بِسمِ الله الرَّحمَنِ الرَّحیم وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (196)
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ (197)
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَاكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّينَ (198)
ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (199)
فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِكَكُمْ فَاذْكُرُواْ اللّهَ كَذِكْرِكُمْ آبَاءكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ (200)
وِمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (201)
أُولَـئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ (202)
وَاذْكُرُواْ اللّهَ فِي أَيَّامٍ مَّعْدُودَاتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَى وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (203)
ترجمه آیات سوره بقره آیه 203-196:
حج و عمرهای را که آغاز کردهاید تمام کنید حال اگر مانعی شما را از اتمام آن جلوگیر شد هر مقداراز قربانی که برایتان میسور باشد قربان کنید و سرهایتان را نتراشید تا آنکه قربانی به محل خود برسد پس اگرکسی مریض بود و یا از نتراشیدن سر دچار آزاری میشود سر بتراشد و کفاره آن را روزه بگیرد یا صدقهایدهد یا گوسفندی ذبح کند و اگر مانعی از اتمام حج و عمره پیش نیامد پس هر کس که حج و عمرهاش تمتعباشد هر قدر از قربانی که میتواند بدهد و اگر پیدا نمیکند و یا تمکن ندارد به جای آن سه روز در حج وهفت روز در مراجعت که جمعا ده روز کامل میشود روزه بدارد، البته این حج تمتع مخصوص کسانی استکه اهل مکه نباشند و باید از خدا بترسید و حکم حج تمتع را انکار مکنید و بدانید که خدا شدید العقاباست(196).
حج در چند ماه معین انجام میشود پس اگر کسی در این ماهها به احرام حج درآمد دیگر با زناننیامیزد و مرتکب دروغ و جدال نشود که اینگونه کارها در حج نیست و آنچه از خیر انجام دهید خدا اطلاعدارد و توشه بردارید که بهترین توشه تقوا است و از من پروا کنید ای صاحبان خرد(197).
در اثنای حج اگر بخواهید خرید و فروشی کنید حرجی بر شما نیست و چون از عرفات کوچ میکنیددر مشعر الحرام به ذکر خدا بپردازید و به شکرانه اینکه هدایتتان کرده یادش آرید چه قبل از آنکه او هدایتتانکند از گمراهان بودید(198).
آنگاه از مشعر که مشرکین کوچ میکنند شما هم کوچ کنید و خدا را استغفار کنید که او غفور ورحیم است(199).
پس هر گاه مناسک خود را تمام کردید خدا را یاد آرید آنطور که در جاهلیتبعد از تمام شدنمناسک پدران خود را یاد میکردید بلکه بیشتر از آن اینجاست که بعضی میگویند: پروردگارا در همین دنیابه ما حسنه بده ولی در آخرت هیچ بهرهای ندارند(200).
و بعضی از آنان میگویند پروردگارا به ما هم حسنه در دنیا بده و هم حسنه در آخرت و ما را ازعذاب آتش حفظ کن(201).
ایشان از آنچه کردهاند نصیبی خواهند داشت و خدا سریع الحساب است(202).
و خدا را در ایام معدود یازده و دوازده و سیزدهم را یاد آرید حال اگر کسی خواست عجله کند و بعد ازدو روز برگردد گناهی نکرده و اگر هم کسی خواست تاخیر اندازد گناه نکرده و همه اینها در خصوص مردم با تقوا است و لذا از خدا بترسید و بدانید که شما همگی به سوی او محشور خواهید شد(203).
بیان آیات (مربوط به حج)
این آیات در حجة الوداع یعنی آخرین حجی که رسول خدا ص انجام دادنازل شده، و در آن حج تمتع تشریع شده است.
فرق بین تمام و کمال و مراد از امر به اتمام حج
"و اتموا الحج و العمرة لله..."تمام هر چیز عبارت است از آن جزئی که وقتی با سایر اجزا ضمیمه میشود آن چیز همانچیز میشود، و آثاری که دارد و یا آن آثار را از آن چیز انتظار داریم نیز مترتب میگردد،و تمام کردن آن چیز این است که، بعد از آنکه همه اجزای آن را جمع کردیم آن جزء آخری را همبیاوریم تا آثار بر آن چیز مترتب شود، این معنای کلمه تمام و اتمام است.و اما کمال هر چیزیآن حال و یا وصفی و یا امری است که وقتی موجودی آن را داشته باشد، دارای اثری علاوهمیشود غیر آن اثری که بعد از تمامیت دارا باشد، مثلا منضم شدن اجزای بدن انسانی به یکدیگرعبارت است از تمامیت انسان، و اما عالم و یا شجاع و یا عفیف بودنش عبارت است از کمالانسان، از انسان تمام عیار و بیکمال آثاری بروز میکند، و از انسانی تمام و کامل آثاری دیگرظهور مینماید.
و چه بسا میشود که کلمه تمام در جای وصف کمال استعمال میشود، و آن رااستعاره از این میگیرند، به این ادعا که آن وصف زاید از بس مورد اعتنا و اهمیت است جزءذات به حساب میآید(و مثلا میخواهند بگویند انسانی که عالم نیست اصلا انسان تمامنیست تا به این تعبیر اهمیت علم را برسانند)و مراد از اتمام حج و عمره همان معنای اول یعنیمعنای حقیقی کلمه است، نه استعاره آن.
به دلیل اینکه دنبال جمله میفرماید: "فان احصرتم فما استیسر من الهدی..."، چونمیفرماید اگر به مانعی برخوردید و نتوانستید همه اجزای حج را بیاورید هر قدر میتوانید بیاوریدو این کلام با تمامیتبه معنای حقیقی سازش دارد، نه مامیتبه معنای کمال، و معنایصحیحی به نظر نمیرسد که اکتفا به بعضی از اجزا را متفرع کنند بر تمامیتبه معنای کمالیا اتمام به معنای اکمال.%]و اما اینکه کلمه حجبه چه معنا است؟معنای آن عبارت است از اعمالی که در بینمسلمین معروف است، و ابراهیم خلیل ع آن را تشریع کرده، و بعد از آن جنابهمچنان در میان اعراب معمول بوده و خدای سبحان آن را برای امت اسلام نیز امضا کرده، در نتیجه شریعتی شده که تا روز قیامتباقی خواهد بود.
ابتدا، این عمل، احرام، و سپس وقوف در عرفات، و بعد از آن وقوف در مشعر الحراماست.
و یکی دیگر از احکام آن قربانی کردن در منا، و سنگ انداختن به ستونهای سنگیسهگانه است، و آنگاه طواف در خانه خدا، و نماز طواف، و سعی بین صفا و مروه است البتهواجبات دیگری نیز دارد، و این عمل سه قسم است:
1 - حج افراد
2 - حج قران
3 - حج تمتع که در سال آخر عمر رسولخدا ص تشریع شد.
و اما عمل عمره عملی دیگر است، و آن عبارت است از رفتن به زیارت خانه کعبه، ازمسیر یکی از میقاتها، و طواف و نماز آن، و سعی بین صفا و مروه، و تقصیر، و این حج و عمره دوعبادتند که جز با قصد قربت تمام نمیشوند، به دلیل اینکه فرموده: (و اتموا الحج و العمرة لله،حج و عمره را برای خدا تمام کنید...)
"فان احصرتم فما استیسر من الهدی، و لا تحلقوا رؤسکم"
کلمه(احصار)به معنای حبس و ممنوع شدن است، که البته منظور ممنوع شدن ازاتمام آن به خاطر کسالت و بیماری یا دشمن است، و نیز منظور از این احصار ممنوعیتبعد ازشروع و احرام بستن است، و معنای استیسار در هر عملی آسان کردن آن است. بطوری کهآسانیها را در آن جلب نموده مشکلات را از آن بیرون کند.
و کلمه(هدی)پیشکش کردن چیزی از نعمتها به کسی و یا به محلی، به منظور تقربجستن به آن کس و یا آن محل است و اصل کلمه از هدیه گرفته شده، که به معنای تحفه است،و یا از هدی است که به معنای هدایتی است که انسان را به سوی مقصود سوق میدهد، و کلمه(هدی و هدیه)همان فرقی را با هم دارند که کلمه(تمر و تمره)با هم دارد، که اولی جنسخرما است، و دومی یک خرما، و مراد از هدی در مساله حج آن حیوانی است که انسان با خودبه طرف مکه میبرد تا در حجخود آن را قربانی کند.
"فمن کان منکم مریضا او به اذی من راسه..."
حرف"فا"در آغاز جمله برای تفریع است، یعنی جمله را نتیجه سخنان قبلیمیکند، و تفریع این حکم بر سخن قبلی که از تراشیدن سر نهی میکرد، دلالت دارد بر اینکهمراد از مرض خصوص آن مرضی است که با نتراشیدن سر برایش مضر است، و اگر سر را بتراشدآن مرض به بهبودی مبدل میگردد، و اگر در جمله: (از شما کسی که مرضی دارد و یا سرش ناراحت میشود)، کلمه(و یا)را که مفیدتر دید استبه کار برد، برای این بود که بفهماند مراداز ناراحتی سر، ناراحتی غیر از سر درد و بیماری است، بلکه ناراحتی از ناحیه حشرات است،پس عبارت(اذی من راسه)کنایه است از متاذی شدن از حشرات از قبیل شپش که در سرمیافتد.
پس این دو امر یعنی ناراحتی از شپش و یا سر درد، تراشیدن سر را جایز میکند، اما بافدیه به یکی از سه خصلت، اول روزه، دوم صدقه، و سوم نسک.
و در روایات وارد شده که روزه نامبرده سه روز است، و مراد از صدقه سیر کردن ششنفر مسکین، و مراد از نسک قربانی کردن یک گوسفند است.
"فاذا امنتم فمن تمتع بالعمرة الی الحج"
حرف(فا)بر سر جمله آن را متفرع بر احصار میکند و معنایش این است که چون ازمرض و دشمن و یا موانع دیگر ایمن شدید، پس هر کس تمتع ببرد به وسیله عمره تا حجیعنی باعمره عمل عبادت خود را ختم کند، و تا مدتی محل شود تا دوباره برای حج احرام بپوشدمیتواند این کار را بکند، و در آن هدیی آسان با خود ببرد.
بنا بر این حرف(با)در کلمه(بالعمرة)بای سببیت است، و سببیت عمره برای تمتع وبهرهگیری، بدین جهت است که در حال احرام نمیتوانست از زنان و شکار و امثال آن بهرهمندشود مگر آنکه از احرام درآید، و تمتع آدمی را از احرام بیرون میآورد.
"فما استیسر من الهدی..."
از ظاهر آیه بر میآید که هدی نسکی است علی حده، نه اینکه جبران این باشد کهشخص متمتع نتوانسته و یا نخواسته احرام برای حج را از میقات ببندد، و لا جرم از شهر مکه برایحج احرام بسته است، برای اینکه جبران بودن هدی احتیاج به مؤنهای زاید دارد، تا انسان آن رااز آیه شریفه بفهمد، و خلاصه عبارت مورد بحث را هر کس ببیند، میفهمد که هدی عبادتیاست مستقل، نه جبران چیزی که فوت شده.
حال اگر بگوئی جمله: "فما استیسر من الهدی..."به خاطر حرف(فا)نتیجهجمله: (فمن تمتع...)است، و مترتب بر آن است، همانطور که جزاء شرط در جمله: (اگر بهمنزل ما بیائی از تو پذیرائی میکنم)مترتب بر شرط(اگر)است و این ترتب به ما میفهماندکه آوردن هدی کفاره و جبران تمتع و استراحتی است که بعد از عمره تمتع و قبل از حج آنمیکند، علاوه بر اینکه وقتی فعل شرط خود کلمه تمتع است(هر کس تمتع کند باید چنین وچنان کند)، میفهمیم که هدی در ازای تمتعی قرار گرفته که گفتیم نوعی تسهیل شرعی وتخفیف است، پس هدی جبران این تخفیف میشود نه عبادتی جداگانه.
در پاسخ میگوئیم: کلمه(بالعمرة...)، این سخن را رد میکند، برای اینکه کلمهنامبرده عمره را از حج جدا و آن دو را دو عمل مستقل میسازد، و جبران بودن هدی وقتیصحیح است که تسهیل و تخفیف در یک عمل تشریع شده باشد، نه در بین دو عمل، که احراماولی یعنی عمره تمام شده، و احرام دومی یعنی حج هنوز شروع نگشته.
علاوه بر اینکه درک اشعار نامبرده به فرضی که صحیح باشد، وقتی است که تشریعهدی به خاطر تشریع تمتع به عمره تا حجباشد، نه اینکه به خاطر فوت احرام حج از میقاتباشد.
ظاهر آیه شریفه:
"فمن تمتع بالعمرة الی الحج فما استیسر من الهدی"
این است کهمیخواهد خبر دهد از تشریع تمتع، و اینکه قبلا چنین عمرهای تشریع شده، نه اینکه بخواهد باهمین جمله آن را تشریع کند، چون میفرماید(پس هر کس به عمره تا حج تمتع کند، پس بایدتا جائی که میتواند قربانی با خود ببرد)، معلوم میشود قبلا چنین عمرهای تشریع شده بوده، کهآن را مفروغ عنه و مسلم گرفته از تشریع قربانی در آن خبر میدهد.
این خیلی روشن است که عبارت(هر کس تمتع کرد باید با خود هدی ببرد)و عبارت(تمتع کنید و در تمتع با خود قربانی ببرید)فرق دارد، اولی را در جائی میگویند که شنوندهقبلا از تشریع تمتع اطلاع داشته باشد، و دومی را در جائی میگویند که گوینده میخواهد باهمین کلام خود آنرا تشریع کند، خواهی گفت تمتع در کجا تشریع شده؟میگوئیم: در آیهشریفه: "ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام".
"فمن لم یجد فصیام ثلثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم..."
اینکه حج را ظرف برای صیام قرار داد، و فرمود: (سه روز در حج)به این اعتبار استکه عمل حج و عمل روزه در یک مکان و یک زمان انجام میشود، زمانی که عمل حج در آنانجام میشود، و زمان حجشمرده میشود، یعنی فاصله میان احرام حج و مراجعتبه مکه همانزمان سه روز روزه است، و به همین اعتبار است که در روایات وارده از ائمه اهل بیتع آمده: که وقت روزه برای کسی که قادر باشد قبل از روز قربانی است، و برایکسی که قادر نیستبعد از ایام تشریق یعنی یازده و دوازده و سیزدهم است، و اگر کسی دراین ایام هم قدرت بر روزه گرفتن نیافتباید پس از مراجعتبه وطن آن را بگیرد، و ظرف هفتروز دیگر بعد از مراجعت از مکه است، چون(ظاهر جمله: (اذا رجعتم، وقتی برگشتید)همانبرگشتن به وطن است، و گرنه میفرمود: در حال برگشتن، علاوه بر اینکه التفات از غیبت(کسی که تمتع کند به عمره تا حج)به حضور(وقتی برگشتید)خالی از اشعار و دلالتبر اینمعنا نیست.
"تلک عشرة کاملة..."یعنی سه روز در حج و هفت روز در مراجعت، ده روز کامل است، و اگر عدد هفت رامکمل عدد ده خوانده نه متمم آن، برای این بود که بفهماند هر یک از سه روز و هفت روزحکمی مستقل و جداگانه دارد، که بیانش در فرق میان دو کلمه تمام و کمال در اول آیهگذشت.
پس معلوم شد که روزه سه روز عملی است تام فی نفسه، و اگر محتاج به هفت روزاست محتاج در کامل بودنش هست، نه در تمامیتش.
"ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام"یعنی حکم نامبرده در باره تمتع به عمره تا حج، برای غیر اهل مکه است، یعنی برایکسی است که بین خانه و زندگی او و بین مسجد الحرام(البته بنابر تحدیدی که روایات کرده)
بیش از دوازده میل فاصله باشد، و کلمه اهل به معنای خواص آدمی از زن و فرزند و عیال است:
و اگر از مردم دور از مکه تعبیر فرموده به کسی که اهلش حاضر در مسجد الحرام نباشد، درحقیقت لطیفترین تعبیرات را کرده، چون در این تعبیر به حکمت تشریع تمتع که همانتخفیف و تسهیل است اشاره فرموده.
توضیح اینکه: مسافری که از بلاد دور به حج - که عملی استشاق و توام با خستگی وکوفتگی در راه - میآید احتیاج شدید به استراحت و سکون دارد، و سکون و استراحت آدمیتنها نزد همسرش فراهم است، و چنین مسافری در شهر مکه خانه و خانواده ندارد، لذا خدایتعالی دو رعایت در باره او کرده، یکی اینکه اجازه داده بعد از مناسک عمره از احرام در آید، ودوم اینکه برای حج از همان مکه محرم شود، و دیگر مجبور به برگشتن به میقات نشود.
خواننده محترم توجه فرمود که جمله دال بر تشریع متعه همین جمله است، یعنی جمله:
"ذلک لمن لم یکن..."نه جمله"فمن تمتع بالعمرة الی الحج..."و جمله نامبرده کلامیاست مطلق، نه به وقتی از اوقات مقید است، و نه به شخصی از اشخاص، و نه به حالی ازاحوال.
"و اتقوا الله و اعلموا ان الله شدید العقاب"اینکه در ذیل آیه چنین تشدید بالغی کرده، با اینکه صدر آیه چیزی به جز تشریع حکمیاز احکام حج را نداشت، به ما میفهماند که مخاطبین اشخاصی بودهاند که از حال ایشانانتظار میرفته حکم نامبرده را انکار کنند، و یا در قبول آن توقف کنند، و اتفاقا مطلب از همینقرار بود، برای اینکه از میان همه احکام که در دین تشریع شده، خصوص حج، از سابق یعنی ازعصر ابراهیم خلیل الله ع در بین مردم وجود داشته، و معروف بوده، و دلهاشان با آن انس و الفت داشت، و اسلام این عبادت را تقریبا به همان صورتی که از سابق داشته امضاءکرد، و تا اواخر عمر رسول خدا ص به همان صورت بود، و تغییر دادن احکام آنبخاطر همان انس و الفت مردم کار بسیار مشکلی بود، و حتما با انکار و مخالفت مواجه میگردید،و بطوریکه از روایات هم بر میآید در دل بسیاری از آنان مقبول واقع نمیشد بدین جهت رسولخدا ص ناگزیر بود خود آنان را مخاطب قرار دهد، و بر ایشان بیان کند، که حکمتازهای که رسیده از ناحیه خداست، و حکمرانی فقط کار خداوند است و او هر چه بخواهدحکم میکند، و حکمی که کرده عمومی است، و احدی از آن مستثنا نیست، نه هیچ پیغمبری،و نه امتی.
و این نکته باعثشد که در آخر آیه با تشدید بلیغ امر به تقوا نموده، از عقاب خدایسبحان زنهار دهد.
"الحج اشهر معلومات، فمن فرض فیهن الحج تا کلمه فی الحج"
یعنی زمان حج نزد این قوم(یعنی عرب)ماههای معلومی است، و سنت(یعنیروایات)آن را معین کرده، که عبارت است از شوال، و ذی القعده، و ذی الحجة، و اگرذی الحجة را زمان حجشمرده، با اینکه زمان حج اوائل آن ماه است، نه همه آن، منافاتی ندارد، برای اینکه این تعبیر از قبیل تعبیری است که میگوئیم من روز جمعه خدمتشما میرسم، بااینکه آمدن در یک ساعت از روز جمعه صورت میگیرد، نه در تمامی آن روز.
و در اینکه در آیه شریفه سه مرتبه کلمه حج تکرار شده با اینکه میتوانستبار دوم وسوم به آوردن ضمیر اکتفا کند، لطفی در اختصار گوئی به کار رفته، چون مراد از حج اول زمانحج، و از حج دوم خود عمل حج، و از سوم زمان و مکان آن است و اگر ضمیر میآورد ناگزیربود بدون جهت کلام را طول بدهد، (و بفرماید: زمان الحج اشهر معلومات فمن فرض علیه هذاالعمل فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فی زمانها و مکانها)
و فرض حجبه این معنا است که با شروع در عمل حج این عمل را بر خود واجب سازد،چون به حکم آیه شریفه: "و اتموا الحج و العمرة لله..."، شروع در این عمل باعث میشود کهاتمامش بر آدمی واجب گردد.
و کلمه(رفث)به معنای هر عملی است که در عرف تصریح به نام آن نمیکنند بلکه،هر قتبخواهند نام آن را ببرند، به کنایه میبرند، مانند عمل زناشوئی و کلمه(فسوق) بهمعنای خارج شدن از طاعتخدا است، و جدال به معنای ستیزگی کردن و لجبازی درگفتار و بحث است، لیکن سنت رفث را تفسیر کرده به جماع و فسوق را به دروغ، و جدال را بهگفتن: نه به خدا و بله به خدا.
"و ما تفعلوا من خیر یعلمه الله..."
این جمله خاطرنشان میسازد که اعمال از خدای تعالی غایب و پنهان نیست، وکسانی را که مشغول به اطاعتخدایند دعوت میکند به اینکه در حین عمل از حضور قلب و ازروح و معنای عمل غافل نمانند، و این داب قرآن کریم است که اصول معارف را بیان میکند،و قصهها را شرح داده شرایع و احکام را ذکر میکند، و در آخر همه آنها موعظه و سفارشمیکند، تا علم از عمل جدا نباشد، چون علم بدون عمل در اسلام هیچ ارزشی ندارد، و بهمینجهت دعوت نامبرده را با جمله: "و اتقون یا اولی الالباب"ختم کرد، و در این جمله بر خلافاول آیه که مردم غایب فرض شده بودند، مخاطب قرار گرفتند، و این تغییر سیاق دلالت میکندبر کمال اهتمام خدای تعالی به این سفارش، و اینکه تقوا وسیله تقرب و وظیفهای استحتمیو متعین.
"لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم"
این آیه شریفه میخواهد بفرماید: در خلال انجام عمل حج دادوستد حلال است،چیزی که هست از بیع و دادوستد تعبیر فرموده به(طلب فضل پروردگار)و این تعبیر در سورهجمعه نیز آمده، آنجا که میفرماید:
"یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلوة من یوم الجمعة فاسعوا الی ذکر الله و ذروا البیع - تا آنجا که میفرماید - فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فی الارض، و ابتغوا من فضل الله" (1)
چون در این دو آیه نخست از دادوستد تعبیر به بیع کرده، و سپس از همان تعبیربه طلب رزق خدا نموده، و بهمین جهت است که در سنت نیز ابتغای از فضل خدا در آیه موردبحثبه بیع تفسیر شده، پس آیه دلیل بر این است که دادوستد در خلال عمل حج مباح و جایزاست.
"فاذا افضتم من عرفات فاذکروا الله عند المشعر الحرام"
کلمه(افضتم)از مصدر افاضه است، که به معنای بیرون شدن دسته جمعی عدهایاست از محلی که بودند، پس آیه دلالت دارد بر اینکه وقوف به عرفات هم واجب است،همچنانکه وقوف به مشعر الحرام که همان مزدلفه باشد واجب است.
"و اذکروه کما هدیکم..."یعنی بیاد خدا بیفتید البته یادی که با نعمت(هدایت او شما را)برابر و مانند باشد، چون شما قبل از اینکه او هدایتتان کند از گمراهان بودید.
"ثم افیضوا من حیث افاض الناس..."
ظاهر این آیه میرساند که افاضه بر طبق سنت دیرینهای که قریش داشتند واجباست، و میخواهد مخاطبین را در این سنت ملحق به نیاکانشان کند.
بنا بر این آیه شریفه با روایتی که میگوید: (قریش و هم سوگندانشان که به عرفمحلی حمس نامیده میشدند، وقوف به عرفات نمیکردند، بلکه تنها به مزدلفه وقوفمیکردند، و منطقشان این بود که ما اهل حرم نباید از حرم خدا دور شویم، خدای تعالی در آیهبالا دستورشان داد که شما هم مانند سایر مردم کوچ کنید، از همانجائی که آنان کوچمیکنند، یعنی از عرفات)منطبق میشود و بنا بر این ذکر این حکم بعد از جمله: "فاذا افضتم منعرفات..."، و بکار بردن کلمه(ثم)که بعدیت را میرساند، در آن جمله برای این است کهترتیب ذکری را رعایت کرده باشد، و در حقیقت گفتار به منزله استدراک است، و معنایش ایناست که احکام حج اینهائی بود که ذکر شد، چیزی که ستبر شما واجب است که در کوچکردن مانند سایر مردم از عرفات کوچ کنید، نه از مزدلفه.
و بعضی از مفسرین گفتهاند: در این دو آیه تقدیم و تاخیری شده، آیه اول را باید بعد ازآیه دوم نوشته باشند، یعنی اول نوشته باشند: (ثم افیضوا من حیث افاض الناس، و سپس نوشتهباشند: فاذا افضتم من عرفات...)
"فاذا قضیتم مناسککم تا جمله او اشد ذکرا"
این آیه شریفه دعوت به ذکر خدا میکند، و در این دعوت مبالغه نموده، میفرماید: جادارد که حاجی حداقل خدا را به قدر پدران خود به خاطر بیاورد، و بلکه بیشتر، برای اینکهنعمتخدا نسبتبه او که به حکم آیه: "و اذکروه کما هدیکم"همان نعمت هدایت است، بزرگتر از نعمتی است که پدران به آدمی دادهاند.
و بعضی از مفسرین گفتهاند: وجه اینکه در این آیه سخن از پدران گفته این است کهدر جاهلیت رسم بوده بعد از تمام کردن عمل حجساعتی در منا توقف میکردند، و در آنجا بهشعر و نثری که از پدران خود به یادگار داشتند بر دیگران فخر میفروختند، خدای تعالی در اینآیه میفرماید: به جای یادآوری از پدران خدا را یاد کنید بلکه بیشتر و کاملتر از یاد پدران یادکنید.
"او اشد ذکرا"
این جمله اعراض از مطلب قبلی است و در نتیجه کلمه(او)معنای بلکه را میدهد، در این جمله ذکر را متصف به شدت کرده، چون ذکر همانطور که از نظر کمیت و مقدار متصف بهکثرت میشود، همچنانکه در جای دیگر فرموده: "و اذکروا الله ذکرا کثیرا" (2) و نیز فرموده:
"و الذاکرین الله کثیرا" (3)
همچنین از نظر کیفیت متصف به شدت میشود چون ذکر، به معنایواقعیش منحصر در ذکر لفظی نیستبلکه امری است مربوط به حضور قلب، و لفظ را هم اگرذکر میگویند، از این جهت است که لفظ از معنای قلبی و یاد درونی حکایت میکند.
و چون چنین است هم اتصافش به کثرت از نظر موارد صحیح است، چون معنایشیاد خدا در غالب حالات است، همچنانکه فرمود:
"الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم" (4)
و هم اتصافش به شدت در پارهای از موارد صحیح است، و چون مورد آیه بطوریکه ازآن استفاده میشود موردی است که آدمی را از خدا بیخبر میکند، و یاد خدا را از دل میبرد،لذا مناسبتر آن بود ذکر را که بدان امر میفرماید به شدت توصیف کند، نه به کثرت و مطلبروشن است.
"فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا..."
این جمله تفریع استبر جمله"فاذکروا الله کذکرکم آباءکم"، و مراد از ناس مطلقافراد انسان اعم از مؤمن و کافر است چه کافر که به غیر از پدران خود بیاد کس دیگر نیست، وجز افتخارات دنیوی را نمیخواهد و جز دنیا نمیطلبد، و کاری به آخرت ندارد، و چه مؤمن کهجز آنچه نزد خداست نمیجوید، و اگر هم چیزی از امور دنیا را بخواهد چیزی است که باز موردرضای پروردگارش(و وسیله کسب رضای او)است، و بنا بر این پس اینکه فرمود: (بعضی ازمردم میگویند)منظور گفتن به زبان قال نیست، بلکه گفتن به زبان حال است، و معنای آیهاین است که: بعضی از مردم نمیخواهند مگر دنیا را، و اینان در آخرت هیچ نصیبی ندارند،بعضی هم هستند که نمیجویند مگر آنچه را که مایه رضا و خوشنودی پروردگارشان باشد، چهدر دنیا و چه در آخرت: اینان از آخرت هم نصیب دارند.
از اینجا روشن میشود که چرا حسنه را در نقل کلام اهل آخرت ذکر کرد و در نقلکلام اهل دنیا نقل نکرد، چون کسی که چیزی از امور دنیا میخواهد مقید نیستبه اینکه آنچیز نزد خدا هم حسنه باشد یا نباشد، او دنیا را میخواهد که همهاش نزد او حسنه و خوب است، چون مایه زندگی دنیائی او است، و با هوای نفسش موافق و سازگار است، به خلافکسی که رضای خدا را میخواهد که در نظر او آنچه در دنیا و آنچه در آخرت است دو جوراست، یکی حسنه و دیگری سیئه، و او نمیجوید و درخواست نمیکند مگر حسنه را.
و اینکه میان جمله: "و ما له فی الاخرة من خلاق"و جمله: "اولئک لهم نصیب مماکسبوا"مقابله انداخته، این معنا را میفهماند که اعمال طایفه اول که فقط دنیا را میخواهندباطل و بینتیجه است، به خلاف دسته دوم که از آنچه میکنند بهره میبرند، همچنانکه درجای دیگر فرموده: "و قدمنا الی ما عملوا من عمل، فجعلناه هباء منثورا" (5) و نیز فرموده: "و یومیعرض الذین کفروا علی النار، اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا، و استمتعتم بها" (6) و نیز فرموده:
"فلا نقیم لهم یوم القیمة وزنا" (7).
"و الله سریع الحساب"
سریع الحساب یکی از اسمای حسنای خدای تعالی است، و از آنجائی که هیچ قیدیندارد، به اطلاقش هم شامل دنیا میشود و هم شامل آخرت، پس حساب خدائی همیشه حاصلاست، و جریان دارد هر عملی که بندهاش انجام دهد چه از حسنات باشد و چه غیر آن، خدایعزوجل جزایش را مو به مو و درستبر طبق عملش میدهد.
پس آنچه از معنای جمله"فمن الناس من یقول"تا آخر سه آیه به دست آمد این شد کهخدای را یاد کنید، چونکه مردم در طرز تفکرشان نسبتبه دنیا دو دستهاند، بعضی از ایشان تنهادنیا را میخواهند و جز دنیا به یاد هیچ چیز دیگر نیستند که اینگونه مردم هیچ نصیبی در آخرتندارند، بعضی دیگر کسانی هستند که آنچه مایه رضای خدا است میخواهند، که اینگونه افراداز آخرت هم نصیب دارند و خدا سریع الحساب است، در حساب آنچه بندهاش میخواهد بهزودی میرسد، و آن را بر طبق خواستهاش به او میدهد، و بنا بر این پس ای مسلمانان شما بایاد خدا جزء نصیبداران در آخرت باشید، و از آنها مباشید که به خاطر ترک یاد خدا در آخرتبینصیب شدند، و در نتیجه شما هم ناامید و تهیدستشوید.
"و اذکروا الله فی ایام معدودات"
ایام معدودات همان ایام تشریق یعنی یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی الحجة است دلیل بر اینکه مراد ایام بعد از دهه ذی الحجه است این است که حکم یادآوری خدا در ایام معدودات را بعد از فراغ از بیان اعمال حج ذکر فرمود، و دلیل بر اینکه مراد سه روز بعد از دههذی الحجه است، این است که دنبالش میفرماید: "فمن تعجل فی یومین..."، چون تعجیل دردو روز وقتی فرض دارد که ایام سه روز باشد، یک روز روز کوچ باشد، و در دو روز هم عجلهکند، این میشود سه روز، و اتفاقا در روایات هم ایام معدودات به همین سه روز که گفتیمتفسیر شده است.
"فمن تعجل فی یومین فلا اثم علیه، و من تاخر فلا اثم علیه لمن اتقی..."کلمه(لا) نفی جنس میکند، پس اینکه در هر دو جا فرمود: (لا اثم علیه)جنس اثم وگناه را از حاجی نفی میکند، و هیچگونه قیدی هم در کلام نیاورده، و اگر مراد این بود کهبفهماند در تعجیل به تنهائی اثم نیست و یا در تاخیر به تنهائی اثم نیست لازم بود جمله را به آنمقید کند و بفرماید: (لا اثم علیه فی التعجیل)و یا(لا اثم علیه فی التاخیر).
در نتیجه معنای آیه این میشود: کسی که عمل حج را تمام کرده، گناهانش بخشودهشده است، چه اینکه در آن دو روز تعجیل کند، و چه اینکه تاخیر کند و از اینجا روشن میشودکه آیه شریفه در مقام بیان تخییر میان تاخیر و تعجیل نیست نمیخواهد بفرماید حاجی مخیراستبین اینکه تاخیر کند و یا تعجیل، بلکه منظور بیان این جهت است که گناهان او آمرزیدهشده، چه تاخیر و چه تعجیل.
و اما اینکه فرمود: (لمن اتقی)منظور این نیست که تعجیل و تاخیر را بیان کند و گرنهحق کلام این بود که بفرماید(فلا اثم علی من اتقی، گناهی نیستبر کسی که از خدابپرهیزد)بلکه ظاهرا قید(لمن اتقی)نظیر همین قید در جمله: "ذلک لمن لم یکن اهله حاضریالمسجد الحرام...)است، و مراد این است که حکم نامبرده مخصوص مردم با تقوا است، اماکسانی که تقوا ندارند این آمرزش را ندارند.
و معلوم است که باید این تقوا پرهیز از چیزی باشد که خدای سبحان در حج از آن نهیکرده، و نهی از آن را از مختصات حج قرار داده، پس برگشت معنا به این میشود که حکمنامبرده تنها برای کسی است که از محرمات احرام و یا از بعضی از آنها پرهیز کرده باشد، و اماکسی که پرهیز نکرده، واجب است در منا بماند و مشغول ذکر خدا در ایام معدودات باشد، واتفاقا این معنا در بعضی از روایات وارده از ائمه اهل بیت ع هم آمده، کهان شاء الله، بزودی از نظر خواننده خواهد گذشت.
"و اتقوا الله و اعلموا انکم الیه تحشرون"در این جمله که خاتمه کلام است امر به تقوا میکند، و مساله حشر و مبعوث شدن در قیامت را تذکر میدهد، چون تقوا هرگز دست نمیدهد، و معصیت هرگز اجتناب نمیشود،مگر با یادآوری روز جزا، همچنانکه خود خدای تعالی فرمود: "ان الذین یضلون عن سبیل اللهلهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب". (8) و در اینکه از میان همه اسماء قیامت کلمه حشر را انتخاب نموده و فرمود: "انکم الیهتحشرون"اشاره لطیفی استبه حشری که حاجیان دارند، و همه در منا و عرفات یکجا جمعمیشوند و نیز اشعار دارد به اینکه حاجی باید از این حشر و از این افاضه و کوچ کردن به یادروزی افتد که همه مردم به سوی خدا محشور میشوند و" لا یغادر منهم احدا"و خداوند احدی رااز قلم نمیاندازد.
بحث روایتی(در ذیل آیات حج و شان نزول و بیان آنها)
در تهذیب و در تفسیر عیاشی از امام صادق ع روایت آوردهاند که در ذیل آیه:
"و اتموا الحج و العمرة لله"فرمود: این تمام کردن حج و عمره واجب است. (9) و نیز در تفسیر عیاشی از زراره و حمران و محمد بن مسلم از امام باقر و امام صادقع روایت کرده که گفتند: ما از آن دو بزرگوار از کلام خدای تعالی که میفرماید:
"و اتموا الحج و العمرة لله"پرسیدیم، فرمودند تمامیتحجبه این است که در آن رفث و فسوق وجدال نشود. (10) و در کافی از امام صادق ع روایت کرده که در ضمن حدیثی فرمود: منظور ازتمام کردن حج و عمره ادای آن، و هم این است که وقتی به احرام آن دو در آمدند از محرماتاحرام بپرهیزند. (11) مؤلف: این روایات منافاتی با آن معنائی که ما برای اتمام کردیم ندارد چون واجببودن حج و عمره و ادای آن همان اتمام آن است.
و در کافی از حلبی از امام صادق ع روایت کرده که فرمود: رسولخدا ص چون واستحجة الاسلام را بجا آورد، چهار روز از ذی القعده مانده بیرونآمد، تا به مسجد شجره رسید، و در آنجا نماز خواند، سپس مرکب خود را براند، تا به بیدارسید، در آنجا محرم شد، و لبیک حج گفت، و صد راس بدنه با خود حرکت داد، مردم هم همگیاحرام به حجبستند، و احدی نیت عمره نکرد، و تا آن روز اصلا نمیفهمیدند متعه در حجچیست؟
تا آنکه رسولخدا ص وارد مکه شد، طواف خانه را انجام داد، مردم همبا او طواف کردند، سپس نزد مقام دو رکعت نماز خواند و دستبه حجر الاسود مالید، سپسفرمود: من ابتدا میکنم به آنچه خدای عزوجل ابتدا کرده بود، پس به صفا آمد، و سعی را ازصفا شروع کرد، و هفت نوبتبین صفا و مروه سعی نمود، همینکه سعیش در مروه خاتمه یافتبه خطبه ایستاد، و مردم را دستور داد تا از احرام در آیند، و حجخود را عمره قرار دهند، و فرموداین چیزی است که خدای عزوجل مرا بدان امر فرموده، مردم محل شدند، و رسولخدا صفرمود: اگر من در این باره پیشبینی میداشتم و میدانستم چنین دستوری میرسد،خود من نیز مانند شما بدنه با خود نمیآوردم، ولی چون آوردهام نمیتوانم حج تمتع کنم، برایاینکه خدای عزوجل فرموده: (و لا تحلقوا رؤسکم حتی یبلغ الهدی محله، یعنی سر نتراشید، و ازاحرام در نیائید، تا آنکه هدی به جای خودش که همان منا ستبرسد)سراقة بن جعثم کنانیعرضه داشت امروز تازه دین خود را شناختیم مثل اینکه همین امروز به دنیا آمدهایم، حال به ماخبر بده آیا این حکم مخصوص امسال ما است، یا برای هرساله است؟رسول خدا صفرمود نه، برای ابد حکم همین است، مردی برخاست و عرضه داشت:
یا رسول الله ص آیا ممکن است چند روز دیگر که برای حج احراممیبندیم قطرات آب غسلی که در اثر نزدیکی با زنان کردهایم از سر و رویمان بچکد، وخلاصه این چه حکمی است؟(و خواننده عزیز باید توجه داشته باشد که در سنت جاهلیتبعداز داخل شدن در مکه و طواف، از احرام در آمدن، و با زنان آمیختن از شنیعترین گناهان شنیعتربوده، و از این جهتسائل برخاسته و اعتراض کرده)رسولخدا ص فرمود تو تا ابدبه این حکم ایمان نمیآوری، امام صادق ع سپس فرمود: در همان ایام علیع از یمن آمد، و به مکه وارد شد، و دید فاطمه ع از احرام در آمده، و بویخوش استعمال کرده، نزد رسولخدا ص روانه شد، جریان را از آن جناب پرسید،رسولخدا ص فرمود: یا علی تو که احرام بستی به چه نیتبستی عرضه داشت: بهآنچه رسولخدا ص نیت کرده، فرمود: پس تو هم نباید از احرام درآئی، و او را درهدی خود که گفتیم صد بدنه بود شریک کرد، سی و هفتشتر را به او داد، و شصت و سه شتر را برای خود نگه داشت، که همگی را به دستخود نحر کرد، و از هر شتری قسمتی را گرفتهدر دیگی قرار داده دستور داد آن را بپزند، و خودش از آن گوشت، و مقداری از آبگوشتش تناولنموده فرمود: الان میتوان گفت که از همه شصت و سه شتر خوردهایم، و کسی که حج تمتعبجا آورد بهتر است از کسی که حج قران بیاورد، و سوق هدی کند، و نیز از کسی که حج افرادبیاورد بهتر است: راوی میگوید از امام صادق ع پرسیدم رسولخدا صدر شب احرام بستیا در روز؟فرمود: در روز، پرسیدم چه ساعتی؟فرمود هنگام نماز ظهر. (12) مؤلف: این معنا در تفسیر مجمع البیان و غیره نیز روایتشده.
و در تهذیب از امام صادق ع روایت کرده که فرمود: عمره داخل در حجشد تاروز قیامت، پس کسی که تمتع کند به عمره تا حج(یعنی عمره تمتع بیاورد قبل از حج)بایدهر قدر میتواند قربانی کند، پس کسی نمیتواند و چارهای ندارد جز اینکه تمتع کند، چونخدای تعالی این حکم را در کتاب نازل فرمود، و سنت رسولخدا ص هم بر آنجاری گشت. (13) و در کافی از امام صادق ع روایت آورده که فرمود: (ما استیسر من الهدی)یک گوسفند است. (14) و نیز در کافی از امام صادق ع روایت کرده که در پاسخ کسی که پرسید اگرمتمتع گوسفند نیافت چه کند؟فرمود: قبل از روز هشتم و روز عرفه را روزه بگیرد، شخصی پرسید: حال اگر در همان ترویه که روز هشتم است تازه از راه رسیده باشد چه کند؟
فرمود: سه روز بعد از ایام تشریق، روزه بگیرد شخصی پرسید: حال اگر شتربانش مهلت ندادکه در مکه بماند، و این سه روز روزه را انجام دهد چه کند؟فرمود: روز حصبه و دو روز بعدشروزه بگیرد، پرسیدند: روز حصبه کدام است؟فرمود: روزی که کوچ میکند، پرسیدند: آیاروزه بگیرد در حالی که مسافر است؟فرمود، : بله مگر در روز عرفه مسافر نبود؟ما اهل بیتفتوامان این است و دلیلمان هم قرآن است که میفرماید: "فصیام ثلثة ایام فی الحج"ومنظورش در ذی الحجه است. (15) و شیخ طوسی علیه الرحمه از امام صادق ع روایت کرده که فرمود: هر کس خانهاش به مکه نزدیکتر از فاصله میقات به مکه باشد او جزء حاضرین در مسجد الحرام است، ونباید حج تمتع انجام دهد. (16) مؤلف: یعنی کسانی که محل سکونتشان نزدیکتر از میقات استبه مکه اینگونه افرادمصداق حاضرین در مسجد الحرام هستند، که نباید حج تمتع بیاورند، و روایات ائمه اهل بیتع در این معانی بسیار است.
و در کافی از امام باقر ع روایت آورده که در معنای جمله(الحج اشهرمعلومات) فرموده: ماههای معلوم حج عبارت است از شوال، و ذی القعده، و ذی الحجة، احدینمیتواند به نیتحج در غیر این سه ماه احرام ببندد. (17) و در همان کتاب از امام صادق ع روایت کرده که در ذیل جمله(فلارفث...)فرموده: رفثبه معنای جماع، و فسوق به معنای دروغ، و جدال به معنای گفتن: (نه بهخدا و آری به خداست). (18) و در تفسیر عیاشی از امام صادق ع روایت کرده که در تفسیر جمله(لا جناحعلیکم ان تبتغوا فضلا من ربکم...)فرمود: منظور از فضل پروردگار رزق است، که بعد از آنکهمحرم از احرام خارج شد میتواند در موسم حجبه خرید و فروش بپردازد. (19) مؤلف: میگویند این خطاب بدین جهت صادر شد که عرب تجارت و خرید و فروشدر موسم حج را گناه میدانست، خواست تا با این آیه محذور نامبرده را بردارد.
و در مجمع البیان گفته: بعضیها گفتهاند معنای جمله نامبرده این است که حرجی برشما نیست که مغفرت پروردگار خود را طلب کنید، و این معنا را جابر هم از امام باقرع روایت کرده. (20) مؤلف: در این روایتبه اطلاق و بیقید آمدن فضل تمسک شده، و آن را به افضلافراد تطبیق کرده است.
و در تفسیر عیاشی از امام صادق ع روایت آورده که در تفسیر جمله: "ثم افیضوا من حیث افاض الناس..."، فرموده: اهل حرم در مشعر وقوف میکردند و سایر مردم درعرفات، و اهل حرم از مشعر حرکت نمیکردند تا اهل عرفات به مشعر برسند، در همان ایاممردی که نامش ابو سیار بود، و الاغی سرحال داشت، از همه اهل عرفات جلو میافتاد، و در نتیجههمینکه اهل مشعر او را میدیدند میگفتند: اینک ابو سیار از عرفات رسید، آن وقتحرکتمیکردند، پس خدای تعالی دستورشان داد همگی باید به عرفه وقوف کنند و از آنجا کوچکنند. (21) مؤلف: در این معنا روایاتی دیگر نیز هست.
و در تفسیر عیاشی از امام صادق ع روایت آورده که در تفسیر آیه: "ربنا آتنافی الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة"فرمود: منظور از حسنه رضوان خدا و بهشت در آخرت است، و نیز سعة رزق و حسن خلق در دنیا است. (22) و از همان جناب روایتشده که فرمود حسنه در دنیا رضوان خدا و توسعه در معیشت، وهمنشین خوب، و در آخرت بهشت است. (23) و از علی ع روایتشده که فرمود: (حسنه در دنیا همسر صالح، و در آخرتحوریه است، و منظور از عذاب آتش همسر بد است). (24) مؤلف: این روایات از باب شمردن مصداق است، و گرنه آیه شریفه مطلق است، و ازآنجائی که رضوان الله چیزی است که ممکن است نمونهاش و ظهور ناقصش در دنیا، و ظهورتامش در آخرت حاصل شود، از این جهت میتوان آن را هم از حسنات دنیا شمرد همچنانکه درروایت اولی شمرده، و هم از حسنات آخرت، همچنانکه در روایت دومی شمرده.
و در کافی از امام صادق ع روایت کرده که در ذیل آیه شریفه: "و اذکروا اللهفی ایام معدودات..."، فرموده: مراد از این ایام، ایام تشریق است چون عرب وقتی در منااقامت میکرد، بعد از قربانی شتر به تفاخر میپرداخت، یکی میگفت: پدر من چنین و چنانبود، آن دیگری میگفت پدرم چنین و چنان بود، خدای تعالی فرمود:
(فاذا قضیتم مناسککم فاذکروا الله کذکرکم آباءکم، او اشد ذکرا
چون از مناسک خود پرداختید به یاد خدا بیفتید،همانطور که به یاد پدران خود میافتید، بلکه بیشتر و شدیدتر از یاد پدران)، و تکبیر این است کهبگوئی: الله اکبر، الله اکبر لا اله الا الله، و الله اکبر، و لله الحمد، الله اکبر علی ما هدینا اللهاکبر علی ما رزقنا من بهیمة الانعام. (25) و نیز در همان کتاب از همان جناب روایت کرده که فرمود: تکبیر در ایام تشریق راباید از نماز ظهر روز عید تا نماز صبح روز سوم عید ادامه داد، و اما در شهرها این تکبیر دنبالده نماز گفته میشود(که در حقیقت از ظهر روز عید شروع، و بعد از نماز صبح روز دوازدهمختم میگردد). (26)
و در کتاب(من لا یحضره الفقیه)از امام صادق ع روایت آورده که شخصیاز آن جناب از مفاد آیه: "فمن تعجل فی یومین فلا اثم علیه، و من تاخر فلا اثم علیه...)، پرسید حضرت فرمود: معنایش این نیست که بیتوته در روز سیزدهم واجب نیست، خواستیانجام بده و نخواستی انجام نده بلکه معنایش این است که اگر این واجب را نیاوردی خدا اینگناهت را میآمرزد، چون حاجی وقتی از حجبر میگردد همه گناهانش آمرزیده است. (27) و در تفسیر عیاشی از آن جناب روایت کرده که فرمود: او از حجبر میگردد در حالیکه گناهانش آمرزیده شده، البته خدای تعالی گناه کسی را میآمرزد که تقوا داشته باشد. (28) و در کتاب فقیه از امام صادق ع روایت آورده که در ذیل جمله: "لمناتقی..."، فرمود: یعنی کسی که از شکار میپرهیزد تا وقتی که اهل منا از منا کوچ کنند.
و از امام باقر ع روایت آورده که در معنای جمله: (لمن اتقی...)، فرمود:
یعنی کسی که از رفث و فسوق و جدال و سایر محرماتی که خدای تعالی بر محرم حرام کردهاجتناب کند. (29) و نیز از آن جناب روایت کرده که در معنای جمله نامبرده فرمود: یعنی از خدای عزوجلپروا داشته باشد. (30) و از امام صادق ع روایت آورده که فرمود: یعنی کسی که از گناهان کبیرهپروا کند. (31) مؤلف: خواننده محترم توجه فرمود که آیه شریفه چه دلالتی دارد، و از آن چه فهمیدهمیشود، ممکن هم هست ما به عموم تقوا و اینکه قیدی برایش نیامده تمسک نموده، همانطور که در دو روایت اخیر آمده، بگوئیم منظور پروا کردن از عموم گناهان است.
بحث روایتی دیگر(در باره حج تمتع و نقد و بررسی تحریم آن بعد از رسول الله(ص)
روایاتی چند از طرق اهل سنت در باره حج تمتع
در الدر المنثور است که بخاری، و بیهقی از ابن عباس روایت کردهاند که در پاسخشخصی که از وی از متعه حجسؤال کرده بود، گفته: مهاجرین و انصار و همسران رسولخدا درحجة الوداع احرام بستند، ما نیز احرام بستیم، چون به مکه رسیدیم رسولخدا صفرمود: نیت احرام حج را به عمره برگردانید، مگر کسانی که با خود قربانی آورده، و به اینعلامت لنگه کفشی به گردن آن حیوان انداخته باشند که چنین افرادی باید به همان نیتحجباقی مانده، بقیه نیت عمره کنند، و چون خانه خدا را طواف و در صفا و مروه سعی کردیم،عمل عمره ما تمام شد، و از احرام در آمدیم، و با زنان در آمیختیم، و لباس پوشیدیم.
و در باره کسانی که با خود قربانی آورده، آن را نشان کرده بودند، فرمود: اینگونه افرادنباید از احرام درآیند، بلکه همچنان در احرام حجباشند، تا قربانیشان به جای خود برسد(یعنیدر منا ذبح شود)آنگاه در شب ترویه به ما که از احرام در آمده بودیم، دستور فرمود: به نیتحج احرام ببندیم، ما نیز چنین کردیم، تا از اعمال و مناسک حج در عرفات و مشعر و منا فارغشدیم.
و آنگاه در روز عید به مکه آمدیم، و خانه خدا را طواف و بین صفا و مروه سعی کردیم، و در اینجا همه اعمال حج ما پایان یافت، تنها مساله قربانی باقی ماند، که میبایستبه حکم"فما استیسر من الهدی، فمن لم یجد فصیام ثلثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم"یا قربانیکنیم، (که البته در این قربانی گوسفند هم کفایت میکند)، و یا به جای آن روزه بگیریم،سه روز در حج، و هفت روز بعد از مراجعتبه وطن.
در نتیجه آن سال هر دو عمل عمره و حج را در یک سال انجام دادیم، و این سابقهنداشت، دستوری بود که خدا در کتابش نازل فرمود و سنت رسولخدا ص بر آنجاری شد، تا مسلمانان خارج مکه که از راه دور میآیند بتوانند قبل از رفتن به عرفات از احرامدرآیند، و آنچه در احرام برایشان حرام بود حلال شود و اینکه گفتیم(مسلمانان خارج مکه)،دلیلش این کلام خدا است که میفرماید: "ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام"، وماههای حج که خدای تعالی آنها را ماه جخوانده شوال، و ذی القعده، و ذی الحجه است، پسهر کس در این ماهها حج تمتع کند، باید یا خونی بریزد، و یا روزه بگیرد، و رفثبه معنای جماع، و فسوق به معنای معاصی، و جدال به معنای ستیزگی در گفتار است. (32) و نیز در الدر المنثور است که بخاری و مسلم از ابن عمر روایت کرده که گفت: رسولخدا ص در حجة الوداع حج تمتع آورد به این صورت که اول عمره را آورد، وسپس احرام حجبست و از آغاز که در مسجد ذو الحلیفه(واقع در محل شجره)احرام میبستقربانی هم معین کرد، و قربانیش را با خود سوق داد، و قبل از هر کس رسولخدا صبه نیت عمره احرام بست، مردم هم به متابعت وی نیت تمتع کرده، اول به عمره و سپس بهحج احرام بستند.
ولی از آنجائی که مردم دو دسته بودند، بعضی با خود قربانی آورده بودند، و بعضینیاورده بودند، لذا همینکه رسولخدا ص وارد مکه شد، به مردم فرمود: هر کس باخود قربانی آورده از احرام در نیاید، و هیچ یک از محرماتی که بر او حرام بود حلال نمیشود،مگر بعد از آنکه از عمل حج فارغ شود، و کسانی که قربانی نیاوردهاند طواف و سعی انجامدهند، و سپس تقصیر کنند، و از احرام درآیند، و آنگاه(قبل از رفتن به عرفات)در مکه احرامحجببندند و اگر از این دسته کسانی باشند که دسترسی به قربانی ندارند، باید سه روز در سفرو هفت روز در وطن روزه بگیرند. (33) و باز در الدر المنثور است که حاکم(وی حدیث را صحیح دانسته)، از طریق مجاهد، وعطا از جابر روایت کرده که گفت: در بین مردم بگومگو زیاد شد، (گویا منظور بگومگوی درباره حجبوده)تا آنکه بیش از چند روز به تمام شدن اعمال حج نماند، که دستور یافتیم ازاحرام درآئیم از در تعجب به یکدیگر میگفتیم: چطور ممکن استشخصی که برای عبادت بهحج آمده احرام ببندد، در حالی که یک ساعت قبلش منی از عورتش میچکیده؟ این اعتراضبه گوش رسول خدا ص رسید لا جرم به خطبه ایستاد و فرمود: هان ای مردم آیامیخواهید به خدای تعالی چیز یاد بدهید، بخدا سوگند علم من از همه شما به خدا بیشتر است،و بیشتر از شما از او پروا دارم، من اگر جلوتر میفهمیدم آنچه را که بعدا فهمیدم هرگز قربانی باخود سوق نمیدادم، و مثل همه مردم از احرام در میآمدم، بنا بر این هر کس که برای عمل حجباخود قربانی نیاورده سه روز در حج و هفت روز در مراجعتبه خانهاش روزه بگیرد، و هر کستوانست در همینجا قربانی تهیه کند آنرا ذبح کند، و ما به ناچار یک شتر را به نیت هفت نفرقربانی میکردیم چون قربانی یافت نمیشد.
عطا اضافه کرده که ابن عباس هم گفته که چون قربانی یافت نمیشد رسول خدا گوسفندان خود را میان اصحابش تقسیم کرد و به سعد بن ابی وقاص یک تیس(نر بز)رسید کهبه نیتخودش به تنهائی سر برید. (34) و نیز در الدر المنثور است که ابن ابی شیبه، و بخاری و مسلم از عمران بن حصین روایتکرده که گفت: آیه متعه در کتاب خدا نازل شد، و ما در عهد رسولخدا ص و باآن جناب به سفر حج رفتیم، و حج را به صورت متعه یعنی تمتع آوردیم، و بعد از آنهم هیچ آیهدیگری که حج تمتع را نسخ کند نازل نشد، و رسولخدا ص هم تا زنده بود از آننهی نکرد، تنها و تنها مردی از صحابه به رای خود آن را قدغن نمود، و هر چه خواست گفت. (35) مؤلف: این روایتبه الفاظ و عباراتی دیگر که معنای همه آنها قریب به همان روایتدر الدر المنثور است نیز نقل شده.
و در صحیح مسلم و مسند احمد و سنن نسائی از مطرف روایت آمده که گفت:
عمران بن حصین در مرضی که به آن مرض از دنیا رفت نزد من فرستاد، و مرا احضار کرد وگفتیکی از کسانی که من محدثش بودم، و برایش حدیث میکردم تو بودی، و به این امیدبرایتحدیث میگفتم که بعد از من سودی به حالت داشته باشد، اگر من زنده ماندم احادیثمرا به من نسبت مده، و خلاصه نگو فلانی چنین گفت، و اگر از دنیا رفتم مستقیما به من نسبتبده برای اینکه دیگر خطری برایم نیست و بدانکه رسول خدا ص بین حج و عمرهرا جمع کرد، (یعنی حج تمتع آورد)، و بعد از آن آیهای دیگر در نسخ این حکم نازل نشد وخودش هم از آن نهی نفرمود تنها یک مرد عادی از پیش خود هر چه خواست گفت. (36) و نیز در صحیح ترمذی و کتاب زاد المعاد تالیف ابن قیم روایتشده که شخصی ازعبد الله پسر عمر از حج تمتع پرسش نمود عبد الله پسر عمر گفت: این عمل عملی استحلال،پرسید: آخر پدرت از آن نهی کرده، گفت: در این مساله که پدرم نهی کرده، اما رسول خداص آن را بجای آورده، آیا باید امر رسول خدا ص را پیروی کنیم، یا امر و فرمان پدرم را؟سائل در پاسخ گفت: البته امر رسول خدا متبع است، عبد الله بن عمرگفت: اگر امر رسولخدا ص متبع است پس بدان که رسولخدا صخودش این عمل را بجای آورد. (37) و صحیح ترمذی، و سنن نسائی، و سنن بیهقی، و موطا مالک، و کتاب الام شافعی، همگی از محمد بن عبد الله روایت آوردهاند که گفت در سالی که معاویه حجبجای آورد ازسعد بن ابی وقاص، و از ضحاک بن قیس شنیدم: که با یکدیگر در باره حج تمتع بحثمیکردند، ضحاک میگفت: تنها کسانی که این عمل را انجام میدهند که سبتبه امر خداجاهلند، سعد در جوابش میگفت: بسیار حرف زشتی زدی، ای برادرزاده، ضحاک گفت:
آخر عمر از این عمل نهی کرد، سعد گفت: آخر رسول خدا ص این عمل را بجایآورد، و همه ما با آن جناب بجا آوردیم. (38) و در الدر المنثور است که بخاری، و مسلم، و نسائی از ابی موسی روایت آوردهاند کهگفت: در بطحا خدمت رسولخدا ص رسیده، عرضه داشتم: در حال احرام نیتکردم: احرام میبندم به آنچه رسول خدا ص احرام بسته، فرمود: آیا با خودقربانی آوردهای؟عرضه داشتم نه، فرمود پس برو در خانه طواف کن، و سعی بین صفا و مروهبجای آر، و سپس تقصیر کن، و از احرام درآی، من طواف و سعی کردم و سپس به خیمه زنی ازبستگانم رفتم، او سر مرا اصلاح کرد، و شستشو داد.
و من در زمان ابی بکر و همچنین در عهد خلافت عمر به حج تمتع فتوا میدادم تا آنکهدر عهد عمر سالی در موسم حج مشغول مناسک حجبودم، که مردی برایم خبر آورد: چهنشستهای که امیر المؤمنین(عمر)در باره مناسک حج فتوائی تازه داده، من بانگ برداشتم کهای مردم هر کس از ما فتوائی گرفته تکلیفش دشوار شده، چون امیر المؤمنین دارد میآید و حکمهر مساله را از او بگیرید، و به او اقتدا کنید، پس همینکه عمر وارد شد، از او پرسیدم: چه چیزتازهای در باره مناسک حج گفتهای؟گفت.اینکه به کتاب خدا تمسک کنیم که میفرماید:
(و اتموا الحج و العمرة لله، حج و عمره را برای خدا تمام کنید)و نیز به سنت پیامبران تمسککنیم که فرموده محرم نباید از احرام در آید تا آنکه قربانی خود را ذبح کند. (39) و نیز در الدر المنثور است که مسلم از ابی نضره روایت کرده که گفت: ابن عباسهمواره به مردم دستور میداد حج تمتع کنند، و عبد الله بن زبیر همواره از آن نهی میکرد، ایناختلاف نظر به جابر بن عبد الله گفته شد، در پاسخ گفت: احادیثبه دست من در بین مردمدایر و شایع شده، ما با رسول خدا ص حج تمتع میکردیم، همینکه عمر بهخلافت رسید گفت: خدا از هر چه میخواستبرای پیغمبرش حلال میکرد، و ملاک کار ما قرآن است، که هر آیهاش در جائی که باید نازل شود نازل شده، و قرآن فرموده: "فاتموا الحجو العمرة لله"بنا بر این همانطور که قرآن دستور داده عمل کنید، و حجخود را از عمره جدا سازید،یعنی در یک سال هر دو را انجام ندهید، چون اگر این کار را که میگویم بکنید حجشماتمامتر و عمرهتان هم تمامتر میشود. (40) و در مسند احمد از ابی موسی روایتشده که گفت: این عمل یعنی حج تمتع سنترسولخدا ص است، ولی من میترسم مردم بین عمره و حج در زیر درختان اراکبا زنان خود همخوابگی کنند و آنان را با خود برداشته به حجبروند. (41) و در جمع الجوامع سیوطی از سعید بن مسیب روایت آمده که گفت: عمر بن خطاب ازحج تمتع در ماههای حج نهی کرد، و گفت: هر چند خود من آنرا با رسولخدا صانجام دادم، و لیکن از آن نهی میکنم، چون این عمل باعث میشود یک فرد مسلمان که ازافقی از آفاق به قصد زیارت حرکت میکند، و خسته و غبارآلود وارد مکه میشود، این خستگیو این غبارآلودگیش و آن تلبیه گفتنش تنها مخصوص عمرهاش باشد، بعد از عمره از احرام درآید، و لباس بپوشد، و خود را خوشبو کند، و با همسرش اگر با خود آورده باشد همخوابگی کند،و همچنان به عیش و لذت بپردازد، تا روز هشتم ذی الحجه، آن وقتبه نیتحج احرام ببندد، وبطرف منا(و عرفات)برود، و تلبیه بگوید، در حالی که نه غبارآلود باشد و نه خسته و کوفته، وتلبیهاش هم بیش از یک روز نباشد، در حالی که حج افضل از عمره است.
علاوه اگر ما از حج تمتع جلوگیری نکنیم مردم در زیر همین درختان اراک با زنان خوددستبه گریبان میشوند، و این عمل در انظار مردمی که نه دامداری دارند و نه کشت و زرع،مردمی که در نهایت فقر بسر میبرند و بهار زندگیشان همین ایامی است که حاجیان به مکهمیآیند خوشایند نیست. (42) و در سنن بیهقی از مسلم از ابی نضرة از جابر روایتشده که گفت: به او گفتم:
عبد الله بن زبیر از حج تمتع نهی میکند، و عبد الله بن عباس به آن امر میکند، تکلیفچیست؟کدام درست میگویند؟گفت: احادیثبه دست من در بین مردم منتشر میشود، خلاصه متخصص این فن منم، و من و همه مسلمانان در عهد رسول خدا ص و عهدابی بکر حج تمتع میکردیم، تا آنکه عمر به خلافت رسید، وی به خطبه ایستاد و گفت: رسول خدا ص همین رسول و قرآن همین قرآن است، و در عهد رسول خدا صدو تا متعه حلال بود، ولی من از این دو عمل نهی میکنم، و مرتکبش را عقاب هممینمایم، یکی متعه زنان است که اگر به مردی دست پیدا کنم که زنی را برای مدتی همسرخود کرده باشد، او را سنگسار میکنم، و زنده زنده در زیر سنگریزهها دفن میسازم، ودیگری متعه حج. (43)
و در سنن نسائی از ابن عباس روایتشده که گفت: از عمر شنیدم میگفت: به خداسوگند من شما را از متعه نهی میکنم، هر چند که در کتاب خدا هم آمده است، و رسول خداص هم آن را انجام داده، و منظور عمر در اینجا متعه حجبود. (44) و در الدر المنثور است که مسلم از عبد الله بن شقیق روایت کرده که گفت: عثمان ازمتعه نهی میکرد، و علی به آن امر میفرمود: پس روزی عثمان به علی در این باره اعتراضکرد، علی ع فرمود: تو خود میدانی که با رسول خدا ص حج تمتعکردیم، عثمان گفت: بله میدانم، و لیکن آن روز از رسولخدا ص میترسیدیم ونمیتوانستیم مخالفت کنیم. (45) و نیز در الدر المنثور است که ابن ابی شیبه و مسلم از ابی ذر روایت کرده که گفت: متعهدر حج مخصوص اصحاب رسولخدا ص بوده.
و باز در الدر المنثور میگوید: مسلم از ابی ذر روایت کرده که گفت: متعه عملی استکه تنها ما میتوانیم آن را انجام دهیم، هم متعه زنان و هم متعه حج. (46) مؤلف: از اینگونه روایات بسیار زیاد است، ولی ما به آن مقدار که در غرض ما دخالتدارد اکتفا کردیم، و غرض ما بحث تفسیری پیرامون نهی از متعه در حج است، چون در باره ایننهی از دو نظر میشود بحث کرد، یکی اینکه نهی کننده(یعنی عمر)حق داشته که چنیننهیی بکند، یا نداشته؟و اگر نداشته آیا معذور بوده یا نه، و این بحث از غرض ما و از مسؤولیتاین کتاب خارج است.
نظر دوم این است که روایات نامبرده احیانا به آیات کتاب و ظاهر سنت استدلالکرده میخواهیم بدانیم این استدلالها صحیح استیا نه؟و این در مسؤولیت این کتاب و سنخه بحث ما در این کتاب است.
دلائلی که در روایات برای تحریم حج تمتع(پس از پیامبر"ص")اقامه شده ونقد و رد آنها
لذا میگوئیم در این روایات از چند طریق بر نهی عمر از متعه حج استدلال شده است.
1 - استدلال به اینکه آیه: "و اتموا الحج و العمرة لله"بر آن دلالت دارد، و حاصلش ایناست که آیه نامبرده عموم مسلمین را مامور کرده به اینکه حج را تمام و عمره را تمام کنند، وآیهای که حج تمتع را تشریع کرده مخصوص رسولخدا ص است، این استدلال درروایت ابی نضره از جابر آمده، که گفت: همینکه عمر به خلافت رسید گفت: خداوند ازهر چیز هر قدر بخواهد برای پیغمبرش حلال میکند و ملاک کار ما قرآن است، که هر آیهاشدر جائی که باید نازل شود نازل شده، و فرموده: "فاتموا الحج و العمرة لله"و به حکم این آیه بایدحجخود را از عمره خود جدا کنید.
و این استدلال به هیچ وجه درست نیست، چون خواننده عزیز در تفسیر آیه نامبرده توجهفرمود که گفتیم: این آیه بیش از این دلالت ندارد که اتمام حج و عمره واجب است، و کسیکه باید این عبادت را انجام دهد نمیتواند در وسط آن را قطع کند، به دلیل اینکه دنبالشمیفرماید: (فان احصرتم...)، و اما اینکه آیه شریفه دلالت داشته باشد بر اینکه مسلمانان بایدعمره را جدای از حجبیاورند و متصل آوردنش تنها مخصوص به رسول خدا ص ویا به آن جناب و همراهانش بوده که در آن سال یعنی در حجة الوداع در خدمتش بودهاند،ادعائی است که اثباتش از خرط القتاد مشکلتر است(خرط القتاد به این معنا است که انسانساقهای پر از تیغ زهردار را با ستبگیرد، و دستخود را بر آن بکشد، بطوریکه همه تیغهایساقه مانند برگ از ساقه جدا شود و بریزد).
علاوه بر اینکه در این روایت اعتراف شده استبه اینکه حج تمتع سنت رسولخداص بوده همچنانکه در روایت نسائی از ابن عباس نیز این اعتراف آمده، و عمر بهنقل ابن عباس گفته: به خدا سوگند من شما را از متعه نهی میکنم، با اینکه رسولخدا صآن را انجام داد.
2 - و اما اینکه استدلال کردهاند به اینکه نهی از تمتع در حج موافق با کتاب و سنتاست همچنانکه در روایت ابی موسی آمده بود، که گفت: اگر از حج تمتع نهی کنیم هم بهکتاب خدا عمل کردهایم، که میفرماید: "و اتموا الحج و العمرة لله"و هم به سنت پیامبرمانعمل کردهایم، که فرمود: (محرم از احرام در نمیآید تا وقتی که قربانیش ذبح شود).
در پاسخ میگوئیم کتاب خدا همانطور که قبلا خاطرنشان کردیم بر خلاف این گفتاردلالت دارد، و اما اینکه گفتند ترک حج تمتع پیروی از سنت رسولخدا ص استکه فرمود: (محرم از احرام در نمیآید مگر وقتی که قربانیش ذبح شود).
در پاسخ میگوئیم: اولا این گفتار درستبر خلاف فرموده رسول خدا صاست، که در روایاتی دیگر آمده، و بعضی از آنها گذشت، که به صراحت فرمود: اینمخصوص کسانی است که از میقات با خود قربانی آوردند.
و ثانیا اینکه: روایات تصریح دارد بر اینکه رسول خدا ص خودش اینعمل را بجا آورد، یعنی اول احرام بستبه عمره، و سپس بار دیگر احرام بستبه حج، و نیزتصریح دارد بر اینکه آن جناب به خطبه ایستاد و فرمود: (ای مردم آیا میخواهید خدا را چیزبیاموزید؟)، و ادعای عجیبی که در این مقام شده ادعائی است که ابن تیمیه کرده، و گفته حجرسولخدا ص(در آن سال)حج قران بود، نه حج تمتع چیزی که هست کلمه متعهبر حج قران هم اطلاق میشود.
و ثالثا: صرف اینکه سر نتراشند تا قربانی به محل خودش برسد احرام حج یستخوداین روایات هم نمیتواند دلیل بر این مدعا باشد، و آیه هم دلالت دارد بر اینکه آن سائق هدییحکمش سر نتراشیدن است که اهل مسجد الحرام نباشد، چنین کسی است که حتما باید حجتمتع بیاورد.
و رابعا اینکه: بر فرض که رسول خدا ص حج تمتع بجا نیاورد لیکن این راکه ممکن نیست انکار کنیم که آن روز رسولخدا ص به همه یاران خود یعنیآنهائی که در حضورش بودند و آنها که نبودند دستور داد حج تمتع بیاورند، و چگونه ممکن استمسئلهای که مبدء تاریخش چنین باشد، یعنی عموم مسلمین در آن مساله حکمی داشته باشند، وپیامبر اسلام حکمی دیگر مخصوص به خودش داشته باشد، و هر دو حکم در قرآن نیز نازل شدهباشد، آنگاه حکم مخصوص به رسول خدا ص در میان امتش سنت گردد؟.
3 - و اما این استدلال که گفتند: تمتع باعث میشود که حج(یکی از باشکوهترینمراسم اسلامی)صورتی به خود بگیرد که با معنویت آن سازگار نیست، چون به حاجی اجازهمیدهد در بین عمل خوشگذرانی کند، از زنان کام بگیرد، و از بوی خوش و لباسهای فاخراستفاده کند، و این استدلال از روایت احمد از ابی موسی استفاده میشود، آنجا که عمر گفت:
درست است که حج تمتع سنت رسول خدا ص است و لیکن من میترسم مردم دربین عمل حج زیر درختان اراک با زنان خود درآمیزند، و آنگاه وقتی احرام حجببندند که آبغسل جنابت از سر و رویشان بچکد، این بود که گفتار عمر، و نیز از بعضی روایتهای دیگر کهدر آن از عمر نقل شده که گفت: من میدانم که رسولخدا ص و اصحابش حجتمتع را بجا آوردند، و لیکن من شخصا دوست نمیدارم کسانی که به زیارت خانه خدا میآیند با زنان درآمیزند، آنگاه برای حج احرام ببندند، در حالی که آب غسل از سر و رویشان بچکد،این نیز گفتار عمر بود، که صریحا اجتهادی است در مقابل نص، چون خدای تعالی و رسولگرامیش بر مساله حج تمتع تصریح کردهاند، و خدا و رسولش بهتر میدانند که تشریع حکمحج تمتع ممکن استبه اینجا منجر شود، که مسلمین رفتاری را بکنند که عمر آن را دوستنمیدارد، و بلکه از آن میترسد، و با وجود چنین تصریحی دیگر جای اجتهاد نیست.
و از عجائب امور این است که در متن آیهای که حج تمتع را تشریع کرد همان چیزیکه عمر از آن میترسید و از آن کراهت داشت آمده، میفرماید: (فمن تمتع بالعمرة الی الحج،یعنی کسی که با آوردن عمره تا انجام حج لذت گیری کند، باید قربانی کند)، بطوریکهملاحظه میفرمائید قرآن کریم نام این قسم حج را حج تمتع یعنی(حج لذت گیری)نهاده، چونتمتع جز این نیست که زائر خانه خدا بتواند از آنچه که در احرام بر او حرام بود یعنی از التذاذ با بویخوش و با آمیزش با زنان، و پوشیدن لباس و غیره، بهرهمند شود، و این عینا همان است که عمراز آن میترسید و کراهت میداشت.
و از این عجیبتر اینکه وقتی آیه شریفه نازل شد اصحاب به خدا و رسول اعتراضکردند، و رسولخدا ص امر فرمود تا به عین همان چیزی که سبب نهی بود تمتعببرند توضیح اینکه وقتی این دستور صادر شد، بطوریکه در روایت در الدر المنثور از حاکم از جابرآمده(مردم گفتند، آیا برای عمل حج در حالی به سوی عرفه روانه شویم که منی از عورتهای مامیچکد)، این سخن به گوش رسول خدا ص رسید بلادرنگ به خطبه ایستاد و درخطبهاش گفتار مردم را رد نموده، برای بار دوم دستور داد تمتع کنند، همانطور که بار اول آن رابر ایشان واجب کرده بود.
4 - و اما استدلال دیگری که کردهاند و بطوریکه در روایتسیوطی از سعید بن مسیبآمده که گفتهاند(حکم تمتع در حجباعث تعطیل شدن بازارهای مکه است، و مردم مکه نهزراعتی دارند و نه دامی، بهار کار مردم مکه همان موقعی است که حاجیان به مکه و بر آنانوارد میشوند)استدلال درستی نیست، چون اجتهادی است در مقابل نص علاوه بر اینکه خودخدای تعالی در کلام مجیدش نظیر این استدلال را رد نموده، آنجا که فرمان داده بود: از اینپس مشرکین حق ندارند به مسجد الحرام در آیند، چون مشرک نجس است، و فرموده بود: "یاایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و ان خفتم علیةفسوف یغنیکم الله من فضله ان شاء ان الله علیم حکیم" (47) چون ممنوعیت مشرکین از ورود به مسجد الحرام و قهرا از ورود به مکه معظمه نیز مستلزم کسادی بازار مکه بوده، و مع ذلک آیهشریفه این محذور خیالی را رد نموده میفرماید: اگر از فقر میترسید بدانید که به زودی خدایتعالی به فضل خود شما را بینیاز میکند."مترجم"5 - و اما استدلال دیگری که کرده و گفتند: تشریع حج تمتع بر اساس ترس بوده(کهبه نظر نگارنده منظور ترس از رسولخدا ص بوده)و چون امروز رسول خدا صنیست تا از او بترسیم دیگر جائی برای تمتع در حج نیست، و این استدلال در روایتالدر المنثور از مسلم از عبد الله بن شقیق آمده که عثمان در پاسخ علی ع گفت: در آنروزها ما از رسولخدا ص میترسیدیم، این بود گفتار عثمان که نظیر آن از ابنزبیر هم روایتشده، و روایتبه نقل الدر المنثور این است که ابن ابی شیبه و ابن جریر و ابن منذراز ابن زبیر روایت کردهاند که وقتی به خطبه ایستاد و گفت: ایها الناس به خدا سوگند تمتع بهعمره تا رسیدن حج این نیست که شما میکنید تمتع وقتی است که مردی مسلمان احرام حجببندد ولی رسیدن دشمن یا عروض کسالت و یا شکستگی استخوان و یا پیشامدی دیگر نگذاردحجخود را تمام کند، و ایام حجبگذرد، اینجاست که میتواند احرام خود را احرام عمره قراردهد، و پس از انجام اعمال عمره از احرام در آید، و تمتع ببرد، تا آنکه سال دیگر حج را باقربانی خود انجام دهد، این است تمتع به عمره تا حج(تا آخر حدیث). (48) اشکالی که در این استدلال هست این است که آیه شریفه مطلق است هم خائف راشامل میشود، و هم غیر خائف را، و خواننده عزیز توجه فرمود که جملهای که دلالت داردبر تشریع حکم تمتع جمله: "ذلک لمن لم یکن اهله حاضری المسجد الحرام..."است، نه جمله:
"فمن تمتع بالعمرة الی الحج..."، تا در معنای آن قید ترس را هم از پیش خود اضافه نمودهبگویند: یعنی هر کس از ترس، حجخود را مبدل به عمره کرد، قربانی کند و معلوم است کهجمله اول میان اهل مکه و سایر مسلمانان فرق گذاشته، و حج تمتع را مخصوص سایر مسلماناندانسته، و سخنی از فرق میان خائف و غیر خائف به میان نیاورده.
علاوه بر اینکه تمامی روایات تصریح دارد بر اینکه رسول خدا ص حجخود را بصورت تمتع آورد، و دو احرام بستیکی برای عمره و دیگری برای حج.
6 - و اما این استدلال که گفتهاند: تمتع مختص به اصحاب رسول خدا صبوده و شامل حال سایر مسلمین نیست(نقل از دو روایت الدر المنثور از ابی ذر)، اگرمنظور از آن، همان استدلال عثمان و ابن زبیر باشد که جوابش را دادیم، و اگر مراد این باشد که حکم تمتع خاص اصحاب رسول خدا ص است، و شامل دیگران نمیشود،سخنی استباطل به دلیل اینکه آیه شریفه مطلق است و میفرماید: (این حکم برای هر کسیاست که اهل مسجد الحرام نباشد...)چه صحابی و چه غیر صحابی.
علاوه بر اینکه اگر حکم تمتع مخصوص اصحاب رسولخدا ص و یاران آنجناب بود چرا عمر و عثمان و ابن زبیر و ابی موسی و معاویه(و به روایتی ابی بکر)آنرا ترککردند با اینکه از صحابه آن جناب بودند.
امتثال دستورات رسول الله(ص)واجب است، احکام خدا نسخ ناشدنی استو والی حق ندارد احکام خدا و رسول(ص)را تغییر دهد.
7 - و اما اینکه استدلال کردند، به مساله ولایت، و اینکه عمر در نهی از تمتع از حقولایتخودش استفاده کرد، چون خدای تعالی در آیه شریفه: "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولیالامر منکم" (49) اطاعت اولی الامر را هم مانند اطاعتخدا و رسول واجب کرده استدلال درستینیست، برای اینکه ولایتی که آیه شریفه آن را حق اولی الامر(هر که هست)قرار داده، شاملاین مورد نمیشود(چون اولی الامر حق ندارد احکام خدا را زیر و رو کند)
توضیح اینکه آیات بسیار زیادی دلالت دارد بر اینکه اتباع و پیروی آنچه به رسول خداص نازل شده واجب است، مانند آیه شریفه: "اتبعوا ما انزل الیکم من ربکم" (50).
و معلوم است که هر حکمی که رسول خدا ص تشریع کند به اذن خدامیکند، همچنانکه آیه شریفه: "و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله" (51) و آیه شریفه: "ما آتیکمالرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا" (52).و معلوم است که منظور از عبارت(آنچه رسول برایتانآورده)به قرینه جمله: "و ما نهیکم عنه"این است که هر چه که رسول شما را بدان امر کرده،در نتیجه به حکم آیه: نامبرده باید آنچه را که رسول واجب کرده امتثال کرد، و از هر چه کهنهی کرده منتهی شد، و همچنین از هر حکمی که کرده و هر قضائی که رانده، چنانکه در بارهحکم فرموده: "و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون" (53) و در آیهای دیگر فرموده:
"فاولئک هم الفاسقون" (54) و در جائی دیگر فرموده: "فاولئک هم الکافرون" (55).
و در مورد قضا فرموده: "و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکونلهم الخیرة من امرهم، و من یعص الله و رسوله، فقد ضل ضلالا مبینا" (56).
و نیز فرموده: "و ربک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة" (57) و ما میدانیم کهمراد از اختیار در این آیه قضا و تشریع و یا حداقل اعم از آن و از غیر آن است، و شامل آن نیز میشود.
و قرآن کریم تصریح کرده به اینکه کتابی است نسخ ناشدنی، و احکامش به همانحال که هست تا قیامتخواهد ماند، و فرموده: "و انه لکتاب عزیز لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه، تنزیل من حکیم حمید" (58).
و این آیه مطلق است، و به اطلاقش شامل بطلان به وسیله نسخ نیز میشود، پس بهحکم این آیه آنچه که خدا و رسولش تشریع کردهاند، و هر قضائی که راندهاند، پیرویش بر فردفرد امت واجب است، خواه اولی الامر باشد یا نه.
از اینجا روشن میشود که جمله: "اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم" حقاطاعتی که برای اولی الامر قرار میدهد، اطاعت در غیر احکام است، پس به حکم هر دو آیه،اولی الامر و سایر افراد امت در اینکه نمیتوانند احکام خدا را زیر و رو کنند یکسانند.بلکهحفظ احکام خدا و رسول بر اولی الامر واجبتر است، و اصولا اولی الامر کسانی هستند کهاحکام خدا به دستشان امانتسپرده شده، باشد در حفظ آن بکوشند پس حق اطاعتی که برایاولی الامر قرار داده اطاعت اوامر و نواهی و دستوراتی است که اولی الامر به منظور صلاح واصلاح امت میدهند البته با حفظ و رعایتحکمی که خدا در خصوص آن واقعه و آن دستور دارد.
مانند تصمیمهائی که افراد عادی برای خود میگیرند، مثلا با اینکه خوردن و نخوردنفلان غذا برایش حلال است، تصمیم میگیرد بخورد، و یا نخورد(حاکم نیز گاهی صلاحمیداند که مردم هفتهای دو بار گوشتبخورند)، و یا با اینکه خرید و فروش برای افراد جایز است فردی تصمیم میگیرد این کار را بکند، و یا تصمیم میگیرد نکند، (حاکم نیز گاهیصلاح میداند مردم از بیع و شرا اعتصاب کنند، و یا آن را توسعه دهند).
و یا با اینکه بر فرد فرد جایز است وقتی کسی در ملک او با او نزاع میکند به حاکمشرع مراجعه کند، و هم جایز است از دفاع صرفنظر کند، اولی الامر نیز گاهی مصلحت میداندکه از حقی صرفنظر کند، و گاهی صلاح را در این میداند که آن را احقاق نماید.
پس در همه این مثالها فرد عادی و یا اولی الامر صلاح خود را در فعلی و یا ترک فعلیمیداند، و حکم خدا به حال خود باقی است.
و همچنانکه یک فرد نمیتواند شراب بنوشد و ربا بخورد، و مال دیگران را غصب نمودهملکیت دیگران را ابطال کند، هر چند که صلاح خود را در اینگونه کارها بداند، اولی الامر نیزنمیتواند به منظور صلاح کار خود احکام خدا را زیر و رو کند، چون این عمل مزاحم با حکمخدای تعالی است، آری اولی الامر میتواند در پارهای اوقات از حدود و ثغور کشور اسلامیدفاع کند، و در وقت دیگر از دفاع چشم بپوشد، و در هر دو حال رعایت مصلحت عامه و امت رابکند، و یا دستور اعتصاب عمومی، و یا انفاق عمومی، و یا دستورات دیگری نظیر آن بدهد.
و سخن کوتاه آنکه آنچه یک فرد عادی از مسلمانان میتواند انجام دهد، و بر حسبصلاح شخص خودش و با رعایتحفظ حکم خدای سبحان آن کار را بکند، و یا در آن چیزتصرف نماید، ولی امری که از قبل رسول خدا ص بر امت او ولایتیافته، نیزمیتواند آن کار را بکند، و در آن چیز تصرف نماید، تنها فرق میان یک فرد عادی و یک ولیامر با اینکه هر دو مامورند بر حکم خدا تحفظ داشته باشند، این است که یک فرد عادی در آنچهمیکند صلاح شخص خود را در نظر دارد، و یک ولی امر آنچه میکند به صلاح حال امتمیکند.
و گرنه اگر جایز بود که ولی مسلمین در احکام شرعی دستبیندازد، هر جا صلاح دیدآن را بردارد، و هر جا صلاح دید که حکم دیگری وضع و تشریع کند، در این چهارده قرن یک حکماز احکام دینی باقی نمیماند، هر ولی امری که میآمد چند تا از احکام را بر میداشت، وفاتحه اسلام خوانده میشد، و اصولا دیگر معنا نداشتبفرمایند احکام الهی تا روز قیامتباقیاست.
حال آنچه را گفته شد با مساله تمتع که مورد بحثبود تطبیق داده میگوئیم: چه فرقاستبین اینکه گویندهای بگوید: حکم تمتع و بهرهمندی از طیبات زندگی با هیات عباداتو نسک نمیسازد، و چون نمیسازد شخص ناسک باید این تمتع را ترک کند، و بین اینکه گوینده بگوید مباح بودن بردهگیری با وضع دنیای فعلی سازگار نیست، چون دنیای متمدنامروز همه حکم میکنند به حریت عموم افراد بشر، پس باید حکم اباحه بردهگیری که ازاحکام اسلام استبرداشته شود، و یا اینکه بگوید اجرای احکام حدود به درد چهارده قرن قبلمیخورد، و اما امروز بشر متمدن نمیتواند آن را هضم کند، و قوانین جاریه بین المللی هم آن راقبول نمیکند، پس باید تعطیل شود.
این بیانی که ما کردیم از پارهای روایات وارده در همین باب فهمیده میشود مانندروایت الدر المنثور که میگوید: اسحاق بن راعویه در مسند خود، و احمد از حسن روایتآوردهاند که عمر بن خطاب تصمیم گرفت مردم را از متعه حج منع کند، ابی بن کعببرخاست، و گفت تو این اختیار را نداری، چون متعه حجحکمی است که قرآن بر آن نازل شده،و ما خود با رسولخدا ص عمره تمتع به جای آوردیم، عمر چون این بشنید ازتصمیم خود تنزل کرد. (59)
________________________________________________
1) هان ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون برای نماز در روز جمعه ندا میدهند به سوی یاد خدابشتابید، و دادوستد را رها کنید - تا آنجا که میفرماید - پس همینکه نماز تمام شد در زمین پراکنده شوید، واز فضل خدا طلب کنید."سوره جمعه آیه 10"
2) سوره احزاب آیه 41
3) سوره احزاب آیه 35
4) آنانکه خدا را یاد میکنند در حال ایستاده و حال نشسته و حال به پهلو افتاده." سوره آل عمرانآیه 191"
5) و به اعمال آنان میپردازیم، و آنچه را که کردهاند هیچ و پوچ میسازیم."سوره فرقان آیه 23)
6) و روزی که کفار عرضه بر آتش میشوند، به ایشان گفته میشود: به دستخود پاکیزگیهایزندگیتان را در دنیا از بین بردید، و آن را مایه بهرهمندیهای دنیوی کردید."سوره احقاف آیه 20"
7) برای آنان در روز قیامت میزانی بپا نمیکنیم."سوره کهف آیه 106"
8) کسانی که از راه خدا گمراه شدند عذابی سخت دارند بخاطر اینکه روز حساب را فراموشکردند."سوره ص آیه 26"
9) تهذیب ج 5 حدیث 1593 و تفسیر عیاشی ج 1 ص 88
10) تفسیر عیاشی ج 1 ص 88 حدیث 225
11) فروع کافی ج 4 ص 265
12) فروع کافی ج 4 ص 248
13) تهذیب ج 5 ص 25 و 26
14) فروع کافی ج 4 ص 487
15) فروع کافی ج 4 ص 507
16) تهذیب ج 5 ص 33
17) فروع کافی ج 4 ص 289
18) فروع کافی ج 4 ص 337
19) تفسیر عیاشی ج 1 ص 96
20) مجمع البیان ج 2 ص 295
21 و 22 و 23) تفسیر عیاشی ج 1 ص 97 - 98 - 99
24) مجمع البیان ج 2 ص 298
25) فروع کافی ج 4 ص 516
26) فروع کافی ج 4 ص 516
27) من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 289
28) تفسیر عیاشی ج 1 ص 99
29 و 30 و 31) من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 288
32 و 33) الدر المنثور ج 1 ص 215 و 216
34 و 35) الدر المنثور ج 1 ص 217
36) صحیح مسلم ج 8 ص 206 باب جواز التمتع
37) صحیح ترمذی ج 3 کتاب الحجباب 12 حدیث 824 ص 185
38) در الدر المنثور ج 1 ص 216
39) الدر المنثور ج 1 ص 216
40) و نیز در صحیح مسلم ج 8 ص 201 باب جواز تعلیق الاحرام
41) جمع الجوامع
42) سنن بیهقی ج 7 ص 206
43) سنن نسائی ج 5 ص 119
44) الدر المنثور ج 1 ص 216
45 و 46) صحیح مسلم ج 8 ص 203 جواز التمتع.
47) سوره توبه آیه 28
48) الدر المنثور ج 1 ص 216
49) اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا و اولی الامر خود را."سوره نساء آیه 54"
50) پیروی کنید آنچه را که از ناحیه پروردگارتان بر شما نازل شده."سوره اعراف آیه 2"
51) آنچه را که خدا و رسولش تحریم کرده حرام نمیدانند."سوره توبه آیه 29"
52) آنچه رسول برایتان میآورد بگیرید، و از هر چه نهیتان میکند دستبردارید." سوره حشر آیه 7"
53) کسانی که حکم نمیکنند به آنچه خدا نازل کرده ستمکارانند."سوره مائده آیه 48"
54) ایشان تبهکارانند."سوره مائده آیه 50"
55) ایشان کافرانند."سوره مائده آیه 47"
56) هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنه را نمیرسد بعد از آنکه خدا و رسولش در مسالهای قضائی رانده باشندباز هم خود را صاحب اختیار بداند و هر کس خدا و رسول او را نافرمانی کند به ضلالتی روشن گمراه گشتهاست."سوره احزاب آیه 36"
57) و پروردگارت هر چه بخواهد خلق میکند، و هر چه بخواهد اختیار مینماید، اما ایشان رانمیرسد که خود را صاحب اختیار بدانند."سوره قصص آیه 68"
58) و اینکه قرآن کتابی استشکست ناپذیر، باطل و بطلان در او راه ندارد، نه در عصر نزولش، و نهبعد از آن، نازل شدهای است از ناحیه خدای حکیم ستوده."سوره فصلت آیه 42"
59) الدر المنثور ج 1 ص 216