی دوست ندارد زیرا همه جباران و گردنکشان در اینجا ذلیل میشوند»7.
_______________________________
1 ـ آل عمران: 96 .
2 ـ رجوع شود به رسالههای عملیه.
3 ـ صافات: 107 ـ 105 ـ 104 .
4 ـ حج: 28 .
5 ـ مراد از قلب در این موارد، همان جوهرهنفسانی و مجرد با روح و جان آدمی است.
6 ـ عمر حافظ بیک ـ فلسفه حج.
مناسبتها
نگرشـی کوتاه بـه تبییـن حـج
- بازدید: 6054