حج و ابراهيم(عليه السلام) در قرآن

(زمان خواندن: 32 - 64 دقیقه)

پدیدآورنده:ناصر شكريان
كعبه و فلسفه برخى از اعمال حج، با حضرت ابراهيم(عليه السلام) گره خورده و يادآور خاطرات و ايثارگرى هاى آن حضرت است و ما اكنون در اين نوشتار تمام آياتى را كه در آن، كعبه و حج به نوعى به ابراهيم(عليه السلام) اسناد داده شده و به آن حضرت مربوط مى شود، مورد بررسى و پژوهش قرار مى دهيم.
بديهى است، سيماى حج، از سيماى احياگر آن، بهتر شناخته مى شود. از اين رو، ابتدا توضيح مختصرى در باره شخصيت و عظمت حضرت ابراهيم(عليه السلام) در قرآن مى آوريم وآنگاه به پژوهش در موضوع «حج و ابراهيم در قرآن» مى پردازيم:

مقام و جايگاه ابراهيم(عليه السلام) در قرآن

نام حضرت ابراهيم در قرآن، 69 مرتبه، در ضمن 25 سوره تكرار شده است.
از بررسى آيات قرآن به دست مى آيد كه خداوند متعال براى حضرت ابراهيم مقامى ويژه و فوق العاده قائل شده و به مناسبت هاى مختلف از آن حضرت ياد كرده است:
* پدر مسلمانان ; « ...مِلَّةَ أَبِيكُمْ...» .(1)
* نمونه كامل انسانيت و سرمشق براى همه انسان ها ; « قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْراهِيمَ» .(2)
* رهبر و پيشواى جهانى; « إِنِّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً» .(3)
* دستور به پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) بر پيروى از امت ابراهيم; « ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً» .(4)
* رسيدن به مقام خلّت و رفيقى خداوند; « وَ اتَّخَذَ اللهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً» .(5)
از بررسى و مرور آيات، به دست مى آيد كه سراسر زندگى حضرت ابراهيم عبوديت و بندگى خالصانه به درگاه خدا و عشق به ذات حق و مبارزه پى گير و بى امان با بت، بت پرستان و ستاره پرستان در بُعد منطقى و عملى بوده است. سخنان قاطع و صريح او گوياى اين واقعيت است; آنجا كه فرمود:
ـ « أُفّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ» .(6)
ـ « تَاللهِ لاََكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ» (7)
ابراهيم(عليه السلام) در عمل نيز با آنان مبارزه كرد تا آنجا كه به عنوان شكننده و درهم كوبنده بت ها معرفى گرديد; « فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً» ;(8) يعنى حضرت ابراهيم(عليه السلام) ابتدا شعار نفى همه معبودها را سرداد و آنگاه در عمل آن را ثابت كرد و سرانجام مأمور شد از خانه خدا بت و بت پرستى را بزدايد و اين كانون توحيد را بازسازى كند و قبله و مطاف مسلمانان قرار دهد. او براى اجراى اين مأموريت، دست به مهاجرت و ايثار فوق العاده زد...
آرى، ابراهيم در پيشگاه پروردگار داراى مقامى بس والا و بى مانند بود و خداوند در قرآن از برترى ها و امتيازات او ياد كرده است; يكى از ويژگى هايش اين است كه دين و ملت او، نه تنها براى اهل زمانش، كه براى هميشه; بهويژه براى امّت اسلامى، مكتبى الهام بخش شد; به طورى كه قرآن يكى از افتخارات مسلمانان را اين مى داند كه آنان، بر آيين ابراهيم اند و او نام مسلمان را براى آن ها برگزيده است; « مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا» .(9)
و بايد گفت كه امت اسلامى از بركت دعاى او بهوجود آمده اند; « رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ... رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ» .(10)
* از امتيازات ديگر حضرت ابراهيم در قرآن اين است كه: كعبه انتساب به او دارد و آن،
مطاف، معبد و قبله و كانون توحيد و مأمن و ملجأ و تجلى گاه آيات الهى قرار داده شد. و فلسفه تعدادى از اعمال حج، به زندگى سراسر افتخار او بستگى دارد، به همين جهت نام ابراهيم و خاطره او با تمام مراسم آميخته است; به طورى كه گفته مى شود حجّى كه بى ياد ابراهيم باشد ناتمام است.
در همين راستا، به پاس احترام و سپاس گزارى از تلاش ها و ايثارگرى هاى مخلصانه ابراهيم، محلّى در كنار خانه خدا به نام او قرار داده شد و در دو جاى قرآن از آن با عظمت ياد شد و هر ساله توسط صدها هزار مسلمان از چهره ابراهيم پرده بردارى مى گردد و در كنار مقام ابراهيم به او اقتدا مى شود.

راز انتساب كعبه و حج به ابراهيم

در مقدمه اشاره اى گذرا به مقام والاى ابراهيم شد. در اينجا يادآور مى شويم كه آن حضرت در ميان ملت ها داراى مقامى ويژه است و در نظر همه امت ها چهره اى محبوب دارد. از اين رو هر گروهى سعى داشته و دارند تا خود را منتسب به ابراهيم بدانند و از اين رهگذر ارزشى براى خود كسب نمايند. چنان كه اهل كتاب (يهود و نصارى) همواره تلاش داشته اند تا خود را از طريق حضرت اسحاق به ابراهيم پيوند دهند و در نتيجه خودشان را از ذريه آن حضرت قلمداد كنند و بهشت را از آن خود بدانند و اعلان كنند كه:
« لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى» .(11)
حتى به مسلمانان خطاب كنند:
« كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا» .(12)
از سوى ديگر، قريش و عرب جاهلى نيز كوشيده اند خودشان را از طريق حضرت اسماعيل به ابراهيم پيوند دهند و بر اين پيوند ببالند و از همين طريق رياست كعبه و عمارت مسجدالحرام را از آن خود مى دانستند و از اين رهگذر براى خود امتيازاتى را قائل بودند.
اما خداوند متعال در آيات مختلف، به مناسبت هاى متفاوت به منظور طرد ادعاها و افتخارات موهومشان متذكر اين مسأله شده و در مقابل اهل كتاب كه گفته بودند: « كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا» . خطاب آمد: « قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» .(13)
اى پيامبر، در مقابل ياوه سرايى آن ها اعلان كن كه فقط دين حنيف ابراهيم در مسير هدايت است و او هرگز از مشركين نبوده، پس اى مشركين، چرا دم از او مى زنيد;
« أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ اْلأَسْباطَ كانُوا هُوداً أَوْ نَصارى» .(14)
و حال آن كه اين ها قبل از موسى و عيسى بودند. پس چگونه يهود يا نصرانى بودند و در مورد ديگر با تصريح خطاب به آنها فرمود: « يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ... ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيّاً وَ لا نَصْرانِيّاً وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(15)
سپس پيروان واقعى ابراهيم را اين گونه معرفى نمود: « إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» .(16)
و براى اثبات اين كه پيامبر گرامى و امّت مسلمان از ذريه واقعى ابراهيم اند، در آيات مختلف، كعبه و حج را به ابراهيم نسبت داد و در كنار كعبه محلى را به نام مقام ابراهيم قرار داد و سپس همين كعبه را، كه به وسيله ابراهيم بازسازى شده، قبله مسلمانان قرار داد تا پيوند عميق ميان اسلام و ابراهيم را به جهانيان اعلام كند.
جالب اين است كه وقتى در مورد ايمان آوردن به پيامبر اسلام، به اهل كتاب فرمود: « فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» ، بلافاصله در دنباله آن فرمود: « إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ»(17) ; يعنى اى اهل كتاب، دين و آيين ابراهيم، پاك و حنيف بود و ابراهيم يك لحظه مشرك نشده بود و ميان ابراهيم و كعبه ارتباطى تنگاتنگ وجود دارد و اگر شما واقعاً ادعاى پيروى از دين ابراهيم را داريد، بايد بناى ابراهيم; يعنى كعبه را گرامى بداريد، چرا كه يكى از مصاديق بارز پيروى از ملّت ابراهيم، ارج نهادن به كعبه است و پيامبر اسلام هم دين او را ترويج مى كند و كعبه اى كه به وسيله ابراهيم بازسازى شده و در كنارش نشان روشنى از ابراهيم وجود دارد، قبله اش قرار داد و در كنار همين مكان مقدس يكى از فرايض بزرگ اسلام برگزار مى گردد و هر ساله ميليونها مسلمان از چهره حضرت ابراهيم پرده بردارى كرده و در كنار مقام ابراهيم به او اقتدا مى كنند و متذكّر خاطرات و ايثارگرى ها و مبارزات بى امان او در مقابل بت و بت پرستى مى شوند. پس راز اين مطلب كه قرآن كريم كعبه و حج را به حضرت ابراهيم نسبت داده، اين است كه اعلان كند وارث حقيقى و ذريّه او، پيامبر اكرم و امت مسلمان است; يعنى ثمره همان دعايى است كه خود حضرت ابراهيم بعد از بازسازى كعبه انجام داد; « رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً... رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ» .
از همين ذريه من، رسول قرار بده و خداوند هم دعاى او را پذيرفت و پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مبعوث كرد.(18) بهترين شاهد بر اين مدعا، مطالعه آيات 124 و 141 سوره مباركه بقره است كه اهداف زير را به همراه دارد:
1 . مقدمه اى باشد براى تغيير قبله تا همه فرقه ها بدانند كه اين قبله از يادگارهاى ابراهيم خليل است و هركس كه ادعاى پيروى از او را دارد، بايد بناى ابراهيم را نيز گرامى بدارد و آن را قبله و مطاف قرار دهد.
2 . يهود و نصارى ادعا مى كردند ما وارثان ابراهيم و آيين او هستيم، اين آيات و آيات مانند آن، مى فهماند كه آن ها تا چه حد از آيين ابراهيم بيگانه اند.
3 . مشركات عرب خيال مى كردند ميان آن ها و ابراهيم پيوندى عميق وجود دارد، به آن ها فهمانده شد كه برنامه شان هيچ رابطه اى با برنامه ابراهيم ندارد و آيين ابراهيم توحيد محض و نفى هرگونه شرك است.
4 . بر همگان اعلان مى كند كه دين يكى است و همه پيامبران مبلّغ يك دين و داراى يك هدف اند و آن تنها دين پاك ابراهيم است; « قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ »و هركس از اين آيين پاك روى بگرداند، سفيه خواهد شد; « وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلاّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ» .(19)
و بالأخره در سوره آل عمران اعلان شد كه پيرو واقعى حضرت ابراهيم، حضرت محمد و مسلمانان مى باشند; « إِنَّ أَوْلَى النّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» .(20)
فلسفه تعدادى از اعمال حج، به زندگى سراسر افتخار او (ابراهيم) بستگى دارد، به همين جهت نام ابراهيم و خاطره او با تمام مراسم آميخته است; به طورى كه گفته مى شود حجّى كه بى ياد ابراهيم باشد ناتمام است.

هجرت ابراهيم از فلسطين به مكه

حضرت ابراهيم تا حدود صد سالگى از تنها همسر خود، ساره داراى فرزند نشد. ساره براى رسيدن به اين خواسته، كنيز خود، هاجر را به ابراهيم بخشيد. چند صباحى نگذشته بود كه خداوند فرزندى به نام اسماعيل به وى عطا كرد; « فَبَشَّرْناهُ بِغُلام حَلِيم» (21) و « الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ» .(22)
حسادت بر ساره عارض شد و نتوانست حضور آن دو را تحمل كند. از اين رو، از ابراهيم تقاضا كرد كه آن ها را به جاى ديگرى نقل مكان دهد. فرمان خدا آمد كه اين مادر و فرزند را از اين سرزمين حاصل خيز فلسطين به سرزمين سوزان مكه، كه خشك و بى آب و علف بود، هجرت دهد. ابراهيم به امر پروردگار حركت كرد و بعد از چند روز به آن منطقه رسيد و بعد از استقرار آن ها قصد بازگشت داشت كه هاجر عرض كرد: «يا إبراهيم أ تدعنا في موضع ليس فيه أنيس و لا ماء و لا زرع؟ فقال إبراهيم(عليه السلام) : أمرني اللهُ أنْ أضعكم في هذا المكان هو يكفيكم»(23) آن گاه دست دعا به درگاه الهى دراز كرد و عرضه داشت: « رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ»(24) .
ابراهيم(عليه السلام)در حق هاجر و اسماعيل (مادر و فرزند) دو دعا كرد:
ـ نخست، از خداوند متعال خواست افكار عمومى و تمايل قلبى مردم را به سوى آن ها جلب كند.
ـ دوم آن كه آنان را از انواع ثمرات بهره مند سازد.
به دنبال اين دعا، نكته مهمى را بيان كرد: « رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ وَ ما يَخْفى عَلَى اللهِ مِنْ شَيْء فِي اْلأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ» .(25)
هر انسان موحّدى مى داند كه علم بشر در مقابل خدا محدود است و مصالح او را تنها خدا مى داند. چه بسيار چيزها كه انسان از خدا طلب مى كند اما صلاحش در آن نيست و چه بسيار چيزها تقاضا نمى كند در حالى كه صلاحش در آن است; از اين رو، عرض كرد: آنچه پنهان مى كنيم و آنچه آشكار، تو از آن آگاهى و هيچ چيز در اين عالم بر تو مخفى نيست. خداوندا! تو از وضع فرزند و همسرم و اندوه قلبى من نسبت به آن ها آگاهى و آينده اين سرزمين هم در پيشگاه علم تو روشن است:
بعد از اين دعا، به قصد سرزمين فلسطين حركت كرد و آن دو را در سرزمين خشك و بى آب و علف، به دور از همه انسان ها، در كنار خانه خدا به امان صاحب خانه سپرد.(26)

پيدايش چشمه زمزم(27)

در ذيل آياتى كه پيشتر آورديم، رواياتى نقل شده كه دنباله ماجرا را اين گونه شرح مى دهد:
چيزى نگذشت كه ذخيره آن ها به پايان رسيد و هواى سوزان مكه آنان را تشنه كرد و تشنگى، اسماعيل را از حال برد و مادر براى نجات جان فرزندش به تلاش و كوشش پرداخت و در جستجوى آب به سوى كوه صفا رفت و از آنجا متوجه سرابى در ناحيه كوه مروه شد. به جانب مروه آمد، اما آبى نيافت و از بالاى مروه متوجه سرابى در صفا شد. به سوى آن حركت كرد. باز هم چيزى نيافت و اين كار را هفت بار تكرار شد. آنگاه كه نااميد شد، نزد اسماعيل آمد. دست و پا زدن فرزند توجه او را جلب كرد، ناگاه متوجه شد از زير پاى اسماعيل چشمه اى جوشيد و آب بر روى زمين جارى گشت و چيزى نگذشت كه قبيله جُرهم، از ماجرا آگاه شدند و با اجازه هاجر در آنجا رحل اقامت افكندند و مكه كم كم شكل گرفت.(28)
از معجزات الهى است كه اين چشمه همچنان جارى است، آن هم در سرزمين بى زراعت كه برف و باران در آن نمى بارد تا از مانند « فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي اْلأَرْضِ» شود. اين از آيات روشن الهى است و مفسران آن را يكى از آيات بينات شمرده اند و هر سال ميليون ها زائر خانه خدا به قصد شفا و تبرّك، هم از آن مى نوشند و هم به عنوان سوغات به همراه خود مى برند. در لسان روايات نيز نوشيدن و بر سر و صورت و بدن ريختن آب زمزم، از مستحبات مؤكد شمرده شده است.(29)
چنان كه پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) به كسانى كه قصد تشرّف به مكه را داشتند، مى فرمود: براى من آبى از چشمه زمزم سوغات بياوريد.(30)

ابراهيم و بازسازى مخلصانه كعبه

« وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»(31)
به گفته اين آيه، بالا بردن پايه هاى كعبه و بازسازى آن، عبادتى خالصانه بوده كه حضرت ابراهيم و اسماعيل انجام داده اند; به طورى كه براى اين عمل هيچ پاداشى از خدا نطلبيدند، بلكه فقط گفتند: «پروردگارا! اين خدمت را از ما بپذير.»
چند نكته
الف: از آنجاكه حضرت اسماعيل هنگام هجرت كودكى خردسال بود و توان كمك كردن در بازسازى كعبه را نداشت، بازسازى كعبه زمانى آغاز شد كه او به حدّى از رشد رسيد تا بتواند پدر پير خود را در اين عمل مقدس يارى نمايد. پس امر بازسازى كعبه بعد از سال ها هجرت انجام شد. مؤيد اين مطلب روايتى است از امام صادق(عليه السلام) كه فرمود: «فَلَمَّا بَلَغَ إِسْمَاعِيلُ مَبْلَغَ الرِّجَالِ أَمَرَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ(عليه السلام) أَنْ يَبْنِيَ الْبَيْتَ».(32)
ب : از تعبير « يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ» فهميده مى شود كه شالوده هاى خانه كعبه وجود داشته و كار ابراهيم بالا بردن پايه هاى اين خانه بوده است.
ج : از اين كه ابراهيم فاعل يرفع قرار داده شده و اسماعيل با فاصله، عطف بر ابراهيم گرديده، دانسته مى شود كه مأموريت اصلى بر دوش ابراهيم بوده و اسماعيل كمك كار و ياور او بوده است.

ابراهيم و تطهير خانه خدا

« وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» .(33)
« وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ» .(34)
از اين آيات برداشت مى شود كه ابراهيم فرمان يافت خانه خدا را از هرگونه آلودگى ظاهرى و معنوى پاكيزه كند. به نظر مى رسد مراد از تطهير، طهارت ظاهرى و معنوى است; زيراكه:
اولاً: امر به طهارت (طَهِّرْ) در هر دو آيه، اطلاق دارد و هيچ دليلى نداريم كه تطهير را حمل بر طهارت ظاهرى كنيم.
ثانياً: از آنجاكه تطهير بيت براى اين سه دسته (طائِفِينَ، قائِمِينَ وَ رُّكَّعِ السُّجُودِ» ) منظور شده، فهميده مى شود كه كعبه جاى عبادت خداست و هر چه كه با طواف و نماز براى خدا منافات دارد، بايد پاك سازى شود; خواه آلودگى ظاهرى باشد يا آلودگى معنوى و اصلاً امر به تطهير براى اين است كه زائران خانه خدا، تنها او را عبادت كنند و جز به او نينديشند.
ثالثاً: صدر آيه دوم; يعنى « وَ إِذْ بَوَّأْنا لاِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ...»(35) شاهد ديگر بر اطلاق مذكور است.
از اين كه «أَن» در آيه تفسيرى است و نكره در سياق نهى واقع نشده، برداشت مى شود يكى از مصاديق بارز آن، تطهير خانه خدا از شرك و كفر است; يعنى اى ابراهيم نه تنها خودت نبايد در كنار كانون توحيد هيچ شريكى براى من قرار دهى، بلكه خانه مرا به گونه اى پاك سازى كن كه ديگران هم تنها مرا عبادت كنند.
شاهد ديگر، بخشى از روايتى است كه از امام صادق(عليه السلام) در ذيل آيه شريفه نقل شده كه در تفسير كلام خداوند; « ...أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ...» فرمود: «نَحّ عَنْهُ الْمُشْرِكِينَ».(36)
رابعاً: بيشتر مفسّران بزرگ; چه از شيعه و چه از سنى، به اين اطلاق تصريح كرده اند(37) كه اگر ابراهيم مسؤول تطهير خانه خدا شد و پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) در زمان خود ساحت قدس كعبه را از هرگونه بت و بت پرستى پاك سازى كرد، ما هم بايد در زبان و عمل اين مكان مقدس را از هرگونه مظاهر شرك و كفر دور نگه داريم.

دعاهاى ابراهيم در كنار خانه خدا

دعاها و خواسته هايى كه حضرت ابراهيم در كنار خانه خدا داشت، به دو دسته زير قابل تقسيم است:(38)
* دعاهايى كه پيش از بازسازى كعبه كرد.
* خواسته هايى كه بعد از بازسازى خانه خدا از درگاه پروردگار داشت.
ظاهراً دسته نخست از خواسته ها و دعاها، مربوط به آبادانى مكه است. از اين رو بيشتر جنبه مادى دارد و از آنجا كه در آبادانى هر منطقه، ابتدا لازم است در آنجا امنيت، ارزاق، زمينه كسب و تجارت و نيز توجه و تمايل افكار عمومى به آن منطقه دارد، ابراهيم(عليه السلام) وقتى وضع جغرافيايى آن منطقه را ديد، دست به آسمان گرفت و از درگاه الهى براى آبادانى مكه دعاهايى كرد:
الف ـ جلب توجه افكار عمومى
« رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» .
ابراهيم(عليه السلام) پس از اسكان هاجر وكودك خردسالش در سرزمين بى آب و علف، به هنگام ترك آن ها، دست به سوى پروردگار بلند كرد و گفت: خدايا! افكار عمومى و تمايل قلبى مردم را متوجّه آن ها كن!
مرحوم طبرسى در توضيح اين دعا مى نويسد: «هذا سؤال من إبراهيم (عليه السلام) أن يجعل الله قلوب الخلق تحن إلى ذلك الموضع ليكون في ذلك أنس لذريته بمن يرد عليهم من الوفود و ليدر أرزاقهم على مرور الأوقات ولو لا لطفه سبحانه بإمالة قلوب الناس إليه إما للدين كالحج والعمرة وإما للتجارة لما صح أن يعيش ساكنوه».(39)
پس در اين دعا هم خواسته دينى است و هم خواسته دنيايى; بُعد دينى دعا آنجا است كه از خداوند درخواست شده ميل و رغبت در مردم براى انجام اعمال حج و عمره ايجاد كند. بُعد دنيايى آنجا است كه ابراهيم از خدا مى خواهد در مردم تمايل براى كسب و تجارت در اين سرزمين ايجاد شود. گفتنى است، بعضى از مفسّران اهل سنت نيز به جامع بودن اين دعا اشاره كرده اند.(40)
نكته ديگر:
اين دعا حاكى از آن است كه وضع آن سرزمين قابل سكونت نبوده و از اين رو، مردم ميل و رغبتى به آنجا نداشتند. براى همين ابراهيم عرض مى كند: « فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» .
معناى ديگر دعا:
معنايى كه براى آيه آورديم، معناى ظاهرى آن بود، در روايات شيعه معناى ديگرى هم براى آن آمده است و آن اين كه ابراهيم(عليه السلام) در اين دعا از خداوند درخواست كرد كه:
خدايا! قلب مردم را متوجّه اهل بيت(عليهم السلام) گردان، كه اين محبت، شرط قبولى اعمال حج است; چنان كه از امام باقر(عليه السلام) روايت شده كه:
«مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ بِزَاد وَ رَاحِلَة وَ كِرَاء حَلاَل يَرُومُ هَذَا الْبَيْتَ عَارِفاً بِحَقِّنَا يَهْوَانَا قَلْبُهُ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: « فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» وَ لَمْ يَعْنِ الْبَيْتَ فَيَقُولَ إِلَيْهِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ إِبْرَاهِيمَ(عليه السلام) الَّتِي مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حَجَّتُهُ وَ إِلاَّ فَلاَ...».(41)
و في الإحتجاج، عن أمير المؤمنين(عليه السلام) و الأفئدة من الناس تهوي إلينا و ذلك دعوة إبراهيم(عليه السلام) حيث قال: « فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» .(42)
ب ـ ارزاق
« رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِواد... وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» .(43)
دوّمين دعاى حضرت ابراهيم، به هنگام ترك آن ها، اين است كه: «پروردگارا! انواع ثمرات و ميوه ها را روزى آن ها بگردان» و اين درخواست به خاطر موقعيت جغرافيايى آن مكان بوده كه فاقد هرگونه ارزاق بوده است. از اين رو، حضرت ابراهيم اين تقاضا را در چند جا تكرار كرده و در يك مورد، آن را مقيّد به « ...مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ...»(44) نمود.
از آنجا كه اهالى مكه، همگى مؤمن نخواهند بود، بلكه افرادى از ميان آنان كافر خواهند شد و از طرف ديگر ابراهيم هم از كافران بيزارى جسته; « فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» ،(45) دعا را مقيد به مؤمنان كرد.
خداوند متعال، نه تنها دعاى حضرت ابراهيم را در حق مؤمنان پذيرفت و در طول سال، بهترين ارزاق، فراوان در آنجا يافت مى شود، بلكه كافران را هم ملحق به مؤمنان كرد و فرمود: « وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى عَذابِ النّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ» .(6) و اين مقتضاى همان صفت رحمانيت خداست كه مؤمن و كافر را در بهره مندى از منافع مادى، يكسان قرار مى دهد; چنان كه در جاى ديگر فرمود: « كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً» .
اكنون اين پرسش وجود دارد كه آيا مراد از ثمرات، ثمرات مادى و معنوى است يا مادى فقط . ميان مفسران در پاسخ به اين پرسش اختلاف نظريه وجود دارد. از اطلاق «ثمرات» و كلمه «قليلاً» ـ كه در منطق قرآن به بهره مندى چند روزه دنيا، «متاع قليل» اطلاق مى شود ـ مى توان برداشت كرد كه درخواست حضرت ابراهيم شامل بهره مندى مادى و معنوى بوده، اما خداوند در مورد كفار فرمود: آن ها تنها بهره مادى مى برند.
مؤيّد اين اطلاق، رواياتى است كه در ذيل آيه مورد بحث نقل شده كه بعضى ها اشاره به منافع مادى و بعضى اشاره به منافع معنوى دارند; مانند حديث امام صادق(عليه السلام) كه در تفسير « ...وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ...» فرمود: «هُوَ ثَمَراتُ الْقُلُوبِ».(47)
اما در مقابل اين نظريه، اين احتمال نيز وجود دارد كه ظاهر « ...وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ...» بهره مندى مادى است و اين تقاضا به خاطر موقعيت جغرافيايى آن مكان است. از اين رو، خداوند « ...وَ مَنْ كَفَرَ...» را هم اضافه كرد.
اگر ابراهيم مسؤول تطهير خانه خدا شد و پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله)در زمان خود ساحت قدس كعبه را از هرگونه بت و بت پرستى پاك سازى كرد، ما هم بايد در زبان و عمل اين مكان مقدس را از هرگونه مظاهر شرك و كفر دور نگه داريم.
ج ـ امنيت
« وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» .(48)
« وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» .(49)
از تفاوت كلمه «بلد»، كه در آيه نخست نكره و بى الف و لام آمده و در دومى با الف و لام، استفاده مى شود كه اين دو دعا، در دو زمانِ متفاوت انجام گرفته است; يكى پيش از تحقّق يافتن بلد و بناى مكه و ديگرى پس از بنا و بلد شدن آن. بنابر اين، دعاى اول مربوط به قبل از بازسازى كعبه مى باشد. مؤيد اين سخن آن است كه اين آيه پيش از آيه مربوط به بازسازى كعبه; يعنى « وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ» آمده است.
به هر حال، هنگامى كه ابراهيم وضع سرزمين مكه را مى بيند، از خداوند درخواست مى كند كه مكه را محل امن قرار دهد و خداوند دعاى او را از دو سو مورد اجابت قرار مى دهد; هم امنيّت تكوينى مى بخشد و هم امنيت تشريعى. اهميّت نعمت امنيت بر كسى پوشيده نيست و تكرار اين نعمت در آيات مختلف از يك سو(50) و به رخ مشركين كشيدن اين نعمت از سوى ديگر(51) و در رأس دعاهاى هفت گانه قرار دادن دعاى امنيت به وسيله ابراهيم از جهت سوم،(52) اهميت اين نعمت را دوچندان مى كند.
دعاهايى كه پس از اين مى آوريم دسته دوم است و ظاهراً بيشتر جنبه معنوى دارد:
د ـ تقاضاى پذيرش بازسازى كعبه
« وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» .(53)
به نظر مى رسد اين دعا را، در هنگام بازسازى كعبه از خداوند خواسته است; زيرا كه معناى آيه چنين است: «به ياد آورد هنگامى را كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه را بالا مى بردند (و مى گفتند:) پروردگارا! از ما بپذير، همانا تو شنونده و آگاهى.»
و به قول مرحوم علامه طباطبايى، اين جمله، گذشته را مجسم مى كند، گويى ابراهيم و اسماعيل مشغول بالا بردن پايه هاى كعبه هستند و شنونده آن ها را در اين حال مى بيند و دعايشان را مى شنود.(54) و اين دعا نهايت اخلاص و تواضع آنان را مى رساند كه حتّى متعلَّق «تقبل» را، كه بالا بردن پايه هاى كعبه است، ذكر نكرده اند; يعنى اين عمل ما در پيشگاه تو قابل ذكر نيست، بلكه يك عمل كوچك است. چنان كه بخش آخر آيه، يعنى جمله: « إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» كه به منزله تعليق است براى درخواست قبولى اعمال، جاى تأمل دارد; زيرا كه اين جمله از يك طرف، به جهت معرفه بودن مسند و مسند اليه، حصر را مى رساند; يعنى كسى كه دعاهاى ما را مى شنود و به نيات ما آگاهى دارد، خداوند متعال است و بس. از سوى ديگر، جمله بهوسيله حرف «إنَّ» و ضمير «أنت» تأكيد آورده شده تا نهايت يقين ابراهيم و اسماعيل بر مضمون را برساند و تأكيدى است بر بسيارىِ خلوص آن ها.
هـ ـ تسليم در برابر خدا
« رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ» ،(55) اين دعا به دنبال دعاى پيش است; ازاين رو، يا در زمان بازسازى كعبه و يا بعد از بازسازى آن انجام گرفته است.
تذكر دو نكته
1 . روشن است كه مراد از اسلام در آيه، اسلام مشهور نيست، كه مكتب ما و به معناى اظهار ايمان است; زيرا نمى توان گفت كه ابراهيم(عليه السلام) خود صاحب دين حنيف است و هنوز به اين مرتبه از ايمان نرسيده و در كنار كعبه آن را از خدا تقاضا مى كند! و اگر مراد از اسلام، همين اسلامى است كه ما بدان معتقديم، ديگر لازم نبود «لك» را بياورد. بنابراين، مراد از اسلام، عبوديت تام و تسليم كامل است كه با شأن حضرت ابراهيم سازگارى دارد.(56)
2 . از اين دعا و مانند آن، مطلب ديگرى استفاده مى شود و آن اين كه ابراهيم تنها به فكر خودش نبوده، بلكه به فكر ديگران هم بوده و براى سعادت آن ها نيز دعا كرده است و اين درسى است براى انسان ها كه در مقام دعا و مواقع استجابت آن، به فكر ديگران هم باشند.
و ـ آشنايى با مناسك
« وَ أَرِنا مَناسِكَنا» .(57)
مرحوم طبرسى مى نويسد: مناسك جمع منسك ـ متعبدات ـ است; «النّسك في اللّغة العبادة... أو الذبيحة». معناى آيه اين است كه: شرايع و مواضع آن را به ما بفهماند. اما با توجه به سياق آيه و كثرت استعمال «نُسك» در اعمال حج، معنايش اين مى شود كه: خدايا! هنگامى كه مرا امر به بازسازى كعبه كردى تا مردم را براى دعوت به حج فراخوانم، پس شرايع و مواضع آن را در حج به ما بياموز. همچنان كه در روايت آمده است: جبرئيل اعمال حج و مواضع آن را به ابراهيم(عليه السلام) تعليم داد.(58) مؤيد اين وجه، قول برخى از مفسران; از خاصه و عامه است.(59) اما علامه طباطبايى(رحمه الله) فرمود: مراد از «أَرِنا» تعليم و توفيق نيست، بلكه ارنا حقيقت عملى است كه از آنها صادر شده است. پس قهراً غرض از مناسك، آن اعمال و عباداتى است كه از آن ها صادر شده است، نه آن اعمالى كه بايد انجام داد. پس معنا اين مى شود: عبادتى را كه انجام داديم، حقيقت آن را به ما نشان بده.(60)
ز ـ توبه
« وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ» . از آنجاكه حضرت ابراهيم و اسماعيل، دو پيامبر معصوم اند كه گناه از آن ها صادر نمى شود تا توبه در حق آن ها معنى دار شود، ازاين رو گفته اند ظاهر آيه مراد نيست و براى آن توجيهى انجام داده اند.
مرحوم طبرسى در اين مورد سه توجيه آورده اند:
1 . اين جمله بر اساس تسبيح و تعبّد و انقطاع الى الله آمده تا مردم به آن ها اقتدا كنند.
2 . به خاطر ظلم و عصيان ذريه خود اين تقاضا را از خدا كرده اند.
3 . از خداوند متعال تقاضا كردند كه با مغفرت و رحمت به سوى آن ها رجوع كند.(61)
ح ـ بعثت پيامبر گرامى اسلام
« رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ» .(62)
مراد از «وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً» بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) است; همچنان كه خود حضرت فرمود: «أنا دعوة أبي إبراهيم و بشارة عيسى»(63) چنان كه اكثريت قريب به اتفاق مفسران اشاره به همين معنى دارند.
ط ـ دورى از بت پرستى
« وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» .(64)
اين دعا اساس و پايه همه عقايد و برنامه هاى دينى را تشكيل مى دهد كه لغزش در اينجا باعث گمراهى و در نهايت خروج از ملت و آيين ابراهيم خواهد شد و در واقع معيارى است براى شناخت پيروان حقيقى حضرت ابراهيم، از غير حقيقى آن.
اما چرا ابراهيم(عليه السلام) با آن كه خودش و فرزندان بلاواسطه اش; يعنى اسماعيل و اسحاق(عليهما السلام)از پيامبران معصوم اند، اين درخواست را از خداوند كرده اند.
مفسّران توجيهات مختلفى كرده اند. از ميان همه، مناسب تر اين است كه بگوييم: اين دعا شبيه آيه: « اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» در نماز است كه معصومان(عليهم السلام) هم آن را مى گفتند و از سوى ديگر، تأكيد بر مسأله مبارزه با بت پرستى، آن هم در كنار كانون توحيد مى باشد.(65)
ى ـ دعاهايى كه احتمالاً در كنار خانه خدا انجام گرفت
از دعاهايى كه گمان مى رود در كنار خانه خدا شده، دو آيه ديگر از سوره ابراهيم است كه در دنباله دعاهاى قبل آمده است; « رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ. رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ» .(66)
در اين دو آيه، سه دعاى ديگر از حضرت ابراهيم است:
الف : توفيق به پاداشتن نماز، كه بالاترين پيوند انسان با خداست، را براى خود و بعضى از ذريّه اش از درگاه خداوند متعال خواستار شد.
ب : گفت: خدايا! اين دعا را از ما بپذير.
ج : مغفرت و غفران الهى را براى خود و پدر و مادرش و مؤمنان خواست.
جمع بندى
از مجموع دعاها چند نكته به دست مى آيد:
1 . اين دعاها در واقع مقاصد ابراهيم را مجسم مى كند و پرتوى از فضايل روحى و مجاهدات الهى او را نشان مى دهد.
2 . جوار خانه خدا بهترين و مناسبترين مكان براى مهم ترين دعا و خواسته هاى انسان است.
3 . دعاهاى حضرت ابراهيم در كنار خانه خدا به انسان مى آموزد كه انسان چه تقاضاهايى را بايد در جوار كعبه داشته باشد.
4 . ابراهيم(عليه السلام) در اين دعاها تنها به فكر خودش نبود، بلكه براى ذريّه خود و مؤمنان نيز دعا كرد.
5 . ذكر اين دعاها در قرآن، دلالت بر استجابت آنها دارد و گرنه صرف نقل آن ها، بدون رد يا اجابت، لغو لازم مى آيد.(67)
6 . تكرار نداى مكرر، با لفظ «رَبَّنا» و «رَبِّ» قابل تأمل و دقت است.

مقام ابراهيم

« وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» .(68)
« فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ» .(69)
مقام ابراهيم سنگى(70) است كه آن حضرت بر رويش گام نهاد و اثر پايش به طور معجزه آسا بر روى آن سنگ باقى ماند و اكنون داخل گنبد كوچكى روبه روى درِ كعبه با فاصله تقريبىِ 13 متر قرار گرفته و زائران خانه خدا بعد از طواف به كنار آن مى روند و نماز طواف را به جا مى آورند و بر اساس بعضى از روايات، اين سنگ از بهشت آورده شده است. چنان كه از امام باقر(عليه السلام) روايت شده كه گفت: «نَزَلَتْ ثَلاَثَةُ أَحْجَار مِنَ الْجَنَّةِ; مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَ حَجَرُ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ الْحَجَرُ الاَْسْوَدُ».(71)
در پاسخ اين پرسش كه «اثر پا در روى اين سنگ، از چه زمانى نقش بسته؟» دو دسته روايت وجود دارد:
ـ دسته اى دلالت دارند كه ابراهيم(عليه السلام) در هنگام بازسازى كعبه روى سنگ مى ايستاد و پايه هاى كعبه را بالا مى برد و از آن زمان اثر پا بر روى سنگ نقش بست و تاكنون باقى است.
ـ دسته ديگر، دلالت دارند كه ابراهيم بعد از بازسازى كعبه مأمور شد براى حج اعلان عمومى كند. پس در اين هنگام روى آن سنگ ايستاد و مردم را به حج فرا خواند.
به هر حال، خداوند متعال در دو جاى قرآن از اين محل با عظمت ياد كرد:
الف: آنجا كه به زائران خانه اش فرمان داد مقام ابراهيم را مصلاّى خود قرار دهند.
ب : جايى كه مقام ابراهيم را به عنوان اوّلين و بارزترين آيات روشن خود خواند.
اگر مقام ابراهيم، با اين كه مفرد است، تفسير «آيات بيّنات» قرار داده شود، معنايش اين است كه مقام ابراهيم به منزله آيات كثيره است; همانگونه كه خود ابراهيم(عليه السلام) به منزله يك امت است; « إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً...» .(72)
و طبق تفسير ديگر، مقام ابراهيم يكى از آيات بينّات است; چه بگوييم بقيه آيات ذكر نشد و چه بگوييم ذكر شد. امّا اين كه اوّلين آن را مقام ابراهيم قرار داد يا از ميان آن ها تنها مقام ابراهيم را ذكر كرد، اهميت مطلب روشن مى شود.
مطلب ديگر اين كه حفظ اين آيت از زمان حضرت ابراهيم تا عصر حاضر، با داشتن دشمنان بسيار، بر اهميّت آن مى افزايد.
جوار خانه خدا بهترين و مناسبترين مكان براى مهم ترين دعا و خواسته هاى انسان است.
در پايان، به عنوان حسن ختام، كلامى از امام حسين(عليه السلام) در فضيلت مقام ابراهيم مى آوريم: امام حسين(عليه السلام) در يكى از سال ها در مسجدالحرام بود، ناگهان سيلى آمد و به مسجدالحرام سرازير شد. مردم مى ترسيدند كه سيل مقام را ببرد. حضرت فرمود: «نَادِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ جَعَلَهُ عَلَماً لَمْ يَكُنْ لِيَذْهَبَ بِهِ فَاسْتَقِرُّوا...».(73)

ابراهيم و اعلان عمومى جهت حج

« وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق».(74)
حضرت ابراهيم بعد از اتمام بازسازى كعبه از طرف خداوند متعال مأموريت يافت اعلان عمومى جهت انجام مناسك حج را به انجام برساند. چنان كه روايت شده:
«لَمَّا فَرَغَ إِبْرَاهِيمُ(عليه السلام) بِنَاءَ الْبَيْتِ أَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ يُؤَذِّنَ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ، فَقَالَ: يَا رَبِّ وَ مَا يَبْلُغُ صَوْتِي، فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى: أَذِّنْ، عَلَيْكَ الاَْذَانُ وَ عَلَيَّ الاِْبْلاَغُ وَ ارْتَفَعَ عَلَى الْمَقَامِ».(75)
در روايات ديگر چگونگى ندا و علت آن هم آمده است. چنان كه از امام صادق(عليه السلام)روايت شده كه آن حضرت با صداى بلند ندا داد: «هَلُمَّ الْحَجَّ، هَلُمَّ الْحَجَّ» پس فرمود: اگر ابراهيم به جاى «هَلُمَّ الْحَجَّ»، «هَلُمُّوا إِلَى الْحَجِّ» مى گفت، «لَمْ يَحُجَّ إِلاَّ مَنْ كَانَ يَوْمَئِذ
إِنْسِيّاً مَخْلُوقاً وَلَكِنَّهُ نَادَى هَلُمَّ الْحَجَّ فَلَبَّى النَّاسُ فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ: لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ، لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ».(76)
مخاطب آيه كيست؟
مرحوم طبرسى گويد: جمهور محققان بر اين باورند كه خطاب آيه متوجه حضرت ابراهيم است(77) چنان كه سياق هم اقتضا دارد كه مخاطب حضرت ابراهيم(عليه السلام) باشد.
به علاوه، رواياتى كه در ذيل آيه مباركه نقل شده، مؤيد همين سخن است; مانند رواياتى كه پيشتر آمد و روايتى كه حلبى از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده كه از آن حضرت پرسيدند:
«لِمَ جُعِلَتِ التَّلْبِيَةُ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى إِبْرَاهِيمَ(عليه السلام) أَنْ « أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق» ».(78)
در مقابل اين قول، قول ديگرى است كه خطاب آيه، متوجه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) است و دليل آن، شأن نزولى است كه از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه فرمود: وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) ده سال در مدينه ماند و هنوز حج انجام نداده بود; «أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ « وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق» فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِينَ أَنْ يُؤَذِّنُوا بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) يَحُجُّ فِي عَامِهِ هَذَا...».(79)
ظاهراً روايت منافاتى با روايات پيشين ندارد و به اين صورت قابل جمع است كه بگوييم: خطاب آيه متوجه حضرت ابراهيم است، ليكن با نزول آيه، وجوب حج در اسلام تشريع شد; ازاين رو حضرت تصميم به حج گرفت. بايد گفت اين در صورتى صحيح است كه بگوييم حج تا سال دهم هجرت تشريع نشده باشد و حال آن كه مسلمانان درسال نهم هجرت، همراه نماينده رسمى پيامبر(صلى الله عليه وآله) يعنى على(عليه السلام) مراسم با شكوه حج را انجام دادند. مگر اين كه گفته شود اين آيه مربوط به شخص پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، همانگونه كه ظاهر شأن نزول هم همين است. به علاوه در روايت حلبى تصريح شده كه آيه خطاب به حضرت ابراهيم(عليه السلام) است و آن حضرت هم نداى عمومى داد. به خلاف شأن نزول، كه فقط دلالت دارد اين آيه بر پيامبر نازل شد و پيامبر(صلى الله عليه وآله)هم به مؤذن فرمان داد كه اعلان كند رسول الله(صلى الله عليه وآله) به حج مى رود، چنين نيست كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)مأمور شد نداى عمومى براى تشريع حج بدهد. ممكن است كه خطاب آيه در زمان حضرت ابراهيم(عليه السلام)متوجه او بود و در زمان اسلام متوجه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) شده است.
برداشت از آيه
1 . از تعبير «يَأْتُوكَ» و «يَأْتِينَ» برداشت مى شود كه خداوند به ابراهيم(عليه السلام) وعده اجابت او را داد، كه مردم از راه دور و نزديك، پياده و سواره دعوت تو را اجابت نموده، به طرف كعبه حركت خواهند كرد و اين دو جمله جواب امر است; يعنى «أذّن فيهم و إن تؤذن فيهم يأتوك...» و «يأتين» يعنى از تو اعلان و از مردم حضور به هم رساندن، به هر نحو ممكن.
شايد اين وعده پاسخ دعاى حضرت ابراهيم(عليه السلام) باشد كه عرض كرد: « فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» .(80)
2 . از تعبير قرآن به «يَأْتُوكَ» استفاده مى شود كه مقصود آمدن نزد ابراهيم و رسيدن به نكاتى كه ابراهيم رسيده و ديدن امورى كه آن حضرت مشاهده كرده است، نه اين كه مراد انجام ظاهرى اعمال حج باشد; چون كه تعبير قرآن، عمل به مناسك حج نيست، بلكه «يَأْتُوكَ» است.
3 . شايد از تقدّم «رِجالاً» بر «ضامِر» فهميده شود كه پياده فضليت بر سواره دارد. مؤيد اين وجه، رواياتى است كه در فضيلت پياده رفتن نقل شده است; چنان كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود:
كسى كه پياده حج كند، در هر گام 700 حسنه يابد، اما براى سواره 70 حسنه مى نويسند;(81)همچنان كه سيره عملى امام مجتبى(عليه السلام)(82) و بعضى از ائمه(عليهم السلام) مؤيد ديگرى است بر فضيلت پياده بر سواره. و شايد هم اشاره به اهميت زيارت خانه داشته باشد كه بايد با استفاده از هرگونه امكانات، آهنگ حج كنند و در انتظار مركب ننشينند.
4 . از تعبير «ضامِر» برداشت مى شود كه سختى راه نمى تواند باعث سقوط حج شود; يعنى از راه صعب العبورى، كه باعث لاغر شدن حيوان مى شود، به حج خواهند رفت و از طرف ديگر هشدارى است بر تحمّل مشكلات اين راه و شايد اشاره به اين باشد كه با امكانات كم و حداقلّ وسيله هم به حج خواهند رفت.
5 . تعبير «فَجّ عَمِيق» اشاره به اين است كه وجوب حج، بستگى به راه دور و نزديك ندارد، بلكه از هر جا باشد، بايد به سوى كعبه حركت كنند.

ابراهيم(عليه السلام) و مناسك حج

چيزى كه از نظر آيات و روايات قطعى و مسلّم است، آن است كه حج در زمان حضرت ابراهيم وجود داشته و اگرچه معدود نويسندگانى چون رشيد رضا در وجود كعبه و حج، در زمان قبل از ابراهيم كلامى داشته اند اما از زمان ابراهيم به بعد، كسى در آن اختلاف نكرده، بلكه بنيانگذار حج را آن حضرت مى دانند.
اما آياتى كه دلالت بر وجود حج در زمان حضرت ابراهيم دارد، به شرح زير است:
1 . « وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيّام مَعْلُومات»(83) .
آيه شريفه، نه تنها دلالت بر اصل وجود حج در زمان ابراهيم دارد، بلكه دلالت بر بعض اهداف و اعمال حج هم مى كند. اگر حج در زمان حضرت ابراهيم تشريع نشده بود، اعلان عمومى آن حضرت چه معنا داشت؟!
2 . « وَعَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَإِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَالْعاكِفِينَوَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» .(84)
اين آيه مباركه هم، فى الجمله دلالت بر وجود حج و بعضى از اعمال آن دارد; چون كه خداوند حضرت ابراهيم را مأمور كرد تا خانه اش را براى طواف كنندگان و معتكفان و نمازگزاران تطهير و پاكيزه سازد.
3 . « أَرِنا مَناسِكَنا»(85) ; با توجه به توضيحى كه پيش تر در ذيل اين آيه آمد، اين آيه هم فى الجمله دلالت بر اصل وجود حج دارد. توضيح بيشتر آيات و رواياتى كه دلالت بر وجود حج و بعضى از اعمال آن دارد، پيش تر گذشت.

ابراهيم در قربانگاه

از آيات ديگرى كه دلالت بر وجود حج و بعضى از اعمال آن دارد، آيات زير است:
« فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ وَ فَدَيْناهُ بِذِبْح عَظِيم» .(86)
اين آيات بر اساس رواياتى كه در ذيل آن، در تفسيرهاى البرهان، نور الثقلين، مجمع البيان و الدرّ المنثور(87) و كتب تفسيرى ديگر و بعض كتب روايى(88) نقل شده، مربوط به يكى از اعمال حج; يعنى قربانى مى باشد.
فشرده ماجرا اين است كه: حضرت ابراهيم براى اتمام حج، در خواب مأمور شدكه فرزند خود را در راه خدا قربانى كند. از آنجا كه اين تكليف چيزى عجيب و بر خلاف عقل بود، سه مرتبه خواب مذكور تكرار شد تا اين كه اين مسأله براى حضرت مسلّم و قطعى گرديد.
گام نخست اين بود كه اين جريان را با خود فرزند در ميان بگذارد. از اين رو، خطاب به اسماعيل گفت: « يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى» ; «فرزندم! در خواب ديدم كه خودم بايد تو را ذبح كنم، با تأمل و دقت بگو نظرت در اين باره چيست تا از روى تقليد و كوركورانه نباشد. فرزندى كه نسخه پدر بود، با آغوش باز و طيب خاطر عرض كرد: « يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» . اولاً: پدر را با لفظ «اَب» مخاطب ساخت; يعنى اين مسأله باعث نمى شود كه من تو را پدر ندانم. ثانياً: عرض كرد: «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» و نگفت «اِفْعَلْ ما رَأَيْتَ» يعنى به چيزى كه فرمان يافته اى عمل كن و نگفت: «به خوابى كه ديده اى عمل نما».
همچنان كه از امام رضا(عليه السلام) در اين باره روايت شده كه فرمود:
«أمّا إسماعيل فهو الغلام الحليم الَّذِي بشرالله به إبراهيمُ « فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ...» و هو لما عمل مثل عمله « قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» و لم يقل يا أبت افعل ما رأيت».(89)
سپس جمله اى گفت كه مراتب ايمان و ادب او را در مقابل خدا بيان مى كند. « سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللهُ مِنْ الصَّابِرِينَ» يعنى به ايمان و اراده خود تكيه نكرده بر مشيت و اراده خداوند تكيه نموده. بدين وسيله هم پدر و هم پسر نخستين مرحله آزمايش را به خوبى پشت سر گذاشته كه قرآن از آن تعبير به تسليم مى كند. « فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ» .
از آنجايى كه اين امتحان بسيار مهم و عظيم بود « إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ» شيطان براى عقيم گذاشتن آن به دست و پا افتاد. گاه به سراغ پدر و گاه به سراغ پسر و زمانى به سراغ مادر مى رفت تا آنها را از اين عمل منصرف كند اما هر سه دست رد بر سينه او زدند و بر طبق روايتى شيطان به دنبال ابراهيم(عليه السلام) به راه افتاد. وقتى كه به محل جمره اول رسيد حضرت با هفت سنگ او را از خود راند و هنگامى كه به محل جمره دوم رسيد مجدداً شيطان را مشاهده كرد. اين بار هم با هفت سنگ او را رد كرد و در جمره سوم هم اين عمل تكرار شد.(90)
لحظه حساس فرارسيد. پدرى مهربان يگانه فرزند خودش را بر زمين خواباند و كارد را به حركت درآورد و با سرعت و قدرت بر گلوى فرزند گذاشت اما كارد برنده و تيز در گلوى لطيف فرزند كمترين اثرى نگذاشت. ابراهيم در حيرت فرو رفت. بار ديگر كارد را به حركت درآورد اما ندا آمد: « يا إِبْراهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» .
هنگامى كه ابراهيم از عهده امتحان به خوبى برآمد جبرئيل از روى تعجب گفت: «اللَّهُ أَكْبَرُ، اللَّهُ أَكْبَرُ»، سپس اسماعيل گفت: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ». آنگاه ابراهيم گفت: «اللَّهُ أَكْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ».(91)
طبق بعضى از روايات، فلسفه استحباب تكبيرهاى بعد از چند نماز، از همين جا نشأت گرفته است. همچنان كه از بعضى روايات ديگر استفاده مى شود كه فلسفه نام گذارى سرزمين منا به اين اسم، به خاطر اين بود كه وقتى حضرت از عهده امتحان بر آمد، جبرئيل به او گفت: هر چه مى خواهى از پروردگارت تمنّا كن; «فتمنّى إبراهيم في نفسه أن يجعل الله مكان ابنه إسماعيل كبشاً يأمره بذبحه فداء له فأعطي مناه».(92) چنان كه در ذيل آيات مورد بحث هم به همين مطلب اشاره شده است; « وَ فَدَيْناهُ بِذِبْح عَظِيم» .
پس حج اجمالاً در زمان حضرت ابراهيم تشريع شده بود، اگر چه چگونگى مناسك آن براى ما مشخص نيست ولى اين مقدار مسلّم است كه طواف و قربانى و رمى وجود داشته است.(93)
آيا خواب پيامبران حجت است؟
سخن در مورد «خواب» بسيار است. آنچه كه در اينجا لازم است بدان توجه شود، اين است كه خواب هاى انبيا هرگز خواب شيطانى نيست بلكه نوعى ارتباط با خداست، چراكه ارتباط انبيا با مصدر وحى به چند صورت ممكن است; يكى از آن راه ها، خواب است. ازاين رو در خواب هاى آن ها هيچ گونه خطايى رخ نمى دهد بلكه همانند چيزى است كه در بيدارى مى بينند.
ذبيح چه كسى بود؟
مفسران شيعه و برخى از محققان اهل سنت بر اين باورند كه ذبيح، حضرت اسماعيل بوده، اما در مقابل، گروهى قائلند كه ذبيح اسحاق بوده است.
دلايل قول اول:
1 . ظاهر سياق آيات دلالت دارد «ذبيح» اسماعيل بوده; زيرا كه خداوند متعال بعد از آيات مورد بحث فرموده است: « وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيّاً مِنَ الصّالِحِينَ» .(94)
همچنان كه امام صادق(عليه السلام) براى اثبات ذبيح بودن اسماعيل، به همين ظاهر تمسك كرده است; در كتاب «من لا يحضره الفقيه آمده است:
«سُئِلَ الصَّادِقُ(عليه السلام) عَنِ الذَّبِيحِ مَنْ كَانَ؟ فَقَالَ: إِسْمَاعِيلُ(عليه السلام) لاَِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَكَرَ قِصَّتَهُ فِي كِتَابِهِ، ثُمَّ قَالَ « وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصّالِحِينَ» ».(95)
2 . روايات زياد و معتبرى در منابع اسلامى نقل شده كه ذبيح اسماعيل است; از جمله «عن أبي جعفر(عليه السلام) قال: سألته عن صاحب الذبح، فقال إسماعيل(عليه السلام) ».(96)
در حديث معتبرى از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «أَنَا بن الذَّبِيحَين»(97) از آنجاكه حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) از فرزندان اسماعيل مى باشد، مراد از ذبيحين حضرت اسماعيل و پدرش عبدالله خواهد بود.
3 . مرحوم طبرسى براى اثبات مطلب، به آيه ديگرى تمسك جسته است; « فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ»(98) در اين آيه، خداوند به ابراهيم دو چيز را بشارت داد; يكى اسحاق و ديگرى فرزندى از اسحاق به نام يعقوب و اين بشارت چگونه با امر به ذبح اسحاق سازگار است.(99) معناى اين آيه چنين است: اسحاق مى ماند و از او يعقوب به دنيا مى آيد و حال آن كه آيه مربوط به ذبح مى گويد: ذبيح نمى ماند، پس ذبيح غير از اسحاق است.
4 . به يقين، كودكى كه به همراه هاجر به مكه برده شد و در ساختن كعبه پدر را يارى كرد و برنامه حج را با او انجام داد، حضرت اسماعيل بود و ظاهراً ذبيح هم همين اسماعيل بوده است. حتى بعضى قائلند كه اسحاق اصلاً به مكه نرفته است(100) تا اين جريان براى او پيش آمده باشد.
اما در مقابل، از بعضى روايات استفاده مى شود كه ذبيح اسحاق بوده است; مانند:
في الكافي، عدّةٌ مِنْ أَصْحابِنا: قالَ أَبُو الْحَسَن(عليه السلام) «لَوْ عَلِمَ اللَّهُ خَيْراً مِنَ الضَّأْنِ لَفَدَى بِهِ إِسْحَاقَ»(101) و في المجمع روى انه اسحاق.(102)
اگر در زمان حضرت ابراهيم و حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)طاغوت ها و بت ها بى جان بودند، اما امروز جان دارند و به قول حضرت امام(قدس سره) احياگرِ حج ابراهيمى، اين ها از آن ها بدتر و خطرناك ترند.
اين روايات، اولاً مخالف ظاهر آيه است; هانگونه كه امام صادق(عليه السلام) به ظاهر آيه اشاره كردند. ثانياً تعداد اين روايات در مقابل رواياتى كه دلالت دارند ذبيح حضرت اسماعيل است بسيار كمتر مى باشد. ثالثاً اين قول نه تنها مخالف كتاب است، بلكه موافق با تورات مى باشد،(103)كه اهل كتاب ذبيح را اسحاق مى دانند. از آنجاكه اهل كتاب خود را از نسل اسحاق دانسته اند، ازاين رو سعى دارند اين امتياز را نصيب خود كنند. بنابراين، احتمال دارد كه اين دسته از روايات، از قبيل اسرائيليات باشد.
مرحوم صدوق در كتاب «من لا يحضره الفقيه» پاسخ ديگرى داده اند و آن اين كه: به فرض صحت روايات اسحاق، بايد گفت: ذبيح اسماعيل بود. اما اسحاق آرزو كرد اى كاش مانند برادرش اسماعيل بود و در برابر آن امتحان صبر مى كرد. به خاطر اين آرزو ثواب برادرش را به او دادند; «فَسَمَّاهُ بَيْنَ مَلاَئِكَتِهِ ذَبِيحاً لِتَمَنِّيهِ لِذَلِكَ»(104)

مبانى حج ابراهيمى

مراد از حج ابراهيمى، همان حج واقعى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) مأموريت يافت مردم را جهت انجام آن دعوت عمومى كند; « وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ» .(105) همان حجى كه دو پيامبر بزرگ الهى مأمور شدند ساحت قدس كعبه را از هرگونه مظاهر شرك و كفر پاك سازى كنند تا طواف كنندگان و زائران خانه خدا مراسم حج را صحيح و كامل به انجام رسانند; « وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»(106) حجى كه هدف از آن زنده كردن اصل توحيد و يكتاپرستى و زدودن هرگونه بت و بت پرستى و مظاهر شرك و كفر است; « وَ إِذْ بَوَّأْنا لاِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّائِفِينَ...» .(107)
از اين رو در كنار خانه خدا دست به دعا برداشت و در حق خود و ذرّيه اش دعا كرد; « وَاجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ اْلأَصْنامَ» .(108)
و به عبارت بهتر، فلسفه حج ابراهيمى فلسفه توحيد در تمام ابعاد زندگى است كه نخستين گام در راه آن، مبارزه با هرگونه شرك و كفر است و حضرت ابراهيم هم در اين راستا با هرچه غير خدا بود، در سخن و عمل مبارزه كرد و براى اثبات توحيد، مأمور شد كانون بى نظير توحيد را بازسازى كند. حج ابراهيمى همان حجى است كه براى قوام جامعه بشرى تأسيس شده است; « جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنّاسِ» .(109) حجّى كه در آن، هرگونه منافع جوامع مسلمين; اعم از مادى و معنوى و نيز اجتماعى و سياسى تأمين گردد; « وَ أَذِّنْ فِي النّاسِ... لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» .(110)
و از سوى ديگر، فلسفه حج ابراهيمى، ديدن صاحب خانه (بَيْتِيَ)(111) و اجابت به دعوتى است كه ابراهيم نموده و آمدن نزد ابراهيم (يَأْتُوكَ)(112) و رسيدن به نكاتى است كه ابراهيم رسيده و ديدن امورى است كه ابراهيم شاهد بوده وهمچون ابراهيم آماده قيام در برابر بت وبت پرستان و سركشان شدن است. از اين رو، قرآن تعبير به «يَأْتُوكَ» آورده و جايى را در كنار خانه اش به نام مقام ابراهيم(عليه السلام) قرار داده است تا مردم به او اقتدا كنند; « وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» .(113)
اگر در زمان حضرت ابراهيم و حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) طاغوت ها و بت ها بى جان بودند، اما امروز جان دارند و به قول حضرت امام(قدس سره) احياگرِ حج ابراهيمى، اين ها از آن ها بدتر و خطرناك ترند.
اگر در عصر رسول الله(صلى الله عليه وآله) ساحت قدس كعبه و حج، از هرگونه مظاهر شرك و كفر پاك سازى شد و در سال نهم هجرت به وسيله نماينده رسمى پيامبرخدا، در مراسم باشكوه حج از بت و بت پرستان و مشركان اعلان برائت و بيزارى شد، اما با كمال تأسف بعد از مدتى بهوسيله استكبار و ايادى اش و هركس كه به گونه اى منافعش از طريق انجام مراسم صحيح حج به خطر مى افتاد، مورد تحريف واقع شد و تبديل به يك مراسم خشك و بى روح گرديد. تا اين كه پس از چهارده قرن، فرزند پاكى از تبار ابراهيم و محمد(صلى الله عليه وآله) در ايران اسلامى كمر همّت بر احياى حج واقعى بست و در سخنرانى ها و اطلاعيه هايش، حجّ واقعى را به مسلمانان جهان شناساند و از حج موجود، تعبير به «حجّ آمريكايى» كرد كه فقط يك سفر سياحتى و انجام صورت ظاهرى اعمال حج بوده است كه كارى به مبانى و اهداف حج از نظر بنيانگذاران آن ندارند و اعلان فرمود كه: حج بى برائت حج نيست و حج ابراهيمى همان حج محمدى است كه نماينده رسمى آن حضرت در مراسم حج اعلان برائت و بيزارى از شرك و كفر كرد.
همان حجى كه در آن روح برادرى و برابرى حاكميت داشته و هر نوع تبعيض و امتيازطلبى نفى گشته است. همان حجى كه پاسخ گوى فريادهاى مظلومانه فلسطين و بوسنى و كشمير و الجزاير و... است. همان حجى كه مشكلات يك سال مسلمين را بررسى و درصدد رفع آن برآيد.
همان حجى كه براى قيام تأسيس شده، آن هم قيام ناس براى ناس، قيام بر ضدّ مستكبران و جباران عالم، همان حجى كه بُعد سياسى آن كمتر از بعد عبادى اش نيست، بلكه سياستش عين عبادت است.
حجى كه كانون معارف الهى است كه از آن، محتواى سياست اسلام را در تمام زواياى زندگى بايد جستجو نمود. همان حجى كه در ادامه بت شكنى هاى ابراهيم(عليه السلام) و محمد(صلى الله عليه وآله)است و اعلان برائت در آن تأسى از رسول الله(صلى الله عليه وآله) و متابعت از اوامر خداست. همان حجى كه در آن بايد حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمين ستاند.
همان حجى كه لبيك آن، لبيك به حق تعالى و فرياد لا بر همه طاغوت ها و طاغوت چه هاست. همان حجى كه در آن رمى از شياطين و در رأس آنها شيطان بزرگ مى شود تا حج خليل الله و حبيب الله و ولى الله اعظم حضرت مهدى (عج) بجا آورده شود و الاّ در حق ما گفته مى شود: «مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ».
همان حجى كه براى نزديك شدن و اتصال انسان به صاحب خانه تأسيس شده است. همان حجى كه سفرش سفر الى الله و گردش در خانه اش، نشان دهنده اين است كه به غير از خدا، گرد ديگرى نگرديد.
همان حجى كه بسان قرآن است و همه از آن بهره مند مى شوند ولى انديشمندان و غواصان و دردآشنايان امت اسلامى، اگر دل به درياى معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرورفتن در احكام و سياست هاى اجتماعى آن نترسند، از صدف اين دريا گوهر هدايت و رشد و حكمت و آزادگى را بيشتر صيد خواهند كرد و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند شد. اما حجى كه انسان را به خدا نزديك نكند و رذايل نفسانى را نزدايد، حجى كه جواب گوى فريادهاى مظلومانه نباشد، حجى كه بى روح و بى تحرك و بىوحدت و بى برائت باشد و هدم كفر و شرك از آن برنيايد و فقط يك سفر تفريحى ـ تجارتى و انجام يك سلسله اعمال خشك وبى حاصل وبى ثمرباشد، حج ابراهيمى ـ محمدى(صلى الله عليه وآله)نخواهدبود.(114)

________________________________________________
1 . حج : 78
2 . ممتحنه : 4
3 . بقره : 124
4 . نحل : 123
5 . نساء : 125
6 . انبيا : 67
7 . انبيا : 57
8 . انبيا : 58
9 . حج : 78
10 . بقره : 128 و 129
11 . بقره: 111
12 . بقره: 135
13 . بقره: 135
14 . بقره: 140
15 . آل عمران: 65 تا 67
16 . آل عمران: 68
17 . آل عمران: 95 و96
14 . بقره: 140
15 . آل عمران: 65 تا 67
16 . آل عمران: 68
17 . آل عمران: 95 و96
18 . بعضى از اين مطالب، از تفسير في ضلال، ج1، ص111 به بعد استفاده شده است.
19 . بقره: 130
20 . آل عمران: 68
21 . صافات: 101
22 . ابراهيم: 39
23 . تفسير برهان، ذيل آيه 37 سوره ابراهيم.
24 . ابراهيم: 37
25 . ابراهيم: 38
26 . مشروح ماجراى هجرت و اسكان هاجر و اسماعيل را در كتب ذيل بخوانيد:
فروع كافى، ج4، صص301 و 302 ; تفسير برهان، ج2، ص319 ; الكامل فى التاريخ ابن اثير، ج1، ص98 ; تاريخ طبرى ج1، ص129
27 . در مجمع البحرين براى زمزم معانى مختلفى ذكر شده: «زمزم، كجعفر: اسم بئر بمكة، سميت به، لكثرة مائها، و قيل: لزم هاجر مائها حين انفجرت و قيل: لزمزمة جبرئيل و كلامه، همچنان كه اسم هاى ديگرى هم از امام صادق(عليه السلام) نقل شده; از جمله گفته است: «رَكْضَةُ جَبْرَئِيلَ(عليه السلام) وَ سُقْيَا إِسْمَاعِيلَ وَ حَفِيرَةُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ زَمْزَمُ وَ الْمَضْنُونَةُ وَ السُّقْيَا وَ طَعَامُ طُعْم وَ شِفَاءُ سُقْم (تهذيب ج5 ص145).
28 . شرح ماجراى پيدايش زمزم در فروع كافى، ج4، ص201 به بعد و تفسير برهان، ج2، ص219 و تاريخ طبرى، ج1 صص120 و 129 آمده است.
29 . تهذيب الاحكام، ج5 ، ص144
30 . بحار الأنوار، ج96، ص144
31 . بقره: 127
32 . تفسير صافى، ج1، ص189
33 . بقره: 125
34 . حج: 26
35 . حج: 26
36 . نور الثقلين، ج1، ص123
37 . زمخشرى در كشاف، ذيل آيه 125 بقره ; فخر رازى در تفسير كبير، ج4، ص57 ; رشيد رضا در المنار، ج1، ص451 ; آلوسى در روح المعانى، ج1، ص378 و سيد قطب در في ظلال، در ذيل آيه.
38 . اين دعاها به دو دسته مادى و معنوى نيز قابل تقسيم است.
39 . مجمع البيان، ج3، ص319
40 . تفسير فخر رازى، ج19، ص137
41 . نورالثقلين، ج2، ص55
42 . تفسير صافى ج3 ص91
43 . ابراهيم : 37
44 . « وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَداً آمِناً وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»بقره : 126
45 . توبه: 114
46 . بقره: 126
47 . نور الثقلين ج2 ص551
48 . بقره: 126
49 . ابراهيم: 35
50 . « وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ وَ أَمْناً» (بقره : 125) ; « مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» (آل عمران : 97) ; « وَ هذَا الْبَلَدِ اْلأَمِينِ» (تين : 3) ; « و أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوع وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْف» (قريش : 4).
51 . « أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ يُتَخَطَّفُ النّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللهِ يَكْفُرُونَ» (عنكبوت : 67) و مانند آن در سوره قصص : 57
52 . در سوره ابراهيم، از آيه 35 تا 41 هفت دعا از ابراهيم(عليه السلام) نقل شده كه اولين آن دعا براى امنيت است كه حتى مقدم بر دعا براى دورى از بت و بت پرستى قرار گرفته است.
53 . بقره: 127
54 . الميزان، ج1، ص282
55 . بقره : 128
56 . اين معنى، هم در لغت آمده و هم در قرآن و نيز قول اكثريت نزديك به همه مفسران است.
57 . بقره : 128
58 . فروغ كافى، ج4، صص202 و 203
59 . طبرسى، زمخشرى، فخر رازى و رشيد رضا، ذيل آيه.
60 . الميزان، ج1، ص284
61 . مجمع البيان، ج1، ص210
62 . بقره : 129
63 . نور الثقلين، ج1، ص130 و مجمع البيان، ج1، ص210، والميزان، ج1، ص286
64 . ابراهيم : 36
65 . جهت توضيح بيشتر، بنگريد به: الميزان، ج12، ص69
66 . ابراهيم: 40 و41
67 . الميزان، ج1، ص281
68 . بقره : 125
69 . آل عمران : 97
70 . براى مقام ابراهيم تفاسير ديگرى هم گفته اند; از جمله، كل حرم»، «كل حج معرفه و مزدلفه، ولى بر اساس روايات شيعه، همان سنگى است كه اثر پاى ابراهيم(عليه السلام) بر آن نقش بسته. همچنان كه مردم از اين عنوان همين مكان را مى فهمند. چنان كه فخر رازى گويد: اين قول محققّان است. (ج4، ص54).
71 . نور الثقلين، ج1، ص122
72 . نحل : 120
73 . نور الثقلين، ج1، ص367، در دنباله اين روايت دارد كه كان موضع المقام الذى وضعه ابراهيم عند جدار البيت فلم يزل هناك حتى حوله اهل الجاهلية الى المكان الذى هو فيه اليوم بعد پيامبر(صلى الله عليه وآله) در فتح مكه آن را در جاى اصلى گذاشت اما بعد عمر بن خطاب آن را در جاى فعلى گذاشت.
74 . حج: 27
75 . نور الثقلين، ج3، ص488، و با مختصر تفاوتى در روح المعانى و تفسير الكبير ذيل آيه.
76 . نور الثقلين، ج3، ص487
77 . مجمع البيان، ذيل آيه.
78 . نور الثقلين، ج3، ص487
79 . همان.
80 . ابراهيم : 37
81 . مجمع البيان و روح المعانى و تفسير كبير، ذيل آيه.
82 . بحارالانوار، ج44، ص150
83 . حج : 27 و28
84 . بقره : 125 و نظير آن در سوره حج : 26
85 . بقره: 128
86 . صافات : 107 ـ 102
87 . البرهان، ج4، ص28 به بعد ـ نورالثقلين، ج4، ص420 ; مجمع البيان، ج454 ; الدرّالمنثور، ج7، ص114 ـ 104
88 . مانند فروع كافى، ج4، ص207
89 . نور الثقلين، ج4، ص420
90 . تفسير ابو الفتوح رازى ذيل آيات و در المنثور ج5 ص280
91 . نور الثقلين، ج4، ص420 و تاريخ طبرى، ج1، ص141
92 . نور الثقلين، ج1، ص420
93 . نور الثقلين، ج1، ص197 و تاريخ طبرى، ج1، ص134
94 . صافات : 112
95 . نور الثقلين، ج4، ص424
96 . نور الثقلين، ج4، ص422
97 . مجمع البيان، ج4، ص453
98 . هود: 71
99 . مجمع البيان، ج4، ص453
100 . مجمع البيان، ج4، ص453
101 . نور الثقلين، ج4، ص424
102 . مجمع البيان، ج4، ص453
103 . تورات، سفر تكوين.
104 . من لايحضره الفقيه، ج2، ص230 ; صافى، ج4، صص276 و 277
105 . حج : 27
106 . بقره: 125
107 . حج : 26
108 . ابراهيم : 35
109 . مائده : 97
110 . حج : 28
111 . بقره: 125 و حج: 26
112 . حج: 27
113 . بقره: 125
114 . با استفاده از رهنمودهاى حضرت امام خمينى(قدس سره) احياگر حج ابراهيمى ـ محمدى(صلى الله عليه وآله) .
منبع : میقات حج شماره 53.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page