کاروانی که به حج نرفت

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

وقتى به هارون الرشید خبر دادند كه صفوان «كاروانچى‏» كاروان شتر را یكجا فروخته است و بنابراین براى حمل خیمه و خرگاه خلیفه در سفر حج‏ باید فكر دیگرى كرد سخت در شگفت ماند؛ در اندیشه فرو رفت كه فروختن تمام كاروان شتر، خصوصاً پس از آنكه با خلیفه قرار داد بسته است كه حمل و نقل وسائل و اسباب سفر حج را به عهده بگیرد عادى نیست؛ بعید نیست فروختن شتران با موضوع قرارداد با ما بستگى داشته باشد. صفوان را طلبید و به او گفت:
- شنیده‏ام كاروان شتر را یكجا فروخته‏اى.
- بلى یا امیرالمؤمنین!
- چرا؟
- پیر و از كار مانده شده‏ام، خودم كه از عهده بر نمى‏آیم، بچه‏ها هم درست در فكر نیستند، دیدم بهتر است كه بفروشم.
- راستش را بگو چرا فروختى؟
- همین بود كه به عرض رساندم.
- اما من مى‏دانم چرا فروختى. حتماً موسى بن جعفر از موضوع قراردادى كه براى حمل و نقل اسباب و اثاث ما بستى آگاه شده و تو را از این كار منع كرده؛ او به تو دستور داده شتران را بفروشى. علت تصمیم ناگهانى تو این است.
آنگاه هارون با لحنى خشونت آمیز و آهنگى خشم آلود گفت: «صفوان! اگر سوابق و دوستی هاى قدیم نبود، سرت را از روى تنه‏ات برمى‏داشتم.»
هارون خوب حدس زده بود. صفوان هر چند از نزدیكان دستگاه خلیفه به شمار مى‏رفت و سوابق زیادى در دستگاه خلافت ‏خصوصاً با شخص خلیفه داشت، اما او از اخلاص كیشان و پیروان و شیعیان اهل بیت‏بود. صفوان پس از آنكه پیمان حمل و نقل اسباب سفر حج را با هارون بست، روزى با امام موسى بن جعفر علیه السلام برخورد كرد، امام به او فرمود:
«صفوان! همه چیز تو خوب است جز یك چیز.»
- آن یك چیز چیست ‏یا ابن رسول الله؟
- اینكه شترانت را به این مرد كرایه داده‏ای!
- یاابن رسول الله من براى سفر حرامى كرایه نداده‏ام. هارون عازم حج است، براى سفر حج كرایه داده‏ام. بعلاوه خودم همراه کاروان نخواهم رفت. بعضى از كسان و غلامان خود را همراه مى‏فرستم.
- صفوان! یك چیز از تو سؤال مى‏كنم.
- بفرمایید یا ابن رسول الله.
- تو شتران خود را به او كرایه داده‏اى كه آخر كار كرایه بگیرى. او شتران تو را خواهد برد و تو هم اجرت مقرر را از او طلبكار خواهى شد. این طور نیست؟
- چرا یا ابن رسول الله.
- آیا آن وقت تو دوست ندارى كه هارون لااقل این قدر زنده بماند كه طلب تو را بدهد؟
- چرا یابن رسول الله.
- هر كس به هر عنوان دوست داشته باشد ستمگران باقى بمانند جزء آنها محسوب خواهد شد، و معلوم است هر كس جزء ستمكاران محسوب گردد در آتش خواهد رفت.
بعد از این جریان بود كه صفوان تصمیم گرفت‏یكجا كاروان شتر را بفروشد، هر چند خودش حدس مى‏زد ممكن است این كار به قیمت جانش تمام شود. (1)
_________________________________________________________________
1) سفینة البحار، ج 2، ماده «ظلم‏»
كتاب: مجموعه آثار جلد 18 صفحه 366
نویسنده: استاد شهید مرتضى مطهرى