نسل بعد از انقلاب در كشور ما الگوهاي مناسب و عيني براي رفتار و عمل را داشتند مانند الگو شدن شهدا و ايثارگران و تا حدود زيادي نيز از آن درشكل دادن به هويتشان استفاده كردند اما دو نسل بعد از انقلاب همانگونه كه شاهد آن هستيم كم كم به ارزشهايي خود را پايبند نشان ميدهند كه فاصله فكري و ذهني آنها را روز بروز از خانواده و جامعه شان بيشتر مي كند . از جمله آنها پايبند شدن به ارزشهاي زودگذر و غير منطقي در اكثر موارد و از جمله در نوع پوششان مي باشد . اين ارزشهاي غير منطقي و زودگذر را در انتخاب نوع پوشش ، طرز صحبت كردن و آرايش تحت عنوان مدگرايي بررسي مي كنيم.
البته نمي توان مدگرايي را بعنوان هوس عمومي گذرايي كه عيناً شاهد آن هستيم في نفسه منفي ارزيابي كرد. زيرا مدگرايي با بينش و خط مشي هاي جديد چه بسا عاملي براي ايجاد تفكر نو و جديد نيز مي باشد . اما آنچه در جامعه شاهد آن هستيم پيروي و تقليد كوركورانه از ظواهر گاه در حد افراطي آن است . كارشناسان معتقدند كه مدگرايي افراطي ميتواند باعث از بين بردن قدرت تعقل - ابتكار و تصميم گيري در افراد شده و موجب آسيب هاي اجتماعي و فرهنگي خواهد شد . اين يعني يك فاجعه براي جامعه زيرا كه در اين مسير جامعه فرهنگ مادي و معنوي خود را از دست مي دهد و با از دست دادن آنها هر چه سريعتر راه هلاكت و نابودي خود را مي پيمايد . نه ديوار و نه صد سپاه و لشكر جلودار ورود مد نيستند فقط بايد چشم و گوشمان را باز كنيم و مواظب باشيم تا هويت فرهنگي - سياسي - اجتماعي و اقتصادي ما را ويران نسازد و گذشته و اصالت را از جوانان نگيرد. از آنجائيكه ورود هر مد همراه با انبوهي از پيام ها و محتواست بنابراين فرد مدگرا ممكن است علاوه بر قبول مد محتواي فرهنگي و شرايط اجتماعي آنرا هم بعنون يك ايده ال بپذيرد كه اين خطرناكترين حالت مدگرايي است و جامعه را از درون تهي مي كند و در واقع جوانان و نوجوانان را از جامعه ربوده و در اختيار غرب مي گذارد هر چند كه به ظاهر در وطن خويش زندگي مي كنند.
كارشناسان معتقدند كه يك مد يك رفتار اجتماعي نوظهور است كه به يكباره بصورت تغيير سليقه هاي ناگهاني در افراد شكل مي گيرد در حاليكه با فرهنگ و رسوم جا افتاده آن جامعه كه افراد بر حسب سابقه و قدمت از آن پيروي مي كنند تناقض دارد.
در يك تقسيم بندي ساده مي توان مدگرايي را به سه دسته فردي - خانوادگي و اجتماعي تقسيم كرد . كارشناسان علوم اجتماعي مدگرايي را پناه بردن به آرامش ظاهري تعبير كرده اند و براي آن عوامل مختلفي بيان نموده اند . من جمله : طرد شدن يا عدم پذيرش فرد از سوي خانواده ، عدم انطباق نظام ارزشي خانواده با نظام فرهنگي جامعه . عدم پاسخگويي خانواده به نيازهاي اعضاء و از بعد اجتماعي نبود امكانات علمي ، هنري ، تفريحي و ورزشي و .... را ذكر نمود . وقتي فرد در شرايطي باشد كه نيازهايش برآورده نشود و الگويي مناسب براي تقليد نداشته باشد در اينصورت اين افراد جذب گروههايي ميشوند كه كشش به توليد و الگوبرداري در آن گروهها بيشتر باشد . امروزه مردم مدام تلاش مي كنند تا خواسته هاي كاذب خود را كه ثمره مدگرايي است پوشش دهند اين شيوه رفتار آنها را مدام بدهكار نموده و مرتب آينده خويش را پيش فروش مي نمايند. به گونه اي كه براي اين ره آورد مدگرايي به ناچار به امضاي چك و سفته مي پردازند بنابراين بايد اين واقعيت را پذيرفت كه يك نوع آسيب اجتماعي به وجود خواهد آمد .
از نظر فرهنگي معمولاً عليرغم اشتراكات زياد در دو جنس زنان به به لحاظ احساسي بودن واكنش هايشان نسبت به محيط ، عاطفي تر مي باشند و بيشتر تحت تاثير قرار مي گيرند بنابراين تقليد و گرايش به الگوهاي برتر با طبيعت بيولوژيكي زنان تناسب بيشتر دارد . درحاليكه مردان در برخورد و قبول اين مسئله منطقي تر عمل مي كنند . همچنين در زنان زمينه هاي شناخت شهودي بيشتر است . آنها بيشتر به روابط و ظاهر اشخاص توجه مي كنند و حس زيبا دوستي و زيبايي پرستي در آنها در حد اعلاست به همين علت است كه گرايش به مد و تقليد از طرز لباس پوشيدن تا نحوه آرايش و نوع صحبت كردن در زنان بهتر و زودتر به منصحه ظهور ميرسد و گرايش به مد در زنان عيني است . بنابراين جامعه نيز به دختر ياد مي دهد كه بيشتر از پسران پيرو مد باشند.
لازم به ذكر است كه مدگرايي محدود به قشر - گروه و يا سن و سال نيست اما طبيعي است كه جوانان در اين بين بيشتر در معرض آسيب هستند . زيگموند برن فلد (s . Bern . Feld) معتقد است تغييرات جسمي جوانان باعث مي شود جوان به نظام ارزشي جديد حساس تر ميشود و ديگر به قبول ساده اكتفا نكند و در اين اثنا براي تسكين دلواپسي هاي خود به ناچار به سمت گروه و افراد و سبك و روش جديد (مدگرايي) گرايش پيدا مي كند . از جمله عوامل اين گرايش مي توان به چند عامل زير اشاره كرد. عدم ارضاء نياز به محبت ومهرباني - نياز به امنيت و آسايش - نياز به احترام - نياز به قدرداني و ... كه اگر هر كدام از عوامل فوق كمتر مورد توجه قرار گيرند جوانان را در مسير جذب ايده و گروههاي خارجي و مدگرايي قرار ميدهد و بدين گونه فرد جوان مستعد پذيرش رفتار بزهكارانه خواهد بود احتمالاً همه ما در صفحه حوادث روزنامه ها مي خوانيم كه دختر يا پسري جوان در حين سرقت اتومبيل يا مثلاً تلفن همراه دستگير شد كه اگر با ديد اجتماعي و نظر كارشناسي به قضيه نگريسته شود حتماً رد پاي يكي از دلايل فوق را پيدا خواهيم كرد .ا لبته در نقطه مقابل از نقش وسايل ارتباط جمعي و تبليغات و افزايش درآمد خانواده ها و متنوع شدن نيازهاي امروزه جامعه بشري نيز نبايد غافل بود. متاسفانه مدگرايي در جامعه ما در تمامي اقشار رسوخ كرده است و همين عامل سبب اشاعة آن شده است . طبيعي است كه در اين گيرو دار بزرگسالان به دليل كوله بار تجربه سعي مي كنند تا حدودي ثابت بوده اما جوانان بدليل اقتضاي سن و سال براحتي الگوبرداري مي نمايند. بنابراين وظيفه والدين ، روانشناسان و مددكاران اجتماعي كه بيشترين ارتباط را با جوانان دارا هستند مي باشد كه با ارائه الگوهاي مناسب و عيني جوانان و نوجوانان را در بحران ياري دهند و با ارائه برنامه هاي برتر هويت اصلي جامعه را در جوانان و نوجوانان زنده نگه دارند و نگذارند جامعه آينده از درون تهي گردد .
حسين محرابي
پنج شنبه ١٧/١/١٣٨٥ ٨:٤٢:٥١
تأثير هنجارهاي فرهنگي و اجتماعي بر پوشش افراد جامعه
چه پوشيدن، چگونه پوشيدن...؟
پند من بشنو كه تن بند قويست
كهنه بيرون كن گرت ميل نويست
هست خاشاك تو صورت هاي فكر
نو به نو در مي رسد اشكال بكر
ناگفته پيداست كه موج جذبه نوگرايي و كهنه ستيزي در اشعار مولانا، افتان و خيران پيكره خود را بر خاك مي سايد و اين نشان دهنده اين است كه علاقه به نوآوري و كهنگي ستيزي از ديرباز در فكر و روح انسان ها جاري و ساري بوده و همواره علاقه به زايش و نوگرايي در نهاد بشر وجود داشته است.
در اهميت انكارناپذير زيبايي شكي نيست، ولي وقتي علامت سئوال بزرگ "چه بپوشيم و چگونه بپوشيم" بر ذهن اجتماع نقش مي بندد، جامعه شناسان، روانشناسان، رفتارشناسان و مسئولان و متوليان امنيت اجتماعي را بر اين ادعا، هم قسم مي كند كه چگونه پوشيدن ها مي بايد از صافي فرهنگ و هنجارهاي اجتماعي حاكم بر جامعه عبور كند، در غير اين صورت آن مي شود كه نبايد...
پوشش هر فردي جلوي دوربين جامعه، بيشتر از آنكه بگوييم يك نياز بنيادين مادي براي بشر به حساب مي آيد، عاملي است براي نمايش اعتقادات و از همه مهم تر شخصيت افراد.
وقتي كه ما خود را به انواع تن پوش ها و حجاب ها آراسته مي كنيم، درواقع به صورت ناخودآگاه مي خواهيم به وسيله نوع پوشش خود، بخشي از هويت خود را به مردمان عرضه نماييم. به همين دليل است كه از هر فردي با نوع لباس پوشيدن خاص، ويژگي هاي شخصيتي و اخلاقي مخصوص را انتظار مي رود. انتظارات ما در اين مورد از هنجارها و ارزش هايي ناشي مي شود كه بزرگ شدن و زندگي كردن در جامعه اي با فرهنگ و اعتقادات خاص بر ما عرضه مي كند.
نبايد بي انصافي كرد، چرا كه مساله چگونه پوشيدن ها بيش از همه تابع نوع سليقه و انتخاب شخصي افراد است، يعني هر فردي همان طور كه مي پسندد و دوست دارد، لباس مي پوشد. با اين حال انصاف نيست كه بدون عبور از هنجارها و فرهنگ حاكم بر جامعه، راه به بيراهه برد، در اين صورت آن مي شود كه نبايد و الگوهاي پوششي نابهنجار بر حس تنوع طلبي و نوگرايي مردم به ويژه جوانان و نوجوانان، سايه مي افكند و مد به عنوان توجيه اصلي تمام اين وقايع به واقع نابهنجار، حرف اول را مي زند.
مد يا نوگرايي
مد يك چيز است و نوگرايي چيز ديگر. "مد"ها الگوهاي فرهنگي هستند كه توسط بخشي از جامعه پذيرفته مي شوند و داراي يك دوره زماني نسبتاً كوتاه اند و سپس فراموش مي شوند.
پرفسور محمدحسين فرجاد، محقق و آسيب شناس اجتماعي كه مد را پديده اي صوري مي داند كه افراد، آن را بدون توجه و توجيه منطقي مي پذيرند، بدون آنكه بدانند عاقبت و سرانجام آن، چه مي شود.
وي مي گويد: نوگرايي در خلاقيت و ابتكار افراد، پديده اي مثبت و در "مد"، پديده اي منفي است. چون انسان موجودي انديشه مند و خلاق است و گرايش به مد، از شئونات انساني به دور است.
دكتر مجيد ابهري، متخصص علوم رفتاري و آسيب شناس اجتماعي نيز معتقد است: نوگرايي بشر در مسير زندگي خود، همواره به دنبال بهتر زيستن، بهتر پوشيدن و نيكو گشتن است و براي ارضاي اين غريزه، آدمي همواره علاقه دارد تا با ديگران تفاوت داشته باشد. گستره مد به اندازه گستره زندگي انسان است و تمام شئونات آن را دربرمي گيرد. تغييرات مدگونه در علوم و فنون، نظريه ها، گرايش به جنبه هاي مختلف علمي، الگوهاي تربيتي، سبك منش و رفتار، پوشش، آرايش، محيط آرايي و غيره قابل تسري است. ازاين روست كه دكتر ابهري مي گويد: در سنين جواني و نوجواني، پيروي از مد به عنوان غريزه برتري طلبي مورد مطالعه است و آنها با پيروي از سمبل ها و الگوهاي مطرح در جوامع به ويژه غربي، سعي مي كنند وجهه ممتازي براي خود ايجاد كنند.
وي مي افزايد: "مد" تنها محدود به لباس، آرايش مو و صورت يا استفاده از انواع زيورآلات عجيب و غريب نمي شود، بلكه طرز نشستن، صحبت كردن، راه رفتن، استفاده از وسايل زندگي و غيره نيز هر روز با مد تغيير مي كنند و افراد بدون اطلاع از فلسفه و ماهيت آنها، از آنها پيروي مي كنند. اما در سنين بعد از بلوغ، افراد به ويژه بانوان تلاش مي كنند تا دريابند چه نوع پوشاك و زيورآلات و نحوه آرايش در اجتماع مورد پذيرش همگان بوده و جديد مي باشد، اين درست برابر با مفهوم نوگرايي است.
همچنين دكتر ابهري در جايگاه يك آسيب شناس اجتماعي، مي گويد: مدگرايي يعني تسليم محض شدن درمقابل "مد"، به ويژه دستاوردهاي غربي آن كه اين خود اولين عامل در ايجاد بحران هويت و تزلزل مليت در جوانان است و تفاوت هاي عمده اي با مفهوم نوگرايي دارد. نوگرايي يعني استفاده از ابزار جديد و پيشرفته و بهره جويي از روش ها و اهرم هاي نوين.
اما از نگاه روانشناسان، "مد" را مي توان ظهور يك تاثيرپذيري رواني در سطح اجتماع دانست كه اثرات آن در رفتار، گفتار، پوشش و آرايش و غيره افراد بروز مي كند. مدگرايي نيز در اين تعبير، گرايشي است رواني به سمت و سوي زيبايي كه هنجارهاي خود را از فضاي بيروني دريافت كرده و به جامعه انتقال مي دهد.
مد و مدگرايي را مي توان از جهتي زاييده مدرنيسم دانست. مدرنيسم همان نگاه نو به عالم و آدم است. نگاه و شناختي كه برخاسته از زيستن در "اكنون" و گسستن از "گذشته" است و صريحاً با مفهوم سنت در تقابل مي افتد. مدرنيته كه شكل عينيت يافته فرهنگ مدرن است، همراه و همزاد با گذر از گذشته به حال، نوآوري، تجدد و سليقه و مد است. ازاين رو مدرنيته همواره خود را در ستيز و چالش با كهنگي، ركود، قدمت و سنت و پيروي از هنجارهاي پايدار قرار مي دهد و كشش و تمايل آن به سوي تجدد و نوآوري در فرهنگ و ارزش هاي اجتماعي است. بنابراين، مدگرايي و نوگرايي در تفكر و رفتار به عنوان نماد انديشه مدرنيسم قلمداد مي شود.
تنوع طلبي و مدگرايي
در دنياي پيچيده امروز، نمي توان نسبت به پديده رو به رشد و فراگير مد و مدگرايي بي تفاوت بود.
در يك نگاه كلي و جامع نگر، مدگرايي را مي توان ناشي از عوامل و زيرساخت هاي تاريخي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و روانشناختي دانست.
ريشه هاي تاريخي مدگرايي به سال هاي بسيار دور برمي گردد. با نگاهي به تاريخ ايران مي توان فهميد كه در عصر سلطنت فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه قاجار كه پاي ايرانيان به مرزهاي فرنگ رسيد تا عصر رضاشاه كه دوره حساسي را در تاريخ ايران رقم زد، فصل متفاوتي در مدگرايي ايرانيان گشوده شد.
از آن زمان كه رضاشاه با سلطه سياسي بر كشور، نحوه و شكل لباس پوشيدن مردم ايران را به اجبار تغيير داد، تاكنون مدهاي مختلف در ايران رايج شده است.
گرايش جوانان به امروزي شدن، پديده اي كاملاً طبيعي و بهنجار در جهت ارضاي نيازهاي نوجويي و تنوع طلبي آنان محسوب مي شود. اما از آنجا كه همراه كالاي مد شده، شيوه هاي رفتاري، هنجاري و ارزش هاي خاصي در بين جوانان و نوجوانان رونق و شيوع مي يابد و مد عاملي مي شود براي انتقال هنجارها و ارزش ها از جامعه اي به جامعه ديگر.
شايد ايجاد مد و پيروي از آن، ريشه در تنوع پسندي و كمال جويي انسان ها داشته باشد، ولي سئوال اصلي در اين است كه آيا مد و پيروي از آن، امري ناپسند و نادرست است يا جزو نيازهاي هر انساني در هر جامعه اي به شمار مي آيد؟
جواني، فصل تازه اي در زندگي هر فرد است كه استقلال طلبي، تنوع دوستي، هيجان خواهي، نقد گذشته و نوگرايي را در ماهيت خود نهفته دارد كه به طور آشكار نمايان مي شوند. اين خصوصيات، رفتارهاي جوانان را به شدت تحت تاثير قرار مي دهد و بر اين خصوصيات بايد تمايل به امروزي شدن را نيز افزود كه در رفتارهاي او مبني بر شكستن قالب هاي موجود، فاصله گرفتن از هنجارهاي پيشين و رسيدن به هويتي متمايز از ديگران شكل مي گيرد.
در كنار گريزناپذيري رواج گرايش به مدگرايي در بين جوانان و نوجوانان پرفسور فرجاد، محقق و آسيب شناس اجتماعي، مي گويد: هرچه زمان پيش مي رود و مهاجرت به شهر ها گسترش مي يابد و از سوي ديگر ارتباطات داخلي و بين المللي از طريق شبكه هاي تلويزيوني و ماهواره ها و پايگاه هاي فعال اينترنتي بيشترميشود، زمينه هاي گوناگون براي گرايش خانواده ها و به خصوص جوانان به سوي مدهاي نو ايجاد مي شود. البته اين آسيب شناس اجتماعي، تمام عواملي را كه در گرايش خانواده ها به سوي مدهاي نو برمي شمرد، عواملي براي ايجاد بي هويتي در بين خانواده ها و نيز جوانان مي داند.
در راستي اين ادعا، دكتر ابهري، متخصص علوم رفتاري نيز مدگرايي را نقطه مقابل نوجويي مي داند و مي گويد: پذيرش بسياري از چيزها كه نشانه پيشرفت و توسعه باشد، نوجويي است. اما در شرايطي كه آدمي وقت و عمر و سرمايه خود را صرف چه پوشيدن و چگونه پوشيدن بكند، براي او ثمره اي جز بحران هويت و تضعيف مليت نخواهد داشت.
وي همچنين نقش "هنجار فرستان" را در ترويج مدگرايي بي تاثير نمي داند و مي گويد: متاسفانه ظواهر برخي هنرپيشه هاي سينمايي، ورزشكاران، نوازندگان و خوانندگان مورد تقليد جوانان قرار مي گيرد و در مواردي كه نشانه هايي از فرهنگ غربي در ظاهر آنها وجود داشته باشد، عواقب خوشايندي در پي نخواهد داشت. با اين حال نمي توان چشم خود را بر روي حقايق اجتماعي بست، بلكه بايد هوشيارانه به دنبال راه چاره بود.
پرفسور فرجاد معتقد است: براي ساماندهي پوشش جوانان بايد كار فرهنگي كرد و نيازهاي جوانان را شناخت. البته در اين ميان مهم ترين اقدام مي تواند تشويق و هدايت جوانان و نوجوانان به شناخت علل بروز رفتارهاي خود است. اگر او بياموزد براي انتخاب هر پوشش يا آرايش، از خود چراهاي اين انتخاب را بپرسد، قطعاً درمقابل ناهنجاري ها انعطاف بيشتري از خود نشان مي دهد و بيشتر به سمت و سوي ارزش هاي اجتماعي و مثبت گام برمي دارد. در اين راستا، خانواده نقش مهم را برعهده دارد. خانواده بايد جوانان و نوجوانان را در دستيابي به هويت شخصي اش ياري كند و اجتماع نيز با ارائه الگوهاي شايسته، ايجاد بستر فرهنگي مناسب و مهم تر از همه با زناني مهربان و ملايم در تثبيت اين هويت شخصيتي بكوشد.
طرح ارشاد و امنيت اجتماعي
دكتر ابهري، متخصص علوم رفتاري و آسيب شناس اجتماعي، مي گويد: متاسفانه پس از گذشت 27 سال از پيروزي انقلاب، هنوز هم كارشناسان و متخصصان درمورد تعيين ظواهر موردقبول و استاندارد يك جامعه اسلامي به توافق نرسيده اند كه خود جاي بسي تاسف است.
وي مي افزايد: اگر ما الگوها و مدهاي موردنياز جوامع خود را ارائه ندهيم، آنها براساس نياز غريزي به دنبال آن مي روند و خود را مي يابند. درنتيجه ظواهر عجيب و غريب و پوشش هاي نامناسب و ناهنجار اجتماعي ايجاد مي شود.
با اين حال آنچه مبناي ارزيابي، از پديده هاي اطرافمان به ويژه پوشش عمومي را تشكيل مي دهد، همان فرهنگ و ارزش هاي اجتماعي است كه از اصلي ترين عناصر يك نظام اجتماعي به شمار مي روند.
چندي پيش (از ابتداي ارديبهشت ماه سال جاري) اتفاقي در تهران افتاد و بر اساس اعلام نيروي انتظامي طرحي بر مبناي مقابله با مفاسد اجتماعي و ايجاد امنيت اخلاقي عملياتي شد.
نيروي انتظامي در اين طرح، با جواناني كه پوشش آنها در قسمت هاي مختلف بدن با خط قرمزهاي اعلام شده از سوي كارشناسان اين نيرو منطبق نباشد، برخورد قانوني مي كند و آنان را توسط درجه داران اين نيرو به بازداشتگاه منتقل مي كند.
معيارهاي نيروي انتظامي شامل پوشيدن مانتوهاي كوتاه و شلوارهاي برمودا و روسري هاي شالي براي زنان و لباس هاي تنگ و آستين هاي كوتاه بالاي آرنج و شلوارهاي فاق كوتاه براي مردان اعلام شد.
زماني كه اين طرح از سوي نيروي انتظامي اجرا شد، واكنش هاي مختلفي از سوي مردم دربرداشت. گروهي از مردم از اجراي اين طرح استقبال كردند و گروهي ديگر نيز از دلايل انجام اين طرح مي پرسيدند و اين استدلال را مطرح مي كردند كه چنين اقداماتي، استرس زيادي را به جامعه منتقل مي كند.
سرهنگ سيدمحمد حسيني، رئيس پليس امنيت اخلاقي فرماندهي انتظامي تهران بزرگ درباره اهداف نيروي انتظامي از انجام اين طرح مي گويد: كنترل و كاهش روند رو به رشد مظاهر فساد، سالم سازي محيط اجتماع، احياي روحيه امر به معروف و نهي از منكر در جامعه و جلب مشاركت مؤسسات و نهادهاي مسئول در ترويج فرهنگ اسلامي از اهداف نيروي انتظامي در اجراي طرح امنيت اجتماعي است كه سازمان صداوسيما و قوه قضاييه، نيروي انتظامي را همراهي كردند.
گفتني است كه قبل از اجراي طرح امنيت اجتماعي، كميته اي در شوراي عالي فرهنگي تشكيل شد و طي 17 جلسه دستورالعملي تهيه و براي اجرا به تمامي دستگاه هاي مربوطه ابلاغ شد.
دكتر ابهري، آسيب شناس اجتماعي درباره اين طرح مي گويد: نيروي انتظامي بايد ضمن همراهي تمام دستگاه هاي قضايي و نهادهاي انتظامي و بهره گيري از نظرهاي كارشناسان و متخصصان اعم از روانشناسان، رفتارشناسان و جامعه شناسان، به دنبال رفتارهاي بادوام باشد، يعني بايد برنامه اي تدوين شود كه مساله ظواهر جوانان به صورت ريشه اي سامان بگيرد و براي اين حركت اولين قدم، تعيين حدود و استانداردهاي مذهبي و ملي است كه بايد با درنظر گرفتن نيازهاي جنسي، سني، فرهنگي، اجتماعي و جغرافيايي تعيين و اعلام شود، در غير اين صورت اعمال برخوردهاي مقطعي هيچ نتيجه اي را دربرنخواهد داشت.
البته نيروي انتظامي براي جلوگيري از تنش اجتماعي ميان قشر جوان چاره اي انديشيده و به گفته رئيس پليس امنيت اخلاقي فرماندهي انتظامي تهران بزرگ، در اين راه به روش هايي چون توجيه مستمر مجريان طرح، اطلاع رساني هاي متنوع، برگزاري كارگاه هاي آموزشي جهت مجريان طرح، افكارسنجي و تنظيم برنامه هاي مناسب با شرايط اجتماع و نيز بكارگيري كارشناسان اموراجتماعي و روانشناسان در طول اجراي اين طرح متوسل شده است.
نويسنده: رضوان قصابيان
مدگرايي: ريشهها و راهكارها
خبرگزاري فارس: مد و مدسازي پديدهاي است كه در دنياي امروز به نحو چشمگيري گسترش يافته است. اين فراگرد اجتماعي به شكلي بيسابقه در لايههاي اجتماعي جوامع نوين ريشه دوانيده است به طوري كه بسياري آن را اجتنابناپذير و يا حتي برخي به كاركردهاي مثبت آن براي زندگي اجتماعي تاكيد ورزيدهاند.
مد و مدسازي پديدهاي است كه در دنياي امروز به نحو چشمگيري گسترش يافته است. اين فراگرد اجتماعي به شكلي بيسابقه در لايههاي اجتماعي جوامع نوين ريشه دوانيده است به طوري كه بسياري آن را اجتنابناپذير و يا حتي برخي به كاركردهاي مثبت آن براي زندگي اجتماعي تاكيد ورزيدهاند. در اين راستا تئوريهاي متعددي در داخل و خارج كشور تدوين شده است كه براي تقويت بينش و نگرش نظام مند جهت فهم مد و مدگرايي روشنگر خواهند بود.
گئورك زيمل جامعه شناس آلماني، مد و مدسازي را فرآيندي ميداند كه بر اثر كشمكش ميان طبقات متضاد بر سر دستيابي به منابع بيشتر با تكيه بر فراگرد تمايز حاصل ميشود.(1) وي براي مدهاي اجتماعي كاركردهايي متنوعي برميشمرد. از جملهي اين كارويژه ها، گريز از مسؤوليت فردي از سوي افراد و تقويت امنيت و آرامش رواني ناشي از پذيرش مدهاست. در كنار همرنگي با جمع و پنهان شدن در گسترهي نيروي جبري آن، فرد با خلاقيتهايي كه در شكلدهي مدهاي جديد به كار ميگيرد، موجب گسترش فرديت و هويتبخشي به خود نيز ميگردد.(2)
فرامرز رفيعپور نيز همانند زيمل معتقد است كه مدسازي ريشه در نابرابريهاي اجتماعي دارد. از آن جا كه منابع اقتصادي و منزلتي محدود و پايان يافتني هستند، بنابراين افراد همواره به دنبال به حداكثر رساندن سود و اتخاذ رفتاري مناسب براي جذب اين منابع هستند. ثروتمنداني كه از دارايي و منابع مالي و اجتماعي بيشتري نسبت به ديگران برخوردارند، سعي دارند تا با طرح اشكال جديد لباس، خوراك، گفتمانهاي زباني، تفريحات، اوقات فراغت و مواردي نظير آن، خود را از ساير اقشار و طبقات اجتماعي متمايز سازند. بدين ترتيب با تفكيك و تمايزي كه بر اثر اتخاذ اين شيوه عيني رفتار رخ ميدهد، افراد طبقهي بالاي اجتماعي قدرت، منزلت و حتي شرايط كسب منابع بيشتري را براي خود بازتوليد ميكنند.
به عنوان مثال نوع پوشش خاصي كه حكايت از قيمت بسيار گران كفشهاي چرمي دارد يا بهرهمندي از لوازم لوكس خارجي، در معرفي فرد به عنوان شخصي مرفه و ثروتمند اثرگذار خواهد بود. از همين مجرا شرايط براي احترام بيشتر و بهرهمندي بهتر از مناسبات و روابط ميان فردي فراهم ميگردد. افراد طبقات پايينتر نيز به همين نحو و با انگيزه مشابه به شناسايي اشكال و صورتهاي پذيرفته شده در منش طبقات ثروتمند روي آورده و در همگونسازي خود با آنها و مرفّهنمايي ميكوشند. اين امر سبب ميگردد كه اين تمايز و تفكيك از ميان افراد رخت بربندد و بهرهمندي و برخورداري از منابع محدود براي افرادي كه از ديگر طبقات با مدهاي مسلط طبقات مرفه همرنگي نمودهاند را در پي داشته باشد. در اين گير و دار ثروتمندان نيز از پا ننشسته و به طرح اشكال جديدتر سبكها و صورتهاي زندگي روي آورده و سعي در تفكيك مجدد خود با اقشار فرودست دارند. اين صور جديدتر نيز اغلب به همان ترتيب پيش گفته توسط اقشار پايينتر بازسازي شده و خنثي ميگردند.(3)
بايد خاطر نشان كرد كه در اين فراگرد نظام سرمايهداري و اقتصاد مصرفي آن نيز بيتأثير نبوده و با دامن زدن بر اين تمايز بر رشد و گسترش اين پديده ميافزايد. در اين فرايند پس از شناسايي گونههاي جديد مدهاي مختلف، اجناس مشابه بدلي و تقلبي نيز وارد بازار ميشوند و افراد طبقات پايينتر را براي همرنگي با طبقات بالا مهيا مينمايند. بدين ترتيب مبناي مدسازي در نابرابري توزيع منابع عيني مطلوب دانسته شده است كه با دستكاري و دخل و تصرف بازار آزاد و سرمايهداري دائماً در حال شكلگيري و نابودي است. اين چرخه دائماً در حال بازتوليد است و تا زمانيكه اين نابرابريها وجود دارد مد و كشمكش بر سر كسب منابع مطلوب و در نهايت گسترش مد نيز تداوم خواهد داشت بنابراين مد و فرآيند تفكيك در جوامع دارندهي اقتصاد سرمايهداري امري ضروري و اجتنابناپذير است.
علاوه بر موارد مذكور، برخي ديگر از منتقدان نظام سرمايهداري بر چگونگي شكلگيري، بسط و توسعهي فرآيند مد و مدسازي تأكيد نمودهاند. از جمله مهمترين اين متفكرين، ماركوزه نظريه پرداز مكتب انتقادي است كه در خصوص نظام سرمايهداري و نقش سركوبگر آن در شناسايي و خلق نيازهاي كاذب در افراد، به گسترش ادبيات نظري «مصرف در زندگي روزمره» همت گماشت.
ابزاري شدن فرهنگ و تحريف آن در نظامهاي مدرن سرمايهداري همان چيزي است كه ماركوزه بر آن تاكيد دارد. وي برخلاف اسلاف خويش كه عمدتاً بر تعيّن ساختارهاي اقتصاد بر فضاي جامعه تأكيد مبالغه آميزي داشتهاند، بر نقش فرهنگ و مكانيزمهاي اثر گذاري آن در جامعه جديد تأكيد ميورزد. از همين رو وي در راستاي فهم ضعف نظام فرهنگي جامعه در ايجاد همبستگي اجتماعي به تحقيقات و مطالعات بيشائبهاي اهتمام ورزيد. بزعم ماركوزه نظام سرمايهداري با استفاده از شيوههاي نادرستي به دنبال ايجاد همبستگي اجتماعي و پيوند ميان افراد است. از اين حيث، نظام براي آنكه بقا و دوام كاركردي خويش را تضمين نمايد به تودهسازي و همانند نمودن افراد بر اساس خلق نيازهاي كاذب و طفره رفتن از ارضاي نيازهاي راستين و حقيقي آنان دست ميزند. نيازهاي حقيقي، نيازهايي هستند كه ارضاي آنها به رشد و شكوفايي استعدادهاي فردي منجر شده و موجب تقويت و تكامل استعدادهاي انساني و مسالمتجويانه در روابط با ديگر انسانها ميگردد. نيازهاي كاذب نيز شكل تحريف شده اين نيازها قلمداد ميشوند لذا نظامهاي موجود از مكانيزمهايي براي باز توليد چنين وضعيتهايي در جامعه بهره ميگيرند. بدين معني كه از رسانههاي جمعي، تبليغات فراگير و تودهاي با تكيه بر روش هاي تداعي معاني و حتي آموزش و تعليم افراد براي تحقق اهداف خويش سود ميجويند. بدينسان براي تحقق اهداف نظام افرادي شبيه بهم و هم سان پرورش مييابند. تنوع و تكثرزدايي به طور چشمگيري رونق مييابد و عرصههاي گوناگون اجتماعي به كارخانههاي آدمسازي تبديل ميشوند. انسانهايي كه كمتر به چرايي علت اعمال خود ميانديشند بلكه اغلب چگونگي انجام عمل براي دستيابي به هدف در نزد آنان اولويت دارد. استفاده از مدهاي لباس، اجناس لوكس و حتي افكار و عقايد مختلف از جمله مواردي هستند كه در اين ميان به نحو فزايندهاي بروز ميكنند.
ماركوزه اذعان ميكند كه در گذشته زمينههاي بيشتري براي خلق انسانهاي قوي و استوار فراهم بود افرادي كه براي خود تصميم گرفته و سبك زندگي مورد علاقه خود را اتخاذ ميكردند. آنها درون دارتر از انسانهاي ضعيف امروزين بودهاند. در مقابل انسانهاي امروز از توان لازم براي مقابله با جبرهاي اجتماعي و تحركات بيروني برخوردار نيستند و بسته به ميزان اثرگذاري و شدت عوامل اجتماعي، سبكها و شيوههاي زندگي بعضاً ضد و نقيضي را پيش ميگيرند. امروزه فرهنگ تودهاي، عوامگونه، مصرفگرا، غيرخلاق و منفعل در جامعه رشد مييابد و بدين ترتيب فرد مبدل به ابزاري براي برآوردن اهداف نظام ميشود.(4)
نمونه مشخص نيازهاي كاذب و راستين را ميتوان در مصرف و بهرهگيري از اجناس و كالاهاي لوكس خانگي مشاهده نمود آنجا كه افراد با وجود برخورداري از مواهب و وسايل رفع نيازهاي ضروري، به تلاش بسيار بيشتري براي بدست آوردن كالاها و خدمات مشابه مبادرت ميورزند. بدين سان پس از مدتي كوتاه، قبل از مصرف كالاي در دسترس، به فكر داشتن نوع بهتر آن برميآيند در حالي كه در مواردي تفاوتهاي اين اجناس ممكن است بسيار صوري و به لحاظ كاركردي بهم نزديك ميباشد. در اينجا سعي نظام در ايجاد امنيت كاذب به چشم ميخورد. حس عدم برخورداري از آزادي و انحصار در جبر و انفعال در برابر عناصر فرهنگي، امنيت و احساس آرامش را از افراد ميگيرد. اينكه نتوانيم براي خود تصميم بگيريم و زندگي خود را با انتخاب خود تعيين كنيم، موجب از بين رفتن آرامش رواني و احساسا سرخورگي است. لذا نظام سعي دارد تا با ايجاد محصولاتي مشابه در عرصههاي گوناگون يك زمينه واحد و مشابه را پايهريزي نمايد به طوري كه شالوده و بنيان اشياء از يك جوهر بوده، اما در ظاهر تفاوتهاي مشخصي ميان آنها وجود داشته باشد. به طور مثال اين افراد هستند كه با انتخاب خود از ميان لباسهاي مختلف حس آزادي و توانايي انتخاب يافته و بدين ترتيب آرامش دروغيني را در خود باز مييابند در حاليكه در تمام اين اوقات افراد از ميان گزينههاي مشابه انتخاب ميكنند. در واقع به لحاظ محتوايي انتخابي در كار نيست بلكه تفاوت تنها در صورتهاست.(5) بدينترتيب نظام سرمايهداري تأثير شگرفي در بازتوليد مد و سبكهاي زندگي جديد براي امنيتبخشي كاذب و مصرفي كردن جامعه دارد.
با تأكيد بر آموزههاي مندرج در تئوريهاي فوق ميتوان نتيجه گرفت تا زمانيكه عقل ابزاري و اقتصاد مصرفي سرمايهداري بر سر كار باشد گريز از مدهاي مختلف زودگذر و موقتي اجتنابناپذير مينمايد. افزون بر اين با فرض پذيرش ضرورت و گريزناپذيري مد و مدگرايي در جوامع جديدـ آنگونه كه جامعه امروز ايران نيز درگير آن است ـ گريزي براي رهايي از مدهاي متنوع بيگانه باقي نميماند مگر آنكه به دو نكته زير توجه نماييم: نخست آنكه به شناسايي ذائقه هاي موجود در اقشار مختلف جامعه دست بزنيم و دوم؛ از همان طريق كه نظام سرمايهداري به خلق نيازها و يا نيازسازي در افراد مبادرت ميورزد، شرايط را با اجراي برنامههاي اجتماعي و فرهنگي مرتبط با خلق نيازهاي جديد براي مصرف، آنگونه كه متناسب با برنامههاي اسلامي ـ ايراني باشد، مهيا سازيم.
به نظر ميرسد كه براي موفقيت اين طرح و تحقق اهداف آن، نيازمند شناسايي و انجام تحقيقات جديتري در عرصهي فرهنگ و زندگي روزمره ميباشيم. در غير اينصورت دستِكم نميتوان به پذيرش و درونيسازي طرح توسط خود افراد اميدوار بود و گريزي جز ضمانتهاي اجرايي و تعقيب و گريزهاي عملي با تكيه بر خشونت براي تحقق اين طرح باقي نميماند.
منابع:
1. Simmel, G. (1971), Georg Simmel on Individuality and Social Forms, ed. D. Levine (Chicago: University Press).
2. كرايب، يان، نظريه اجتماعي كلاسيك، ترجمهي شهناز مسمي پرست، نشر آگه، تهران: 1382، 287- 289.
3. رفيع پور، فرامرز، كند و كاوها و پنداشتهها، سهامي انتشار، تهران: چاپ يازدهم، 1380، صص175 ـ 178.
4. ماركوزه، هربرت، انسان تك ساحتي، ترجمهي محسن مؤيدي، انتشارات امير كبير، تهران: چاپ چهارم، 1378، صص227 - 248.
5. كرايب، يان، نظريه اجتماعي مدرن؛ از پارسونز تا هابرماس، ترجمه عباس مخبر، نشر آگاه، تهران، 1383، 275 ـ 280.
..................................................................
منبع:باشگاه انديشه
فرهنگ سازي؛قدم نخست در مبارزه با مدگرايي
گفت وگوبا زهرا رضاخاني پژوهشگر
نويسنده: يوسف ناصري
بخش اول گفت وگو با زهرا رضاخاني محقق و كارشناس ارشد تحقيقات آموزشي در شماره ديروز منتشر شد. در بخش نخست اين گفت وگو در مورد علت و چرايي نوع لباس ايرانيان و جوامع ديگر مورد بحث قرار گرفت. بخش دوم و پاياني آن در پي مي آيد:
فكر مي كنيد اگر توجه بشود، طراحان ايراني مي توانند مدل هاي لباس جديد مطابق با سليقه هاي امروزي به بازار عرضه كنند؟
فراوان مي شود در اين زمينه كار كرد. اگر به طراحان بها بدهيم و از آنها بخواهيم كه طرح هاي لباس را ارائه بدهند و مسابقه اي برگزار كنيم، آنها هم تشويق مي شوندو به نوعي توليد لباس هايي متناسب با فرهنگ جامعه ما رواج پيدا مي كند. با انتخاب طرح هاي برتر مي توانيم توليد را در گستره وسيعي عملي كنيم. البته من هم نمي گويم چند دهه در اين زمينه تحقيق كنيم ولي حداقل يك سال براي اين كار، وقت صرف كنيم. به نظر من يك سال كار فرهنگي كردن مدت زمان زيادي نيست.
الآن كشورهاي ديگر هر ساله مد جديد عرضه مي كنند ما مي توانيم ضمن رقابت با آنها سعي كنيم فرهنگ جامعه دچار افراط و تفريط نشود؟
براي اين كار بايد اقدامات وسيعي انجام دهيم و از اين طريق مي توانيم ضعف هاي گذشته را رفع كنيم و به اهداف مورد نظر برسيم. همه اين كارها به فرهنگ سازي نياز دارد.
الزامي كردن و سخت گيري در مورد نوع و نحوه پوشش دانش آموزان در محيط مدرسه مشكلاتي به وجود مي آورد و آنها ميلي به پوشيدن چنان لباس هايي در محيط هاي خارج از مدرسه ندارند. اين نوع دوگانگي را چگونه مي توان برطرف ساخت؟
در مجموع لباس واحد يا اونيفورم چيز بدي نيست ولي اين اونيفورم نبايد بسيار متفاوت از نوع پوششي باشد كه در خارج از مدرسه به چشم مي خورد. اگر اين تفاوت بسيار اساسي باشد، دانش آموزان از اجتماع دوري مي كنند. من خودم سابقه تدريس در مدارس را داشته ام. وقتي مي خواستيم دانش آموزان را به گردش علمي ببريم، آنها به چنين گردش هايي علاقه نشان نمي دهند. اكثر آنها مي گويند ما با اين مانتوها به گردش علمي نمي رويم. به نظر من اگر قرار است اونيفورمي در مدارس مورد استفاده قرار گيرد، نبايد با پوشش جامعه بسيار متفاوت باشد. تفاوت زياد نوع پوشش موجب منزوي شدن دانش آموزان مي شود و اعتماد به نفس آنها را براي ورود به اجتماع پايين مي آورد. اين حالت، تأثيرهاي منفي خود را بر جاي مي گذارد و يا وقتي معلم شان را در خارج از مدرسه مي بينند كه لباس متفاوتي پوشيده است به نوعي اين كار دورويي را رواج مي دهد. به خاطر همين الزام در نوع پوشش است كه دانش آموزاني لباس هاي ديگري را با خود به مدرسه مي آورند و در اواخر زمان حضور در مدرسه سعي مي كنند به هر ترتيب كه شده لباس خودشان را عوض كنند و اگر هم لباس بهتري با خود نياورده باشند سعي مي كنند از مسيرهايي به خانه شان برسند كه آشنايان و دوستان شان آنها را نبينند. براي همين ممكن است انواع خلاف ها صورت بگيرد. چون اين دانش آموزان؛ لباسي را كه مي پوشند، دوست ندارند. به اين موضوع هم اشاره كنم كه اگر افرادي مدل هاي خارجي لباس ها را مي پوشند به خاطر تعصب و علاقه آنها نسبت به آن لباس و مدل ها نيست. بلكه به خاطر اين است كه لباسي با طراحي و مدل داخلي كه مورد توجه و علاقه آنها هم قرار بگيرد وجود ندارد. طراحي هاي لباس داخلي كه الآن وجود دارد پسند افرادي نيست كه بخواهند آن را جايگزين لباس هاي خارجي كنند.
در حال حاضر هم لباس امروز مردم ما تركيبي از لباس روسي، انگليسي، آمريكايي، فرانسوي، عربي و هندي است. كمتر كسي پيدا مي شود كه از روي آگاهي و شناخت از ويژگي هاي جسماني خودش لباس پوشيده باشد. نشانه هاي تجددطلبي در پوشاك زنان و مردان از قبيل كوتاه شدن، تنگ شدن، كم شدن قطعات لباس الزاماً پسند قلبي افراد نيست. رنگ لباس بسياري از مدارس هم در بيشتر موارد، بدون در نظر گرفتن روانشناسي و هماهنگي بين رنگ ها انتخاب مي شود.
پوشاك يكي از مهم ترين جنبه هاي دينداري يك فرهنگ و شايد بارزترين آنها باشد و به همين دليل است كه تأثير و گستره اين جنبه از فرهنگ را در زمينه هاي متفاوتي مي توان مشاهده كرد. بنابراين هرگونه تغيير و تحول در لباس در گروه هاي سني خاص و يا در مجموعه هاي وسيع انساني نمادي از تغيير در سليقه ها و گرايش ها خواهد بود و اين باورها و تمايلات متحول را بازتاب مي دهد. به ويژه جوانان به دليل اينكه در كانون اين دگرديسي هاي فكري و در معرض طوفان فرهنگي بيگانه قرار دارند، بيشترين تأثيرات را از تغييرات مي پذيرند و به همين نسبت در مقابل فرهنگ وارد شده آسيب پذيرتر هستند.
در اينجا تأثير مدگرايي و نوع پوشش هم سن و سالان بسيار تأثيرگذار است؟
بله؛ اين دو عامل به شدت در انتخاب نوع لباس مؤثرند. در يك تحقيق مشخص شده كه نوع لباس پوشيدن دختران بيشتر تحت تأثير هم سن و سال شان قرار دارد و طرز لباس پوشيدن پسران عمدتاً متأثر از اعضاي خانواده شان مي باشد. انتخاب صورت ظاهري پوشش از نظم مقبوليت اجتماعي براي آنان اهميت فوق العاده اي دارد و گرايش به «مد» هم باعث مي شود كه ظاهراً احساس خوبي پيدا كنند. در پژوهش ديگري كه در هنگ كنگ با هدف بررسي تأثير تبليغات بر نحوه خريد پوشاك از سوي نوجوانان صورت گرفت نتايج نشان داد كه نظريات دوستان هنگام خريد پوشاك و نفوذ همسالان نقش مهمي در نحوه خريد اين قشر از جامعه دارد. البته مقوله مد هم بحث مفصلي مي طلبد. پديده مد به تصور عده اي بي بند و باري است. در حالي كه مد يعني آنچه كه از نظر آماري بيشترين فراواني را در جامعه داشته باشد و افراد خودشان راغب باشند كه آن را به كار گيرند. افراد جامعه در مقابل پديده مد كه از شگردهاي غربي ها است به چند گروه تقسيم بندي مي شوند:
۱- كساني كه مي خواهند مورد توجه قرار گرفته و هر كجا كه ظاهر مي شوند صحبت از آنان باشد. آنها در واقع اعتماد به نفس كمتري دارند و اضطراب از ويژگي هاي بارزشان است.
۲- عده اي پيروي از مد و پوشيدن لباس هاي ناهمگون را نوعي واكنش ستيزه جويانه نسبت به مسائل و موضوعاتي مي دانند كه در جامعه مي گذرد و براي آنكه ناخشنودي و نارضايتي خود را ابراز كنند به سمت مدهاي غربي مي روند. براي اين گروه پيروي از مد به عنوان وسيله اي جهت اعلام جنگ به بزرگ ترها و احتمالاً دهن كجي به اجتماع است.
۳- بعضي ها هم به علت نداشتن اعتماد به نفس كافي خود را باور ندارند و ناخودآگاه فكر مي كنند اگر از مد پيروي كنند شايستگي بيشتري خواهند داشت.
۴- گروهي هم معتقدند كه اساساً نفس مد از تنوع طلبي انسان ناشي مي شود.
بخشي از جوانان و نوجوانان كه وضع مالي مناسبي ندارند سعي مي كنند به هر طريق مانند ديگران از مدهاي رايج پيروزي كنند. اين گروه مايل هستند لباس هايي باشد كه هم نظر هم سن و سالان جلب بشود و هم جنبه هاي ديگر هم مورد توجه باشد. بنابراين بايد لباس هايي را تهيه كرد كه بخش شخصيتي جوانان و نوجوانان ناديده گرفته نشود و آنها ميان دوستان خود مشكلي پيدا كنند.
مردم مي خواهند آرامش داشته باشند. ممكن است يك دختر خانم، لباس شيكي و مطابق روز بپوشد و نزد دوستش محترم باشد ولي نزد خانواده اش اينگونه نخواهد بود. اين كار آزاردهنده است. الآن هم ماهواره رواج پيدا كرده و به طور مرتب در مورد مدهاي جديد تبليغ مي كنند ولي حقيقتاً خانواده ها مي خواهند راحت باشند.
ما هم مي توانيم از امكانات رسانه اي استفاده كنيم و اطلاعات لازم را به مردم انتقال دهيم. مطمئناً آنها به سمت خريد لباس گرايش پيدا مي كنند كه اصول روانشناسي را مورد ملاحظه قرار داده باشد. اگر مشخص بشود كه براساس اصول روانشناسي از چه رنگ هايي بهتر است استفاده شود اين كار را انجام خواهند داد. اگر بدانند رنگ قرمز چه تأثيري دارد و يا اگر بدانند رنگ بنفش يكي از بهترين كارها است از لباس هايي با اين رنگ استفاده خواهند كرد. اگر بدانند رنگ بنفش، هم شادي قرمز را دارد و هم آرامش رنگ آبي را دارد با ديد مثبتي نسبت به انتخاب رنگ بنفش اقدام مي كنند. اگر مردم چنين آگاهي هايي پيدا كنند منطقي تر تصميم مي گيرند. در همين قضيه شلوار كوتاه مي توانيم به اين صورت عمل كنيم كه بگوييم شلوار كوتاه با قد ايرانيان متناسب نيست و براي كساني كه قد بلندتري دارند مي توانيم از جنبه مذهبي و بعد حيا وارد شويم.
به اعتقاد شما اعمال روش هاي سختگيرانه الآن بازدهي لازم را نخواهد داشت.
به اعتقاد من بازدهي لازم را ندارد. چون حداقل گروه حمايت كننده شؤونات مطلوب بايد به چيزي در حد ۵۰ درصد برسد تا بعد از آن بتوان برنامه ها را پيش برد. يعني ما براي اينكه از وضع كنوني به حد ۵۰ درصد برسيم بايد فرهنگ سازي را در اولويت كارهاي خود قرار دهيم.
موافقان منع كردن استفاده از ماهواره از اين زاويه به قضايا نگاه مي كنند كه با اين منع تماشاي مدهاي جديد هم منتفي مي شود...
ما در سال هاي بعد از انقلاب هم شاهد بعضي سخت گيري ها در زمينه پوشش لباس بوده ايم و يا زنان شاغل در ادارات بايد از مانتوهاي قهوه اي، مشكي و سرمه اي استفاده مي كردند. اين كار نتيجه مثبتي دربرنداشت. به نظر من، آزموده را نبايد مجدداً آزمود. ما اگر ماهواره و اينترنت را محدود كنيم و مردم دنبال اين كار نباشند، كار بزرگي انجام نداده ايم. مهم اين است كه همه چيز مهيا باشد ولي تقواي افراد مانع آن شود كه دست به هر اقدامي نزنند. ما اگر كار فرهنگي بكنيم و با تحقيقات مفصل كاري كنيم كه خانم ها به مد، پوشاك ايراني و فرهنگ ايراني علاقه بيشتري نشان بدهند هنر كرده ايم. به نظر من اگر همه نهادهاي مسؤول تصميم گرفتند كه كار فرهنگي انجام دهند، وضعيت بسيار متفاوت خواهد شد. فرض كنيد كه نيروي انتظامي يكسري فراخوان مقاله براي بحث در مورد طراحي لباس بدهد و از سوي ديگر به طرح هاي برتر جايزه بدهند. آموزش و پرورش نيز بن لباس در اختيار فرهنگيان بگذارد تا فرضاً از لباس هاي طراحي داخلي استفاده كنند. مگر نه اين است كه گه گاه مرغ و تخم مرغ بين كارمندان و معلمان توزيع مي شود. چه مي شود اين كار را در مورد لباس هم انجام بدهند. ما اگر بتوانيم لباس هايي متناسب با فرهنگ و آيين خودمان توليد كنيم مردم نيز از آن استقبال خواهند كرد.
شما نسبت به اثرگذاري طرح و توليد لباس هاي داخلي جداً اعتقاد داريد.
بله؛ چون من معتقدم كار فرهنگي و فرهنگ سازي مؤثرتر از روش هاي ديگر است. ما الآن چند شبكه تلويزيوني داريم و در بسياري از اين برنامه ها، تعدادي خانم به عنوان مجري مشغول به كار هستند. اگر پوشش آنها در اين برنامه هاي تلويزيوني به كمك طراحان لباس ايراني انجام شده باشد تأثير شگرفي بر نحوه نگرش مردم ايجاد مي كند. مثلاً من خودم چندي پيش مي ديدم كه خانم اميرشاهي مجري برنامه تلويزيوني «به خانه برمي گرديم» مانتويي پوشيده بود كه جالب توجه بود و من خودم با ديدن مانتوي ايشان، اين نكته به نظرم رسيد دفعه بعد كه مي خواهم مانتوي مجلسي بگيرم، چيزي را خريداري كنم كه روي آن گلدوزي هايي شده باشد و از صنايع دستي ما در تهيه آن استفاده كرده باشند. وقتي كه از صنايع دستي در تهيه اين نوع لباس ها استفاده مي شود، هم سنت ها و فرهنگ ما حفظ مي شود و هم مصرف كننده از خريد خود راضي خواهد بود. معلمان هم مي توانند تأثير زيادي بر جوانان و نوجوانان بگذارند. اگر لباس هايي با طراحي داخلي توليد شده باشد و معلمان ما آن را بپوشند مسلماً در مدرسه و جاهاي ديگر تماشا مي كنند و تأثير مي پذيرند. هر معلمي كه به كلاس مي رود، قبل از هرچيز دانش آموزان سرتا پاي معلم را نگاه مي كنند تا ببينند او چه مانتويي پوشيده و از چه نوع مقنعه اي استفاده كرده است. پس معلمان ما مي توانند بهترين انتقال دهنده فرهنگ جديد و مد جديد داخلي باشند. با حمايت آموزش و پرورش هم اين كار عملي است و يا كارمندان زن ادارات مختلف و بانك ها هم مي توانند به ميزان زيادي تأثيرگذار باشند و البته مسأله زيبايي شناختي هم بايد مورد توجه قرار گيرد.
تا اين مدل هاي ايراني لباس طراحي و عرضه بشود به زمان زيادي نياز هست. از يك طرف فروشندگان پوشاك خارجي بر مبناي مدگرايي رايج در جامعه هست كه سود زيادي كسب مي كنند و تا مدل ايراني رايج پيدا كند، آنها روش فعلي خود را تغيير نمي دهند؟
به نظر فروشنده ها هم نسبت به فروش لباس هاي خارجي تعصبي ندارند ولي شايد بهتر باشد كه مغازه هايي نمايندگي فروش اين لباس هاي ايراني را به عهده بگيرند و با اقدامات تشويقي هم كه خواهد شد بازار فروش چنين لباس هايي رونق مي گيرد. در اين ميان بايد از توليدكنندگان پارچه كشور هم حمايت كافي به عمل آيد. براي موفقيت در اين كار حتي مي توان مانتوهايي را توليد و به صورت مجاني آنها را توزيع كرد تا زنان ما آنها را بپوشند و يا حتي پولي هم به برخي داد كه آنها را بپوشند و در واقع تبليغي هم مي شود. ما اگر مي خواهيم فرهنگ مان را محفوظ بداريم بايد هزينه هايي را متقبل شويم. براي افزايش احتمالي موفقيت در اين كار مي توان از روانشناسان و جامعه شناسان كشور استفاده كرد و ديدگاه هاي آنها را مورد توجه قرار داد. ما نبايد با برنامه هاي ضرب الاجلي و اجباري وضعيت پوشاك جامعه را تغيير بدهيم. كافي است يك سال كار فرهنگي انجام دهيم. من مطمئن هستم كه در اين كار موفق خواهيم بود. اين كار نتيجه مي دهد و ما نبايد اين قدر عجله داشته باشيم. تنها با طراحي لباس به سليقه ايراني و با در نظر گرفتن فرهنگ اسلامي و ايراني و تلفيق پارچه هاي سنتي با مد روز و ابتكارات روي رنگ و تركيب لباس ها است كه مي توان جايگزين مناسبي براي برخي لباس هاي بي هويت رايج معرفي نمود و نوعي فرهنگ بازگشت به گذشته و احياي رواج ملي گرايي را در ميان جوانان و نوجوانان رواج داد و پدر و مادرها هم بايد با روش هاي قانع كننده و مستدل به فرزندان خود بياموزند تا آنها از ياد نبرند كه ايراني هستند و بايد هويت خود را حفظ كنند.
● نويسنده: محمد رضا - اكبري
● منبع: خبرگزاری - شهر
بدحجابي يكي از مسايل و چالشهاي جدي در حوزه اخلاق اجتماعي محسوب ميشود. در اين مقاله كه به قلم استاد «محمدرضا اكبري» نگاشته شده و در اختيار خبرگزاري شهر قرار گرفته است، به ريشهيابي بدحجابي در جامعه و عوامل اخلاقي آن پرداختهايم.
برهنگي ديني اساس فرهنگ برهنگي است .
بدحجابي و جلوهگري زنان در برابر مردان بيگانه از عوامل فراواني برخوردار است كه ضمن بحث در مورد آنها به درمان هر يك اشاره ميكنيم.
1ـ كسب موقعيت
انسان موقعيتطلب است و همواره ميخواهد در ميان مردم از جايگاهي درخور توجه برخوردار باشد.
چنين جايگاهي به دو صورت حقيقي و كاذب محقق ميشود. موقعيت حقيقي در اثر تحصيل علم و فضايل اخلاقي به دست ميآيد، اما برخي زنان كه فاقد اين ارزشها هستند با نمايش زيباييها و جاذبههاي طبيعي و ساختگي زنانه خود سعي در جلب توجه ديگران ميكنند تا به كمبودهاي باطني خود پاسخ دهند. غافل از آنكه هرگز كسي نمايش زيباييهاي زنانه را دليل بر شخصيت و جايگاه ارزشي او نميگيرد. بيحجابي، زن را صاحب فضيلت نميكند بلكه از او عروسكي ميسازد كه با رشد و تعالي فاصلهها دارد ضمن اينكه موقعيتهاي حاصل از تحركات جنسي تنها نزد بيماردلاني به وجود ميآيد كه خود كمترين اعتباري ندارند.
زن اگر محروم از فضايل و ارزشهاي انساني باشد اگر سراسر وجود خود را به طلا و زينتها و لباسهاي فاخر تزيين كند ذرهاي بر ارزش حقيقي او افزوده نخواهد شد چه اينكه هزار من تزيين و زيبايي به يك جو تقوا نميارزد. تحصيل موقعيت جز از راه به دست آوردن زيباييهاي باطني و فضايل انساني و كمك پروردگار عالم ميسر نيست. ارزش زن بالاتر از آن است كه خود را چراگاه چشمهاي گرسنه نامحرمان سازد. او بايد به فاطمه و مريم بينديشد كه فرشته با آنها سخن ميگفت نه آنكه با حضور جاذبهدار و مهيج خود را مخاطب سخنان هرزگان سازد كه از حقيقت خود فرو افتاده است.
2ـ ضعف ايمان
بيحجابي فقر فرهنگ ديني است. فرامين الهي و ازجمله حجاب اسلامي از سوي خداي تعالي به بشر ابلاغ شده است و عمل به آنها جز در پرتوي ايمان به پروردگار عالم كه ريشه اصلي عمل است ميسر نخواهد بود. بنابراين كساني كه از اعتقاد به خداوند در شك و ترديد به سر ميبرند و قلب آنها از ايمان به خداوند و محاسبه روز جزا به مقام اطمينان نرسيده است در عمل به دستورات الهي تسامح ميورزند و تا زماني كه اين مشكل اعتقادي برطرف نشود بهبودي حاصل نميشود. چرا كه ايمان به خدا مادر ارزشها است.
3ـ دگرآزاري
ريشه خودنمايي و بدحجابي بسياري از زنان،عقده دگرآزاري است. برانگيختن تمايلات ديگري همراه با محروم كردن او يك بيماري دگرآزاري است. نظير اينكه شخصي غذايي را به انسان گرسنهاي ارايه دهد و تمايل او را به آن غذا برانگيزد و از آن محرومش كند. دگرآزاري جنسي نيز به اين است كه زني خود را بيارايد و در معرض ديد ديگران قرار دهد تا تمايلات او برانگيخته شود و بدون پاسخ بماند. اگرچه اين حركت، مردان جامعه را عقدهمند ميكند اما زنان بيمار از حركت خود لذت ميبرند. بايد به چنين زناني گفت آزار دادن مردان جز اينكه گناهي بر گناه خودنمايي آنها ميافزايد اثر ديگري ندارد، ضمن اينكه آزار ديگران با هيچ منطق و وجداني سازگار نيست. چه اينكه تبديل مردان و جوانان سالم جامعه به انسانهاي عقدهاي كه با شرافت يك زن سازگاري ندارد.
4ـ غربزدگي
تقليد از غرب يكي از مشكلات ديرينه تعدادي از زنان مسلمان بوده است كه بدون كمترين تفكر و تحليلي از زندگي زن غربي به او اظهار تمايل كردهاند. خميرمايه اصلي اين تقليد را جهل و هوس تشكيل ميدهد. ترسيم گوشهاي از آنچه بر زن غربي ميگذرد، ميتواند پرده تاريك جهل فريبخوردگان جوامع غربي را پاره كند تا به خود آيند.
غرب بعد از رنسانس و انقلاب صنعتي خود زندگي زن را به طور كلي متحول كرد و بيرحمانه او را از ارزشهاي خود تهي گردانيد و اسرار و زيباييهاي پشت پرده بدن او را در معرض نمايش افعيهاي شهوت قرار داد. اگر غرب به ارزش زن ميانديشيد هرگز او را برهنه نميكرد و از او عروسك نميساخت و براي همين است كه امروز زن غربي تنها و شكست خورده است.
غرب در برابر گرفتن حجاب زن چيزي به او نداده است بلكه به دنبال آن ارزشهاي ديگر او را ربوده است به گونهاي كه زن غربي فقيرترين زن عالم است و اين به خاطر سادگي و فريبخوردگي تاريخي عهد رنسانس است. اگر زن غربي همانند زن ايراني مقاومت ميكرد و با اتكا بر دين به مبارزه با افزونطلبيهاي مردان ميپرداخت به پيروزي ميرسيد اما تسليم شد و بزرگترين ضربههاي تاريخي را كه به واژگوني او منتهي شد دريافت كرد. ضربههايي كه بر زن غربي وارد شد كفاره سرپيچي او از حجاب و عفافي است كه خداوند در همه اديان براي زن واجب فرموده است.
دكتر ا.و.، است اد دانشگاه در آمريكا ميگويد: اساساً زن در آمريكا ارزش انساني و عاطفي ندارد و او را فقط به عنوان موجودي كه ميتواند مرد را ارضا كند و او را به تمتعي برساند ميشناسند و اگر از عهده اين وظيفه برنيايد به سرعت در جامعه مطرود ميشود. از اين رو است كه زن براي ايفاي اين نقش، با قدرت تمام به عواملي از قبيل لباس و آرايش به خودنمايي پرداخته تا بتواند توجه مردان را به سوي خود جلب كند. (1)
«خانم ژورمينن وايت» ميگويد: زنان هميشه سعي كردهاند كه توجه مردان را به خود جلب كنند و اين باعث شده است كه زنان امروز مثل موم يا خاك رسي در دست مردان باشند كه به هر شكلي بخواهند براي جوابگويي به نيازهاي خود آنها را مورد سوءاستفاده قرار دهند. متأسفانه زنان امروز سردرگم شده و چارهاي جز اين ندارند كه خود به دنبال شكارچيهاي خويش دويده و طعمه آنها شوند.»(2)
5ـ زيباييطلبي
برخي دختران و زنان ميل دارند به صورتي زيبا نزد ديگران حضور يابند و با توجه به اينكه حجاب ديني زيباييهاي آنها را پوشش ميدهد سعي در ناقص كردن حجاب خود دارند. به همين منظور بخشي از موهاي سر و گردن خود را به نمايش ميگذارند و سعي در پوشش لباسهاي زننده چند رنگ و يا بسيار شاد دارند و زوايد تزييني مختلفي را در پوشش خود مورد استفاده قرار ميدهند و يا از كفشهاي پاشنه بلند استفاده ميكنند تا نوع قرار گرفتن بدن و راه رفتن آنها تحريكآميز و زيباتر شود و طنين يكنواخت آن توجه ديگران را جلب كند و با وسواس خاصي گلوبند، دستبند، حلقه و النگوي خود را همواره به نمايش ميگذارند و به هر شيشه و آيينهاي كه در بين راه برخورد ميكنند قيافه خود را مشاهده ميكنند تا در صورت لزوم، زيبايي خود را حفظ كنند و غافلند كه سادگي زن، خود نوعي زيبايي ارزشي را به همراه دارد و پوشيدگي، زيبايي و ظرافت بدن او را در برابر آفتاب، سرما و آلودگيهاي جوي بهتر حفظ ميكند. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: صيانه المراه انعم الحالها و ادوم لجمالها (3)
پوشيدگي براي زن سودمندتر و زيبايي او را پايدارتر ميسازد.
آنها بايد بدانند كه به نظر روانشناسان زنان و دختراني كه در انتخاب لباس و رنگهاي متنوع در برابر مردان حساسيت ميورزند از نوعي بيماري برخوردارند و كوشش در خودنمايي و رفع نقايص ظاهري آنها به منظور جلب ديگران به طفلي شباهت دارد كه ميخواهد با گريه و فرياد توجه پدر و مادر را به خود جلب كند. اين در حالي است كه حجاب در جمال آنها نقش مؤثري دارد. ضمن اينكه متانت، بزرگواري، تمركز حواس حضور طبيعي آنها در جامعه را سلب نميكند و عمر گرانمايه آنها را از پوچي بهدور ميدارد.
6ـ ازدواج
عدهاي از دختران، خودنمايي و سپس ارتباط با نامحرم را پلي براي رسيدن به ازدواج ميپندارند. آنها گمان بردهاند كه اظهار زيباييهاي زنانه ميتواند جوانان را به آنها راغب كند به همين خاطر موهاي خود را به نمايش ميگذارند و با پوشيدن لباسهاي جاذبهدار در تحصيل شوهر حركت ميكنند. غافل از اينكه جوانان با همه خوشروييهايي كه با دختران دارند هرگز به ازدواج با آنها تن نخواهند داد. بيتقواترين مرد جامعه براي ازدواج خود به دنبال عفيفترين دختر ميرود. همه جوانان دوست دارند دختري را براي همسري خود گزينش كنند كه براي يك مرتبه طرح دوستي و خوشگذراني با جوان ديگري نداشته است و اسرار و زيباييهاي جسماني خود را تابلوي نامحرمان نكرده باشد. جوانان بيتقوا از دختران خودنما براي لذتهاي موقتي و تفريحات زودگذر خود استقبال ميكنند. اما هيچگاه آنها را به همسري شرعي و قانوني خود نميپذيرند و به تعبيري ديگر دختران خودنما در چشمها جا دارند و زنان پوشيده در دلها مأوا گرفتهاند.
بنابراين بدحجابي و حركتهاي خلاف عفت چشمانداز خوبي براي ازدواج ندارد و اگر ازدواجي به خاطر جاذبههاي جنسي صورت پذيرد از بنيان محكمي برخوردار نخواهد بود. راه ازدواج در رعايت تقوا و درخواست از خداوند و توسل به پيامبر(ص) و اهل بيت او است.
7ـ ضعف حيا
ضعف اين صفت از سستي اعتقاد به مبدأ و معاد سرچشمه ميگيرد و بيحجابي از مصاديق بارز بيحيايي است كه از ضعف ايمان ناشي ميشود.
امام صادق(ع) فرموده است: ايمان ندارد كسي كه حيا ندارد. (4)
پيامبر اكرم(ص) فرموده است: خدا حيا و پوشيدگي بندگانش را دوست دارد.(5)
پوشش و حيا تفكيك ناپذيرند و تا جلوهاي از حيا در زني وجود داشته باشد، پوشش او نيز با جديت مراعات ميشود. زنان با حيا كساني هستند كه با پوشش كامل خود از نمايش بدن، موهاي سر و زينتهاي خود شرم ميورزند. پاكي قلب زنان خودنما به سخن ستمكاري شبيه است كه لاف ترحم بلند كرده است. زناني كه اسرار زيباييهاي جسماني خود را به نمايش گذاردهاند، پرده بين خود و خدا را دريدهاند. كامياب كردن چشمهاي گرسنه نامحرمان كمترين ساز ش با پاكي و نجابت ندارد و عفيفبودن زن بدحجاب از القائات بياعتبار شيطان است. بدحجابي از آفات پاكدامني به شمار ميرود و اساساً زنان پاكدامني كه از موقعيت سالم روحي برخوردارند از گناهان جنسي پرهيز دارند و بيحجابي يك انحراف جنسي است.
اميرالمؤمنين(ع) فرموده است: كسي كه پاكدامني پيشه كند گناهانش كم و در نزد خدا منزلتي عظيم دارد.(6)
بيحيايي زنان و دختران جوان غالباً از دوستان بيحيا، فيلمهاي مبتذل، جهل به ارزش والاي عفت و حيا و فرهنگ اقوام و خانواده بهويژه روحيه مادر و پدر سرچشمه ميگيرد و بيشرمي بسياري از دختران از برهنگي آنها به هنگام حضور در جامعه در ساليان قبل از تكليف ناشي ميشود.
مسايل اخلاقي و تربيتي از ظرافتي خاص برخوردارند و از پايينترين سنين عمر كودك شكل ميگيرند. اين اشتباه بزرگ است كه به مسايل تربيتي مربوط به شرم و حياي دختران تا 9 سالگي توجه نشود آنگاه با رسيدن زمان تكليف از آنها خواسته شود تا يكباره در خود انقلاب كنند و مسير چند ساله خود را عوض كنند. امور تربيتي انقلاببردار نيست بلكه حقايقي هستند كه بايد به تدريج شكل گيرند. حجاب يك فرهنگ است كه از ساليان قبل از تكليف بايد مورد توجه و ممارست قرار گيرد.
در هر صورت از جمله ريشهها و مباني خودنمايي و بدحجابي زنان ضعف صفت ارزشمند حيا است. صفتي كه وجود آن به زن ارزشي بزرگ ميبخشد و فقدان آن او را از خاك پستتر ميسازد.
8ـ اظهار غناي مالي
ريشه خودنمايي برخي زنان تفاخر و خودنماييهاي مالي است. دوست دارند ديگران شاهد برخورداريهاي مالي آنها باشند و تفاوتي نخواهد بود كه بيننده زن باشد يا مرد. به همين منظور النگوهاي خود را به نمايش ميگذارند و حلقه يا گلوبند گرانقيمت خود را در معرض ديد ديگران قرار ميدهند و لباسهاي فاخر به تن ميكنند. آنها ارزش خود را به طلا و جواهرات ميدانند و اين به معناي آن است كه ارزش الهي و انساني خود را در حد طلاي دنيا پايين آوردهاند و برخي خود را در طلا خلاصه كردهاند.
شيطان همه را به يك راه منحرف نميسازد بلكه هر كسي را با توجه به برخورداريها و نوع هوسي كه دارد از راه خدا دور ميكند.
چنين زناني بايد انديشه كنند كه اينگونه فخر كردنهاي مالي همراه با جاذبههاي زنانه، تمايلات نامحرمان را برميانگيزد و چه بسا موجوديت مالي آنها را طعمه ديگران سازد. بينش چنين زناني بسيار سطحي و ظاهر بينانه است. اگر آگاه شوند كه انسان خليفه خداست و ميتواند ارزشي برتر از ملايك داشته باشد، روحيه و عملكرد آنها عوض ميشود و ديگر حاضر نخواهند بود براي يك لحظه خود و دارايي خويش را وسيله معصيت خود و غفلت مردان جامعه كنند.
9ـ ملامت ديگران
يكي از ريشههاي بدحجابي و خودنمايي دختران و زنان ملامت اعضاي خانواده، فاميل و دوستان است. چه بانواني كه به خاطر سلامت نفسي كه دارند، ميخواهند از حجاب ديني كامل برخوردار باشند اما راهزنان راه خدا به آنها شبيخون ميزنند و زبان به ملامت ميگشايند. گاهي ملامتها از سوي مردان فاميل صورت ميگيرد. ريشه اصلي ملامت اكثر اين افراد هواهاي نفساني آنهاست. زيرا با بيحجابي و خودنمايي زنان و دختران بهتر ميتوانند به لذتهاي نامشروع خود دست يابند.
يك بانوني دانشجو از تهران «خانم ح.ن» ميگويد:
«وقتي باحجاب شدم با مخالفتهاي شديدي در خانواده روبرو شدم و ميديدم كه مخالفت با حجاب، بيشتر از جانب آقايان مطرح ميشود تا بانوان و اين برايم سؤال بود كه چرا با وجودي كه اين مسأله به خانمها مربوط ميشود آقايان اظهارنظر ميكنند. آشنايي با مطالب كتاب «بهاي يك نگاه» مرا متوجه اين نكته كرد كه شايد بيشترين نفع بيحجابي را همين مدعيان آزادي زن ميبرند كه از اين راه به لذتهاي نفساني بيشتري دست مييابند.(7)
البته مردان و جوانان اقوام كه با حجاب ديني مخالفت ميكنند هيچگاه علت مخالفت خود را كه برخورداري از لذتهاي جنسي و مخالفت با احكام خداست به صراحت اعلام نميكنند و به سخنان ضعيف و بهانههاي واهي كه بيشتر به يك كلاف سردرگم شبيه است ميپردازند. جا دارد كه به آنها گفته شود كه ميدانيد با چه حقيقتي مخالفت ميكنيد؟ شما قبل از آنكه با من مخالفت كنيد با آيات قرآن كه حجاب را بيان كردهاند به مخالفت برخاستهايد و اگر خود عقيده نداريد به عقيده ديگران احترام گذاريد. هر كسي اين حق را دارد كه نوع پوشش خود را انتخاب كند و معلوم است كه اگر بين احكام خدا و نظر شما دوگانگي وجود داشته باشد حكم خدا را ترجيح خواهم داد. ضمن اينكه شما به ريشه مخالفت خود فكر كنيد شايد مثل من هدايت شويد. گاهي مخالفت از سوي پدر، شوهر يا برادر است. اگرچه هيچكس از مكر نفس و وسوسههاي شيطان در امان نيست اما غالب مخالفتهاي آنها ناشي از جهل به فلسفه، آثار، بركات و حقيقت اين حكم الهي است كه بايد با بيان مطالب مفيد و ذكر آيات خدا آنها را متقاعد كرد و اگر از اعتقاد و يا غيرت لازم برخوردار نيستند به آنها گفته شود مايلم چنين پوششي داشته باشم كه خداوند آن را واجب كرده است. چه اينكه آثار مثبت آن را احساس كردهام و از مخالفت با احكام خدا هراسناكم . من قبل از آنكه فرزند يا همسر و يا خواهر شما باشم، بنده خدا هستم و خداوند تكليف همه را روشن كرده است و بازگشت همه ما به سوي اوست. شما نيز به مخالفت خود بيانديشيد كمترين دليل منطقي بر آن نخواهيد يافت. شما چگونه حاضر ميشويد كه ناموس خود را ابزار تحريك نامحرمان سازيد. بيش از آنچه شما از من خودنمايي و غفلت بخواهيد، از شما غيرت، مردانگي، بزرگواري و آگاهي ميخواهم و اضافه شود چرا به جاي مخالفت، علت پوشيدگي مرا سؤال نميكنيد؟ همانگونه كه من علت منطقي مخالفت شما را خواستارم. اگر مخالفين از خانمهاي اقوام و يا دوستان باشند بايد علت مخالفت و ملامت آنها را جويا شد. اگر سخني داشتند به جواب منطقي آنها كه در مواضع متعدد اين كتاب هم به آن اشاره شده است بپردازيم و اگر سخني نداشتند از آنها بخواهيم از طرح سخنان و مخالفتهاي بيمورد پرهيز كنند و اضافه كنيم شما هم تسليم خدا باشيد و البته از خدا بترسيد و قيامت را باور كرده باشيد. حجاب شما از پوشيدگي من كمتر نخواهد بود. البته با انتخاب راه خدا برخي دوستان گذشته از انسان جدا خواهند شد و اين خود شروع نيل به ارزشهاي الهي و انس با دوستان باتقوا خواهد بود.
10ـ مدگرايي
مدگرايي روحيه خاصي است كه برخي زنان به آن مبتلا ميشوند. مدگرا سعي دارد همواره از تازههاي لباس و آرايش مطلع شود و با هر زحمت و قيمتي كه هست از آنها بهره گيرد. مدگرايي در جامعه نتيجه غلبه شهوت و تنوع طلبي افراطي است كه فراموشي دين و عقل را به همراه دارد. شهوت لباس، زنان و دختران مدگرا را به اسارت مدسازان درآورده است. مدسازان پشت پرده كه با تحقيقات وسيع و روانشناسي لازم به ارايه مدهاي جديد ميپردازند به گونهاي به طراحي مدلهاي كفش، لباس و قيافه زنان ميپردازند كه پوچي، اسارت، مصرف و تحريكآميزي آنها جهت اغفال جوانان و جو غفلت در جامعه مورد توجه و بلكه از اركان نوآوريهاي آنها باشد.
سخن با چنين زناني اين است كه غالب مدهاي ساخته غرب نظير لباسهاي تنگ با اصول اخلاقي و بهداشتي مغايرت دارند چه اينكه لباسهاي تنگ مانع جريان صحيح خون و تنفس پوستي ميشوند وانگهي اگر زندگي آدمي به ولگردي در خيابانها، بررسي مدها، تازههاي لباس و امثال آن بگذرد پس مسووليت انساني، آرمان الهي، سعادت اخروي و بسياري از حقايق و ارزشهاي الهي و خلاصه هدف آفرينش آدمي و جهان پس از مرگ چه خواهدشد؟ زنان غربي اين زندگي را طي كردند و نتيجه آن چيزي جز سقوط آنها نبود.
تن آدمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
11ـ عملكرد دستگاههاي ذيربط
عملكرد، سخنان و برخوردهاي مسوولان از بالاترين تأثيرات رواني و اجتماعي برخوردار است. اگرچه خانمهايي كه حجاب شرعي را مراعات نميكنند در قوانين حكومت اسلامي مجرم و داراي كيفر ميباشند اما تصويب صريح، جامع و متقن قوانين پوشش ديني كه از ضروريات دين اسلام به شمار ميرود ازجمله اموري است كه جاي خالي آن احساس ميشود و چه امري از تصويب ضروريات اسلام مهمتر كه بايد به آن پرداخته شود.
دستگاه اجرايي نيز فراز و نشيبهاي فراواني را در ارتباط با پوشش ديني طي كرده و سالهاي زيادي را با بيتفاوتي گذرانده است. اميد است شوراي انقلاب فرهنگي كه از جايگاهي استوار برخوردار شده است با انجام كارهاي تخصصي و تحقيقات واقعبينانه و برنامهريزيهاي منسجم و مداوم فرهنگي و اجرايي وظيفه مهم خود را ايفا كنند و دستگاه قضايي كشور نيز به وظايف خود در برابر كساني كه حاضر نيستند علم عصيان بر زمين گذارند عمل نمايند كه افت حجاب در دهه دوم و سوم بعد از انقلاب تأسفبار بوده است.
يكي از مسايلي كه بايد به آن پرداخته شود، پوشش مشخص جهانگردان خارجي است كه برخي از آنها به هدف بدآموزي با قيافههاي حساب شده و لباسهاي خاصي در كشور اسلامي ما حضور مييابند كه آثار منفي آنها بر كسي پوشيده نيست.
وظيفه مهم ديگر نظارت لازم بر مؤسسات توليدي است كه بسياري از آنها به مراكز مدسازي و دوخت لباسهاي مبتذل مبدل شدهاند. آنها آزادانه و به دور از هر نظارتي به دوخت مانتوها، كاپشنها و ديگر لباسهاي غيرشرعي مبادرت ميورزند و موقعيت لباس را به گونهاي كردهاند كه اگر كسي بخواهد مانتو يا شلوار ساده و درخور شأني خريداري كند موفق نخواهد شد. از اين رو برخي از بدحجابيهاي دختران و زنان ناشي از لباسهاي تحميلي مانتوسراهاي سودجويي است كه به فرهنگ بدحجابي و شهوتراني دامن ميزنند و نظارت جدي دستگاههاي ذيربط بر آنها به يكي از آرزوهاي كهنه جامعه اسلامي مبدل شده است. لباسهاي ديگر بهويژه بچهها و نوجوانان نيز از آثار و علايم غربي مصون نمانده است. لباس ازجمله اموري بوده است كه بيش از هر چيز ديگر مورد تاخت و تاز دشمنان اسلام و سرمايهداران سودجوي بد فرهنگ قرار گرفته است.
نظارت ضروري ديگر كنترل بازيگران فيلمهاي تلويزيوني و سينمايي است تا سيماي جمهوري اسلامي را وسيله ترويج مدهاي جديد خود نسازند كه ناگزير از تأثير منفي اخلاقي و اجتماعي آن خواهيم بود.
12ـ خانواده
خانوادههايي كه از تعاليم ديني فاصله ميگيرند به يك فرهنگ برزخي بين اسلام و خواستههاي نفساني خود ميرسند. بسياري از عقايد آنها رنگ مذهبي و ديني ندارد. اينان همان كساني هستند كه دين را لقلقه زبان ساخته و با كمترين سختي يا تضاد با تمايلاتشان بهراحتي از دين خدا چشمپوشي ميكنند.
يكي از مسايل مهم اجتماعي كه از ابعاد معنوي مبارزه با نفس برخوردار است پوشش ديني است كه در خانوادههاي شبه مذهبي از جايگاه مناسبي برخوردار نيست و فرزندان آنها نيز به فرهنگ تسامح به دين كه از رهاوردهاي تربيتي والدين است خو ميگيرند و در نتيجه زاد و ولد آنها نيز نسخههاي تكراري آنها خواهد بود. يعني آنها نيز فرهنگ بياعتنايي به احكام ديني را دنبال ميكنند. بخشي از بدحجابيهاي جامعه منسوب به اين خانوادهها و والدين شبه مذهبي است كه از غيرت ديني تهي ماندهاند. خوشا به حال دختري كه از مادري عفيف و پوشيده برخوردار است كه روحيه چنين مادري بهترين زمينه حجاب او خواهد بود.
13 ـ تقليد
يكي ديگر از ريشههاي خودنمايي و بيحجابي زنان، تقليد ناموجه از زنان و دختراني است كه بنا بر يكي از ريشههاي بيحجابي، تقواي جنسي را ترك كردهاند.
علل چنين تقليدي: جهل، ساده لوحي، همرنگي با دوستان، چشم و همچشمي و فريبخوردگي از سخنان خانمهاي بيتقوايي است كه در لباس دوست، همسايه، اقوام، همكلاسي و امثال آن به انحراف او همت ميگمارند.
سخن با چنين مقلدهايي اين است كه تقليد در معصيت بنابر هر يك از موارد ناموجهي كه ذكر شد از بدترين نوع تقليد است زيرا اصل تقليد از كساني كه واجد شرايط الگوي انسان نيستند بلكه از جهت فكري يا اخلاقي آفتمندند، خود يك عمل جاهلانه است كه تقليد از گناه آنها بر قبح و زشتي آن ميافزايد. زن بيحجاب گلي پرپر شده است و كمترين ارزش تقليدي ندارد.
خلق را تقليدشان بر باد داد
اي دو صد لعنت بر اين تقليد باد
- اين تقليد همان دنبالهروي كوركورانهاي است كه بدون كمترين تفكر، عاقبتانديشي، بررسي ماهيت عمل و آثار و تبعات و احكام شرعي آن مورد توجه قرار ميگيرد. انسان زماني سهمي از مودت انساني دارد كه بينديشد و براساس مصالح واقعبينانه و منافع همه جانبه خود تصميم بگيرد و تنها با تفكر، اعتماد به نفس، مصلحتانديشي، استقلال در عمل و ارزش قايل شدن بر خويش است كه ميتوان از اين بيماري رهايي يافت.
پی نوشت:
1ـ نگاه پاك زن و نگاه آلوده به او
2 ـ همان منبع
3ـ غررالحكم
4ـ اصول كافي، باب حيا
5ـ مستدرك الوسايل، ج 7، ص 463
6ـ غررالحكم
7ـ آيين بهزيستي، ج 3، ص 232
بحران هويت و انحرافات اجتماعي
حجت الاسلام والمسليمن حسن حاجي حسيني
چكيده:
صاحب نظران بر اين اعتقادند كه خودآگاهي فرد نسبت به هويت و حقيقت وجودي خود و نيزشناخت و پيروي فرد از انتظارات و قواعد پذيرفته شده اجتماعي، سلامت زندگي فردي واجتماعي افراد جامعه را تضمين نموده و از ميزان ارتكاب جرائم و انحرافات اجتماعي وبروز آسيبهاي اجتماعي مي كاهد. بدين لحاظ طرح مبحث بحران هويت با ابعاد مختلف آن، به عنوان يكي از عوامل كليدي در گسترش دامنه انحرافات اجتماعي، از جمله نيازهاي ضروري جامعه كنوني ميباشد بدين مناسبت اين نوشتار درصدد است با گذري اجمالي بر تعاريف و مفاهيم واژگان هويت و هويت اجتماعي، عناصر قوام بخش هويت رامورد تحليل قرار داده و سپس زمينهها و عوامل انحرافات اجتماعي و نيز علل مؤثر دربروز آسيب به هويت اجتماعي را بررسي كند تا بدين وسيله ضمن شناخت زمينههاي شكل گيري بحران هويت و نيز انحرافات اجتماعي، راهكارها و پيشنهادات مؤثر در پيشگيري ازچنين معضلي را ارائه كند.
واژگان كليدي:
هـويت، هـويت اجتمــاعي، انحــرافات اجتمـاعي، بحران هويت، آنومي، بيگانگي،شاخصههاي بحران هويت.
دامنه انحرافات اجتماعي، بسيار گسترده است و شكي نيست كه اين طيف وسيع، مي تواندبا خرده نظام هاي اجتماعي، شخصيتي، فرهنگي و مختصات بنيادين محيط اجتماعي كشورمرتبط باشد. به عبارت ديگر علل و عوامل انحرافات اجتماعي مي تواند در دو سطح فردي و اجتماعي تبيين شود كه اين نوشتار معطوف به بررسي تأثير بحران هويت به عنوان يكي از عوامل مؤثر در بروز انحرافات اجتماعي است. در آغاز ضروري است كه اين واژه ازنظر لغوي و اصطلاحي تعريف شود.
1)ـ مفهوم شناسي هويت
در فرهنگ لغت «معين» آمده است كه: «هويت» يعني آنچه كه باعث تشخص فرد ميشود. ازاين مفهوم پيداست كه هويت، حقيقت و چيستي و هستي را ميرساند. اصل اين كلمه، عربي است و از كلمه «هو» به معني او (ضمير غايب مفرد مذكر) اخذ شده است و از ضمير«هو»،لفظ مركب «هو، هو» ساخته شده است كه اسم مركب الف و لام دار ميباشد. معناي اين اسم «اتحاد بالذات»يا «انطباق بالذات» است. بنابراين هويت يك پديده، نشانگر هيئت وماهيت وجودي آن ذات است. به عبارت ديگر چيستي و حقيقت پديده مورد نظر، هويت آن رامي رساند و مي تواند به صورت فردي يا جمعي باشد.
واژه Identity به معناي «هويت» ريشه در زبان لاتين دارد و داراي دومعناي اصلي است:
معناي اول آن بيانگر مفهوم تشابه مطلق است و معناي دوم آن به مفهوم تمايز است كه با مرور زمان، سازگاري و تداوم را فرض ميگيرد. بنابراين مفهوم هويت (به معناي اصطلاحي آن) ميان اشيا و افراد دو نسبت محتمل را برقرار مي سازد: از يك طرف شباهت و از طرف ديگر تفاوت.
هويت، جنبهها، جلوهها و ابعاد متفاوت و متنوعي دارد، بعد فلسفي، بعد رواني،بعد فرهنگي و بعد اجتماعي از ابعاد هويت محسوب ميشوند.
با توجه به فضاي مقاله، بايد مفهوم «هويت اجتماعي» را معنا نمود. در آغاز بايديادآور شد كه به علت پيچيدگي و در هم تنيدگي پديدههاي اجتماعي، ارائه تعريفي روشن كه همه ابعاد هويت اجتماعي را بيان كند، بسيار مشكل است، اما در نهايت ميتوان مؤلفههايي را برشمرد كه نشان دهنده هويت جمعي باشند.
1-1) هويت اجتماعي
اين مفهوم به شيوههايي اشاره دارد كه به واسطه آنها، افراد و گروهها در روابط اجتمــاعي خود از افراد و گروههاي ديگر متمايز ميشوند. همچنين به برقراري ومتمايز ساختن نظام مند نسبتهاي شباهت و تفاوت ميان افراد، ميان گروهها و ميان افراد و گروهها اشاره مينمايد.
هويت اجتماعي درك ما از اين مطلب است كه چه كسي هستيم و ديگران كيستند و از آنطرف، ديگران از خودشان و افراد ديگر (از جمله خود ما) چه دركي دارند؟
در اين تعريف، دو نكته قابل طرح است: اول آنكه نقش «شناسايي» در فرآيند هويت يابي بسيار مهم است؛ به اين معنا كه چگونه و از چه منظري دو شخص به تشخيص و تعيين هويت ديگران ميپردازند. دوم آنكه هويت اجتماعي يك امر ثابت و لايت غير براي افراد نيست،به عبارت ديگر مانند يك معنا براي يك لفظ، ذاتي افراد نيست، بلكه محصول توافق ياعدم توافق جمعي است و هميشه قابل نقد و ارزيابي است.
هويت داراي ابعاد و جنبههاي متفاوتي است، مهمترين بعد هويت، بعد اجتماعي ياجامعهاي آن است كه بر ساير ابعاد هويت حاكميت و تأثير دارد. در واقع هويت به هرشكلي كه تجلي كند، آن جلوه، مستقيماً يا غير مستقيم، اجتماعي خواهد بود. براي دركاين مفهوم بايد به اين نكته مهم توجه داشت كه هويت اجتماعي در گروه شكل ميگيرد.بدين ترتيب، اولاً: جامعه از روابط افراد و در درون گروههاي مختلف (خانوادگي،شغلي، ديني …) تشكيل شده است. ثانياً: فرد بايد به يك خودآگاهي نسبت به نقش وپايگاه و اهميت خود در ميان گروه و نيز به يك آگاهي نسبت به ساير گروهها دستيابد تا هويت جمعي او شكل گيرد. بنابراين عنصر خود آگاهي در بعد اجتماعي هويت، نقش مهمي دارد. البته عوامل مختلفي در تشكيل هويت جمعي مؤثر هستند كه برخي از آنهاعبارتند از: خانواده؛ زبان؛ دين؛ زادگاه؛ شغل؛ سن؛ جمعيت؛ ايدئولوژي؛ مليت(قوميت)؛ تاريخ گذشته؛ خودآگاهي و خوديابي.
با عنايت به اين عناصر، ميتوان هويت گروهي را چنين تعريف كرد: «هويت، مجموعه اياز خصوصيات و مشخصات اجتماعي، فرهنگي، رواني، فلسفي، زيستي و تاريخي همسان است كه بر يگانگي يا همانندي اعضاي آن دلالت مي كند و آن را در يك ظرف زماني و مكاني معين، به طـور مشخص و قـابـل قبـول و آگاهـانه، از ساير گروهها و افراد متعلق به آنها متمايز ميسازد.» بنابراين هويت جمعي خاستگاه جامع وي دارد و از عناصر متفاوتي قوام مييابد و عنصر خودآگاهي افراد در اين مفهوم بسيار مهم است.
2-1) هويت فردي
به اعتقاد بعضي از جامعه شناسان ـ نظير گيدنزـ هويت فردي و هويت اجتماعي، از نظركيفي و نوعي متفاوتند. به اين معنا كه هويت فردي، ناظر به افراد و هويت جمعي معطوف به جامعه است. به اعتقاد «فريدمن»، دو نوع نظام وجود دارد: يكي هويت اجتماعي ـفرهنگي و ديگري هويت فردي ـ شخصي.
هويت اجتماعي نسبت به هويت شخصي، واقعي تر بوده و داراي استحكام و دوام بيشترياست، همان طور هويت اجتماعي به هويت فردي تعيّن ميبخشد. بارزترين فرق ميان هويت فردي و جمعي در اين است كه هويت فردي بر تفاوت و هويت جمعي بر شباهت تأكيد دارد.بهر حال تمايز ميان هويت فردي و جمعي بر اساس عقل متعارف (عقل سليم) روشن است.انسانها آنچه را كه از جامعه مي گيرند در درون پردازش كرده و دروني مي كنند،آنگاه آن را ميپذيرند و همين مسئله، هويت فردي آنها را تشكيل ميدهد.
2) ـ بحران هويت
بحران به معني تنش و تضاد يا خروج از حالت تعادل و انحراف از حقيقت است. به عبارت دقيق تر «بحران را ميتوان موقعيت يا ظرف خاصي دانست كه بر اثر آن گروه قومي موردنظر ] زنان، مردان…[ به سبب شرايط خاص تاريخي و يا شرايط نوظهور، از شناخت دقيق حقيقت وجودي و حقوق خويش و نيز شناساندن آنها به ديگران باز ماندهاند، به شكلي كه نه تنهـا اين گروه در اين رهگذر، بين وهم و واقعيت معلق است، بلكه ديگران نيزاز شناختن درست آن، عاجز ميباشند.»
افراد در وضعيت بحران هويت اجتماعي، نقش خود را در گروه نميدانند و در سطح كلانتر، جامعه كاركرد خود را از دست ميدهد، جامعه دچار سردرگمي و آنومي مي گردد،نهادهاي اجتماعي از حالت تعادل خارج ميشوند و منزلت اجتماعي افراد لطمه ميبينند.در مقابل، بحران هويت فردي به معني عدم توانايي فرد، در قبول نقشي است كه جامعه ازاو انتظار دارد.
1-2) شاخصههاي بحران هويت
چگونه ميتوان بحران هويت را تشخيص داد؟ علائم و نشانههاي آن چيست؟
مطابق مهندسي و برنامه ريزي اجتماعي، علائم و شاخصههاي آسيب شناختي نشانگر حالتمرضي جامعه است. زيرا جامعه همانند جسم انسان دچار آفتهايي ميشود، همان طور كهدر زمان بيماري جسم، بر اساس علائم باليني ميتوان نوع بيماري، علل و درمان آن راتشخيص داد؛ همان طور بيماري هاي اجتماعي نيز داراي علائمي هستند كه به كمك آنها،ميتوان بيماري را تشخيص داد و معالجه كرد.
1-1-2) بيگانگي
«بيگانگي» در اصطلاح رايج علوم اجتماعي، به معني گسستگي يا جدايي ميان افراد با كل شخصيت ميباشد و از جنبههاي مهم جهان تجربه است. بيگانگي داراي حالتهاي متفاوتي از جمله جدايي انسان از جهان عيني نظير محيط كار و جدايي خود با خود يا«از خود بيگانگي» است. از اين مفهوم، حالت عيني جدايي و انحطاط اجتماعي اراده ميشود.
به اين ترتيب درمييابيم كه بيگانگي، داراي طيفها و انواع مختلفي است و «از خودبيگانگي» به عنوان يكي از مهم ترين آنها، معرف و نشان دهندة بحران هويت است، دراين وضعيت انسانها نه تنها نسبت به يكديگر احساس جدايي و بيگانگي و تغايرمي كنند، بلكه با خود نيز سر ستيز دارند، در واقع هستي و حقيقت خود را گم مي كنند،در اين صورت شخصيت حقيقي انسان لطمه ميبيند.
2-1-2) تنشها و آشوبهاي اجتماعي
كجرويهاي گوناگون اجتماعي مانند شورشهاي دسته جمعي، ناهمنوايي هاي اجتماعي،درگيريهاي خياباني، آزارهاي جنسي و … علائمي از «بي هويتي اجتماعي» يا بحران هويت هستنـد. وقتي عـده اي كه به لحـاظ شخصيت از هم گسيختـه هستند و جامعه آنها را به عنوان يك انسان متعادل و بهنجار نمينگرد، در كنار هم جمع ميشوند و يك گروه ياانبوهه را تشكيل ميدهند؛ اين وضعيت، زمينه ساز انواع انحرافات اجتماعي خواهد شد.به عنوان مثال جواناني كه داراي كار و شغل مناسبي نيستند، در كنار هم جمع ميشوندو اين حالت آشفتگي، زمينه ساز و پيش زمينه انواع انحرافات و آسيبهاي اجتماعي خواهد بود.
3-1-2) مدگرايي
شايد بتوان مدگرايي را بارزترين شاخصة بحران هويت تلقي كرد. در علوم اجتماعي مد راچنين تعريف ميكنند: «مد را ميتوان به صورت شكلها يا الگوهاي غير منطقي وناپايدار رفتار تعريف كرد كه به طور مكرر در جوامعي به وجود ميآيد كه داراي نمادهاي پايگاه ثابت نبوده و اعضاي آن با استفاده از تقليدهاي انتخابي جهت دار درجستجوي بازشناسي پايگاه و ابزار وجودي ميباشند. «برنارد» معتقد است كه مدها مانندهوسهاي اجتماعي بي ثبات و غير منطقي اند. بسياري از دانشمندان علوم اجتماعي براين اعتقادند كه مد داراي يك خصوصيات دوري است كه به صورت يك نيروي فرهنگي خارج ازكنترل گروههاي ذي نفع و تقريباً به طور مستقيم عمل ميكند. نكته قابل توجه ديگرآنكه، مد نمايانگر يك حركت اجتماعي نمايشي است.» مدگرايي نشان دهنده تزلزل و بحران هويت اجتماعي افراد جامعه است. در اين وضعيت جامعه دچار انحراف شده است و افرادسعي مي كنند خود را به يك نوع مدل و گرايش نسبت دهند تا بدين وسيله هوسهاي خودرا ارضا كنند. مدلهاي روزمره اي كه خود را در لباس، نوع رفت و آمد، حرف زدن ومهماني دادن يا به عبارت ديگر سبك زندگي نشان ميدهد، معيار و شاخص بحران هويت جمعي است.
4-1-2) وازدگي در مقابل فرهنگ بيگانه
چگونه ميشود كه يك فرهنگ در مقابل فرهنگ ديگر رنگ ببازد؟ بستر اين تغييرات چگونه فراهم ميشود؟ در ابتدا بايد بين دو مقوله داد و ستد فرهنگي از يك سو و تهاجم فرهنگي از سوي ديگر تفاوت قائل شد. داد و ستد فرهنگي، امري مفيد، بلكه لازم وضروري ميباشد و تجربه جهان خارجي حاكي از اين است كه يكي از عوامل بالندگي وپويايي فرهنگ ها همين تعامل متقابل فرهنگي است. در دنياي كنوني، فرهنگي كه قادرنباشد عناصر فرهنگي مفيد را جذب و عناصر غير مفيد را دفع كند، همانند يك ارگانيزمزنده، بعد از مدتي فرسوده ميشود و از بين خواهد رفت، اما در مقابل، نوعي ديگر ازتعامل وجود دارد كه در آن، فرهنگ مهاجم، فرهنگ مقابل را تخريب مي كند، ارزشها وهنجارهاي آن را ناديده ميانگارد و با غلبه و تهاجم، درصدد جايگـزيني ارزشها وعنـاصر مـورد نظـر خويش است. در حالت اول، افراد جامعه ارزشها را با علم و درايت ميپذيرند. در نتيجـه ارزشها در كليت هـويت فرهنگي ـ اجتماعي جاي داده ميشود وهمانند يك عنصر خودي با آن معامله ميگردد، اين فرآيند در صورت احساس نياز به عنصري خاص انجام ميپذيرد. اما در وضعيت تهاجمي، هنجار فرستان لزوماً درصددجايگزين ساختن هنجار مورد نظر خودشان هستند و اصولاً با شگردها و ابزارهاي مختلف،قدرت تفكر و انتخاب و گزينش را از طرف مقابل سلب ميكنند. حال سوال اساسي اين است كه چگونه يك جامعه در اين وضعيت قرار مي گيرد؟
اگر احساس پوچي و بي هويتي به يك احساس همگاني و فراگير تبديل شود و افراد دچاربحران هويت شوند، وضعيت تهاجمي شكل خواهد گرفت. به اين معني كه بي هويتي اجتماعي،زمينه ساز ورود فرهنگ بيگانه، به شكل تخريبي است.
بعضي از جامعه شناسان مانند «اسپنسر» جامعه را همانند يك ارگانيزم ميانگارند كه وقتي دچار حالت مرضي ميشود، قدرت دفاعي خود را از دست ميدهد و در مقابل حملات بيماريها قدرت مقابله و دفاع ندارد و با ورود كوچكترين عامل مخرب، سلامت خود رااز دست خواهد داد. احساس بيگانگي نسبت به فرهنگ خودي و بي هويتي اجتماعي، زمينه ساز پذيرش تهاجم فرهنگي است. بنابراين جامعه اي كه دچار تهاجم فرهنگي است، وتغييرات اجتماعي در آن سريع صورت ميگيرد و ارزش در آن جامعه ناپايدار است وهنجارشكني در آن مرسوم ميباشد نشان دهندة بحران هويت است.
3)ـ عوامل و زمينههاي اجتماعي بحران زا
برخي از زمينههاي اجتماعي و عوامل زمينه ساز هويت اجتماعي خانواده، رسانههاي جمعي، ساختاري اجتماعي و … است كه در صورت ضعف كاركرد اين عناصر و يا در شرايط كاركرد منفي آنها، بحران هويت ايجاد ميشود.
1-3) خانواده
اولين عامل و مهمترين ابزار جامعه پذيري افراد يك جامعه، «خانواده» ميباشد، زيرااجتماعي شدن افراد از خانواده شروع ميشود. نوزاد انساني در خانواده رشد و نمامي كند، رفتارهاي اجتماعي، هنجارها و ارزشها را ميآموزد و ياد ميگيرد كه چگونهبا ديگران تعامل داشته باشد. بنابراين هويت انساني در خانواده شكل ميگيرد. حالاگر خانواده اي دچار اختلال و نابساماني باشد و كاركرد و نقش اصلي خود يعني تربيتو پرورش را از دست بدهد، فرآيند جامعه پذيري به خوبي انجام نميشود، در اين وضعيت فردي كه وارد عـرصههاي مختلف اجتماعي شده است، دچار بحران هويت ميشود ونميتواند خود را با ارزشهاي پذيرفته شده جامعه همنوا كند و نقش خود را به خوبيايفا كند.
2-3) رسانههاي جمعي
يكي از خاستگاههايي كه هنجارها و ارزشها از آنجا نشر و اشاعه پيدا ميكنند،رسانههاي جمعي مانند راديو، تلويزيون و مطبوعات هستند. ساده ترين مدل پيام رسانياز يك طيف سه درجه اي تشكيل شده است: يك طرف، فرستنده پيام، طرف مقابل گيرنده پيام و در حد وسط آن پيام يا متن قرار دارد. نكته اصلي اينجاست كه پيام، لزوماً آن چيزينيست كه مورد نياز گيرندة پيام است، بلكه فرستنده پيام، نوع پيام را انتخاب مي كندو طبيعتاً فرستنده، بر اساس خواستهها، علائق و سياستهاي كلان آن فرهنگ، پيامرا ارسال خواهد كرد، گاهي فرستنده، براي گيرنده پيام، نياز سازي مي كند و نيازهاي جديدي را براي او تعريف ميكند. با دقت در اين فرآيند به خوبي ميتوان به نقش منفي رسانهها در ايجاد بحران هويت پي برد. به عنوان نمونه ايجاد بحران هويت قومي كه يكي از انواع بحران هويت ميباشد، ميتواند توسط رسانههاي گروهي انجام پذيرد.
3-3) ساختارهاي كلان
ساختارهاي اجتماعي به گونه اي در شخصيت انساني تأثير ميگذارد كه فرد احساس ميكند، در يك چارچوب جبرگونة اجتماعي عمل ميكند و همواره تحت نظر ديگران است،لذا سعي ميكند رفتار فردي و جمعي خود را به گونهاي تنظيم كند كه حداكثر رضايت ديگران را جلب نمايد. با اين توصيف ساختارهاي كلان اجتماعي چگونه مي تواند دربحران هويت اجتماعي مؤثر باشد؟ اگر بخواهيم اين سؤال را با توجه به شرايط جامعه كنوني ايران پاسخ گوييم، به ناچار بايد نظري اجمالي و بسيار كوتاه به تاريخ معاصرايران داشته باشيم:
ورود مظاهر فرهنگ غربي (عمدتاً فرهنگ مادي ) در زمان صفويه به تدريج آغاز شد و درزمان قاجاريه خصوصاً اواخر اين سلسله، به نقطه اوج خود رسيد، به حدي كه اين بارتنها اشياء و عناصر مادي فرهنگ غرب نفوذ نميكرد، بلكه انواع مكاتب فكري كه در غربرشد يافته بود و ساختار جامعه غربي را از نو پايه ريزي كرده بود، به فرهنگ ايراننفوذ نمود و ساختار اجتماعي كشـور را درهم ريخت و هـويت اجتمـاعي جامعـه را به چالش كشيد، از اين مرحله به بعد، بحرانهاي هويت جمعي شكل گرفت. اين فرآيند باحكومت رضاخان تكميل شد، به گونه اي كه ساختار جامعه ايراني با تغييرات و تحولات شديدي مواجه شد. اين تغييرات اجتماعي اغلب نهادها و ساختارهاي مسلط جامعه آن روزايران را تحت الشعاع قرار داد: ساختار اقتصادي كه بر پايه كشاورزي و دامداري قرارداشت و عمده محصولات مورد نياز در داخل كشور را توليد مي كرد با هجمه ورودتكنولوژي و كالاها صنعت غرب به سمت اقتصاد بيمارگونه صنعتي سوق داده شد، ساختارخانواده از خانواده سنتي به خانواده مدرن تبديل شد و ساختار فرهنگي تحت تأثيربيشتري قرار گرفت و همان طور ساير ساختارهاي خرد اجتماعي در كليت ساختار جديد هضم شدند. اين تغييرات گرچه به يكباره انجام نگرفت، ولي نتيجه اين فرآيند، جز ايجادبحران هويت در جامعه اي با سابقه ديرينه فرهنگي نبود. در مجموع شايد بتوان بحرانايجاد شده را تحت عنوان «بحران ايدئولوژي» معرفي كرد. در واقع چالش سنت و مدرنيته يكي از عوامل ايجاد بحران هويت اجتماعي است كه از تغييرات ساختارهاي كلان جامعه متأثر ميباشد.
انديشمندان غربي مانند «رنه گنون» به اين موج بحران زا كه توسط دنياي متجدد و تمدن غرب ايجاد شده است، اشاره كرده اند. او در صفحاتي از كتابش به علل و زمينههايبحران ميپردازد، البته بيشترين بحراني را كه وي آن را تبيين مي كند، بحران معرفتي است.
بنابراين به طور خلاصه در فرآيند توسعه و دگرگوني جوامع، باورها، اعتقادات و رفتارانسان نيز دستخوش استحاله و تغيير ميشود و اين تغيير و دگرگوني با مظاهري همچون خانواده مدرن، دولت و جامعه مدرن، در كليت اجتماع بحران ايجاد ميكند و اين بحران،قبل از همه، هويت جمعي را مورد آسيب قرار ميدهد.
4) ـ راههاي پيشگيري از بحران هويت اجتماعي
به نظر ميرسد با توجه به اصول و مباني ديني و ارزشهاي معنوي بتوان بسياري ازبحرانهاي اجتماعي از بروز بحران هويت پيشگيري نمود. اين مطلب تنها در حد يك شعارو آرزو و آرمان دست نيافتني نيست. اگر امروز شاهد ناهنجاريهاي اجتماعي در جامعه ميباشيم كه به بحران تبديل شده است، بدين علت است كه ساختارهاي اجتماعي چندان بر مبناي اصول ديني استوار نشده است. اگر بخشي از جامعه بر اساس رويكرد ديني و بخشهاي ديگر عقب تر از آن حركت كنند، زمينه بحران هويت اجتماعي فراهم خواهد شد.
به عقيده نگارنده، مشكل اصلي جامعه ما اين است كه هنوز ارزشها و هنجارهاي دينيبه خوبي تعريف نشده و معرفت ديني جامعه در حد لازم و كافي نيست، بنابراين مشكل اصلي ما در نوع نگرش و رويكرد افراد جامعه، به ويژه مهندسين اجتماعي و مسئولين نهادهاي فرهنگي ـ اجتماعي نسبت به موضوع دين است. در مقابل وقتي به مباني دينيمراجعه ميكنيم، درمييابيم كه عناصر ديني و آموزههاي آن از پتانسيل قويي برايايجاد يك جامعه سالم و داراي هويت والا و بالا، برخوردار است. بنابراين اولين قدم پيشگيري از بحرانها و آسيبهاي اجتماعي جهت دهي و ساماندهي امور اجتماعي براساس ارزشها و هنجارهاي ديني است كه البته اين كار، كاري سخت و زمان بر است.
1-4) نقش دين و آموزههاي ديني
دين چگونه و با چه سازوكاري ميتواند در تثبيت شخصيت و رفع بحران هويت مؤثر باشد؟به عبارت ديگر كاركرد دين چيست و چگونه ميتواند بحران زدايي كند؟
در اينجا به طور اختصار بعضي از سازوكارهاي ديني را جهت رفع بحران هويت اجتماعي يادآورميشويم:
اولين و مهمترين كاركرد دين «معني بخشي» به زندگي است. دين زندگي را معنادار و هدفدار ميكند، به شكلي كه انسان بدون اينكه زندگي را به عنوان يك هدف اصلي بنگرد، درعين حال از زندگي لذت برده و آن را وسيله تقرب به سعادت قرار ميدهد. دين، انسانرا از سردرگمي و رنج كه همواره گريبانگير انسانهاست، نجات ميدهد.
دين انسان را به سرچشمه حيات نزديك مي كند و با آموزههاي حيات بخش خود، شخصيت حقيقي انسان را معرفي مي كند. بر اساس آموزههاي ديني، انسان در صورتي كه راه هدايت را بپيمايد، لايق مقام خليفة اللهي در روي زمين ميباشد و اين امر اختصاص به جنس خاص و فرد خاصي ندارد، بلكه به تلاش و كوشش انسان وابسته است «و ان ليس للانسان الا ما سعي» (براي انسان چيزي جز سعي و تلاش خودش باقي نخواهد ماند).
2-4) تأكيد بر تشكيل خانواده
به اعتراف بعضي از انديشمندان اجتماعي امروزه در جوامع مدرن خانواده كاركرد اصلي خود را از دست داده است، نهادهاي اجتماعي، يكي پس از ديگري نقش خانواده را بر عهده گرفته اند، بر اين اساس انديشمندان اجتماعي مجبور شده اند كه تعريف مجددي ازخانواده ارائه دهند كه با وضعيت موجود همخواني داشته باشد، بحرانهاي اجتماعي عمدتاً بدين علت ظهور مي كند كه هيچ چيز نميتواند خلا كاركردهاي خانواده را پركند، اما در مقابل، انديشه ديني پايه و اساس روابط سالم اجتماعي و يكي از مهمترين و مقتدرترين گروههاي اجتماعي را خانواده ميداند و بر ازدواج به هنگام، منع شديداز جدايي و طلاق، احترام متقابل والدين و فرزندان به يكديگر، رعايت حقوق متقابل زنو مرد و فرزندان در خانواده سفارش و تأكيد كرده است. با وجود اين عناصر، هويت اجتماعي معني و مفهوم ديگري پيدا ميكند، خانواده استحكام مييابد و در نتيجه چنين جامعه اي كمتر دچار بحران هويت خواهد شد.
3-4) روابط سالم اجتماعي
جامعه در حقيقت شبكه درهم تنيده اي از روابط افراد است. دين تأكيد دارد كه اين روابط به گونه اي سالم انجام پذيرد. رابطة سالمي كه در آن حقوق مشخص هر كدام ازطرفين رعايت گردد و لازمه اين شبكه حقوقي اين است كه از ابتدايي ترين حقوق مانندحقوق همسفر تا حقوق عالي و ضروري اجتماعي رعايت گردد. كاركرد اين شبكه سالم حقوقياين است كه جامعه از يك همبستگي اجتماعي بالايي برخوردار شود، لذا هر چقدر همبستگي اجتماعي افزايش يابد، بروز بحران هويت كمتر خواهد شد.
الگوها و نمونههاي فراواني از روابط سالم و مطلوب اجتماعي، در پرتو همبستگي اجتماعي بر اساس آموزههاي ديني را ميتوان بيان نمود: همسايه خوب و رعايت حقوق همسايه، رفيق خوب و نمونههاي عالي تر تأكيد فراوان بر صله رحم و رعايت حقوق خويشاوندي به ويژه حقوق پدر و مادر.
يكي از آموزهها و ارزشهاي اصيل ديني ارتباط با خويشاوندان دور و نزديك و ايجادعلقه صميمانه و برادرانه بين آنهاست. اين مهم تا بدان جا ميباشد كه حتي درمواردي، اسلام دستور ميدهد كه زكات واجب يا صدقات مستحب را ابتدا به خويشاوندان فقير برسانيد و اگر چنين فردي در بين خويشاوندان وجود ندارد، صدقات را به ديگران هديه دهيد. به طور كلي توصيههاي دين در اين موارد، در ايجاد يك جامعه سالم بافضاي اخلاق و برادري، در سطح بالاي همبستگي اجتماعي مؤثر است. آموزه اصلي دين ايناست كه «انما المؤمنون اخوه» مؤمنين همه با يكديگر برادرند. سفارش و تأكيد بر هديه دادن و پاسخ كافي و مناسب دادن به هديه آورنده و آموزههايي از اين نوع، همه يك جامعه ايده آل را پي ريزي مي كند.
به هر ترتيب شبكه ارتباطي سالم حقوقي، در تعيين عناصر هويت بخشي اجتماعي مؤثر است،شكي نيست اين عناصر، هويت اجتماعي جامعه اسلامي را تشكيل ميدهد؛ جامعه ايي كه درآن شخصيت افراد لطمه نميبيند، بلكه هر كسي موقعيت خاص خود را دارد و از حقيبرخوردار است و اين حق را ميتواند استيفا كند. در اين صورت نگران ضايع شدن حق خودنيست و دچار بحران هويت و تنشهاي شخصيتي نخواهد شد. هر چه اين شبكه حقوقي گسترده تر گردد، همبستگي اجتماعي مستحكم تر ميشود، در اين وضعيت نابهنجاريها وهنجارشكنيهاي مختلف مثل خودكشي، خودسوزي، انزواي اجتماعي و امثال آن، زمينه بروزو ظهور نخواهد يافت. زيرا به اعتقاد «دوركيم» خودكشي نتيجة ضعف همبستگي اجتماعي است، يعني نتيجه بحران هويتي است كه فرد در اثر گسيخته شدن از جمع دچار آن شدهاست، حال اگر در سايه مباني ديني همبستگي اجتماعي بيشتر شود، جامعه كمتر دچاربحران هويت جمعي خواهد شد.
4-4) تأكيد بر كسب علم و آگاهي
يكي از آموزههاي ديني تأكيد فراوان بر كسب علم و دانش و مذمت جهل و ناداني است.مهمترين كاركردهاي علم و دانش، شناخت نسبت به «خود» و جايگاه خود در نظام هستي استتا انسان در منظومه هستي سرگردان نباشد و دچار بحران هويت نشود. حضرت امير(ع) دراين مورد كلام راهگشايي دارند و ميفرمايد:«العالم من عرف قدره، كفي بالمرء جهلاًان لايعرف قدره» «انديشمند كسي است كه قدر و منزلت و جايگاه خود را بشناسد و جهل وناداني انسان همين بس كه قدر خود را نشناسد.»
تأثير گذاري اين عامل آنجا آشكار ميشود كه بدانيم موضوع علم و دانش محورهاي متعددي ميتواند باشد، يكي از عمده ترين محورها، آگاهي نسبت به حقوق خود و ديگراناست، بنابراين با توجه به عوامل علم آموزي و شبكه حقوق سالم، جامعه آرماني اسلامي،نماي بهتري خواهد يافت. بنابراين علم و دانش در كسب هويت بسيار كار ساز است، هر چه سطح آگاهي افراد جامعه بالاتر باشد، جامعه كمتر دچار بحران هويت جمعي خواهد شد.
انديشمند كسي است كه قدر و منزلت خود و جايگاه خود را بشناسد، جهل و ناداني انسان همين بس كه قدر خود را نشناسد. مكانيزم تأثير گذاري اين عنصر آنجا آشكار ميشود كه بدانيم موضوع علم و دانش، ميتواند محورهاي متعددي داشته باشد، يكي از عمدهترين اين محورها، علم و آگاهي نسبت به حقوق خود و ديگران است، بنابراين با در كنار هم قرار دادن اين عنصر - علم آموزي ـ و عنصر ديگر يعني شبكه حقوقي سالم جامعه آرماني اسلامي نماي بهتري خواهد يافت. بنابراين عنصر علم و دانش در كسب هويت بسيار كارسازاست. هر چه سطح آگاهي افراد جامعه بالاتر باشد، جامعه كمتر دچار بحران هويت جمعي خواهد شد
پاورقيها:
ـ الطائي، علي، ص34.
- جنكينز، ريچارد، ص5.
ـ ر.ك؛ الطائي، همان، ص39.
- Function.
ـالطائي، علي، ص62.
- نجم، 39.
ـ الطائي،علي، ص 157.
_ Social Phenomenon.
- Social changes.
ـ جنكينز، ريچارد،ص 9.
ـ در بحثهاي اجتماعي يك پديده اجتماعي مي تواند هم عاملو هم اثر باشد، در اين باب رجوع شود به: نصر، سيد حسين، ص7.
ـ گنون، رنه،ص 17.
ـ جنكينز، ريچارد، صص 8 ـ 7.
ـ همان، ص 139.
ـ گولد، جوليوس، ص 761.
ـ هميلتون، پيتر، ص277.
- Material culture.
-integration.
- Anomy.
ـ كاظمي، سيد علي اصغر، ص 80..
ـ افروغ، عماد، ص1.
_ Alienation.
- Anomy.
ـ گولد، جوليوس، ص 170.
ـ آلدرمك، كلانك لي، ص325.
ـ نهج البلاغه، خ101.
منابع:
- نصر، سيد حسين: «معرفت و معنويت»، ترجمه انشاء الله رحمتي، نشر سهروردي، 1380.
ـ كاظمي، سيد علي اصغر: «بحران جامعه مدرن»، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377.
- گنون، رنه: «بحران دنياي متجدد»، ترجمه ضياء الدين دهشيري، موسسه انتشارات اميركبير، 1372.
ـ الطائي، علي: «بحران هويت قومي در ايران»، نشر شادگان، 1378.
ـ الطائي، علي: «بحران هويت قومي در ايران»، نشر شادگان، 1378.
ـ الطائي، علي: «بحران هويت قومي در ايران»، نشر شادگان، 1378.
ـ الطائي، علي: «بحران هويت قومي در ايران»، نشر شادگان، 1378.
ـ هميلتون، پيتر: «جامعه شناسي دين»، ترجمه محسن ثلاثي، انتشارات تبيان، 1377.
ـ الطائي، علي: «بحران هويت قومي در ايران»، نشر شادگان، 1378.
- جنكينز، ريچارد:«هويت اجتماعي»، ترجمه تورج ياراحمدي، نشر شيرازه،1381.
ـ گولد، جوليوس؛ كولب، ويليام: «فرهنگ عمومي اجتماعي»، ترجمه گروهي، انتشارات مازيار، 1376.
فرهنگ مصرف گرايي نوين و لزوم برنامه ريزي براي آن
دكتر عبدالعلي لهسائي زاده
مصرفگرايي يعني استفاده از كالاها به منظور رفع نيازها و اميال . اين عمل نه تنها شامل خريد كالاهاي مادي، بلكه در برگيرنده خدمات نيز است . در جوامع نوين مصرف گرايي به يك فعاليت اجتماعي اصلي تبديل شده است . براي مصرف گرايي مقدار زيادي وقت، انرژي، پول، خلاقيت و نوآوري تكنولوژيكي مصرف مي شود. مطالعه مصرف گرايي در جوامع جديد از اهميت ويژه اي برخوردار است زيرا مصرفگرائي نه تنها مسئله مصرف گرايان است بلكه توليد كنندگان و توزيعكنندگان كالاها و خدمات نياز به درك خصوصيات و ويژگي هاي آن دارند. به همين لحاظ است كه در علوم اجتماعي، جامعه شناسان، اقتصاد دانان و روان شناسان معاصر به تحليل هاي همه جانبه آن مي پردازند و هر انديشمندي از يك زاويه خاص به آن توجه دارد.
مصرف گرايي نوين به شكل بي رويه يك آسيب اجتماعي است كه مستلزم شناخت علمي و سپس درمان اساسي، يا به عبارت ديگر برنامه ريزي است . مصرف گرايي بي رويه پديده اي بين المللي است و چارة آن بايد در دو بعد خرد و كلان صورت گيرد. بايد مصرف گرايي در هر جامعه را در يك زمينه وسيع تر اجتماعي در نظر گرفت زيرا امروزه توليد و توزيع از مرزهاي يك كشور گذر كرده و دورافتاده ترين نقاط يك جامعه به مركزي ترين مراكز توليد و سيستم توزيع جهاني متصل است.
هدف مقاله حاضر بررسي چهار نكته اساسي در رابطه با مصرف گرايي نوين است . نخست ظهور مصرف گرايي نوين و پيدايش فرهنگ خاص آن بايد واكاوي گردد. دوم، مي بايستي يك تجزيه و تحليل از الگوهاي مصرفگرايي نوين در قرن بيستم در جوامع توسعه يافته و چگونگي اشاعه و نفوذ آن بعنوان بخشي از فرهنگ جوامع در حال توسعه ارائه گردد. سوم، تعيين تفاوتهاي مصرف گرايي در بين اقشار و گروههاي اجتماعي مختلف از ديگر نكته هاي اصلي است . چهارم، مقاله به لزوم برنامه ريزي براي الگوهاي مصرف گرايي نوين خواهد پرداخت . مقاله لزوم انجام پژوهشهاي جامع در اين زمينه را بحث خواهد كرد. به نظر مي رسد هرچه مي گذرد لزوم انجام تحقيقات در اين زمينه بيشتر احساس مي گردد.
ظهور مصرف گرايي نوين و پيدايش فرهنگ خاص آن
مصرف گرايي نوين در اثر گسترش سرمايه داري در اروپا بوجود آمد . يك ديدگاه در مورد توسعه سرمايه داري در اروپا بر اساس نوشته هاي جامعه شناس بزرگ ماكس وبر بر اين باور است كه در اروپا در اثر اشاعه تفكرات لوتر و كالوين بر اين باور است كه در اروپا در اثر اشاعه تفكرات لوتر و كالوين مبني بر سخت كاركردن، صرفه جويي ، سرمايه گذاري و ايجاد مؤسسه هاي اقتصادي بود كه روحيه سرمايه داري بوجود آمد و به تدريج به يك نظام اجتماعي تبديل شد . از لحاظ نظري، در اين جا يك تضاد بين تبيين پيدايش سرمايه داري و توسعه مصرف گرايي بوجود ميآيد . اما واقعيت امر اين است كه سرمايهداري از همان ابتداي پيدايش داراي يك هدف اصلي به نام (سودسازي) بوده است . براي چنين هدفي، توليد بيشتر، فروش بيشتر، سرمايه گذاري بيشتر و مجدداً توليد بيشتر مد نظر است . به عبارت ديگر در يك چرخه، هدف فروش كالاهاي بيشتر و در نتيجه سود بيشتر است .
ابتدا فكر مي كردند كه طبقات بالا و اشراف خريداران اصلي كالاهاي سرمايه داري بايد باشند. اما به تدريج متوجه شدند كه سرمايه داري با توليد انبوه نياز به مصرفكنندگان انبوده دارد. از آنجا كه طبقات بالا از كميت كافي برخوردار نبودند، پس بنابراين نياز به مصرف كنندگان انبوه به زودي نمايان شد.
در توليدهاي اوليه، نخست رفع نيازهاي بيولوژيك را مدنظر داشتند. اما از آنجا كه نيازهاي بيولوژيك انسان محدود است، لذا بايد نيازهاي غيربيولوژيك در جوامع براي مصرف كالاها بوجود آيد . نياز غيربيولوژيك هم در جايي محدود مي شد. اما توليد كنندگان مي بايستي خصلت توليد انبوه خود را بعنوان يكي از اهداف ، از دست نمي دادند. به همين منظور بود كه در جوامع سرمايه داري نيازهاي كاذب بوجود آمد تا كالاهاي انبوه سريعاً مصرف شوند. مصرف انبوه بر پايه كالاهاي بيدوام امكان پذير بود.
در غرب، گسترش زندگي شهري و شهرنشيني با جنبه هاي رواني و اجتماعي خاص خود زمينه را براي مصرف گرايي به عنوان سبكي خاص از زندگي بوجود آمد. نخست در ابتداي قرن بيستم، اين سبك خاص با الگوهاي فرهنگي جديد در ميان افراد طبقه بالا و متوسط شهري رواج پيدا كرد. در شهرها فروشگاههاي بزرگ تأسيس شدند و فرهنگ مصرف گرايي را القاء كردند. در اين فرهنگ ويژه يك شعار اصلي رواج پيدا كرد و آن اينكه تا ميتواني بخر و هر چه بيشتر مصرف كن . بر پايه همين شعار بود كه رقابت در خريد و مصرف به عنصر اصلي اين فرهنگ تبديل شد . افراد در خريد بيشتر و مصرف بيشتر از يكديگر سبقت مي گرفتند و تقريباً مصرف گرايي به نوعي وجهه اجتماعي تبديل گرديد.
الگوهاي مصرفگرايي نوين
توسعه انواع فروشگاههاي بزرگ ( مواد غذايي، اسباب منزل، پوشاك، وسايل الكتريكي و ... ) در زير يك سقف، مردم را به مصرف گرايي انبوه عادت داد. افراد در محيطي قرار مي گرفتند كه كالاهاي متنوع را در يك جا جلوي چشمان خود ميديدند. هم زمان، مدگرايي بوجود آمد كه بر اساس آن كالاها براي دوره هاي معيني ( يا محدودي ) تبليغ و استفاده مي شدند. مردم به اين سمت هدايت مي شدند كه كالاها را در زمان محدودي استفاده كنند.
مصرف گرايي مي بايستي سهل و آسان گردد. پس ابزار مصرف گرايي بايد مهيا مي شد . در اين جوامع وسايل ارتباط جمعي به مهمترين ابزار مدگرايي و تبليغ براي كالاها تبديل شدند. دو نوع ابزار مصرف گرايي در جوامع رواج پيدا كرد: نخست حراج هاي پي در پي كالاها و ديگري اشاعه كارتهاي اعتباري. در كشورهاي توسعه يافته، در طول يك سال به بهانه هاي متعدد حراج كالاها وجود دارد . در حراج كالاها، از يك روان شناسي استفاده مي شود و آن ايجاد احساس نياز كاذب است . مشتري جنسي را كه در حراج مي بيند، فكر مي كند كه نياز دارد، در حالي كه اگر حراج نبود چنين احساسي به او دست نمي داد. از سوي ديگر، فرد در بازار بايد احساس كند كه همه وقت، پول براي خريد دارد. در اينجا مسئله از طريق مكانيزم كارت هاي اعتباري حل مي شود. به عبارت ديگر هرگاه احساس نياز كردي، حتي اگر پول نقد هم نداشته باشي، با داشتن كارت اعتباري، در واقع پول به همراه خود داري. بنابراين نياز هست ( اما از نوع كاذب) توانايي خريد هم هست ( به شكل مصنوعي ) .
در جوامع توسعه يافته، همه كالاهاي خريداري شده مصرف نمي شوند زيرا نياز واقعي نبوده اند . در نتيجه سه راه براي كالاها باقي مي ماند: نخست فروش مجدد آنها با قيمت بسيار ارزان، دوم به دو ريختن آنها، و سوم بخشيدن آنها با افراد يا مؤسسههاي خيريه. افراد نمي توانند اينگونه كالاها را نزد خود نگهدارند زيرا تحرك جغرافيايي افراد بسيار بالاست. بنابراين، مجدداً خريد و در چرخه باطل در غلطيدن است.
مي دانيم كه سرمايه داري به عنوان يك بسته با محتواي حداقل، اقتصادي، فرهنگي، تكنولوژيكي ، اجتماعي و رواني در يك فرايند تاريخي وارد كشورهاي به اصطلاح غير سرمايه داري شده است . هدف سرمايه داري در اين كشورها نيز همان سودسازي مضاعف است . براي رسيدن به اين منظور نيز بايد فرهنگ مصرف گرايي را در اين كشورها رواج دهد. براي رواج مصرف گرايي در اين كشورها، سرمايه داري چند نوع عامل دارد. عوامل در زمينه هاي مختلفي فعاليت مي كنند. مهمترين عوامل عبارتند از : 1- تجار بزرگ، 2- خرده فروشان، 3- صاحبان تبليغات ، 4- دست اندركاران وسايل ارتباط جمعي 5- توليد كنندگان كالاها و خدمات، 5- بانكها و 6- بسياري از افراد و ديگر مؤسسات .
در جوامع در حال توسعه فرهنگ مصرفگرايي به شكل هاي زير نمايان ميشود:
1-الگوهاي مصرفي كشورهاي توسعه يافته عيناً نعل به نعل به كشورهاي در حال توسعه منتقل مي شوند.
2-وسايل ارتباط جمعي، مسافران و ديگر عومل شديداً به اين انتقال كمك ميكنند .
3-افراد براي نشان دادن اينكه از وجهه بالائي برخوردارند، در مصرفگرايي، افراطيتر از خارجيان عمل ميكنند.
4-به تدريج مصرف گرايي افراطي جزئي از فرهنگ جهان سومي مي شود.
معمولاً در كشورهاي در حال توسعه، مصرف گرايي با عدم امنيت اقتصادي توأم ميشود. در نتيجه، عدم امنيت اقتصادي ، مصرف گرايي را تشديد مي كند. نگراني از كمبودها باعث انبار كردن اجناس مي گردد. انبار كردن اجناس به مصرف گرايي بي رويه تبديل مي شود. نهايتاً همان رفع نيازهاي غيرواقعي بوجود آمده است . البته يك مسئله در اين كشورها به انبار كردن كالاها كمك مي كند و آن تبديل كالاهاي مصرفي به كالاهاي سرمايهاي است . همين امر باعث مي گردد كه افراد با زمينه هاي اجتماعي متفاوت به پنهان كردن برخي از كالاها بپردازند تا اينكه در آينده از طريق افزايش قيمت، منفعتي داشته باشند. به عبارت ديگر مصرفگرايي به نوعي فعاليت اقتصادي تبديل ميشود.
مصرفگرايي در بين اقشار مختلف
معمولاً جامعه شناسان افراد را در جامعه بر پايه سه معيار ثروت، قدرت و وجهه (پرستيژ) به سه طبقه بالا ، متوسط و پايين تقسيم مي كنند. اين سه معيار، الگوهاي متفاوتي از مصرف گرايي را براي سه طبقه به بار مي آورند. هر سه طبقه، مصرف گرايي بي رويه دارند اما به شكل هاي متفاوت . افراد طبقه بالا با داشتن ثروت، از طريق مصرف كالاهاي لوكس به دنبال پرستيژ بالا هستند. اينان خدماتي را كه فكر ميكنند قدرت و وجهه اجتماعي برايشان به ارمغان ميآورند را هم به مقدار زيادي مصرف ميكنند. طبقات اجتماعي بالا با پرستيژ و قدرت بالا، سعي ميكنند با مصرفگرايي مفرط خود را هم طراز ثروتمندان نشان دهند. مصرف گرايي مفرط در واقع يك وسيله خود نشان دادن مي شود و اعضاي يك طبقه در مصرف گرايي مفرط با يكديگر رقابت شديد دارند. اين رقابت از نوع رقابتهاي كاذب است .
اعضاي طبقه متوسط، هميشه سعي ميكنند خود را از طبقات بالا عقب تر نبينند. اينان با درآمد كمتر به رقابت با طبقه بالا مي پردازند. بازار براي تشفي كردن آنها، اجناس ظاهراً لوكس ، ارزان به وفور در اختيار آنها قرار ميدهد. پس از خريد چنين كالاهايي است كه از لحاظ رواني يك رضايت مندي كاذب به آنها دست مي دهد. اعضاي اين طبقه اجتماعي به لحاظ كمي بيشترين مصرف را در جامعه دارند. همچنين بازار به خريد آنها وابسته است زيرا تعداد افراد اين طبقه در جوامع بيش از اعضاي طبقات ديگر است و لذا حجم خريد بالايي دارند.
اعضاي طبقه پايين با درآمدكم، با توجه به مصرفگرايي ديگر طبقات و با توجه به وفور كالا و خدمات در بازار، در تلاش است كه بهر وسيله، سهمي از كالا و خدمات در بازار، در تلاش است كه بهروسيله، سهمي از كالا و خدمات را بخود اختصاص دهد. ترس از كمبودها و عدم امنيت اقتصادي براي خانواده او را به خريدي بي رويه و انبارگونه وامي دارد. خريد اعضاي اين طبقه عمدتاً خريد كالاهاي ضروري، مربوط به بقاء بيولوژيك است . بازار ، مازاد بر مصرف طبقة عمدتاً خريد كالاهاي ضروري ، مربوط به بقاء بيولوژيك است. بازار مازاد بر مصرف طبقه متوسط را به اين طبقه انتقال مي دهد. در واقع الگوي مصرف گرايي طبقات پايين، يك نوع سودسازي سرمايه دار از سرمايه بالقوه تلف شده است زيرا اگر طبقه پايين نبود، سرمايه دار مجبور به از دست دادن مازاد كالاهاي مصرفي طبقات متوسط بود. چنين است كه اعضاي طبقه پايين به مصرف گرايي انبوه عادت ميكنند . اين عادت براي او دروني شده و بخشي از فرهنگ او را تشكيل ميدهد.
لزوم برنامهريزي براي الگوهاي مصرف گرايي نوين
برنامهريزي براي الگوهاي مصرف گرايي نوين بايد در چند بعد صورت گيرد:
نخست، مصرف گرايي صحيح را بايد از طريق آموزش هاي رسمي به كودكان، نوجوانان و جوانان آموزش داد. اين امر بايد از طريق مدارس صورت گيرد.
دوم، مصرف گرايي غلط و صحيح را بايد به شيوه هاي آموزش هاي غيررسمي از طريق رسانه هاي جمعي و بويژه راديو و تلويزيون به بزرگسالان نشان داد.
سوم توليد در سطح جامعه با يك كنترل و نظارت فرهنگ توأم شود. نبايد گذاشت هر كالائي در جامعه توليد گردد.
چهارم، نظارت و كنترل فرهنگي به واردات عمده و خرد بايد روا گردد
پنجم، عرضه كالا و خدمات در جامعه به گونه اي صورت گيرد كه اعضاي طبقات متفاوت دسترسي نسبتاً مشابه اي به آنها داشته باشند.
ششم، تبليغات بايد به گونه اي باشند كه مصرفگرايي افراطي را اشاعه ندهند، و صرفاً به معرفي كالاها و خدمات بپردازند.
هفتم، مطالعات علمي ملي و منطقه اي پيرامون مصرف گرايي در سطح مملكت صورت گيرد و نظرسنجي از مردم شود.
هشتم، فرهنگ مصرف جمعي در زمينه هاي مختلف بجاي فرهنگ مصرف گرايي فردي اشاعه شود.
نهم، فرهنگ بازيافت در ميان مردم رواج داده شود. براي اين منظور ابزار جمع آوري مازادها در سراسر جامعه نصب و بكار گرفته شود.
دهم، بازيافت بعنوان يك ارزش تلقي گردد و از جوامع ديگر چگونگي عمل بازيافت به نمايش گذارده شود.
نتيجه گيري
مصرفگرايي بعنوان يك فرآيند اجتماعي اصلي در قرن بيستم در غرب ظاهر شد. اعضاي طبقه جامعه بالا آنرا بعنوان يك الگوي نشان دادن هويت بالا بكار مي برند. طبقه متوسط براي نشان دادن وجهه بالاي خود از مصرف گرايي استفاده مي كنند. طبقه پايين بدون توجه به مسأله نيازهاي واقعي و غيرواقعي خود در دام مصرفگرايي كاذب افتاده و هرچه بيشتر ميگذرد، بيشتر در اين دام فرو مي رود.
اگر دولتمردان با همكاري علماي اجتماعي چاره اي براي اين معضل اجتماعي ـ اقتصادي ـ فرهنگي نينديشند، جامعه ايران سريعاً اسير همان مسائل مصرف گرايي بيرويه غرب خواهد شد. كارهائي كه بايد صورت گيرد، نخست در زمينه فرهنگي است كه اعمال آموزشهاي جديد در اين زمينه مي تواند راه ساز باشد. دوم در زمينه كنترل هاي اقتصادي است بويژه براي بخش توليدي كه بايد كنترل هاي شديدي اعمال گردد. سوم، استفاده از اهرمهاي سياسي است كه در توزيع كالا و خدمات بايد به كار گرفته شود. در واقع برنامه ريزي در سه زاويه يك مثلث بايد صورت گيرد:
1-برنامه ريزي در نهادهاي آموزشي 2- برنامه ريزي در بخش توليد به صورت نظارت شديد 3- برنامه ريزي در كنترل بازار و قيمت ها .بدون شك نفوذ از خارج كار برنامه ريزي در اين زمينه را با مشكل روبرو مي كند، اما جاذبههاي آموزشي داخلي و كنترل هاي منطقي توليدي و توزيعي مي تواند افراد را به الگوهاي مصرفي بهينه هدايت كند.
منابع:
الف : فارسي
لهسائي زاده ، عبدالعلي
1377 نابرابري و قشربندي اجتماعي. شيراز: انتشارات دانشگاه شيراز.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا