دعاى صاحبان باغ سوخته

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

در زمان‏هاى دور، در سرزمین یمن مرد با ایمانى زندگى مى‌كرد. او باغ و بستان بزرگ و آبادى داشت و به هنگام برداشت محصول، فقیران و تهى‌دستان به باغ او مى‌آمدند و بهره مى‌بردند.

وقتى كه پدر از جهان رخت بر بست پسران مالك باغ شدند و تصمیم گرفتند از میوه و ثمره باغ به مستمندان چیزى ندهند. زمان برداشت محصول فرارسید، آنان با خود گفتند:
فردا صبح بى سر و صدا به باغ مى‌رویم و به سرعت محصول را جمع مى‌كنیم و تا تهى‌دستان از شروع برداشت محصول بى‌خبر هستند ما كار را تمام كرده و آن را به خانه و انبار مى‌آوریم. آنان بدون آن ‏كه توجه كنند كه نعمت‏ها همه از خداست و خداوند در محصول آنان براى فقرا سهمى قرار داده است، با این تصمیم، شب خوابیدند تا پگاه به باغ روند.
همان شب آتش الهى، باغ را سوزاند به گونه‏اى كه صبحگاهان وقتى كه آنان به باغ رسیدند با خود گفتند: اشتباه آمدیم، این باغ ما نیست. برادر عاقل‏تر گفت: مگر به شما نگفتم تسبیح الهى گویید و به یاد خداوند باشید و جانب حق را پاس دارید!
آنان از غفلت به در آمدند و هشیار شدند و به اشتباه خود پى بردند و گفتند:

سُبْحانَ رَبِّنا إِنّا كُنّا ظالمِین(1)؛

منزّه است پروردگار ما، همانا ما ستمكارانیم.
آنان یكدیگر را ملامت كردند و به گناه خود اقرار و اعتراف كردند و تصمیم گرفتند راه راست و درست، و روش پدر خردمند خود را در پیش گیرند و گفتند:

عَسى رَبُّنا أَنْ یُبْدِلنا خَیْراً منْها إِنّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ(2)؛

امیدواریم پروردگار ما بهتر از آن باغ؛ به ما دهد، ما به سوى پروردگار خود رو مى‌كنیم.
_____________________
1- قلم/ آیه 29.
2- قلم/ آیه 32.
منبع: كتاب دعاهاى قرآن، حسین واثقى.