پرهيز از مد و مدگرايى

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

ترويج مد و مدگرايى از جمله نمونه‏هاى بارز تهاجم فرهنگى در بين جوانان است. گرچه طبع انسان، تنوع طلب و نوگراست. اما حالت تنوع طلبى و نوگرايى در حد معقول، فطرى و طبيعى است و به خوبى روشن است بين توجه به زيبايى و تنوع در حد معقول آن با غرق شدن در مدگرايى و هر روز به نوعى لباس پوشيدن و به گونه‏اى
خاص سخن گفتن، بسيار تفاوت است؛ زيرا مشوقان مدگرايى ، نه تنها با لباس بلكه با نحوه سخن گفتن، به كار بردن اصطلاحات، چگونه برخورد نمودن، كيفيت غذا خوردن، چگونگى برگزارى مراسم‏ها و... سعى مى‏كنند مدهاى غربى را در ميان جوانان ما ترويج دهند، گرچه آراستن ظاهر و لباس پوشيدن در اين ميان نقش بسزايى دارد.
بدون شك كسانى كه با سوء استفاده از اصل تنوع طلبى، ترويج مد مى‏نمايند، در فكر رايج كردن فرهنگ غرب و سودجويى‏هاى خودشان هستند. سرمايه‏داران بزرگ براى اين كه چرخ كارخانه‏هايشان از حركت باز نايستد و ثروت‏هاى كلانى بدست آورند در اشاعه مدهاى جديد مى‏كوشند و گاه اين تبليغ حتى طبقه متوسط يا ضعيف جامعه را چنان تحت تأثير قرار مى‏دهد كه سعى مى‏كنند، با قرض هم كه شده، خود را از قافله مدگرايان عقب نيندازند.
مهاجمان فرهنگى و سودجويان، سعى دارند به هر صورت كه امكان دارد كالاهاى خود را به فروش رسانند، مخصوصاً براى رسيدن به اين هدف از زنان سوء استفاده مى‏كنند؛ آنان با توليد انواع لوازم آرايش، سعى مى‏كنند زنان ما را در مسير دنياى غرب قرار دهند و در اين ميان با استفاده از اهرم‏هايى مانند آزادى زن، زيبايى زن، حقوق
زن و... كار خود را مشروع جلوه مى‏دهند.
بدون شك، كسانى تابع مد و مدگرايى مى‏شوند كه به عقده حقارت دچار شده باشند و از درون، پوچ و فاقد شخصيت علمى، معنوى و اجتماعى باشند و با مدگرايى بخواهند براى خود شخصيتى كسب كنند و توجه ديگران را به خود جلب نمايند و خود را به نحوى نشان دهند؛ پس توجه به مدگرايى و افراط در تنوع، ريشه در فطرت آدمى ندارد، بلكه ناشى از عقده حقارت و نداشتن شخصيت انسانى است. از اين رو به جوانان توصيه مى‏كنيم ضمن استفاده معقول از زيبايى‏ها و تنوع‏ها در اين راه، مسير افراط و زياده روى را طى نكرده و به فرهنگ غرب بى‏توجه باشند؛ زيرا در غير اين صورت به يك آدم غرب زده تبديل خواهند شد كه به قول جلال آل احمد: «آدم غرب زده پا در هواست، ذره گردى است معلق در فضا، كه با عمق اجتماع، فرهنگ و سنت‏ها، رابطه‏ها را بريده است. آدم غرب زده به هيچ چيز اعتقاد ندارد، نان به نرخ روز خور است، همه چيز برايش على السويه است نه ايمانى دارد نه مسلكى و نه مرامى، نه اعتقادى به خدا يا به بشريت. آدم غرب زده شخصيت ندارد، چيزى است بى اصالت. آدم غرب زده قرتى است، زن صفت به خودش خيلى مى‏رسد و با سر و پزش خيلى ور مى‏رود، به كفش و لباس و خانه‏اش خيلى اهميت مى‏دهد، هميشه انگار از لاى زرورق باز شده. بدين طريق آدم غرب زده وفادارترين مصرف كننده مصنوعات غربى است، وجود اين همه مشاغل و آن همه مصنوعات فرنگى براى او از وجود هر مسجد و بيمارستان و كارخانه ضرورى تر است».[1]
---------------------------------------
[1] ـ غربزدگى: ص 141.