حج عمره در قرآن

(زمان خواندن: 36 - 72 دقیقه)

بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیم وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (196)
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ (197)
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّينَ (198)
ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (199)
فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ (200)
وِمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (201)
أُولَـئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ (202)
وَاذْكُرُواْ اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (203)
ترجمه آیات سوره بقره آیه 203-196:
حج و عمره‏ای را که آغاز کرده‏اید تمام کنید حال اگر مانعی شما را از اتمام آن جلوگیر شد هر مقداراز قربانی که برایتان میسور باشد قربان کنید و سرهایتان را نتراشید تا آنکه قربانی به محل خود برسد پس اگرکسی مریض بود و یا از نتراشیدن سر دچار آزاری می‏شود سر بتراشد و کفاره آن را روزه بگیرد یا صدقه‏ای‏دهد یا گوسفندی ذبح کند و اگر مانعی از اتمام حج و عمره پیش نیامد پس هر کس که حج و عمره‏اش تمتع‏باشد هر قدر از قربانی که می‏تواند بدهد و اگر پیدا نمی‏کند و یا تمکن ندارد به جای آن سه روز در حج وهفت روز در مراجعت که جمعا ده روز کامل می‏شود روزه بدارد، البته این حج تمتع مخصوص کسانی است‏که اهل مکه نباشند و باید از خدا بترسید و حکم حج تمتع را انکار مکنید و بدانید که خدا شدید العقاب‏است(196).
حج در چند ماه معین انجام می‏شود پس اگر کسی در این ماهها به احرام حج درآمد دیگر با زنان‏نیامیزد و مرتکب دروغ و جدال نشود که اینگونه کارها در حج نیست و آنچه از خیر انجام دهید خدا اطلاع‏دارد و توشه بردارید که بهترین توشه تقوا است و از من پروا کنید ای صاحبان خرد(197).
در اثنای حج اگر بخواهید خرید و فروشی کنید حرجی بر شما نیست و چون از عرفات کوچ می‏کنیددر مشعر الحرام به ذکر خدا بپردازید و به شکرانه اینکه هدایتتان کرده یادش آرید چه قبل از آنکه او هدایتتان‏کند از گمراهان بودید(198).
آنگاه از مشعر که مشرکین کوچ می‏کنند شما هم کوچ کنید و خدا را استغفار کنید که او غفور ورحیم است(199).
پس هر گاه مناسک خود را تمام کردید خدا را یاد آرید آنطور که در جاهلیت‏بعد از تمام شدن‏مناسک پدران خود را یاد می‏کردید بلکه بیشتر از آن اینجاست که بعضی می‏گویند: پروردگارا در همین دنیابه ما حسنه بده ولی در آخرت هیچ بهره‏ای ندارند(200).
و بعضی از آنان می‏گویند پروردگارا به ما هم حسنه در دنیا بده و هم حسنه در آخرت و ما را ازعذاب آتش حفظ کن(201).
ایشان از آنچه کرده‏اند نصیبی خواهند داشت و خدا سریع الحساب است(202).
و خدا را در ایام معدود یازده و دوازده و سیزدهم را یاد آرید حال اگر کسی خواست عجله کند و بعد ازدو روز برگردد گناهی نکرده و اگر هم کسی خواست تاخیر اندازد گناه نکرده و همه اینها در خصوص مردم با تقوا است و لذا از خدا بترسید و بدانید که شما همگی به سوی او محشور خواهید شد(203).

بیان آیات (مربوط به حج)

این آیات در حجة الوداع یعنی آخرین حجی که رسول خدا ص انجام دادنازل شده، و در آن حج تمتع تشریع شده است.

فرق بین تمام و کمال و مراد از امر به اتمام حج

"و اتموا الحج و العمرة لله..."تمام هر چیز عبارت است از آن جزئی که وقتی با سایر اجزا ضمیمه می‏شود آن چیز همان‏چیز می‏شود، و آثاری که دارد و یا آن آثار را از آن چیز انتظار داریم نیز مترتب می‏گردد،و تمام کردن آن چیز این است که، بعد از آنکه همه اجزای آن را جمع کردیم آن جزء آخری را هم‏بیاوریم تا آثار بر آن چیز مترتب شود، این معنای کلمه تمام و اتمام است.و اما کمال هر چیزی‏آن حال و یا وصفی و یا امری است که وقتی موجودی آن را داشته باشد، دارای اثری علاوه‏می‏شود غیر آن اثری که بعد از تمامیت دارا باشد، مثلا منضم شدن اجزای بدن انسانی به یکدیگرعبارت است از تمامیت انسان، و اما عالم و یا شجاع و یا عفیف بودنش عبارت است از کمال‏انسان، از انسان تمام عیار و بی‏کمال آثاری بروز می‏کند، و از انسانی تمام و کامل آثاری دیگرظهور می‏نماید.
و چه بسا می‏شود که کلمه تمام در جای وصف کمال استعمال می‏شود، و آن رااستعاره از این می‏گیرند، به این ادعا که آن وصف زاید از بس مورد اعتنا و اهمیت است جزءذات به حساب می‏آید(و مثلا می‏خواهند بگویند انسانی که عالم نیست اصلا انسان تمام‏نیست تا به این تعبیر اهمیت علم را برسانند)و مراد از اتمام حج و عمره همان معنای اول یعنی‏معنای حقیقی کلمه است، نه استعاره آن.
به دلیل اینکه دنبال جمله می‏فرماید: "فان احصرتم فما استیسر من الهدی..."، چون‏می‏فرماید اگر به مانعی برخوردید و نتوانستید همه اجزای حج را بیاورید هر قدر می‏توانید بیاوریدو این کلام با تمامیت‏به معنای حقیقی سازش دارد، نه مامیت‏به معنای کمال، و معنای‏صحیحی به نظر نمی‏رسد که اکتفا به بعضی از اجزا را متفرع کنند بر تمامیت‏به معنای کمال‏یا اتمام به معنای اکمال.%]و اما اینکه کلمه حج‏به چه معنا است؟معنای آن عبارت است از اعمالی که در بین‏مسلمین معروف است، و ابراهیم خلیل ع آن را تشریع کرده، و بعد از آن جناب‏همچنان در میان اعراب معمول بوده و خدای سبحان آن را برای امت اسلام نیز امضا کرده، در نتیجه شریعتی شده که تا روز قیامت‏باقی خواهد بود.
ابتدا، این عمل، احرام، و سپس وقوف در عرفات، و بعد از آن وقوف در مشعر الحرام‏است.
و یکی دیگر از احکام آن قربانی کردن در منا، و سنگ انداختن به ستون‏های سنگی‏سه‏گانه است، و آنگاه طواف در خانه خدا، و نماز طواف، و سعی بین صفا و مروه است البته‏واجبات دیگری نیز دارد، و این عمل سه قسم است:
1 - حج افراد
2 - حج قران
3 - حج تمتع که در سال آخر عمر رسولخدا ص تشریع شد.
و اما عمل عمره عملی دیگر است، و آن عبارت است از رفتن به زیارت خانه کعبه، ازمسیر یکی از میقاتها، و طواف و نماز آن، و سعی بین صفا و مروه، و تقصیر، و این حج و عمره دوعبادتند که جز با قصد قربت تمام نمی‏شوند، به دلیل اینکه فرموده: (و اتموا الحج و العمرة لله،حج و عمره را برای خدا تمام کنید...)
"فان احصرتم فما استیسر من الهدی، و لا تحلقوا رؤسکم"
کلمه(احصار)به معنای حبس و ممنوع شدن است، که البته منظور ممنوع شدن ازاتمام آن به خاطر کسالت و بیماری یا دشمن است، و نیز منظور از این احصار ممنوعیت‏بعد ازشروع و احرام بستن است، و معنای استیسار در هر عملی آسان کردن آن است. بطوری که‏آسانی‏ها را در آن جلب نموده مشکلات را از آن بیرون کند.
و کلمه(هدی)پیش‏کش کردن چیزی از نعمتها به کسی و یا به محلی، به منظور تقرب‏جستن به آن کس و یا آن محل است و اصل کلمه از هدیه گرفته شده، که به معنای تحفه است،و یا از هدی است که به معنای هدایتی است که انسان را به سوی مقصود سوق می‏دهد، و کلمه(هدی و هدیه)همان فرقی را با هم دارند که کلمه(تمر و تمره)با هم دارد، که اولی جنس‏خرما است، و دومی یک خرما، و مراد از هدی در مساله حج آن حیوانی است که انسان با خودبه طرف مکه می‏برد تا در حج‏خود آن را قربانی کند.
"فمن کان منکم مریضا او به اذی من راسه..."
حرف"فا"در آغاز جمله برای تفریع است، یعنی جمله را نتیجه سخنان قبلی‏می‏کند، و تفریع این حکم بر سخن قبلی که از تراشیدن سر نهی می‏کرد، دلالت دارد بر اینکه‏مراد از مرض خصوص آن مرضی است که با نتراشیدن سر برایش مضر است، و اگر سر را بتراشدآن مرض به بهبودی مبدل می‏گردد، و اگر در جمله: (از شما کسی که مرضی دارد و یا سرش ناراحت می‏شود)، کلمه(و یا)را که مفیدتر دید است‏به کار برد، برای این بود که بفهماند مراداز ناراحتی سر، ناراحتی غیر از سر درد و بیماری است، بلکه ناراحتی از ناحیه حشرات است،پس عبارت(اذی من راسه)کنایه است از متاذی شدن از حشرات از قبیل شپش که در سرمی‏افتد.
پس این دو امر یعنی ناراحتی از شپش و یا سر درد، تراشیدن سر را جایز می‏کند، اما بافدیه به یکی از سه خصلت، اول روزه، دوم صدقه، و سوم نسک.
و در روایات وارد شده که روزه نامبرده سه روز است، و مراد از صدقه سیر کردن شش‏نفر مسکین، و مراد از نسک قربانی کردن یک گوسفند است.
"فاذا امنتم فمن تمتع بالعمرة الی الحج"
حرف(فا)بر سر جمله آن را متفرع بر احصار می‏کند و معنایش این است که چون ازمرض و دشمن و یا موانع دیگر ایمن شدید، پس هر کس تمتع ببرد به وسیله عمره تا حج‏یعنی باعمره عمل عبادت خود را ختم کند، و تا مدتی محل شود تا دوباره برای حج احرام بپوشدمی‏تواند این کار را بکند، و در آن هدیی آسان با خود ببرد.
بنا بر این حرف(با)در کلمه(بالعمرة)بای سببیت است، و سببیت عمره برای تمتع وبهره‏گیری، بدین جهت است که در حال احرام نمی‏توانست از زنان و شکار و امثال آن بهره‏مندشود مگر آنکه از احرام درآید، و تمتع آدمی را از احرام بیرون می‏آورد.
"فما استیسر من الهدی..."
از ظاهر آیه بر می‏آید که هدی نسکی است علی حده، نه اینکه جبران این باشد که‏شخص متمتع نتوانسته و یا نخواسته احرام برای حج را از میقات ببندد، و لا جرم از شهر مکه برای‏حج احرام بسته است، برای اینکه جبران بودن هدی احتیاج به مؤنه‏ای زاید دارد، تا انسان آن رااز آیه شریفه بفهمد، و خلاصه عبارت مورد بحث را هر کس ببیند، می‏فهمد که هدی عبادتی‏است مستقل، نه جبران چیزی که فوت شده.
حال اگر بگوئی جمله: "فما استیسر من الهدی..."به خاطر حرف(فا)نتیجه‏جمله: (فمن تمتع...)است، و مترتب بر آن است، همانطور که جزاء شرط در جمله: (اگر به‏منزل ما بیائی از تو پذیرائی می‏کنم)مترتب بر شرط(اگر)است و این ترتب به ما می‏فهماندکه آوردن هدی کفاره و جبران تمتع و استراحتی است که بعد از عمره تمتع و قبل از حج آن‏می‏کند، علاوه بر اینکه وقتی فعل شرط خود کلمه تمتع است(هر کس تمتع کند باید چنین وچنان کند)، می‏فهمیم که هدی در ازای تمتعی قرار گرفته که گفتیم نوعی تسهیل شرعی وتخفیف است، پس هدی جبران این تخفیف می‏شود نه عبادتی جداگانه.
در پاسخ می‏گوئیم: کلمه(بالعمرة...)، این سخن را رد می‏کند، برای اینکه کلمه‏نامبرده عمره را از حج جدا و آن دو را دو عمل مستقل می‏سازد، و جبران بودن هدی وقتی‏صحیح است که تسهیل و تخفیف در یک عمل تشریع شده باشد، نه در بین دو عمل، که احرام‏اولی یعنی عمره تمام شده، و احرام دومی یعنی حج هنوز شروع نگشته.
علاوه بر اینکه درک اشعار نامبرده به فرضی که صحیح باشد، وقتی است که تشریع‏هدی به خاطر تشریع تمتع به عمره تا حج‏باشد، نه اینکه به خاطر فوت احرام حج از میقات‏باشد.
ظاهر آیه شریفه:
"فمن تمتع بالعمرة الی الحج فما استیسر من الهدی"
این است که‏می‏خواهد خبر دهد از تشریع تمتع، و اینکه قبلا چنین عمره‏ای تشریع شده، نه اینکه بخواهد باهمین جمله آن را تشریع کند، چون می‏فرماید(پس هر کس به عمره تا حج تمتع کند، پس بایدتا جائی که می‏تواند قربانی با خود ببرد)، معلوم می‏شود قبلا چنین عمره‏ای تشریع شده بوده، که‏آن را مفروغ عنه و مسلم گرفته از تشریع قربانی در آن خبر می‏دهد.
این خیلی روشن است که عبارت(هر کس تمتع کرد باید با خود هدی ببرد)و عبارت(تمتع کنید و در تمتع با خود قربانی ببرید)فرق دارد، اولی را در جائی می‏گویند که شنونده‏قبلا از تشریع تمتع اطلاع داشته باشد، و دومی را در جائی می‏گویند که گوینده می‏خواهد باهمین کلام خود آنرا تشریع کند، خواهی گفت تمتع در کجا تشریع شده؟می‏گوئیم: در آیه‏شریفه: "ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام".
"فمن لم یجد فصیام ثلثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم..."
اینکه حج را ظرف برای صیام قرار داد، و فرمود: (سه روز در حج)به این اعتبار است‏که عمل حج و عمل روزه در یک مکان و یک زمان انجام می‏شود، زمانی که عمل حج در آن‏انجام می‏شود، و زمان حج‏شمرده می‏شود، یعنی فاصله میان احرام حج و مراجعت‏به مکه همان‏زمان سه روز روزه است، و به همین اعتبار است که در روایات وارده از ائمه اهل بیت‏ع آمده: که وقت روزه برای کسی که قادر باشد قبل از روز قربانی است، و برای‏کسی که قادر نیست‏بعد از ایام تشریق یعنی یازده و دوازده و سیزدهم است، و اگر کسی دراین ایام هم قدرت بر روزه گرفتن نیافت‏باید پس از مراجعت‏به وطن آن را بگیرد، و ظرف هفت‏روز دیگر بعد از مراجعت از مکه است، چون(ظاهر جمله: (اذا رجعتم، وقتی برگشتید)همان‏برگشتن به وطن است، و گرنه می‏فرمود: در حال برگشتن، علاوه بر اینکه التفات از غیبت(کسی که تمتع کند به عمره تا حج)به حضور(وقتی برگشتید)خالی از اشعار و دلالت‏بر این‏معنا نیست.
"تلک عشرة کاملة..."یعنی سه روز در حج و هفت روز در مراجعت، ده روز کامل است، و اگر عدد هفت رامکمل عدد ده خوانده نه متمم آن، برای این بود که بفهماند هر یک از سه روز و هفت روزحکمی مستقل و جداگانه دارد، که بیانش در فرق میان دو کلمه تمام و کمال در اول آیه‏گذشت.
پس معلوم شد که روزه سه روز عملی است تام فی نفسه، و اگر محتاج به هفت روزاست محتاج در کامل بودنش هست، نه در تمامیتش.
"ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام"یعنی حکم نامبرده در باره تمتع به عمره تا حج، برای غیر اهل مکه است، یعنی برای‏کسی است که بین خانه و زندگی او و بین مسجد الحرام(البته بنابر تحدیدی که روایات کرده)
بیش از دوازده میل فاصله باشد، و کلمه اهل به معنای خواص آدمی از زن و فرزند و عیال است:
و اگر از مردم دور از مکه تعبیر فرموده به کسی که اهلش حاضر در مسجد الحرام نباشد، درحقیقت لطیف‏ترین تعبیرات را کرده، چون در این تعبیر به حکمت تشریع تمتع که همان‏تخفیف و تسهیل است اشاره فرموده.
توضیح اینکه: مسافری که از بلاد دور به حج - که عملی است‏شاق و توام با خستگی وکوفتگی در راه - می‏آید احتیاج شدید به استراحت و سکون دارد، و سکون و استراحت آدمی‏تنها نزد همسرش فراهم است، و چنین مسافری در شهر مکه خانه و خانواده ندارد، لذا خدای‏تعالی دو رعایت در باره او کرده، یکی اینکه اجازه داده بعد از مناسک عمره از احرام در آید، ودوم اینکه برای حج از همان مکه محرم شود، و دیگر مجبور به برگشتن به میقات نشود.
خواننده محترم توجه فرمود که جمله دال بر تشریع متعه همین جمله است، یعنی جمله:
"ذلک لمن لم یکن..."نه جمله"فمن تمتع بالعمرة الی الحج..."و جمله نامبرده کلامی‏است مطلق، نه به وقتی از اوقات مقید است، و نه به شخصی از اشخاص، و نه به حالی ازاحوال.
"و اتقوا الله و اعلموا ان الله شدید العقاب"اینکه در ذیل آیه چنین تشدید بالغی کرده، با اینکه صدر آیه چیزی به جز تشریع حکمی‏از احکام حج را نداشت، به ما می‏فهماند که مخاطبین اشخاصی بوده‏اند که از حال ایشان‏انتظار می‏رفته حکم نامبرده را انکار کنند، و یا در قبول آن توقف کنند، و اتفاقا مطلب از همین‏قرار بود، برای اینکه از میان همه احکام که در دین تشریع شده، خصوص حج، از سابق یعنی ازعصر ابراهیم خلیل الله ع در بین مردم وجود داشته، و معروف بوده، و دلهاشان با آن انس و الفت داشت، و اسلام این عبادت را تقریبا به همان صورتی که از سابق داشته امضاءکرد، و تا اواخر عمر رسول خدا ص به همان صورت بود، و تغییر دادن احکام آن‏بخاطر همان انس و الفت مردم کار بسیار مشکلی بود، و حتما با انکار و مخالفت مواجه می‏گردید،و بطوریکه از روایات هم بر می‏آید در دل بسیاری از آنان مقبول واقع نمی‏شد بدین جهت رسول‏خدا ص ناگزیر بود خود آنان را مخاطب قرار دهد، و بر ایشان بیان کند، که حکم‏تازه‏ای که رسیده از ناحیه خداست، و حکم‏رانی فقط کار خداوند است و او هر چه بخواهدحکم می‏کند، و حکمی که کرده عمومی است، و احدی از آن مستثنا نیست، نه هیچ پیغمبری،و نه امتی.
و این نکته باعث‏شد که در آخر آیه با تشدید بلیغ امر به تقوا نموده، از عقاب خدای‏سبحان زنهار دهد.
"الحج اشهر معلومات، فمن فرض فیهن الحج تا کلمه فی الحج"
یعنی زمان حج نزد این قوم(یعنی عرب)ماههای معلومی است، و سنت(یعنی‏روایات)آن را معین کرده، که عبارت است از شوال، و ذی القعده، و ذی الحجة، و اگرذی الحجة را زمان حج‏شمرده، با اینکه زمان حج اوائل آن ماه است، نه همه آن، منافاتی ندارد، برای اینکه این تعبیر از قبیل تعبیری است که می‏گوئیم من روز جمعه خدمت‏شما می‏رسم، بااینکه آمدن در یک ساعت از روز جمعه صورت می‏گیرد، نه در تمامی آن روز.
و در اینکه در آیه شریفه سه مرتبه کلمه حج تکرار شده با اینکه می‏توانست‏بار دوم وسوم به آوردن ضمیر اکتفا کند، لطفی در اختصار گوئی به کار رفته، چون مراد از حج اول زمان‏حج، و از حج دوم خود عمل حج، و از سوم زمان و مکان آن است و اگر ضمیر می‏آورد ناگزیربود بدون جهت کلام را طول بدهد، (و بفرماید: زمان الحج اشهر معلومات فمن فرض علیه هذاالعمل فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی زمانها و مکانها)
و فرض حج‏به این معنا است که با شروع در عمل حج این عمل را بر خود واجب سازد،چون به حکم آیه شریفه: "و اتموا الحج و العمرة لله..."، شروع در این عمل باعث می‏شود که‏اتمامش بر آدمی واجب گردد.
و کلمه(رفث)به معنای هر عملی است که در عرف تصریح به نام آن نمی‏کنند بلکه،هر قت‏بخواهند نام آن را ببرند، به کنایه می‏برند، مانند عمل زناشوئی و کلمه(فسوق) به‏معنای خارج شدن از طاعت‏خدا است، و جدال به معنای ستیزگی کردن و لجبازی درگفتار و بحث است، لیکن سنت رفث را تفسیر کرده به جماع و فسوق را به دروغ، و جدال را به‏گفتن: نه به خدا و بله به خدا.
"و ما تفعلوا من خیر یعلمه الله..."
این جمله خاطرنشان می‏سازد که اعمال از خدای تعالی غایب و پنهان نیست، وکسانی را که مشغول به اطاعت‏خدایند دعوت می‏کند به اینکه در حین عمل از حضور قلب و ازروح و معنای عمل غافل نمانند، و این داب قرآن کریم است که اصول معارف را بیان می‏کند،و قصه‏ها را شرح داده شرایع و احکام را ذکر می‏کند، و در آخر همه آنها موعظه و سفارش‏می‏کند، تا علم از عمل جدا نباشد، چون علم بدون عمل در اسلام هیچ ارزشی ندارد، و بهمین‏جهت دعوت نامبرده را با جمله: "و اتقون یا اولی الالباب"ختم کرد، و در این جمله بر خلاف‏اول آیه که مردم غایب فرض شده بودند، مخاطب قرار گرفتند، و این تغییر سیاق دلالت می‏کندبر کمال اهتمام خدای تعالی به این سفارش، و اینکه تقوا وسیله تقرب و وظیفه‏ای است‏حتمی‏و متعین.
"لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم"
این آیه شریفه می‏خواهد بفرماید: در خلال انجام عمل حج دادوستد حلال است،چیزی که هست از بیع و دادوستد تعبیر فرموده به(طلب فضل پروردگار)و این تعبیر در سوره‏جمعه نیز آمده، آنجا که می‏فرماید:
"یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلوة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع - تا آنجا که می‏فرماید - فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فی الارض، و ابتغوا من فضل الله" (1)
چون در این دو آیه نخست از دادوستد تعبیر به بیع کرده، و سپس از همان تعبیربه طلب رزق خدا نموده، و بهمین جهت است که در سنت نیز ابتغای از فضل خدا در آیه موردبحث‏به بیع تفسیر شده، پس آیه دلیل بر این است که دادوستد در خلال عمل حج مباح و جایزاست.
"فاذا افضتم من عرفات فاذکروا الله عند المشعر الحرام"
کلمه(افضتم)از مصدر افاضه است، که به معنای بیرون شدن دسته جمعی عده‏ای‏است از محلی که بودند، پس آیه دلالت دارد بر اینکه وقوف به عرفات هم واجب است،همچنانکه وقوف به مشعر الحرام که همان مزدلفه باشد واجب است.
"و اذکروه کما هدیکم..."یعنی بیاد خدا بیفتید البته یادی که با نعمت(هدایت او شما را)برابر و مانند باشد، چون شما قبل از اینکه او هدایتتان کند از گمراهان بودید.
"ثم افیضوا من حیث افاض الناس..."
ظاهر این آیه می‏رساند که افاضه بر طبق سنت دیرینه‏ای که قریش داشتند واجب‏است، و می‏خواهد مخاطبین را در این سنت ملحق به نیاکانشان کند.
بنا بر این آیه شریفه با روایتی که می‏گوید: (قریش و هم سوگندانشان که به عرف‏محلی حمس نامیده می‏شدند، وقوف به عرفات نمی‏کردند، بلکه تنها به مزدلفه وقوف‏می‏کردند، و منطقشان این بود که ما اهل حرم نباید از حرم خدا دور شویم، خدای تعالی در آیه‏بالا دستورشان داد که شما هم مانند سایر مردم کوچ کنید، از همانجائی که آنان کوچ‏می‏کنند، یعنی از عرفات)منطبق می‏شود و بنا بر این ذکر این حکم بعد از جمله: "فاذا افضتم من‏عرفات..."، و بکار بردن کلمه(ثم)که بعدیت را می‏رساند، در آن جمله برای این است که‏ترتیب ذکری را رعایت کرده باشد، و در حقیقت گفتار به منزله استدراک است، و معنایش این‏است که احکام حج اینهائی بود که ذکر شد، چیزی که ست‏بر شما واجب است که در کوچ‏کردن مانند سایر مردم از عرفات کوچ کنید، نه از مزدلفه.
و بعضی از مفسرین گفته‏اند: در این دو آیه تقدیم و تاخیری شده، آیه اول را باید بعد ازآیه دوم نوشته باشند، یعنی اول نوشته باشند: (ثم افیضوا من حیث افاض الناس، و سپس نوشته‏باشند: فاذا افضتم من عرفات...)
"فاذا قضیتم مناسککم تا جمله او اشد ذکرا"
این آیه شریفه دعوت به ذکر خدا می‏کند، و در این دعوت مبالغه نموده، می‏فرماید: جادارد که حاجی حداقل خدا را به قدر پدران خود به خاطر بیاورد، و بلکه بیشتر، برای اینکه‏نعمت‏خدا نسبت‏به او که به حکم آیه: "و اذکروه کما هدیکم"همان نعمت هدایت است، بزرگتر از نعمتی است که پدران به آدمی داده‏اند.
و بعضی از مفسرین گفته‏اند: وجه اینکه در این آیه سخن از پدران گفته این است که‏در جاهلیت رسم بوده بعد از تمام کردن عمل حج‏ساعتی در منا توقف می‏کردند، و در آنجا به‏شعر و نثری که از پدران خود به یادگار داشتند بر دیگران فخر می‏فروختند، خدای تعالی در این‏آیه می‏فرماید: به جای یادآوری از پدران خدا را یاد کنید بلکه بیشتر و کاملتر از یاد پدران یادکنید.
"او اشد ذکرا"
این جمله اعراض از مطلب قبلی است و در نتیجه کلمه(او)معنای بلکه را می‏دهد، در این جمله ذکر را متصف به شدت کرده، چون ذکر همانطور که از نظر کمیت و مقدار متصف به‏کثرت می‏شود، همچنانکه در جای دیگر فرموده: "و اذکروا الله ذکرا کثیرا" (2) و نیز فرموده:
"و الذاکرین الله کثیرا" (3)
همچنین از نظر کیفیت متصف به شدت می‏شود چون ذکر، به معنای‏واقعیش منحصر در ذکر لفظی نیست‏بلکه امری است مربوط به حضور قلب، و لفظ را هم اگرذکر می‏گویند، از این جهت است که لفظ از معنای قلبی و یاد درونی حکایت می‏کند.
و چون چنین است هم اتصافش به کثرت از نظر موارد صحیح است، چون معنایش‏یاد خدا در غالب حالات است، همچنانکه فرمود:
"الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم" (4)
و هم اتصافش به شدت در پاره‏ای از موارد صحیح است، و چون مورد آیه بطوریکه ازآن استفاده می‏شود موردی است که آدمی را از خدا بی‏خبر می‏کند، و یاد خدا را از دل می‏برد،لذا مناسب‏تر آن بود ذکر را که بدان امر می‏فرماید به شدت توصیف کند، نه به کثرت و مطلب‏روشن است.
"فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا..."
این جمله تفریع است‏بر جمله"فاذکروا الله کذکرکم آباءکم"، و مراد از ناس مطلق‏افراد انسان اعم از مؤمن و کافر است چه کافر که به غیر از پدران خود بیاد کس دیگر نیست، وجز افتخارات دنیوی را نمی‏خواهد و جز دنیا نمی‏طلبد، و کاری به آخرت ندارد، و چه مؤمن که‏جز آنچه نزد خداست نمی‏جوید، و اگر هم چیزی از امور دنیا را بخواهد چیزی است که باز موردرضای پروردگارش(و وسیله کسب رضای او)است، و بنا بر این پس اینکه فرمود: (بعضی ازمردم می‏گویند)منظور گفتن به زبان قال نیست، بلکه گفتن به زبان حال است، و معنای آیه‏این است که: بعضی از مردم نمی‏خواهند مگر دنیا را، و اینان در آخرت هیچ نصیبی ندارند،بعضی هم هستند که نمی‏جویند مگر آنچه را که مایه رضا و خوشنودی پروردگارشان باشد، چه‏در دنیا و چه در آخرت: اینان از آخرت هم نصیب دارند.
از اینجا روشن می‏شود که چرا حسنه را در نقل کلام اهل آخرت ذکر کرد و در نقل‏کلام اهل دنیا نقل نکرد، چون کسی که چیزی از امور دنیا می‏خواهد مقید نیست‏به اینکه آن‏چیز نزد خدا هم حسنه باشد یا نباشد، او دنیا را می‏خواهد که همه‏اش نزد او حسنه و خوب است، چون مایه زندگی دنیائی او است، و با هوای نفسش موافق و سازگار است، به خلاف‏کسی که رضای خدا را می‏خواهد که در نظر او آنچه در دنیا و آنچه در آخرت است دو جوراست، یکی حسنه و دیگری سیئه، و او نمی‏جوید و درخواست نمی‏کند مگر حسنه را.
و اینکه میان جمله: "و ما له فی الاخرة من خلاق"و جمله: "اولئک لهم نصیب مماکسبوا"مقابله انداخته، این معنا را می‏فهماند که اعمال طایفه اول که فقط دنیا را می‏خواهندباطل و بی‏نتیجه است، به خلاف دسته دوم که از آنچه می‏کنند بهره می‏برند، همچنانکه درجای دیگر فرموده: "و قدمنا الی ما عملوا من عمل، فجعلناه هباء منثورا" (5) و نیز فرموده: "و یوم‏یعرض الذین کفروا علی النار، اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا، و استمتعتم بها" (6) و نیز فرموده:
"فلا نقیم لهم یوم القیمة وزنا" (7).
"و الله سریع الحساب"
سریع الحساب یکی از اسمای حسنای خدای تعالی است، و از آنجائی که هیچ قیدی‏ندارد، به اطلاقش هم شامل دنیا می‏شود و هم شامل آخرت، پس حساب خدائی همیشه حاصل‏است، و جریان دارد هر عملی که بنده‏اش انجام دهد چه از حسنات باشد و چه غیر آن، خدای‏عزوجل جزایش را مو به مو و درست‏بر طبق عملش می‏دهد.
پس آنچه از معنای جمله"فمن الناس من یقول"تا آخر سه آیه به دست آمد این شد که‏خدای را یاد کنید، چونکه مردم در طرز تفکرشان نسبت‏به دنیا دو دسته‏اند، بعضی از ایشان تنهادنیا را می‏خواهند و جز دنیا به یاد هیچ چیز دیگر نیستند که اینگونه مردم هیچ نصیبی در آخرت‏ندارند، بعضی دیگر کسانی هستند که آنچه مایه رضای خدا است می‏خواهند، که اینگونه افراداز آخرت هم نصیب دارند و خدا سریع الحساب است، در حساب آنچه بنده‏اش می‏خواهد به‏زودی می‏رسد، و آن را بر طبق خواسته‏اش به او می‏دهد، و بنا بر این پس ای مسلمانان شما بایاد خدا جزء نصیب‏داران در آخرت باشید، و از آنها مباشید که به خاطر ترک یاد خدا در آخرت‏بی‏نصیب شدند، و در نتیجه شما هم ناامید و تهی‏دست‏شوید.
"و اذکروا الله فی ایام معدودات"
ایام معدودات همان ایام تشریق یعنی یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی الحجة است دلیل بر اینکه مراد ایام بعد از دهه ذی الحجه است این است که حکم یادآوری خدا در ایام معدودات را بعد از فراغ از بیان اعمال حج ذکر فرمود، و دلیل بر اینکه مراد سه روز بعد از دهه‏ذی الحجه است، این است که دنبالش می‏فرماید: "فمن تعجل فی یومین..."، چون تعجیل دردو روز وقتی فرض دارد که ایام سه روز باشد، یک روز روز کوچ باشد، و در دو روز هم عجله‏کند، این می‏شود سه روز، و اتفاقا در روایات هم ایام معدودات به همین سه روز که گفتیم‏تفسیر شده است.
"فمن تعجل فی یومین فلا اثم علیه، و من تاخر فلا اثم علیه لمن اتقی..."کلمه(لا) نفی جنس می‏کند، پس اینکه در هر دو جا فرمود: (لا اثم علیه)جنس اثم وگناه را از حاجی نفی می‏کند، و هیچگونه قیدی هم در کلام نیاورده، و اگر مراد این بود که‏بفهماند در تعجیل به تنهائی اثم نیست و یا در تاخیر به تنهائی اثم نیست لازم بود جمله را به آن‏مقید کند و بفرماید: (لا اثم علیه فی التعجیل)و یا(لا اثم علیه فی التاخیر).
در نتیجه معنای آیه این می‏شود: کسی که عمل حج را تمام کرده، گناهانش بخشوده‏شده است، چه اینکه در آن دو روز تعجیل کند، و چه اینکه تاخیر کند و از اینجا روشن می‏شودکه آیه شریفه در مقام بیان تخییر میان تاخیر و تعجیل نیست نمی‏خواهد بفرماید حاجی مخیراست‏بین اینکه تاخیر کند و یا تعجیل، بلکه منظور بیان این جهت است که گناهان او آمرزیده‏شده، چه تاخیر و چه تعجیل.
و اما اینکه فرمود: (لمن اتقی)منظور این نیست که تعجیل و تاخیر را بیان کند و گرنه‏حق کلام این بود که بفرماید(فلا اثم علی من اتقی، گناهی نیست‏بر کسی که از خدابپرهیزد)بلکه ظاهرا قید(لمن اتقی)نظیر همین قید در جمله: "ذلک لمن لم یکن اهله حاضری‏المسجد الحرام...)است، و مراد این است که حکم نامبرده مخصوص مردم با تقوا است، اماکسانی که تقوا ندارند این آمرزش را ندارند.
و معلوم است که باید این تقوا پرهیز از چیزی باشد که خدای سبحان در حج از آن نهی‏کرده، و نهی از آن را از مختصات حج قرار داده، پس برگشت معنا به این می‏شود که حکم‏نامبرده تنها برای کسی است که از محرمات احرام و یا از بعضی از آنها پرهیز کرده باشد، و اماکسی که پرهیز نکرده، واجب است در منا بماند و مشغول ذکر خدا در ایام معدودات باشد، واتفاقا این معنا در بعضی از روایات وارده از ائمه اهل بیت ع هم آمده، که‏ان شاء الله، بزودی از نظر خواننده خواهد گذشت.
"و اتقوا الله و اعلموا انکم الیه تحشرون"در این جمله که خاتمه کلام است امر به تقوا می‏کند، و مساله حشر و مبعوث شدن در قیامت را تذکر می‏دهد، چون تقوا هرگز دست نمی‏دهد، و معصیت هرگز اجتناب نمی‏شود،مگر با یادآوری روز جزا، همچنانکه خود خدای تعالی فرمود: "ان الذین یضلون عن سبیل الله‏لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب". (8) و در اینکه از میان همه اسماء قیامت کلمه حشر را انتخاب نموده و فرمود: "انکم الیه‏تحشرون"اشاره لطیفی است‏به حشری که حاجیان دارند، و همه در منا و عرفات یکجا جمع‏می‏شوند و نیز اشعار دارد به اینکه حاجی باید از این حشر و از این افاضه و کوچ کردن به یادروزی افتد که همه مردم به سوی خدا محشور می‏شوند و" لا یغادر منهم احدا"و خداوند احدی رااز قلم نمی‏اندازد.

بحث روایتی(در ذیل آیات حج و شان نزول و بیان آنها)

در تهذیب و در تفسیر عیاشی از امام صادق ع روایت آورده‏اند که در ذیل آیه:
"و اتموا الحج و العمرة لله"فرمود: این تمام کردن حج و عمره واجب است. (9) و نیز در تفسیر عیاشی از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادق‏ع روایت کرده که گفتند: ما از آن دو بزرگوار از کلام خدای تعالی که می‏فرماید:
"و اتموا الحج و العمرة لله"پرسیدیم، فرمودند تمامیت‏حج‏به این است که در آن رفث و فسوق وجدال نشود. (10) و در کافی از امام صادق ع روایت کرده که در ضمن حدیثی فرمود: منظور ازتمام کردن حج و عمره ادای آن، و هم این است که وقتی به احرام آن دو در آمدند از محرمات‏احرام بپرهیزند. (11) مؤلف: این روایات منافاتی با آن معنائی که ما برای اتمام کردیم ندارد چون واجب‏بودن حج و عمره و ادای آن همان اتمام آن است.
و در کافی از حلبی از امام صادق ع روایت کرده که فرمود: رسولخدا ص چون واست‏حجة الاسلام را بجا آورد، چهار روز از ذی القعده مانده بیرون‏آمد، تا به مسجد شجره رسید، و در آنجا نماز خواند، سپس مرکب خود را براند، تا به بیدارسید، در آنجا محرم شد، و لبیک حج گفت، و صد راس بدنه با خود حرکت داد، مردم هم همگی‏احرام به حج‏بستند، و احدی نیت عمره نکرد، و تا آن روز اصلا نمی‏فهمیدند متعه در حج‏چیست؟
تا آنکه رسولخدا ص وارد مکه شد، طواف خانه را انجام داد، مردم هم‏با او طواف کردند، سپس نزد مقام دو رکعت نماز خواند و دست‏به حجر الاسود مالید، سپس‏فرمود: من ابتدا می‏کنم به آنچه خدای عزوجل ابتدا کرده بود، پس به صفا آمد، و سعی را ازصفا شروع کرد، و هفت نوبت‏بین صفا و مروه سعی نمود، همینکه سعیش در مروه خاتمه یافت‏به خطبه ایستاد، و مردم را دستور داد تا از احرام در آیند، و حج‏خود را عمره قرار دهند، و فرموداین چیزی است که خدای عزوجل مرا بدان امر فرموده، مردم محل شدند، و رسولخدا ص‏فرمود: اگر من در این باره پیش‏بینی می‏داشتم و می‏دانستم چنین دستوری می‏رسد،خود من نیز مانند شما بدنه با خود نمی‏آوردم، ولی چون آورده‏ام نمی‏توانم حج تمتع کنم، برای‏اینکه خدای عزوجل فرموده: (و لا تحلقوا رؤسکم حتی یبلغ الهدی محله، یعنی سر نتراشید، و ازاحرام در نیائید، تا آنکه هدی به جای خودش که همان منا ست‏برسد)سراقة بن جعثم کنانی‏عرضه داشت امروز تازه دین خود را شناختیم مثل اینکه همین امروز به دنیا آمده‏ایم، حال به ماخبر بده آیا این حکم مخصوص امسال ما است، یا برای هرساله است؟رسول خدا ص‏فرمود نه، برای ابد حکم همین است، مردی برخاست و عرضه داشت:
یا رسول الله ص آیا ممکن است چند روز دیگر که برای حج احرام‏می‏بندیم قطرات آب غسلی که در اثر نزدیکی با زنان کرده‏ایم از سر و رویمان بچکد، وخلاصه این چه حکمی است؟(و خواننده عزیز باید توجه داشته باشد که در سنت جاهلیت‏بعداز داخل شدن در مکه و طواف، از احرام در آمدن، و با زنان آمیختن از شنیع‏ترین گناهان شنیع‏تربوده، و از این جهت‏سائل برخاسته و اعتراض کرده)رسولخدا ص فرمود تو تا ابدبه این حکم ایمان نمی‏آوری، امام صادق ع سپس فرمود: در همان ایام علی‏ع از یمن آمد، و به مکه وارد شد، و دید فاطمه ع از احرام در آمده، و بوی‏خوش استعمال کرده، نزد رسولخدا ص روانه شد، جریان را از آن جناب پرسید،رسولخدا ص فرمود: یا علی تو که احرام بستی به چه نیت‏بستی عرضه داشت: به‏آنچه رسولخدا ص نیت کرده، فرمود: پس تو هم نباید از احرام درآئی، و او را درهدی خود که گفتیم صد بدنه بود شریک کرد، سی و هفت‏شتر را به او داد، و شصت و سه شتر را برای خود نگه داشت، که همگی را به دست‏خود نحر کرد، و از هر شتری قسمتی را گرفته‏در دیگی قرار داده دستور داد آن را بپزند، و خودش از آن گوشت، و مقداری از آبگوشتش تناول‏نموده فرمود: الان می‏توان گفت که از همه شصت و سه شتر خورده‏ایم، و کسی که حج تمتع‏بجا آورد بهتر است از کسی که حج قران بیاورد، و سوق هدی کند، و نیز از کسی که حج افرادبیاورد بهتر است: راوی می‏گوید از امام صادق ع پرسیدم رسولخدا ص‏در شب احرام بست‏یا در روز؟فرمود: در روز، پرسیدم چه ساعتی؟فرمود هنگام نماز ظهر. (12) مؤلف: این معنا در تفسیر مجمع البیان و غیره نیز روایت‏شده.
و در تهذیب از امام صادق ع روایت کرده که فرمود: عمره داخل در حج‏شد تاروز قیامت، پس کسی که تمتع کند به عمره تا حج(یعنی عمره تمتع بیاورد قبل از حج)بایدهر قدر می‏تواند قربانی کند، پس کسی نمی‏تواند و چاره‏ای ندارد جز اینکه تمتع کند، چون‏خدای تعالی این حکم را در کتاب نازل فرمود، و سنت رسولخدا ص هم بر آن‏جاری گشت. (13) و در کافی از امام صادق ع روایت آورده که فرمود: (ما استیسر من الهدی)یک گوسفند است. (14) و نیز در کافی از امام صادق ع روایت کرده که در پاسخ کسی که پرسید اگرمتمتع گوسفند نیافت چه کند؟فرمود: قبل از روز هشتم و روز عرفه را روزه بگیرد، شخصی پرسید: حال اگر در همان ترویه که روز هشتم است تازه از راه رسیده باشد چه کند؟
فرمود: سه روز بعد از ایام تشریق، روزه بگیرد شخصی پرسید: حال اگر شتربانش مهلت ندادکه در مکه بماند، و این سه روز روزه را انجام دهد چه کند؟فرمود: روز حصبه و دو روز بعدش‏روزه بگیرد، پرسیدند: روز حصبه کدام است؟فرمود: روزی که کوچ می‏کند، پرسیدند: آیاروزه بگیرد در حالی که مسافر است؟فرمود، : بله مگر در روز عرفه مسافر نبود؟ما اهل بیت‏فتوامان این است و دلیلمان هم قرآن است که می‏فرماید: "فصیام ثلثة ایام فی الحج"ومنظورش در ذی الحجه است. (15) و شیخ طوسی علیه الرحمه از امام صادق ع روایت کرده که فرمود: هر کس خانه‏اش به مکه نزدیکتر از فاصله میقات به مکه باشد او جزء حاضرین در مسجد الحرام است، ونباید حج تمتع انجام دهد. (16) مؤلف: یعنی کسانی که محل سکونتشان نزدیکتر از میقات است‏به مکه اینگونه افرادمصداق حاضرین در مسجد الحرام هستند، که نباید حج تمتع بیاورند، و روایات ائمه اهل بیت‏ع در این معانی بسیار است.
و در کافی از امام باقر ع روایت آورده که در معنای جمله(الحج اشهرمعلومات) فرموده: ماههای معلوم حج عبارت است از شوال، و ذی القعده، و ذی الحجة، احدی‏نمی‏تواند به نیت‏حج در غیر این سه ماه احرام ببندد. (17) و در همان کتاب از امام صادق ع روایت کرده که در ذیل جمله(فلارفث...)فرموده: رفث‏به معنای جماع، و فسوق به معنای دروغ، و جدال به معنای گفتن: (نه به‏خدا و آری به خداست). (18) و در تفسیر عیاشی از امام صادق ع روایت کرده که در تفسیر جمله(لا جناح‏علیکم ان تبتغوا فضلا من ربکم...)فرمود: منظور از فضل پروردگار رزق است، که بعد از آنکه‏محرم از احرام خارج شد می‏تواند در موسم حج‏به خرید و فروش بپردازد. (19) مؤلف: می‏گویند این خطاب بدین جهت صادر شد که عرب تجارت و خرید و فروش‏در موسم حج را گناه می‏دانست، خواست تا با این آیه محذور نامبرده را بردارد.
و در مجمع البیان گفته: بعضی‏ها گفته‏اند معنای جمله نامبرده این است که حرجی برشما نیست که مغفرت پروردگار خود را طلب کنید، و این معنا را جابر هم از امام باقرع روایت کرده. (20) مؤلف: در این روایت‏به اطلاق و بی‏قید آمدن فضل تمسک شده، و آن را به افضل‏افراد تطبیق کرده است.
و در تفسیر عیاشی از امام صادق ع روایت آورده که در تفسیر جمله: "ثم افیضوا من حیث افاض الناس..."، فرموده: اهل حرم در مشعر وقوف می‏کردند و سایر مردم درعرفات، و اهل حرم از مشعر حرکت نمی‏کردند تا اهل عرفات به مشعر برسند، در همان ایام‏مردی که نامش ابو سیار بود، و الاغی سرحال داشت، از همه اهل عرفات جلو می‏افتاد، و در نتیجه‏همینکه اهل مشعر او را می‏دیدند می‏گفتند: اینک ابو سیار از عرفات رسید، آن وقت‏حرکت‏می‏کردند، پس خدای تعالی دستورشان داد همگی باید به عرفه وقوف کنند و از آنجا کوچ‏کنند. (21) مؤلف: در این معنا روایاتی دیگر نیز هست.
و در تفسیر عیاشی از امام صادق ع روایت آورده که در تفسیر آیه: "ربنا آتنافی الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة"فرمود: منظور از حسنه رضوان خدا و بهشت در آخرت است، و نیز سعة رزق و حسن خلق در دنیا است. (22) و از همان جناب روایت‏شده که فرمود حسنه در دنیا رضوان خدا و توسعه در معیشت، وهمنشین خوب، و در آخرت بهشت است. (23) و از علی ع روایت‏شده که فرمود: (حسنه در دنیا همسر صالح، و در آخرت‏حوریه است، و منظور از عذاب آتش همسر بد است). (24) مؤلف: این روایات از باب شمردن مصداق است، و گرنه آیه شریفه مطلق است، و ازآنجائی که رضوان الله چیزی است که ممکن است نمونه‏اش و ظهور ناقصش در دنیا، و ظهورتامش در آخرت حاصل شود، از این جهت می‏توان آن را هم از حسنات دنیا شمرد همچنانکه درروایت اولی شمرده، و هم از حسنات آخرت، همچنانکه در روایت دومی شمرده.
و در کافی از امام صادق ع روایت کرده که در ذیل آیه شریفه: "و اذکروا الله‏فی ایام معدودات..."، فرموده: مراد از این ایام، ایام تشریق است چون عرب وقتی در منااقامت می‏کرد، بعد از قربانی شتر به تفاخر می‏پرداخت، یکی می‏گفت: پدر من چنین و چنان‏بود، آن دیگری می‏گفت پدرم چنین و چنان بود، خدای تعالی فرمود:
(فاذا قضیتم مناسککم فاذکروا الله کذکرکم آباءکم، او اشد ذکرا
چون از مناسک خود پرداختید به یاد خدا بیفتید،همانطور که به یاد پدران خود می‏افتید، بلکه بیشتر و شدیدتر از یاد پدران)، و تکبیر این است که‏بگوئی: الله اکبر، الله اکبر لا اله الا الله، و الله اکبر، و لله الحمد، الله اکبر علی ما هدینا الله‏اکبر علی ما رزقنا من بهیمة الانعام. (25) و نیز در همان کتاب از همان جناب روایت کرده که فرمود: تکبیر در ایام تشریق راباید از نماز ظهر روز عید تا نماز صبح روز سوم عید ادامه داد، و اما در شهرها این تکبیر دنبال‏ده نماز گفته می‏شود(که در حقیقت از ظهر روز عید شروع، و بعد از نماز صبح روز دوازدهم‏ختم می‏گردد). (26)
و در کتاب(من لا یحضره الفقیه)از امام صادق ع روایت آورده که شخصی‏از آن جناب از مفاد آیه: "فمن تعجل فی یومین فلا اثم علیه، و من تاخر فلا اثم علیه...)، پرسید حضرت فرمود: معنایش این نیست که بیتوته در روز سیزدهم واجب نیست، خواستی‏انجام بده و نخواستی انجام نده بلکه معنایش این است که اگر این واجب را نیاوردی خدا این‏گناهت را می‏آمرزد، چون حاجی وقتی از حج‏بر می‏گردد همه گناهانش آمرزیده است. (27) و در تفسیر عیاشی از آن جناب روایت کرده که فرمود: او از حج‏بر می‏گردد در حالی‏که گناهانش آمرزیده شده، البته خدای تعالی گناه کسی را می‏آمرزد که تقوا داشته باشد. (28) و در کتاب فقیه از امام صادق ع روایت آورده که در ذیل جمله: "لمن‏اتقی..."، فرمود: یعنی کسی که از شکار می‏پرهیزد تا وقتی که اهل منا از منا کوچ کنند.
و از امام باقر ع روایت آورده که در معنای جمله: (لمن اتقی...)، فرمود:
یعنی کسی که از رفث و فسوق و جدال و سایر محرماتی که خدای تعالی بر محرم حرام کرده‏اجتناب کند. (29) و نیز از آن جناب روایت کرده که در معنای جمله نامبرده فرمود: یعنی از خدای عزوجل‏پروا داشته باشد. (30) و از امام صادق ع روایت آورده که فرمود: یعنی کسی که از گناهان کبیره‏پروا کند. (31) مؤلف: خواننده محترم توجه فرمود که آیه شریفه چه دلالتی دارد، و از آن چه فهمیده‏می‏شود، ممکن هم هست ما به عموم تقوا و اینکه قیدی برایش نیامده تمسک نموده، همانطور که در دو روایت اخیر آمده، بگوئیم منظور پروا کردن از عموم گناهان است.

بحث روایتی دیگر(در باره حج تمتع و نقد و بررسی تحریم آن بعد از رسول الله(ص)
روایاتی چند از طرق اهل سنت در باره حج تمتع

در الدر المنثور است که بخاری، و بیهقی از ابن عباس روایت کرده‏اند که در پاسخ‏شخصی که از وی از متعه حج‏سؤال کرده بود، گفته: مهاجرین و انصار و همسران رسولخدا درحجة الوداع احرام بستند، ما نیز احرام بستیم، چون به مکه رسیدیم رسولخدا ص‏فرمود: نیت احرام حج را به عمره برگردانید، مگر کسانی که با خود قربانی آورده، و به این‏علامت لنگه کفشی به گردن آن حیوان انداخته باشند که چنین افرادی باید به همان نیت‏حج‏باقی مانده، بقیه نیت عمره کنند، و چون خانه خدا را طواف و در صفا و مروه سعی کردیم،عمل عمره ما تمام شد، و از احرام در آمدیم، و با زنان در آمیختیم، و لباس پوشیدیم.
و در باره کسانی که با خود قربانی آورده، آن را نشان کرده بودند، فرمود: اینگونه افرادنباید از احرام درآیند، بلکه همچنان در احرام حج‏باشند، تا قربانیشان به جای خود برسد(یعنی‏در منا ذبح شود)آنگاه در شب ترویه به ما که از احرام در آمده بودیم، دستور فرمود: به نیت‏حج احرام ببندیم، ما نیز چنین کردیم، تا از اعمال و مناسک حج در عرفات و مشعر و منا فارغ‏شدیم.
و آنگاه در روز عید به مکه آمدیم، و خانه خدا را طواف و بین صفا و مروه سعی کردیم، و در اینجا همه اعمال حج ما پایان یافت، تنها مساله قربانی باقی ماند، که می‏بایست‏به حکم"فما استیسر من الهدی، فمن لم یجد فصیام ثلثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم"یا قربانی‏کنیم، (که البته در این قربانی گوسفند هم کفایت می‏کند)، و یا به جای آن روزه بگیریم،سه روز در حج، و هفت روز بعد از مراجعت‏به وطن.
در نتیجه آن سال هر دو عمل عمره و حج را در یک سال انجام دادیم، و این سابقه‏نداشت، دستوری بود که خدا در کتابش نازل فرمود و سنت رسولخدا ص بر آن‏جاری شد، تا مسلمانان خارج مکه که از راه دور می‏آیند بتوانند قبل از رفتن به عرفات از احرام‏درآیند، و آنچه در احرام برایشان حرام بود حلال شود و اینکه گفتیم(مسلمانان خارج مکه)،دلیلش این کلام خدا است که می‏فرماید: "ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام"، وماههای حج که خدای تعالی آنها را ماه ج‏خوانده شوال، و ذی القعده، و ذی الحجه است، پس‏هر کس در این ماهها حج تمتع کند، باید یا خونی بریزد، و یا روزه بگیرد، و رفث‏به معنای جماع، و فسوق به معنای معاصی، و جدال به معنای ستیزگی در گفتار است. (32) و نیز در الدر المنثور است که بخاری و مسلم از ابن عمر روایت کرده که گفت: رسول‏خدا ص در حجة الوداع حج تمتع آورد به این صورت که اول عمره را آورد، وسپس احرام حج‏بست و از آغاز که در مسجد ذو الحلیفه(واقع در محل شجره)احرام می‏بست‏قربانی هم معین کرد، و قربانیش را با خود سوق داد، و قبل از هر کس رسولخدا ص‏به نیت عمره احرام بست، مردم هم به متابعت وی نیت تمتع کرده، اول به عمره و سپس به‏حج احرام بستند.
ولی از آنجائی که مردم دو دسته بودند، بعضی با خود قربانی آورده بودند، و بعضی‏نیاورده بودند، لذا همینکه رسولخدا ص وارد مکه شد، به مردم فرمود: هر کس باخود قربانی آورده از احرام در نیاید، و هیچ یک از محرماتی که بر او حرام بود حلال نمی‏شود،مگر بعد از آنکه از عمل حج فارغ شود، و کسانی که قربانی نیاورده‏اند طواف و سعی انجام‏دهند، و سپس تقصیر کنند، و از احرام درآیند، و آنگاه(قبل از رفتن به عرفات)در مکه احرام‏حج‏ببندند و اگر از این دسته کسانی باشند که دسترسی به قربانی ندارند، باید سه روز در سفرو هفت روز در وطن روزه بگیرند. (33) و باز در الدر المنثور است که حاکم(وی حدیث را صحیح دانسته)، از طریق مجاهد، وعطا از جابر روایت کرده که گفت: در بین مردم بگومگو زیاد شد، (گویا منظور بگومگوی درباره حج‏بوده)تا آنکه بیش از چند روز به تمام شدن اعمال حج نماند، که دستور یافتیم ازاحرام درآئیم از در تعجب به یکدیگر می‏گفتیم: چطور ممکن است‏شخصی که برای عبادت به‏حج آمده احرام ببندد، در حالی که یک ساعت قبلش منی از عورتش می‏چکیده؟ این اعتراض‏به گوش رسول خدا ص رسید لا جرم به خطبه ایستاد و فرمود: هان ای مردم آیامی‏خواهید به خدای تعالی چیز یاد بدهید، بخدا سوگند علم من از همه شما به خدا بیشتر است،و بیشتر از شما از او پروا دارم، من اگر جلوتر می‏فهمیدم آنچه را که بعدا فهمیدم هرگز قربانی باخود سوق نمی‏دادم، و مثل همه مردم از احرام در می‏آمدم، بنا بر این هر کس که برای عمل حج‏باخود قربانی نیاورده سه روز در حج و هفت روز در مراجعت‏به خانه‏اش روزه بگیرد، و هر کس‏توانست در همینجا قربانی تهیه کند آنرا ذبح کند، و ما به ناچار یک شتر را به نیت هفت نفرقربانی می‏کردیم چون قربانی یافت نمی‏شد.
عطا اضافه کرده که ابن عباس هم گفته که چون قربانی یافت نمی‏شد رسول خدا گوسفندان خود را میان اصحابش تقسیم کرد و به سعد بن ابی وقاص یک تیس(نر بز)رسید که‏به نیت‏خودش به تنهائی سر برید. (34) و نیز در الدر المنثور است که ابن ابی شیبه، و بخاری و مسلم از عمران بن حصین روایت‏کرده که گفت: آیه متعه در کتاب خدا نازل شد، و ما در عهد رسولخدا ص و باآن جناب به سفر حج رفتیم، و حج را به صورت متعه یعنی تمتع آوردیم، و بعد از آنهم هیچ آیه‏دیگری که حج تمتع را نسخ کند نازل نشد، و رسولخدا ص هم تا زنده بود از آن‏نهی نکرد، تنها و تنها مردی از صحابه به رای خود آن را قدغن نمود، و هر چه خواست گفت. (35) مؤلف: این روایت‏به الفاظ و عباراتی دیگر که معنای همه آنها قریب به همان روایت‏در الدر المنثور است نیز نقل شده.
و در صحیح مسلم و مسند احمد و سنن نسائی از مطرف روایت آمده که گفت:
عمران بن حصین در مرضی که به آن مرض از دنیا رفت نزد من فرستاد، و مرا احضار کرد وگفت‏یکی از کسانی که من محدثش بودم، و برایش حدیث می‏کردم تو بودی، و به این امیدبرایت‏حدیث می‏گفتم که بعد از من سودی به حالت داشته باشد، اگر من زنده ماندم احادیث‏مرا به من نسبت مده، و خلاصه نگو فلانی چنین گفت، و اگر از دنیا رفتم مستقیما به من نسبت‏بده برای اینکه دیگر خطری برایم نیست و بدانکه رسول خدا ص بین حج و عمره‏را جمع کرد، (یعنی حج تمتع آورد)، و بعد از آن آیه‏ای دیگر در نسخ این حکم نازل نشد وخودش هم از آن نهی نفرمود تنها یک مرد عادی از پیش خود هر چه خواست گفت. (36) و نیز در صحیح ترمذی و کتاب زاد المعاد تالیف ابن قیم روایت‏شده که شخصی ازعبد الله پسر عمر از حج تمتع پرسش نمود عبد الله پسر عمر گفت: این عمل عملی است‏حلال،پرسید: آخر پدرت از آن نهی کرده، گفت: در این مساله که پدرم نهی کرده، اما رسول خداص آن را بجای آورده، آیا باید امر رسول خدا ص را پیروی کنیم، یا امر و فرمان پدرم را؟سائل در پاسخ گفت: البته امر رسول خدا متبع است، عبد الله بن عمرگفت: اگر امر رسولخدا ص متبع است پس بدان که رسولخدا ص‏خودش این عمل را بجای آورد. (37) و صحیح ترمذی، و سنن نسائی، و سنن بیهقی، و موطا مالک، و کتاب الام شافعی، همگی از محمد بن عبد الله روایت آورده‏اند که گفت در سالی که معاویه حج‏بجای آورد ازسعد بن ابی وقاص، و از ضحاک بن قیس شنیدم: که با یکدیگر در باره حج تمتع بحث‏می‏کردند، ضحاک می‏گفت: تنها کسانی که این عمل را انجام می‏دهند که سبت‏به امر خداجاهلند، سعد در جوابش می‏گفت: بسیار حرف زشتی زدی، ای برادرزاده، ضحاک گفت:
آخر عمر از این عمل نهی کرد، سعد گفت: آخر رسول خدا ص این عمل را بجای‏آورد، و همه ما با آن جناب بجا آوردیم. (38) و در الدر المنثور است که بخاری، و مسلم، و نسائی از ابی موسی روایت آورده‏اند که‏گفت: در بطحا خدمت رسولخدا ص رسیده، عرضه داشتم: در حال احرام نیت‏کردم: احرام می‏بندم به آنچه رسول خدا ص احرام بسته، فرمود: آیا با خودقربانی آورده‏ای؟عرضه داشتم نه، فرمود پس برو در خانه طواف کن، و سعی بین صفا و مروه‏بجای آر، و سپس تقصیر کن، و از احرام درآی، من طواف و سعی کردم و سپس به خیمه زنی ازبستگانم رفتم، او سر مرا اصلاح کرد، و شستشو داد.
و من در زمان ابی بکر و همچنین در عهد خلافت عمر به حج تمتع فتوا می‏دادم تا آنکه‏در عهد عمر سالی در موسم حج مشغول مناسک حج‏بودم، که مردی برایم خبر آورد: چه‏نشسته‏ای که امیر المؤمنین(عمر)در باره مناسک حج فتوائی تازه داده، من بانگ برداشتم که‏ای مردم هر کس از ما فتوائی گرفته تکلیفش دشوار شده، چون امیر المؤمنین دارد می‏آید و حکم‏هر مساله را از او بگیرید، و به او اقتدا کنید، پس همینکه عمر وارد شد، از او پرسیدم: چه چیزتازه‏ای در باره مناسک حج گفته‏ای؟گفت.اینکه به کتاب خدا تمسک کنیم که می‏فرماید:
(و اتموا الحج و العمرة لله، حج و عمره را برای خدا تمام کنید)و نیز به سنت پیامبران تمسک‏کنیم که فرموده محرم نباید از احرام در آید تا آنکه قربانی خود را ذبح کند. (39) و نیز در الدر المنثور است که مسلم از ابی نضره روایت کرده که گفت: ابن عباس‏همواره به مردم دستور می‏داد حج تمتع کنند، و عبد الله بن زبیر همواره از آن نهی می‏کرد، این‏اختلاف نظر به جابر بن عبد الله گفته شد، در پاسخ گفت: احادیث‏به دست من در بین مردم‏دایر و شایع شده، ما با رسول خدا ص حج تمتع می‏کردیم، همینکه عمر به‏خلافت رسید گفت: خدا از هر چه می‏خواست‏برای پیغمبرش حلال می‏کرد، و ملاک کار ما قرآن است، که هر آیه‏اش در جائی که باید نازل شود نازل شده، و قرآن فرموده: "فاتموا الحج‏و العمرة لله"بنا بر این همانطور که قرآن دستور داده عمل کنید، و حج‏خود را از عمره جدا سازید،یعنی در یک سال هر دو را انجام ندهید، چون اگر این کار را که می‏گویم بکنید حج‏شماتمام‏تر و عمره‏تان هم تمام‏تر می‏شود. (40) و در مسند احمد از ابی موسی روایت‏شده که گفت: این عمل یعنی حج تمتع سنت‏رسولخدا ص است، ولی من می‏ترسم مردم بین عمره و حج در زیر درختان اراک‏با زنان خود همخوابگی کنند و آنان را با خود برداشته به حج‏بروند. (41) و در جمع الجوامع سیوطی از سعید بن مسیب روایت آمده که گفت: عمر بن خطاب ازحج تمتع در ماههای حج نهی کرد، و گفت: هر چند خود من آنرا با رسولخدا ص‏انجام دادم، و لیکن از آن نهی می‏کنم، چون این عمل باعث می‏شود یک فرد مسلمان که ازافقی از آفاق به قصد زیارت حرکت می‏کند، و خسته و غبارآلود وارد مکه می‏شود، این خستگی‏و این غبارآلودگیش و آن تلبیه گفتنش تنها مخصوص عمره‏اش باشد، بعد از عمره از احرام درآید، و لباس بپوشد، و خود را خوشبو کند، و با همسرش اگر با خود آورده باشد همخوابگی کند،و همچنان به عیش و لذت بپردازد، تا روز هشتم ذی الحجه، آن وقت‏به نیت‏حج احرام ببندد، وبطرف منا(و عرفات)برود، و تلبیه بگوید، در حالی که نه غبارآلود باشد و نه خسته و کوفته، وتلبیه‏اش هم بیش از یک روز نباشد، در حالی که حج افضل از عمره است.
علاوه اگر ما از حج تمتع جلوگیری نکنیم مردم در زیر همین درختان اراک با زنان خوددست‏به گریبان می‏شوند، و این عمل در انظار مردمی که نه دامداری دارند و نه کشت و زرع،مردمی که در نهایت فقر بسر می‏برند و بهار زندگیشان همین ایامی است که حاجیان به مکه‏می‏آیند خوشایند نیست. (42) و در سنن بیهقی از مسلم از ابی نضرة از جابر روایت‏شده که گفت: به او گفتم:
عبد الله بن زبیر از حج تمتع نهی می‏کند، و عبد الله بن عباس به آن امر می‏کند، تکلیف‏چیست؟کدام درست می‏گویند؟گفت: احادیث‏به دست من در بین مردم منتشر می‏شود، خلاصه متخصص این فن منم، و من و همه مسلمانان در عهد رسول خدا ص و عهدابی بکر حج تمتع می‏کردیم، تا آنکه عمر به خلافت رسید، وی به خطبه ایستاد و گفت: رسول خدا ص همین رسول و قرآن همین قرآن است، و در عهد رسول خدا ص‏دو تا متعه حلال بود، ولی من از این دو عمل نهی می‏کنم، و مرتکبش را عقاب هم‏می‏نمایم، یکی متعه زنان است که اگر به مردی دست پیدا کنم که زنی را برای مدتی همسرخود کرده باشد، او را سنگسار می‏کنم، و زنده زنده در زیر سنگریزه‏ها دفن می‏سازم، ودیگری متعه حج. (43)
و در سنن نسائی از ابن عباس روایت‏شده که گفت: از عمر شنیدم می‏گفت: به خداسوگند من شما را از متعه نهی می‏کنم، هر چند که در کتاب خدا هم آمده است، و رسول خداص هم آن را انجام داده، و منظور عمر در اینجا متعه حج‏بود. (44) و در الدر المنثور است که مسلم از عبد الله بن شقیق روایت کرده که گفت: عثمان ازمتعه نهی می‏کرد، و علی به آن امر می‏فرمود: پس روزی عثمان به علی در این باره اعتراض‏کرد، علی ع فرمود: تو خود می‏دانی که با رسول خدا ص حج تمتع‏کردیم، عثمان گفت: بله می‏دانم، و لیکن آن روز از رسولخدا ص می‏ترسیدیم ونمی‏توانستیم مخالفت کنیم. (45) و نیز در الدر المنثور است که ابن ابی شیبه و مسلم از ابی ذر روایت کرده که گفت: متعه‏در حج مخصوص اصحاب رسولخدا ص بوده.
و باز در الدر المنثور می‏گوید: مسلم از ابی ذر روایت کرده که گفت: متعه عملی است‏که تنها ما می‏توانیم آن را انجام دهیم، هم متعه زنان و هم متعه حج. (46) مؤلف: از اینگونه روایات بسیار زیاد است، ولی ما به آن مقدار که در غرض ما دخالت‏دارد اکتفا کردیم، و غرض ما بحث تفسیری پیرامون نهی از متعه در حج است، چون در باره این‏نهی از دو نظر می‏شود بحث کرد، یکی اینکه نهی کننده(یعنی عمر)حق داشته که چنین‏نهیی بکند، یا نداشته؟و اگر نداشته آیا معذور بوده یا نه، و این بحث از غرض ما و از مسؤولیت‏این کتاب خارج است.
نظر دوم این است که روایات نامبرده احیانا به آیات کتاب و ظاهر سنت استدلال‏کرده می‏خواهیم بدانیم این استدلالها صحیح است‏یا نه؟و این در مسؤولیت این کتاب و سنخه بحث ما در این کتاب است.

دلائلی که در روایات برای تحریم حج تمتع(پس از پیامبر"ص")اقامه شده ونقد و رد آنها

لذا می‏گوئیم در این روایات از چند طریق بر نهی عمر از متعه حج استدلال شده است.
1 - استدلال به اینکه آیه: "و اتموا الحج و العمرة لله"بر آن دلالت دارد، و حاصلش این‏است که آیه نامبرده عموم مسلمین را مامور کرده به اینکه حج را تمام و عمره را تمام کنند، وآیه‏ای که حج تمتع را تشریع کرده مخصوص رسولخدا ص است، این استدلال درروایت ابی نضره از جابر آمده، که گفت: همینکه عمر به خلافت رسید گفت: خداوند ازهر چیز هر قدر بخواهد برای پیغمبرش حلال می‏کند و ملاک کار ما قرآن است، که هر آیه‏اش‏در جائی که باید نازل شود نازل شده، و فرموده: "فاتموا الحج و العمرة لله"و به حکم این آیه بایدحج‏خود را از عمره خود جدا کنید.
و این استدلال به هیچ وجه درست نیست، چون خواننده عزیز در تفسیر آیه نامبرده توجه‏فرمود که گفتیم: این آیه بیش از این دلالت ندارد که اتمام حج و عمره واجب است، و کسی‏که باید این عبادت را انجام دهد نمی‏تواند در وسط آن را قطع کند، به دلیل اینکه دنبالش‏می‏فرماید: (فان احصرتم...)، و اما اینکه آیه شریفه دلالت داشته باشد بر اینکه مسلمانان بایدعمره را جدای از حج‏بیاورند و متصل آوردنش تنها مخصوص به رسول خدا ص ویا به آن جناب و همراهانش بوده که در آن سال یعنی در حجة الوداع در خدمتش بوده‏اند،ادعائی است که اثباتش از خرط القتاد مشکل‏تر است(خرط القتاد به این معنا است که انسان‏ساقه‏ای پر از تیغ زهردار را با ست‏بگیرد، و دست‏خود را بر آن بکشد، بطوریکه همه تیغ‏های‏ساقه مانند برگ از ساقه جدا شود و بریزد).
علاوه بر اینکه در این روایت اعتراف شده است‏به اینکه حج تمتع سنت رسولخداص بوده همچنانکه در روایت نسائی از ابن عباس نیز این اعتراف آمده، و عمر به‏نقل ابن عباس گفته: به خدا سوگند من شما را از متعه نهی می‏کنم، با اینکه رسولخدا ص‏آن را انجام داد.
2 - و اما اینکه استدلال کرده‏اند به اینکه نهی از تمتع در حج موافق با کتاب و سنت‏است همچنانکه در روایت ابی موسی آمده بود، که گفت: اگر از حج تمتع نهی کنیم هم به‏کتاب خدا عمل کرده‏ایم، که می‏فرماید: "و اتموا الحج و العمرة لله"و هم به سنت پیامبرمان‏عمل کرده‏ایم، که فرمود: (محرم از احرام در نمی‏آید تا وقتی که قربانیش ذبح شود).
در پاسخ می‏گوئیم کتاب خدا همانطور که قبلا خاطرنشان کردیم بر خلاف این گفتاردلالت دارد، و اما اینکه گفتند ترک حج تمتع پیروی از سنت رسولخدا ص است‏که فرمود: (محرم از احرام در نمی‏آید مگر وقتی که قربانیش ذبح شود).
در پاسخ می‏گوئیم: اولا این گفتار درست‏بر خلاف فرموده رسول خدا ص‏است، که در روایاتی دیگر آمده، و بعضی از آنها گذشت، که به صراحت فرمود: این‏مخصوص کسانی است که از میقات با خود قربانی آوردند.
و ثانیا اینکه: روایات تصریح دارد بر اینکه رسول خدا ص خودش این‏عمل را بجا آورد، یعنی اول احرام بست‏به عمره، و سپس بار دیگر احرام بست‏به حج، و نیزتصریح دارد بر اینکه آن جناب به خطبه ایستاد و فرمود: (ای مردم آیا می‏خواهید خدا را چیزبیاموزید؟)، و ادعای عجیبی که در این مقام شده ادعائی است که ابن تیمیه کرده، و گفته حج‏رسولخدا ص(در آن سال)حج قران بود، نه حج تمتع چیزی که هست کلمه متعه‏بر حج قران هم اطلاق می‏شود.
و ثالثا: صرف اینکه سر نتراشند تا قربانی به محل خودش برسد احرام حج یست‏خوداین روایات هم نمی‏تواند دلیل بر این مدعا باشد، و آیه هم دلالت دارد بر اینکه آن سائق هدیی‏حکمش سر نتراشیدن است که اهل مسجد الحرام نباشد، چنین کسی است که حتما باید حج‏تمتع بیاورد.
و رابعا اینکه: بر فرض که رسول خدا ص حج تمتع بجا نیاورد لیکن این راکه ممکن نیست انکار کنیم که آن روز رسولخدا ص به همه یاران خود یعنی‏آنهائی که در حضورش بودند و آنها که نبودند دستور داد حج تمتع بیاورند، و چگونه ممکن است‏مسئله‏ای که مبدء تاریخش چنین باشد، یعنی عموم مسلمین در آن مساله حکمی داشته باشند، وپیامبر اسلام حکمی دیگر مخصوص به خودش داشته باشد، و هر دو حکم در قرآن نیز نازل شده‏باشد، آنگاه حکم مخصوص به رسول خدا ص در میان امتش سنت گردد؟.
3 - و اما این استدلال که گفتند: تمتع باعث می‏شود که حج(یکی از باشکوه‏ترین‏مراسم اسلامی)صورتی به خود بگیرد که با معنویت آن سازگار نیست، چون به حاجی اجازه‏می‏دهد در بین عمل خوشگذرانی کند، از زنان کام بگیرد، و از بوی خوش و لباس‏های فاخراستفاده کند، و این استدلال از روایت احمد از ابی موسی استفاده می‏شود، آنجا که عمر گفت:
درست است که حج تمتع سنت رسول خدا ص است و لیکن من می‏ترسم مردم دربین عمل حج زیر درختان اراک با زنان خود درآمیزند، و آنگاه وقتی احرام حج‏ببندند که آب‏غسل جنابت از سر و رویشان بچکد، این بود که گفتار عمر، و نیز از بعضی روایت‏های دیگر که‏در آن از عمر نقل شده که گفت: من می‏دانم که رسولخدا ص و اصحابش حج‏تمتع را بجا آوردند، و لیکن من شخصا دوست نمی‏دارم کسانی که به زیارت خانه خدا می‏آیند با زنان درآمیزند، آنگاه برای حج احرام ببندند، در حالی که آب غسل از سر و رویشان بچکد،این نیز گفتار عمر بود، که صریحا اجتهادی است در مقابل نص، چون خدای تعالی و رسول‏گرامیش بر مساله حج تمتع تصریح کرده‏اند، و خدا و رسولش بهتر می‏دانند که تشریع حکم‏حج تمتع ممکن است‏به اینجا منجر شود، که مسلمین رفتاری را بکنند که عمر آن را دوست‏نمی‏دارد، و بلکه از آن می‏ترسد، و با وجود چنین تصریحی دیگر جای اجتهاد نیست.
و از عجائب امور این است که در متن آیه‏ای که حج تمتع را تشریع کرد همان چیزی‏که عمر از آن می‏ترسید و از آن کراهت داشت آمده، می‏فرماید: (فمن تمتع بالعمرة الی الحج،یعنی کسی که با آوردن عمره تا انجام حج لذت گیری کند، باید قربانی کند)، بطوریکه‏ملاحظه می‏فرمائید قرآن کریم نام این قسم حج را حج تمتع یعنی(حج لذت گیری)نهاده، چون‏تمتع جز این نیست که زائر خانه خدا بتواند از آنچه که در احرام بر او حرام بود یعنی از التذاذ با بوی‏خوش و با آمیزش با زنان، و پوشیدن لباس و غیره، بهره‏مند شود، و این عینا همان است که عمراز آن می‏ترسید و کراهت می‏داشت.
و از این عجیب‏تر اینکه وقتی آیه شریفه نازل شد اصحاب به خدا و رسول اعتراض‏کردند، و رسولخدا ص امر فرمود تا به عین همان چیزی که سبب نهی بود تمتع‏ببرند توضیح اینکه وقتی این دستور صادر شد، بطوریکه در روایت در الدر المنثور از حاکم از جابرآمده(مردم گفتند، آیا برای عمل حج در حالی به سوی عرفه روانه شویم که منی از عورتهای مامی‏چکد)، این سخن به گوش رسول خدا ص رسید بلادرنگ به خطبه ایستاد و درخطبه‏اش گفتار مردم را رد نموده، برای بار دوم دستور داد تمتع کنند، همانطور که بار اول آن رابر ایشان واجب کرده بود.
4 - و اما استدلال دیگری که کرده‏اند و بطوریکه در روایت‏سیوطی از سعید بن مسیب‏آمده که گفته‏اند(حکم تمتع در حج‏باعث تعطیل شدن بازارهای مکه است، و مردم مکه نه‏زراعتی دارند و نه دامی، بهار کار مردم مکه همان موقعی است که حاجیان به مکه و بر آنان‏وارد می‏شوند)استدلال درستی نیست، چون اجتهادی است در مقابل نص علاوه بر اینکه خودخدای تعالی در کلام مجیدش نظیر این استدلال را رد نموده، آنجا که فرمان داده بود: از این‏پس مشرکین حق ندارند به مسجد الحرام در آیند، چون مشرک نجس است، و فرموده بود: "یاایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم علیة‏فسوف یغنیکم الله من فضله ان شاء ان الله علیم حکیم" (47) چون ممنوعیت مشرکین از ورود به مسجد الحرام و قهرا از ورود به مکه معظمه نیز مستلزم کسادی بازار مکه بوده، و مع ذلک آیه‏شریفه این محذور خیالی را رد نموده می‏فرماید: اگر از فقر می‏ترسید بدانید که به زودی خدای‏تعالی به فضل خود شما را بی‏نیاز می‏کند."مترجم"5 - و اما استدلال دیگری که کرده و گفتند: تشریع حج تمتع بر اساس ترس بوده(که‏به نظر نگارنده منظور ترس از رسولخدا ص بوده)و چون امروز رسول خدا ص‏نیست تا از او بترسیم دیگر جائی برای تمتع در حج نیست، و این استدلال در روایت‏الدر المنثور از مسلم از عبد الله بن شقیق آمده که عثمان در پاسخ علی ع گفت: در آن‏روزها ما از رسولخدا ص می‏ترسیدیم، این بود گفتار عثمان که نظیر آن از ابن‏زبیر هم روایت‏شده، و روایت‏به نقل الدر المنثور این است که ابن ابی شیبه و ابن جریر و ابن منذراز ابن زبیر روایت کرده‏اند که وقتی به خطبه ایستاد و گفت: ایها الناس به خدا سوگند تمتع به‏عمره تا رسیدن حج این نیست که شما می‏کنید تمتع وقتی است که مردی مسلمان احرام حج‏ببندد ولی رسیدن دشمن یا عروض کسالت و یا شکستگی استخوان و یا پیشامدی دیگر نگذاردحج‏خود را تمام کند، و ایام حج‏بگذرد، اینجاست که می‏تواند احرام خود را احرام عمره قراردهد، و پس از انجام اعمال عمره از احرام در آید، و تمتع ببرد، تا آنکه سال دیگر حج را باقربانی خود انجام دهد، این است تمتع به عمره تا حج(تا آخر حدیث). (48) اشکالی که در این استدلال هست این است که آیه شریفه مطلق است هم خائف راشامل می‏شود، و هم غیر خائف را، و خواننده عزیز توجه فرمود که جمله‏ای که دلالت داردبر تشریع حکم تمتع جمله: "ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام..."است، نه جمله:
"فمن تمتع بالعمرة الی الحج..."، تا در معنای آن قید ترس را هم از پیش خود اضافه نموده‏بگویند: یعنی هر کس از ترس، حج‏خود را مبدل به عمره کرد، قربانی کند و معلوم است که‏جمله اول میان اهل مکه و سایر مسلمانان فرق گذاشته، و حج تمتع را مخصوص سایر مسلمانان‏دانسته، و سخنی از فرق میان خائف و غیر خائف به میان نیاورده.
علاوه بر اینکه تمامی روایات تصریح دارد بر اینکه رسول خدا ص حج‏خود را بصورت تمتع آورد، و دو احرام بست‏یکی برای عمره و دیگری برای حج.
6 - و اما این استدلال که گفته‏اند: تمتع مختص به اصحاب رسول خدا ص‏بوده و شامل حال سایر مسلمین نیست(نقل از دو روایت الدر المنثور از ابی ذر)، اگرمنظور از آن، همان استدلال عثمان و ابن زبیر باشد که جوابش را دادیم، و اگر مراد این باشد که حکم تمتع خاص اصحاب رسول خدا ص است، و شامل دیگران نمی‏شود،سخنی است‏باطل به دلیل اینکه آیه شریفه مطلق است و می‏فرماید: (این حکم برای هر کسی‏است که اهل مسجد الحرام نباشد...)چه صحابی و چه غیر صحابی.
علاوه بر اینکه اگر حکم تمتع مخصوص اصحاب رسولخدا ص و یاران آن‏جناب بود چرا عمر و عثمان و ابن زبیر و ابی موسی و معاویه(و به روایتی ابی بکر)آنرا ترک‏کردند با اینکه از صحابه آن جناب بودند.
امتثال دستورات رسول الله(ص)واجب است، احکام خدا نسخ ناشدنی استو والی حق ندارد احکام خدا و رسول(ص)را تغییر دهد.
7 - و اما اینکه استدلال کردند، به مساله ولایت، و اینکه عمر در نهی از تمتع از حق‏ولایت‏خودش استفاده کرد، چون خدای تعالی در آیه شریفه: "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی‏الامر منکم" (49) اطاعت اولی الامر را هم مانند اطاعت‏خدا و رسول واجب کرده استدلال درستی‏نیست، برای اینکه ولایتی که آیه شریفه آن را حق اولی الامر(هر که هست)قرار داده، شامل‏این مورد نمی‏شود(چون اولی الامر حق ندارد احکام خدا را زیر و رو کند)
توضیح اینکه آیات بسیار زیادی دلالت دارد بر اینکه اتباع و پیروی آنچه به رسول خداص نازل شده واجب است، مانند آیه شریفه: "اتبعوا ما انزل الیکم من ربکم" (50).
و معلوم است که هر حکمی که رسول خدا ص تشریع کند به اذن خدامی‏کند، همچنانکه آیه شریفه: "و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله" (51) و آیه شریفه: "ما آتیکم‏الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا" (52).و معلوم است که منظور از عبارت(آنچه رسول برایتان‏آورده)به قرینه جمله: "و ما نهیکم عنه"این است که هر چه که رسول شما را بدان امر کرده،در نتیجه به حکم آیه: نامبرده باید آنچه را که رسول واجب کرده امتثال کرد، و از هر چه که‏نهی کرده منتهی شد، و همچنین از هر حکمی که کرده و هر قضائی که رانده، چنانکه در باره‏حکم فرموده: "و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون" (53) و در آیه‏ای دیگر فرموده:
"فاولئک هم الفاسقون" (54) و در جائی دیگر فرموده: "فاولئک هم الکافرون" (55).
و در مورد قضا فرموده: "و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون‏لهم الخیرة من امرهم، و من یعص الله و رسوله، فقد ضل ضلالا مبینا" (56).
و نیز فرموده: "و ربک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة" (57) و ما می‏دانیم که‏مراد از اختیار در این آیه قضا و تشریع و یا حداقل اعم از آن و از غیر آن است، و شامل آن نیز می‏شود.
و قرآن کریم تصریح کرده به اینکه کتابی است نسخ ناشدنی، و احکامش به همان‏حال که هست تا قیامت‏خواهد ماند، و فرموده: "و انه لکتاب عزیز لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه، تنزیل من حکیم حمید" (58).
و این آیه مطلق است، و به اطلاقش شامل بطلان به وسیله نسخ نیز می‏شود، پس به‏حکم این آیه آنچه که خدا و رسولش تشریع کرده‏اند، و هر قضائی که رانده‏اند، پیرویش بر فردفرد امت واجب است، خواه اولی الامر باشد یا نه.
از اینجا روشن می‏شود که جمله: "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" حق‏اطاعتی که برای اولی الامر قرار می‏دهد، اطاعت در غیر احکام است، پس به حکم هر دو آیه،اولی الامر و سایر افراد امت در اینکه نمی‏توانند احکام خدا را زیر و رو کنند یکسانند.بلکه‏حفظ احکام خدا و رسول بر اولی الامر واجب‏تر است، و اصولا اولی الامر کسانی هستند که‏احکام خدا به دستشان امانت‏سپرده شده، باشد در حفظ آن بکوشند پس حق اطاعتی که برای‏اولی الامر قرار داده اطاعت اوامر و نواهی و دستوراتی است که اولی الامر به منظور صلاح واصلاح امت می‏دهند البته با حفظ و رعایت‏حکمی که خدا در خصوص آن واقعه و آن دستور دارد.
مانند تصمیم‏هائی که افراد عادی برای خود می‏گیرند، مثلا با اینکه خوردن و نخوردن‏فلان غذا برایش حلال است، تصمیم می‏گیرد بخورد، و یا نخورد(حاکم نیز گاهی صلاح‏می‏داند که مردم هفته‏ای دو بار گوشت‏بخورند)، و یا با اینکه خرید و فروش برای افراد جایز است فردی تصمیم می‏گیرد این کار را بکند، و یا تصمیم می‏گیرد نکند، (حاکم نیز گاهی‏صلاح می‏داند مردم از بیع و شرا اعتصاب کنند، و یا آن را توسعه دهند).
و یا با اینکه بر فرد فرد جایز است وقتی کسی در ملک او با او نزاع می‏کند به حاکم‏شرع مراجعه کند، و هم جایز است از دفاع صرفنظر کند، اولی الامر نیز گاهی مصلحت می‏داندکه از حقی صرفنظر کند، و گاهی صلاح را در این می‏داند که آن را احقاق نماید.
پس در همه این مثالها فرد عادی و یا اولی الامر صلاح خود را در فعلی و یا ترک فعلی‏می‏داند، و حکم خدا به حال خود باقی است.
و همچنانکه یک فرد نمی‏تواند شراب بنوشد و ربا بخورد، و مال دیگران را غصب نموده‏ملکیت دیگران را ابطال کند، هر چند که صلاح خود را در اینگونه کارها بداند، اولی الامر نیزنمی‏تواند به منظور صلاح کار خود احکام خدا را زیر و رو کند، چون این عمل مزاحم با حکم‏خدای تعالی است، آری اولی الامر می‏تواند در پاره‏ای اوقات از حدود و ثغور کشور اسلامی‏دفاع کند، و در وقت دیگر از دفاع چشم بپوشد، و در هر دو حال رعایت مصلحت عامه و امت رابکند، و یا دستور اعتصاب عمومی، و یا انفاق عمومی، و یا دستورات دیگری نظیر آن بدهد.
و سخن کوتاه آنکه آنچه یک فرد عادی از مسلمانان می‏تواند انجام دهد، و بر حسب‏صلاح شخص خودش و با رعایت‏حفظ حکم خدای سبحان آن کار را بکند، و یا در آن چیزتصرف نماید، ولی امری که از قبل رسول خدا ص بر امت او ولایت‏یافته، نیزمی‏تواند آن کار را بکند، و در آن چیز تصرف نماید، تنها فرق میان یک فرد عادی و یک ولی‏امر با اینکه هر دو مامورند بر حکم خدا تحفظ داشته باشند، این است که یک فرد عادی در آنچه‏می‏کند صلاح شخص خود را در نظر دارد، و یک ولی امر آنچه می‏کند به صلاح حال امت‏می‏کند.
و گرنه اگر جایز بود که ولی مسلمین در احکام شرعی دست‏بیندازد، هر جا صلاح دیدآن را بردارد، و هر جا صلاح دید که حکم دیگری وضع و تشریع کند، در این چهارده قرن یک حکم‏از احکام دینی باقی نمی‏ماند، هر ولی امری که می‏آمد چند تا از احکام را بر می‏داشت، وفاتحه اسلام خوانده می‏شد، و اصولا دیگر معنا نداشت‏بفرمایند احکام الهی تا روز قیامت‏باقی‏است.
حال آنچه را گفته شد با مساله تمتع که مورد بحث‏بود تطبیق داده می‏گوئیم: چه فرق‏است‏بین اینکه گوینده‏ای بگوید: حکم تمتع و بهره‏مندی از طیبات زندگی با هیات عبادات‏و نسک نمی‏سازد، و چون نمی‏سازد شخص ناسک باید این تمتع را ترک کند، و بین اینکه گوینده بگوید مباح بودن برده‏گیری با وضع دنیای فعلی سازگار نیست، چون دنیای متمدن‏امروز همه حکم می‏کنند به حریت عموم افراد بشر، پس باید حکم اباحه برده‏گیری که ازاحکام اسلام است‏برداشته شود، و یا اینکه بگوید اجرای احکام حدود به درد چهارده قرن قبل‏می‏خورد، و اما امروز بشر متمدن نمی‏تواند آن را هضم کند، و قوانین جاریه بین المللی هم آن راقبول نمی‏کند، پس باید تعطیل شود.
این بیانی که ما کردیم از پاره‏ای روایات وارده در همین باب فهمیده می‏شود مانندروایت الدر المنثور که می‏گوید: اسحاق بن راعویه در مسند خود، و احمد از حسن روایت‏آورده‏اند که عمر بن خطاب تصمیم گرفت مردم را از متعه حج منع کند، ابی بن کعب‏برخاست، و گفت تو این اختیار را نداری، چون متعه حج‏حکمی است که قرآن بر آن نازل شده،و ما خود با رسولخدا ص عمره تمتع به جای آوردیم، عمر چون این بشنید ازتصمیم خود تنزل کرد. (59)

________________________________________________
1) هان ای کسانی که ایمان آورده‏اید، چون برای نماز در روز جمعه ندا می‏دهند به سوی یاد خدابشتابید، و دادوستد را رها کنید - تا آنجا که می‏فرماید - پس همینکه نماز تمام شد در زمین پراکنده شوید، واز فضل خدا طلب کنید."سوره جمعه آیه 10"
2) سوره احزاب آیه 41
3) سوره احزاب آیه 35
4) آنانکه خدا را یاد می‏کنند در حال ایستاده و حال نشسته و حال به پهلو افتاده." سوره آل عمران‏آیه 191"
5) و به اعمال آنان می‏پردازیم، و آنچه را که کرده‏اند هیچ و پوچ می‏سازیم."سوره فرقان آیه 23)
6) و روزی که کفار عرضه بر آتش می‏شوند، به ایشان گفته می‏شود: به دست‏خود پاکیزگیهای‏زندگیتان را در دنیا از بین بردید، و آن را مایه بهره‏مندیهای دنیوی کردید."سوره احقاف آیه 20"
7) برای آنان در روز قیامت میزانی بپا نمی‏کنیم."سوره کهف آیه 106"
8) کسانی که از راه خدا گمراه شدند عذابی سخت دارند بخاطر اینکه روز حساب را فراموش‏کردند."سوره ص آیه 26"
9) تهذیب ج 5 حدیث 1593 و تفسیر عیاشی ج 1 ص 88
10) تفسیر عیاشی ج 1 ص 88 حدیث 225
11) فروع کافی ج 4 ص 265
12) فروع کافی ج 4 ص 248
13) تهذیب ج 5 ص 25 و 26
14) فروع کافی ج 4 ص 487
15) فروع کافی ج 4 ص 507
16) تهذیب ج 5 ص 33
17) فروع کافی ج 4 ص 289
18) فروع کافی ج 4 ص 337
19) تفسیر عیاشی ج 1 ص 96
20) مجمع البیان ج 2 ص 295
21 و 22 و 23) تفسیر عیاشی ج 1 ص 97 - 98 - 99
24) مجمع البیان ج 2 ص 298
25) فروع کافی ج 4 ص 516
26) فروع کافی ج 4 ص 516
27) من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 289
28) تفسیر عیاشی ج 1 ص 99
29 و 30 و 31) من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 288
32 و 33) الدر المنثور ج 1 ص 215 و 216
34 و 35) الدر المنثور ج 1 ص 217
36) صحیح مسلم ج 8 ص 206 باب جواز التمتع
37) صحیح ترمذی ج 3 کتاب الحج‏باب 12 حدیث 824 ص 185
38) در الدر المنثور ج 1 ص 216
39) الدر المنثور ج 1 ص 216
40) و نیز در صحیح مسلم ج 8 ص 201 باب جواز تعلیق الاحرام
41) جمع الجوامع
42) سنن بیهقی ج 7 ص 206
43) سنن نسائی ج 5 ص 119
44) الدر المنثور ج 1 ص 216
45 و 46) صحیح مسلم ج 8 ص 203 جواز التمتع.
47) سوره توبه آیه 28
48) الدر المنثور ج 1 ص 216
49) اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا و اولی الامر خود را."سوره نساء آیه 54"
50) پیروی کنید آنچه را که از ناحیه پروردگارتان بر شما نازل شده."سوره اعراف آیه 2"
51) آنچه را که خدا و رسولش تحریم کرده حرام نمی‏دانند."سوره توبه آیه 29"
52) آنچه رسول برایتان می‏آورد بگیرید، و از هر چه نهیتان می‏کند دست‏بردارید." سوره حشر آیه 7"
53) کسانی که حکم نمی‏کنند به آنچه خدا نازل کرده ستمکارانند."سوره مائده آیه 48"
54) ایشان تبه‏کارانند."سوره مائده آیه 50"
55) ایشان کافرانند."سوره مائده آیه 47"
56) هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنه را نمی‏رسد بعد از آنکه خدا و رسولش در مساله‏ای قضائی رانده باشندباز هم خود را صاحب اختیار بداند و هر کس خدا و رسول او را نافرمانی کند به ضلالتی روشن گمراه گشته‏است."سوره احزاب آیه 36"
57) و پروردگارت هر چه بخواهد خلق می‏کند، و هر چه بخواهد اختیار می‏نماید، اما ایشان رانمی‏رسد که خود را صاحب اختیار بدانند."سوره قصص آیه 68"
58) و اینکه قرآن کتابی است‏شکست ناپذیر، باطل و بطلان در او راه ندارد، نه در عصر نزولش، و نه‏بعد از آن، نازل شده‏ای است از ناحیه خدای حکیم ستوده."سوره فصلت آیه 42"
59) الدر المنثور ج 1 ص 216

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page