حـج در سیمای ادب فارسی

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

اذ قالَ اِبْراهیمُ رَبّ ِ اَجْعَلْ هذَاالْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَ بَنَّی اَنْ نَعْبُدَالأَصْنام.
«سوره ابراهیم، آیه 35»

یارب این کعبه مقصود تماشاگه کیست *** که مغیلان طریقش گل و نسرین من است

مکه مکرمه و کعبه معظمه را از دیر باز نزد جمیع طوایف و امم، حرمت و مرتبتی والا و ارجمند بوده و ملل مختلف،کعبه را مقدس و محترم می‏شمرده‏اند و در روایات آمده: نخستین کس که به زیارت کعبه آمد آدم ـ علیه‏السلام ـ بود و پس از او سلسله جلیله انبیا، آن خانه را
میعادگاه راز و نیاز و پرستشگاه خالق یگانه بی انباز قرار داده‏اند.
در قرآن کریم آمده است:
«اِنَّ اَوَّلَ بِیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارکاً وُ هُدیً لِلعالَمین، فیه آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقام ابراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ امِناً.»
«نخستین خانه‏ای که برای مردمان بنا نهاده شد خانه‏ای است در مکه که مبارک و وسیله هدایت است برای جهانیان، در آن آیات و نشانه‏های روشن و مقام ابراهیم است هر کس بدان درآید ایمن باشد».
در کلام مجید از مکه به «بکّه»، «امّ‏القری» و «بلدامین» یاد شده و از حرمت و شرف آن همین بس که خداوند بدان سرزمین مبارک قسم می‏خورد، چنان که در سوره مبارکه تین آمده «وهذاالبلدالأمین» «سوگند بدین شهر که جایگاه امن و امان است» و نیز در سوره بلد فرماید «لااقسم بهذاالبلد» یعنی «سوگند می‏خورم بدین شهر (مکّه).» کعبه شریف را خداوند، بیت عتیق خواند و چنان که یاد شد اولین پرستشگاه حضرت حق است بر روی زمین.
قرآن خبر می‏دهد که خدای متعال به پیشوای یکتا پرستان، ابراهیم، فرمان داد تا خانه کعبه را بنا کند و مردمان را صلا دردهد و از اطراف و اکناف عالم بسوی حج فرا خواند تا در آن مکان مقدس، هم شاهد منافع و مصالح خویش باشند و هم خدای متعال را یاد کنند، چنان که فرماید: «لیشهدوا منافع لهم و یذکر و اسم‏اللّه‏.»
ابراهیم، فرمان خدا را امتثال کرد و خانه را با معاونت اسماعیل، بنا نهاد و آن را معبد موحدان و پرستشگاه یکتا پرستان قرار داد و امت حنیف را از هر گونه شرک و اعمال شرک آمیز بیم داد و برحذر داشت.
اما چون ابراهیم به ملکوت اعلی پیوست، چندی نگذشت که دین و شریعت پاک او متروک ماند و خانه خداوند، جایگاه بتهای گوناگون
گشت و مشرکان و بت‏پرستان متولیان خانه شدند چنان که نقل است پس از ابراهیم و اسماعیل، چون عمرو بن لحی، بر مکه مسلط گشت و ریاست خانه را به دست آورد، بت‏هایی را در خانه نصب کرد و خلق رابه پرستش و ستایش آنها فرا خواند و اولین بت موسوم به «هُبل» بود که آن را از شام به مکه آورد و بت‏پرستی را در آن دیار مقدس مرسوم و رایج ساخت. «شحنة بن خلف» در مذمت و نکوهش عمرو بن لحی گوید:

یا عمرو انک قد احدثت آلهه *** شتی بمکة حول‏البیت انصابا
وکان للبیت ربّ واحد ابدا *** فقد جعلت له فی‏الناس اربابا
لتعرفن بانّ‏اللّه‏ فی مهل *** سیصطفی‏دونکم‏للبیت حجّابا

یعنی «ای عمرو همانا تو در مکه پیرامون خانه خدا، خدایان گوناگونی پدید آوردی، حال آنکه این خانه را همیشه پروردگاری واحد و یگانه بوده است. تو در کعبه برای مردم خدایان و مالکان متفرق و متعددی قرار دادی، تو خود یقین می‏دانی که خداوند، اکنون شما را مهلت داده، اما زود باشد پرده دارانی جز شما را برای خانه خود برگزیند.»
بدینسان دین حنیفِ ابراهیم به شرک مبدل گشت و کعبه معظمه، جایگاه اصنام و محل بت‏های رنگارنگ و معبد مشرکان شد. تا آنگاه که به فضل و عنایت خداوند و مشیت بالغه او، مهر جهانتاب اسلام از افق جزیرة‏العرب برآمد و خداوند از بطن ام‏القری و میان مشرکان، اشرف انبیاء و اعظم سفرای خود را برانگیخت تا ندای جانفزای توحید دردهد و با نیروی عزم و اراده خود، اساس بت و بت‏پرستی را از بنیان برافکند و رسم شرک را از میان بردارد، آن برگزیده خدای سبحان با شعار «قولوا لااله الااللّه‏ تفلحو» خلق را به یگانه پرستی و تبری و بیزاری از شرک فراخواند و در راه تحقق و استقرار حکومت الهی انواع رنج و آزار را تحمل کرد و جمیع مصائب و بلایا را به جان پذیرا گشت تا پس از بیست و سه سال
تلاش سرانجام رسم بت و بت پرستی را برانداخت و خانه مقدس کعبه را از لوث بتان، پاک ساخت و مؤمنان و مسلمانان را از هرگونه کردار شرک آلود بیم داد، و فرمود: «هیچ چیز نزد خداوند مبغوض‏تر از شرک نیست» و قرآن کریم برائت خدا و رسولش را از مشرکان اعلام داشت و آنان را که برای خداوند شریک و انباز قرار می‏دهند ناپاکانی خواند که گناهشان درخور بخشایش نیست.
نبی‏اکرم و رسول‏معظم، حق رسالت خویش را ادا کرد و راه رشد و فلاح و طریق سعادت و کمال را به مردمان آموخت. دین، اکمال یافت و نعمت اتمام پذیرفت و هدایت از ضلالت ممتاز گردید، اما چون آن داعی الی‏اللّه‏ و سراج منیر، به رفیق اعلی پیوست، چندی نگذشت که جاهلیت زخم خورده نیرو گرفت و بر آن شد تا انتقام خویش را از اسلام بازستاند، لیکن نه بصورت آشکار و دشمنی رویاروی، بلکه در هیئت دین و کسوت شریعت. مشرکان و منافقان و دنیاداران کوشیدند تا حقیقت آیین را مسخ کنند و آن را از درون مایه خود تهی سازند وخصیصه مبارزه با شرک و منکر و فساد و پیکار با ستم و طغیان و بیداد را از آن سلب کنند تا خود زمام امور مسلمین را به دست گیرند و بر مردم فرمانروا گردند و چنین کردند. و چون بر اریکه قدرت برآمدند، همه نیرو و توان خود را به کار بستند تا دین را از حقیقت خود عاری کنند، عناصر فاسد و فاسق و بیدادگری چون امویان و عباسیان، زمامدار مسلمین گشتندو به نام خلیفه اسلام بر مسند خلافت، تکیه زدند و بر قلمرو پهناور اسلام به جور و ستم فرمان راندند و از هیچ جرم و جنایتی فروگذار نکردند. این مفسدان و نیرنگبازان با بهره‏گیری از عالمان سوء، چنان وانمود کردند که دین و معنویت با دنیا سازگار نیست و مؤمنان حقیقی و راستین آن کسانند که از دنیا اعراض کنند و زهد پیشه سازند و به امور عبادی بپردازند و کاری به
امر حکومت نداشته باشند. علمای دنیا پرست، که روزی خور دستگاه حاکمه بودند، به کار برخاستند و هر طاغی ستمگر بی‏دینی را اولوالامرو واجب الاطاعه خواندند و سرپیچی از فرمان او را تخلف از حکم خداوند قلمداد کردند. این حیلت درگرفت و جدایی دین از سیاست به صورت اصلی مسلم در آمد و سبب شد که دین داران، عرصه را برای خلفای جور خالی گذارند و خود عزلت گزینند و به زوایای معابد و مساجد رو آورند و خود کامان و سرکشان بکنند آنچه کردند.
در قرون اخیر دول استعماری که مرادشان تاراج ذخایر و منابع سرزمین‏های اسلامی بود، بیشتر به القای این معنی دامن زدند و در تحکیم و تثبیت این امر کوشیدند که دین از سیاست جداست و علمای جاهل و ساده دل از روی عدم آگاهی و خائنان و دست نشاندگان استعمار از راه خیانت این اصل را مسلم دانستند و از آنچه در جوامع اسلامی از جور و ستم و اشاعه فساد و غارت و یغمای ذخایر آنان دیدند، چشم پوشیدند و دول استعماری تنها بدین حد بسنده نکردند بلکه به کار مذهب‏سازی برخاستند و در جای، جای کشورهای اسلامی هرجا به نوعی مذهبی جعل کردند تا بذر اختلاف و تفرقه را در میان امت اسلام بیفشانند و آنان را رودر روی هم قرار دهند و چنین کردند و از آن حاصل فراوان گرفتند که شرح و تاریخ آن خود حدیثی است دردناک و واقعه‏ای جانگداز.
این رویه بر امت اسلام، جریان داشت تا به عنایت و نصرت خداوند، بزرگ‏مردی از تبار پاکان و از سلاله برگزیدگان درین دوران سیاه به فرمان خداوند قیام کرد و از پی تجدید حیات اسلام و عظمت آیین و شریعت قد برافراشت و امتی فداکار و ایثارگر، ندای ایزدی وی را لبیک گفت و با نثار خون به پیکار با کفر و طغیان برخاست؛ نخست طاغی زمان را از سرزمین خویش بیرون راند و سپس با مشرکان و یغماگران در آویخت و به
فرمان رهبر خویش فریاد برائت از مشرکان در فضای گیتی، طنین‏انداز ساخت و در مکه و قرب کعبه چونان عهد رسول معظم بانگ بیزاری و تنفر خود را به گوش جهانیان رسانید، این فریاد حیات بخش، کران تا کران گیتی را در نور دید و ملت اسلام را از خواب سنگین قرون، بیدار ساخت فریاد برائت حجاج ایرانی در موقف حج سبب بیم و خشم استعمارگران و مستکبران گردید و آن طاغیان یغماگر این ندای شکوهمند را بر نتافتند و برای خاموش ساختن آن کردند آنچه کردند.
اما نور خداوند، خاموش شدنی نیست و این فریاد مستدام خواهد بود و حج پس از این، چنان برگزار خواهد شد که در عهد رسول خدا. گرد آمدن مسلمانان از اطراف و اکناف عالم در مجمع حج از پس منظوری عالی و مقصودی بزرگ بوده است، حج را جز جنبه عبادی، منافع و مصالحی اجتماعی و دنیوی است که قرآن کریم در این‏باره فرمود: «تا شاهد منافع خویش باشند.» این حضور بزرگ، سبب تبادل نظر و تعاطی فکر، میان مسلمانان می‏گردد تا برای بهبود اوضاع عالم اسلام و ایجاد وحدت و یگانگی و تحکیم اساس دوستی و برادری بکوشند و درین کنگره جهانی بیزاری و برائت خویش را از مشرکان و طواغیت اعلام دارند و درین موقف از پی پیکار باستمگران و دشمنان اسلام، روشی متین و استوار اتخاذ کنند، که اگر این امور تحقق یابد و مسلمین با یکدیگر متحد و متفق شوند، جبهه کفر و استکبار، هرگز قادر نخواهد بود تا بر بلاد اسلامی فرمان راند و گستاخانه در کلیه شئون آن دخالت کند و فرمانروایانی برده و دست نشانده خود بر مسلمانان حاکم سازد تا ذخایر و منابع آنان را به یغما برد، اگر مسلمانان چون عهد پیامبر، راه اتحاد و اتفاق و برادری را بپیمایند و گرد تفرقه و اختلاف نگردند، هیچ دشمن نیرومندی بر آنان چیره و غالب نخواهد شد، (انماالمؤمنون اخوة)

مؤمنان معدود لیک ایمان یکی *** جسمشان معدود لیکن جان یکی
همچو آن‏یک نور خورشید سما *** صد بود نسبت به صحن خانه‏ها
جان گرگان و سگان ازهم جداست *** متحد جانهای شیران خداست

اینک به فضل و عنایت خدای متعال، روح برادری و برابری در کالبد مناسبات مسلمانان، حلول کرده و مهر جهانتاب اسلام، دیگر بار از زیر ابرهای متراکمِ غرض و خیانت سربرکشیده و می‏رود که با فروغ هستی بخش خود، آفاق و اکناف عالم را روشن سازد و بشریت درمانده در منجلاب جور و ستم و فساد و تباهی را رهایی بخشد و انسان ستمدیده و تازیانه خورده را از بردگی زرومندان و زرپرستان رها سازد و آنان را به سر منزل فلاح و سعادت و کمال موعود رهنمود آید.
اکنون وظیفه جمیع مسلمانان آگاه عالم است که با درایت تمام و سپردن راه اتحاد و برادری، زمینه جهانشمول شدن اسلام ـ این دین حنیف رهایی بخش ـ را فراهم آورند و با اتحاد و اتفاق در برابر جبهه کفر و استکبار چون ید واحده قیام کنند و با طواغیت و بت‏های قرن به پیکار برخیزند و با فداکاری و ایثار از حریم آیین و ارزشهای متعالی آن دفاع کنند و مطمئن باشند که خداوند یار و مددکار آنان خواهد بود.

ما پنج برادریم و از یک پشتیم *** در پنجه روزگار پنج انگشتیم
چون باز شویم در نظرها عظیم *** چون جمع شویم بردهنها مشتیم

به امید آن روز که دیگر بار، آفتاب حیات بخش دین حنیف اسلام، کران تا کران عالم را با انوار فروزان خویش روشن سازد و بشریت را از سلطه جباران و ستمگران و بتهای قرن، رهایی بخشد و مجد و عظمت دیرین مسلمین تجدید شود.
حج، این فریضه الهی و سفر نادر و استثنایی، چنان ارجمند و عظیم است که بابی وسیع و فصلی گسترده در ادبیات اسلامی گشوده است و آثاری بس زیبا و فاخر و مطالبی نافذ و مؤثر در این باب به وجود آمده است. در شعر و ادب پارسی، حج جایگاهی خاص و مرتبتی عظیم و والا دارد و سخنوران و ادیبان از زوایای مختلف بدان نگریسته و از جنبه‏های متفاوتی بدان پرداخته‏اند، برخی در وجهه معنوی و عرفانی آن، غور کرده و آثاری بدیع و شورانگیز عرضه داشته‏اند و بعضی به مسائل اجتماعی و امور ظاهر آن پرداخته، یادگارهای جاویدان و ارزشمندی بر جای گذاشته‏اند. درین مقام و مقال به علت تنگی فرصت و مجال، به مختصری از آن به عنوان نمونه بسنده می‏شود که دانه‏ای است از خروار و قطره‏ای از بحار. نکته‏ای که سخت جالب و درخور تأمل است اینکه گویا از دیر باز پرده‏داران و متصدیان حرم با زائران خانه خدای، روش و سلوک مطلوبی نداشته و با خشونت و بی‏مهری با آنان رفتار می‏کرده‏اند. خواجه شیراز را بیتی است که مضمون و مفهوم آن بر این معنی دلالت دارد:

چو پرده‏دار به شمشیر می‏زند همه را *** کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

همچنین خاقانی شروانی با صراحت تمام از این خشونت و بدرفتاری یاد می‏کند و از بی‏حرمتی متصدیان حرم با حجاج بیت، در قصاید خود سخن می‏گوید، قصیده‏ای دارد بدین مطلع:

شب‏روان درصبح‏صادق کعبه جان دیده‏اند *** صبح را چون محرمان کعبه، عریان دیده‏اند

سپس گوید:

کعبه در دست سیاهان عرب دیده چنانک *** چشمه حیوان به تاریکی گروگان دیده‏اند
آنچه دیده دشمنان کعبه، از مرغان به سنگ *** دوستان کعبه در غوغا دو چندان دیده‏اند
بهترین جایی به دست بدترین قومی گرو *** مهره جاندار و اندر مغز ثعبان دیده‏اند
نی زایزد شرم و نی از کعبه آزرم ای دریغ *** جای شیران را سگان سور، سکان دیده‏اند

نیز قصیده بدین مطلع دارد:

صبح خیزان بین به صدر کعبه مهمان آمده *** جان عالم دیده و در عالم جان آمده

سپس درین معنی گوید:

گر حرم خون گرید از غوغای مکه حق اوست *** کز فلاخنشان فراز کعبه غضبان آمده
برخلاف عادت از اصحاب فیل است ای عجب *** بر سر مرغان کعبه سنگ باران آمده
مکیان چون ماکیانی بر سر خود کرده خاک *** کز خروس فتنه‏شان آواز خذلان آمده
بو قبیس آرامگاه انبیاء بوده مقیم *** باز غضبانگاه اهل بغی و طغیان آمده
من به چشم خویش دیدم کعبه را از زخم سنگ *** اشکبار از دست مشتی نابسامان آمده
کرده روح‏القدس پیش کعبه پرها را حجاب *** تا بر او آسیب سنگ اهل طغیان آمده
بوقبیس از شرم کعبه رفته در زلزال خوف *** کعبه را از روی ضجرت عزم نقلان آمده

چنین می‏پندارم که اگر محقق و صاحبنظری در متون نظم و نثر استقصا کند، در آثار گذشتگان از اهل ادب مواردی ازین دست بسیار یافت شود، چنان که اشارت رفت برخی از شاعران و عارفان حج را از وجهه معنوی و جنبه باطنی آن مورد عنایت و نظر قرار داده و نکات و لطایفی زیبا و بدیع درین معنی آورده و حقایق و معارفی دلپذیر از خود به یادگار گذاشته‏اند، ابتدا قصیده‏معروف ناصرخسروقبادیانی را زیب‏وزیور این مقال می‏داریم:

حاجیان آمدند با تعظیم *** شاکر از رحمت خدای رحیم
آمده سوی مکه از عرفات *** زده لبیک عمره از تعظیم
خسته از محنت و بلای حجاز *** رسته از دوزخ و عذاب الیم
یافته حج و عمره کرده تمام *** باز گشته بسوی خانه سلیم
من شدم ساعتی به استقبال *** پای کردم برون زحد گلیم
مرمرا در میان قافله بود *** دوستی مخلص و عزیز و حکیم
گفتم او را به کوی چون رستی *** زین سفر کردن به رنج و به بیم
شاد گشتم بدانکه حج کردی *** چون تو کس نیست اندرین اقلیم
باز گو تا چگونه داشته‏ای *** حرمت آن بزرگوار حریم
چون همی خواستی گرفت احرام *** چه نیت کردی اندر آن تحریم؟
جمله بر خود حرام کرده بدی *** هر چه مادون کردگار عظیم
گفت نی، گفتمش زدی لبیک *** از سر علم و از سر تعظیم
می‏شنیدی ندای حق و جواب *** باز دادی چنان که داد کلیم؟
گفت نی، گفتمی چو در عرفات *** ایستادی و یافتی تقدیم
عارف حق شدی و منکر خویش *** به تو از معرفت رسید نسیم؟
گفت نی، گفتمش چو می‏رفتی *** درحرم، همچو اهل‏کهف و رقیم
ایمن از شر نفس خود بودی *** در غم حرقت و عذاب الیم؟
گفت‏نی،گفتمش چوسنگ جمار *** همی انداختی به دیو رجیم
از خود انداختی برون یکسو *** همه عادات و فعلهای ذمیم؟
گفت نی، گفتمش چو می‏کشتی *** گوسفند از پی اسیر و یتیم
قرب حق دیدی اول و کردی *** قتل و قربان نفس دون لئیم؟
گفت نی، گفتمش چو گشتی تو *** مطلع بر مقام ابراهیم
کردی از صدق و اعتقاد و یقین *** خویشی خویش را بحق تسلیم؟
گفت نی، گفتمش به وقت طواف *** که دویدی به هروله چو ظلیم1
از طواف همه ملائکیان *** یادکردی به گرد عرش عظیم؟
گفت‏نی، گفتمش چو کردی سعی *** از صفا سوی مروه بر تقسیم
دیدی اندر صفای خود کونین *** شد دلت فارغ از جحیم و نعیم؟
گفت نی، گفتمش چو گشتی باز *** مانده از هجر کعبه بر دل ریم2
کردی آنجا به گور مر خود را *** همچنانی کنون که گشته رمیم؟
گفت ازین باب هر چه گفتی تو *** من ندانسته‏ام صحیح و سقیم
گفتم ای دوست پس نکردی حج *** نشدی در مقام محو مقیم
رفته و مکه دیده آمده باز *** محنت بادیه خریده به سیم
گرتوخواهی‏که حج‏کنی پس‏ازین *** این چنین کن که کردمت تعلیم

مولانا گوید:

حج زیارت کردن خانه بود *** حج ربّ‏البیت مردانه بود
کعبه جبریل جانها سدره‏ای *** کعبه عبدالبطون شد سفره‏ای
کعبه مردان حق اعمال نیک *** قبله نا اهل جهل مرده ریگ
قبله زاهد بود فیض نظر *** قبله طامع بود همیان زر

یکی از آثار جاویدان و ذخایر ارزشمند گنجینه ادب پارسی تفسیر «کشف الاسرار و عدة‏الابرار» رشیدالدین میبدی است که الحق از نظر
زیبایی نثر کم نظیر می‏باشد، او در مواضع مختلف ازین تفسیر مطالب دقیق و لطایف رقیق در مورد حج و اسرار آن دارد، از باب نمونه به نقل مختصری مبادرت می‏شود.
او در ترجمه حدیثی چنین گوید:
خداوند بزرگوار کردگار نامبردار، به آدم صفی، وحی فرستاد که ای آدم منم خداوند جهان و جهانیان آفریدگار همگان، پادشاه کامران، منم خداوند بکّه، نشینندگان در آن، همسایگان منند. و زوّار آن وفد من‏اند و مهمانان من‏اند و درپناه من‏اند، به اهل آسمان و زمین آن را آبادان دارم و بزرگ گردانم تا از هر سویی و هر قطری جوق، جوق می‏آیند. مویهایشان از هم برکرده، رویها، گرد گرفته از رنج راه، تکبیر گویان و لبیک زنان، روی بدان صحرای مبارک نهاده و به خون قربان زمین آن رنگین کرده، ای آدم هرکه این خانه را زیارت کند و در آن مخلص بود وی مهمان من است و از کسان من است و از نزدیکان به من است، سزای جلال من آن است که وی را گرامی دارم و با تحفه رحمت و عطاء و مغفرت بازگردانم، ای آدم در فرزندان تو پیغامبری است نام وی ابراهیم، خلیل من و گزیده من، به دست وی بنیاد این خانه بر آرم، و عمارت فرمایم و شرف آن آشکار کنم و سقایت آن پدید آورم و حرم آن را نشان کنم و پرستش خود را در آن بیاموزم، پس از وی جهانیان را فراعمارت آن دارم و توقیر و تعظیم آن دردلشان نهم، تا نوبت به محمد(ص) عربی رسد، خاتم پیغامبران و چراغ زمین و آسمان و مولد و منشأ وی گردانم. مهبط وحی، منزل کرامت وی کنم. سقایت و نقابت آن به دست وی مقرر کنم آنگه مؤمنان را از اطراف عالم، عشق آن در دل نهم تا سروپای برهنه، ضیاع و اسباب بگذاشته جان بر کف دست نهاده رویها گرد گرفته همی روند و گرد آن خانه طواف کنند و از ما آمرزش خواهند، ای آدم هر که ترا پرسد از ما که با ایشان چه کنم؟
گوی که من با علم با ایشانم و حاضر دل ایشانم و درد ایشان را درمانم و از دیده‏هاشان نهانم اما جانهای ایشان را عیانم.

اندر دل من بدین عیانی که تویی *** وزدیده من بدین نهانی که تویی

و در جنبه باطنی و معنویِ حج و مراتب افراد و اشخاص گوید:
«حجّ عوام» دیگر است و «حج خواص» دیگر، حج عوام قصد کوی دوست و حج خواص قصد روی دوست، آن رفتن بسرای دوست و این رفتن برای دوست.

دردم نه ز کعبه بود کز روی تو بود *** مستی نه زباده بود کز بوی تو بود

عوام به نفس رفتند در و دیوار دیدند، خواص به جان رفتند گفتار و دیدار یافتند او که به نفس رود رنج یابد و بار کشد تا گرد کعبه بر آید و این که به جان رود بیار آمد و بیاساید و کعبه خود گرد سرایش برآید.
خواجه عبداللّه‏ انصاری گوید:
بدان که خدای تعالی در ظاهر، کعبه‏ای بنا کرده که از سنگ و گل است و در باطن، کعبه‏ای ساخته که از جان و دل است؛ آن کعبه، ساخته ابراهیم خلیل است و این کعبه، بنا کرده رب جلیل است، آن کعبه منظور نظر مؤمنان است و این کعبه، نظرگاه خداوند رحمان است، آن کعبه، حجاز است و این کعبه راز است، آن کعبه اصناف خلایق است و این کعبه، عطای حضرت خالق است، آنجا چاه زمزم است و اینجا آه دمادم است، حضرت محمد مصطفی آن کعبه را از اصنام پاک کرد تو این کعبه را از بتان هوی و هوس پاک گردان.
________________________________________________
1 ـ شترمرغ.
2 ـ چرک، زخم.