ريشه هاى تاريخى وهّابيّت

(زمان خواندن: 9 - 18 دقیقه)

دكتر سيد محمد حسيني قزويني
تبليغ وهّابيّت مبتنى بر انحرافات شديد در امور اعتقادى، و اثبات شرك و كفر فرق اسلامى توسط ابن تيميّه در سال 698 هـ ق، در منطقه شام آغاز گرديد، كه با مخالفت صريح دانشمندان بزرگ اهل سنّت و شيعه روبرو شد.
او در سال 728 در زندان قلعه دمشق جان سپرد، كه بامرگش افكار وى نيز به فراموشى سپرده شد.
ترويج مجدّد افكار باطل ابن تيميّه توسّط محمّد بن عبد الوهّاب در سرزمين نجد و هماهنگى با محمّد بن سعود حاكم «دِرعيّة»، در سال 1157 آغاز گرديد، كه با نبردهاى خونين بر سواحل خليج فارس و تمامى منطقه حجاز سلطه يافتند.
خاندان سعود به ترتيب يك دوره 75 ساله، قدرت را در اختيار داشتند، كه تا سال 1233 طول كشيد، اين افراد عبارت اند از: محمّد بن سعود، عبد العزيز بن محمّد، سعود بن عبد العزيز و عبد اللّه بن سعود.
با قلع و قمع دولت نجد به دست إبراهيم پاشاى عثمانى و قتل عبد اللّه بن سعود در اسلامبول، خاندان سعودى از قدرت ساقط شد، و براى مدتى قريب 80 سال در عزلت گذراندند.
نخستين دولت سعودى:
محمّد بن سعود: حاكم وامام وهّابيّت بين سالهاى 1157 ـ 1179.
عبد العزيز بن محمّد: (متولّد 1133، و متوفّاى 1218) رهبر وهّابيّت بعد از پدرش.
سعود بن عبد العزيز: (متوفّاى 1229).
عبد اللّه بن سعود: كه در 1233، در استامبول كشته شد.
رهبران دينى وهّابيّت پس از فروپاشى:
تركى بن عبد اللّه بن محمّد بن سعود، كه در سال 1249 به قتل رسيد.
فيصل بن تركى بن عبد اللّه (متولّد 1213، و متوفّاى 1282).
عبد الرحمن بن فيصل بن تركي (متوفّاى 1346).
دوّمين دولت سعودى:
عبد العزيز بن عبد الرحمان در سال 1391 از كويت به نجد آمد، و با كمك بازماندگانى از پيروان مسلك وهّابيّت و با تكيه بر كمكهاى بى دريغ انگليسى ها و فرانسوى ها، و در مدّت 20 سال مبارزه و تلاش در تقسيم كشورهاى عربى، كشور عربستان سعودى را تأسيس كرد، كه هم اكنون فرزندان وى بر اين كشور حكومت مى كنند(1).
ملك عبد العزيز بن عبد الرحمن (متوفّاى 1373) در سال 1319 از كويت به رياض برگشت ودر طىّ 20 سال مبارزه، دوباره بر حجاز مسلط شد، و سلطنت آل سعود را پى ريزى كرد.
ملك سعود بن عبد العزيز: (متولّد 1319، متوفّاى 1388) .
ملك فيصل بن عبد العزيز: (متولّد 1324، متوفّاى 1395) در سال 1387 زمام دولت را به دست گرفت و به توسعه حرمين پرداخت.
ملك خالد بن عبد العزيز: (متولّد 1331، متوفّاى 1402) در سال 1395 زمام كشور را به دست گرفت.
ملك فهد بن عبد العزيز: (متولّد 1340)(2).
ابن تيميّه بنيانگذار فكرى وهّابيّت
أحمد بن تيميّه در سال 665 ق، پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان از توابع شام به دنيا آمد، و تحصيلات اوليّه را در آن سر زمين به پايان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام و همراه خانواده اش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزيد.
در سال 698 هـ ق، به تدريج آثار انحراف در وى ظاهر شد، خصوصاً به هنگام تفسير آيه شريفه (الرَّحْمَـنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى )(3)، در شهر حماة(4) براى خداوند تبارك وتعالى جايگاهى در فراز آسمانها كه بر تخت سلطنت تكيه زده است، تعيين كرد(5).
اين تفسير مخالف آيات قرآن چون: (لَيْسَ كَمِثْلِهِى شَىْءٌ )(6) و (وَ لَمْ يَكُن لَّهُو كُفُوًا أَحَدُم )(7) مى باشد كه خداوند را از هر گونه تشبيه به صفات مخلوقات باز داشته است.
انتشار افكار باطل «ابن تيميّه» در دمشق و اطراف آن غوغايى به پا كرد، گروهى از فقهاء عليه او قيام كرده و از جلال الدين حنفى قاضى وقت محاكمه وى را خواستار شدند، ولى وى از حضور در دادگاه امتناع ورزيد.
«ابن تيميّه» همواره با آراء خلاف خود افكار عمومى را متشنّج، و معتقدات عمومى را جريحه دار مى كرد، تا اينكه هشتم رجب سال 705 هـ ق، قضات شهر همراه با وى در قصر نائب السلطنه حاضر شدند، و كتاب «الواسطيّة» وى قرائت شد، پس از دو جلسه مناظره با «كمال الدين زملكانى» و اثبات انحراف فكرى و عقيدتى «ابن تيميّه» او را به مصر تبعيد كردند.
در آنجا نيز بخاطر نشر انديشه هاى انحرافي توسّط «ابن محلوف مالكى» قاضى وقت به زندان محكوم گشت، و سپس در 23 ربيع الأوّل سال 707 هـ ق، از زندان آزاد شد، ولى بخاطر پافشارى بر نشر عقايد باطلش، قاضى «بدر الدين» وى را محاكمه كرد و احساس نمود كه وى در قضيّه توسل به پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) ادب را نسبت به حضرت رعايت نمى كند، بنابر اين او را روانه زندان كرد(8).
عاقبت در سال 708 هـ ق، از زندان آزاد شد، ولى فعّاليّت مجدّد وى باعث شد كه آخر ماه صفر سال 709 هـ ق، به اسكندريّه مصر تبعيد شود، و پس از هشت ماه به قاهره بازگردد.
ابن كثير مى نويسد: در 22 رجب سال 720 هـ ق، به خاطر فتاواى دور از مذاهب اسلامى به دار السعاده احضار شد، و قضات هر چهار مذهب (حنفى، مالكى، شافعى و حنبلى) او را مذمّت و به زندان محكوم كردند، تا اينكه در دوّم محرّم سال 721 هـ ق، از زندان آزاد گرديد.
ابن حجر عسقلانى و شوكانى از علماء بزرگ اهل سنّت مى نويسند: قاضى شافعى دمشق دستور داد كه در دمشق اعلان كنند كه: «من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله»(9).
هر كس معتقد به عقايد «ابن تيميّه» باشد، خون و مالش حلال است.
انتقادات بزرگان اهل سنّت از «ابن تيميّه»
برخى از شخصيّتهاى بزرگ اهل سنّت و معاصر «ابن تيميّه»، مطالب وى را به نقد كشيده، و برخى كتابهايى مستقلّ در بطلان آراى او تأليف كردند، مانند: «تقى الدين سُبكى» كه دو كتاب به نامهاى «شفاء السقام في زيارة خير الأنام» و «الدرّة المضيّة في الردّ على ابن تيميّة» نوشت.
1 ـ انتقاد تند ذهبى از ابن تيميّه:
«ذهبى» دانشمند بلند آوازه عصر «ابن تيميّه» در نامه اى خطاب به وى مى نويسد:
«يا خيبة! من اتّبعك فإنّه معرض للزندقة والإنحلال .. فهل معظم أتباعك إلاّ قعيد مربوط، خفيف العقل، أو عاميّ، كذّاب، بليد الذهن، أو غريب واجم قويّ المكر، أو ناشف صالح عديم الفهم، فإن لم تصدّقني ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... إلى متى تمدح كلامك بكيفيّة لا تمدح بها واللّه أحاديث الصحيحين، يا ليت أحاديث الصحيحين تسلم منك، بل في كلّ وقت تغير عليها بالتضعيف والإهدار أو بالتأويل والإنكار، أما آن لك أن ترعوي ؟ أما حان لك أن تتوب وتُنيب؟ أما أنت في عشر السبعين وقد قرب الرحيل ، بلى واللّه ما أذكر أنّك تذكر الموت، بل تزدري بمن يذكر الموت، فما أظنّك تقبل على قولي وتصغي إلى وعظي، فإذا كان هذا حالك عندي وأنا الشفوق المحبّ الوادّ، فكيف حالك عند أعدائك ، وأعداؤك واللّه فيهم صلحاء وعقلاء وفضلاء كما أنّ أولياءك فيهم فجرة كذبة جهلة(10).
اى بى چاره، آنان كه از تو متابعت مى كنند در پرتگاه زندقه و كفر و نابودى قرار دارند، نه اين است كه عمده پيروان تو عقب مانده، گوشه گير، سبك عقل، عوام، دروغگو، كودن، بيگانه، فرومايه، مكّار، خشك، ظاهر الصلاح، و فاقد فهم هستند. اگر چنانچه سخن مرا قبول ندارى آنان را امتحان كن، و با مقياس عدالت بسنج.
تا كى سخنان نا شايست خود را بالاتر از احاديث صحيح بخارى، و صحيح مسلم مى شمارى؟ اى كاش احاديث آن دو كتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضى اوقات آنها را تضعيف كرده و بى ارزش مى كنى و يا توجيه نموده و انكار مى كنى!!
آيا وقت آن نرسيده است كه از جهل و نادانى دست بردارى و توبه كنى؟ بدان كه مرگت نزديك شده است، بخدا قسم گمان نمى كنم تو به ياد مرگ باشى، بلكه كسانى را كه به ياد مرگ هستند تحقير مى كنى! ... تو با من كه دوستت هستم اين چنين برخورد مى كنى پس با دشمنانت چه خواهى كرد.
به خدا سوگند درميان دشمنانت، افراد صالح و شايسته و عاقل و دانشور فراوان هستند، چنان كه در بين دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بى عار زياد به چشم مى خورند.
2 ـ ابن حجر عسقلانى و نسبت نفاق به ابن تيميّه:
«وافترق الناس فيه شيعاً، فمنهم من نسبه إلى التجسيم، لما ذكر في العقيدة الحمويّة والواسطيّة وغيرهما من ذلك كقوله: إنّ اليد والقدم والساق والوجه صفات حقيقيّة للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته.
ـ إلى أن قال ـ : ومنهم من ينسبه إلى الزندقة، لقوله: النبيّ ( صلّى اللّه عليه وسلّم ) لا يستغاث به، وأنّ في ذلك تنقيصاً ومنعاً من تعظيم النبيّ (صلّى اللّه عليه وسلّم).
ـ إلى أن قال ـ : ومنهم من ينسبه إلى النفاق، لقوله في عليّ ما تقدّم - أي أنّه أخطأ في سبعة عشر شيئاً - ولقوله: إنّه - أي عليّ - كان مخذولاً حيثما توجّه، وأنّه حاول الخلافة مراراً فلم ينلها، وإنّما قاتل للرئاسة لا للديانة، ولقوله: إنّه كان يحبّ الرئاسة، ولقوله: أسلم أبو بكر شيخاً يدري ما يقول، وعليّ أسلم صبيّاً، والصبيّ لا يصحّ إسلامه، وبكلامه في قصّة خطبة بنت أبي جهل ... فإنّه شنع في ذلك، فألزموه بالنفاق ، لقوله صلّى اللّه عليه وسلّم: ولا يبغضك إلاّ منافق»(11).
بزرگان اهل سنّت در رابطه با «ابن تيميّه» نظريّه هاى مختلفى دارند، بعضى معتقدند كه وى قائل به تجسيم است، زيرا او در كتاب «العقيدة الحمويّة» براى خداوند تعالى دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر كرده است.
و بعضى به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)، كه اين نيز تنقيص مقام نبوّت، و مخالفت با عظمت حضرت به حساب مى آيد، وى را زنديق و بى دين دانسته اند.
و بعضى بجهت سخنان زشتى كه در باره امير مؤمنان(عليه السلام) بيان داشته وى را منافق دانسته اند.
چون وى گفته است: على بن أبي طالب بارها براى به دست آوردن خلافت تلاش كرد، ولى كسى او را يارى نكرد، جنگهاى او براى ديانت خواهى نبود، بلكه براى رياست طلبى بود، اسلام ابوبكر، از اسلام على كه در دوران طفوليّت صورت گرفته با ارزشتر است، و همچنين خواستگارى على از دختر أبو جهل نقص بزرگى براى وى بشمار مى رود.
تمامى اين سخنان نشانه نفاق اوست، چون پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)به على (عليه السلام)فرموده است: جز منافق كسى تو را دشمن نمى دارد.
3 ـ سُبْكى، ابن تيميّه را بدعت گزار مى داند:
سُبكى متوفّاى سال 756 هجرى، از دانشمندان بلند آوازه اهل سنّت و معاصر «ابن تيميّه» مى نويسد:
«لمّا أحدث ابن تيميّة ما أحدث في أصول العقائد، ونقض من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد، بعد أن كان مستتراً بتبعيّة الكتاب والسنّة، مظهراً أنّه داع إلى الحقّ، هاد إلى الجنّة، فخرج عن الاتّباع إلى الابتداع، وشذّ عن جماعة المسلمين بمخالفة الإجماع، وقال بما يقتضي الجسميّة والتركيب في الذات المقدّسة، وأنّ الافتقار إلى الجزء ليس بمحال، وقال بحلول الحوادث بذات اللّه تعالى ... فلم يدخل في فرقة من الفرق الثلاثة والسبعين التي افترقت عليها الأمّة، ولا وقفت به مع أمّة من الأمم همّة»(12).
او در پوشش پيروى از كتاب و سنّت، در عقايد اسلامى بدعت گذاشت، و اركان اسلام را درهم شكست، او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت بر خاست، و سخنى گفت كه لازمه آن جسمانى بودن خدا و مركّب بودن ذات اوست، تا آنجا كه ازلى بودن عالم را ملتزم شد و با اين سخنان حتى از 73 فرقه نيز بيرون رفت.
4 ـ ابن حجر مكّى، ابن تيميّه را گمراه و گمراه گر مى شمارد:
«ابن حجر مكّى» از دانشمندان بزرگ اهل سنّت و مورد قبول وهّابيّت در باره «ابن تيميّه» مى نويسد:
«ابن تيميّة عبد خذله اللّه، وأضلّه وأعماه، وأصمّه وأذلّه، وبذلك صرّح الأئمّة الذين بيّنوا فساد أحواله وكذب أقواله ... وأهل عصرهم وغيرهم من الشافعيّة والمالكيّة والحنفيّة، ولم يقتصر اعتراضه على متأخّري الصوفيّة، بل اعترض على مثل عمر بن الخطّاب وعليّ بن أبي طالب رضي اللّه عنهما.
والحاصل أنّه لا يقام لكلامه وزن بل يرمي في كلّ وعر وحزن، ويعتقد فيه أنّه مبتدع، ضالّ، مضلّ، غال، عاملها اللّه بعدله، و أجارنا من مثل طريقته»(13).
خدا اورا خوار و گمراه و كور و كر كرده است، و پيشوايان اهل سنّت و معاصرين وى از شافعيها، و مالكيها، و حنفيها، بر فساد افكار واقوال او تصريح دارند، اعتراض وى حتى عمر بن خطاب و على بن أبي طالب (عليه السلام) را نيز در بر گرفته است ... سخنان «ابن تيميّه» فاقد ارزش بوده، واو فردى بدعت گذار، گمراه، و گمراهگر و غير معتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نمايد، و ما را از شرّ عقيده و راه و رسم وى حفظ نمايد.
5 ـ اطلاق شيخ الإسلام به ابن تيميّه كفر است:
«شَوكانى» از علماء بزرگ اهل سنّت مى گويد:
«صرّح محمّد بن محمّد البخاري الحنفيّ المتوفّى سنة 841 بتبديعه ثمّ تكفيره، ثمّ صار يصرّح في مجلسه: إنّ من أطلق القول على ابن تيميّة أنّه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق كافر»(14).
محمّد بخارى حنفى متوفّاى سال 841 در بدعت گذارى و تكفير «ابن تيميّه» بى پرده سخن گفته است، تا آنجا كه در مجلس خود تصريح نموده است، كه اگر كسى «ابن تيميّه» را «شيخ الاسلام» بداند، كافر است.
عوامل انزواى «ابن تيميّه» وعلل گسترش مجدّد افكار او
افكار باطل «ابن تيميّه» در منطقه شامات كه مهد علم و دانش بود، با انتقادات و اعتراضات علماء و دانشمندان مذاهب مختلف مواجه شد، كه در نتيجه باعث انزواى «ابن تيميّه»، و افكار و عقايد وى نيز به بوته فراموشى سپرده شد.
ولى در قرن 12 اين افكار در منطقه نجد كه از تمدّن و فرهنگ بى بهره بود، مجدّداً منتشر شد، و پس از آن سعودى با پشتيبانى قدرتهاى استعمارى، به ترويج آن پرداخت.
نگاهى گذرا به زندگى محمّد بن عبد الوهّاب»
«محمّد بن عبد الوهّاب» در سال 1115، در شهر عُيَينه، از توابع نجد عربستان به دنيا آمد، او فقه حنبلى را در زادگاه خود آموخت و آنگاه براى ادامه تحصيل رهسپار مدينه منوره شد.
او در دوران تحصيل مطالبى به زبان مى آورد كه نشانگر انحراف فكرى او بود به طورى كه برخى از اساتيد او نسبت به آينده او اظهار نگرانى مى كردند.
گفتنى است كه وى مبتكر و بنيانگذار فرقه وهّابيّت نبود، بلكه قرنها پيش از او اين عقايد يا بخشى از آن توسّط برخى از عالمان كج انديش حنبلى مانند «ابن تيميّه»، و شاگردان او اظهار شده بود، ولى باتوجّه به مخالفتهاى صريح علماى اهل سنّت و شيعه در بوته فراموشى سپرده شده بود، و مهمترين كارى كه «محمّد بن عبد الوهّاب» انجام داد اين بود كه عقايد ابن تيميه را به صورت يك فرقه و يا مذهب جديدى در آورد كه با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنّت و مذهب شيعه تفاوت داشت.
آغاز ترويج وهّابيّت و برخورد مردم با آن
دكتر منير العجلانى مى نويسد: «وتجمّع عليه أناس في البصرة من رؤساءها وغيرهم، فآذوه أشدّ الأذى، وأخرجوه منها»(15).
محمّد بن عبد الوهّاب در آغاز كارش به بصره آمد، و عقايدش را اظهار نمود، كه با مخالفت شديد بزرگان بصره مواجه شد، كه در نتيجه مردم عليه او قيام نموده و او را از شهر بيرون كردند.
او سپس به بغداد و كردستان وهمدان واصفهان روانه شد(16) و سر انجام به زادگاه خويش برگشت.
او در زمان حيات پدرش جرأت اظهار عقائد خويش را نداشت ولى پس از آن كه پدر او در سال 1153 در گذشت محيط را براى اظهار عقايد خويش مساعد يافت و مردم را به آيين جديد خود فرا خواند(17).
ولى اعتراض عمومى مردم كه نزديك بود خونش را بريزند، او را ناگزير كرد تا به زادگاه خويش عُيَيْنه باز گردد، و بر اساس پيمانى كه با امير آنجا «عثمان بن مَعْمَر» بست كه هر دو بازوى يكديگر باشند، عقايد خود را تحت حمايت او بى پرده مطرح ساخت، ولى طولى نكشيد كه حاكم عيينه به دستور فرمانرواى احساء، وى را از شهر عيينه اخراج كرد.
محمد بن عبد الوهاب به نا چار شهر دِرْعِيّه را براى اقامت برگزيد و با پيمان جديدى كه با محمد بن سعود حاكم درعيه بست كه حكومت از آن محمد بن سعود و تبليغ به دست محمد بن عبد الوهاب باشد.
او در آغاز كار به مطالعه زندگى نامه مدّعيان دروغين نبوّت مانند «مُسَيْلمه كذّاب»، «سَجاج» «أسود عَنْبسى» و «طليحه أسدى» علاقه خاصّى داشت، برخى از اساتيد و علماء و حتّى پدرش وى را گمراه دانسته و مردم را از اطاعت وى منع مى كردند(18).
اوّلين كتابى كه بر ردّ عقايد باطل وى نوشته شد توسّط برادرش «سليمان بن عبد الوهّاب» به نام «الصواعق الإلهيّة في الردّ على الوهّابيّة» بود.
اوّلين كارى كه «محمّد بن عبد الوهّاب» انجام داد، ويران كردن زيارتگاههاى صحابه، و اولياء در اطراف عُيَيْنه بود، كه از جمله آنان تخريب قبر «زيد بن خطّاب» برادر خليفه دوّم بود(19)، كه با واكنش شديد علماء و بزرگان مواجه گرديد، به دنبال آن امير عُيَيْنه به ناچار، شيخ را از اين شهر بيرون كرد.
همان طورى كه در بخش «عصر ظهور افكار محمد بن عبد الوهّاب» اشاره شد،(20)در قرن 12 هجرى موقعيّت بسيار سخت و اوضاع بسيار نامناسبى كه براى مسلمانان پيش آمد و كشورهاى اسلامى از هر طرف مورد تهاجم شديد استعمارگران قرار داشت، كيان امت اسلامى از سوى انگليس، فرانسه، روس و امريكا تهديد مى شد ، جامعه اسلامى بيش از هر زمان ديگرى نياز به وحدت كلمه داشت.
در اين عصر، بيش از هر زمانى مسلمانان نياز به وحدت و همكارى بر ضد دشمن مشترك داشتند، ولى متأسفانه «محمّد بن عبد الوهّاب» مسلمانان را به جرم توسّل به انبياء و اولياء الهى، مشرك و بت پرست قلمداد كرد، و فتوا به تكفير آنان داد، و خونشان حلال، و قتل آنان را جايز، و اموال آنان را جزء غنائم جنگى به حساب آورد، و پيروان او به استناد اين فتوا هزاران مسلمان بى گناه را به خاك وخون كشيدند، كه در قسمت بعدى به تفصيل بيان خواهد شد.
________________________________________
(1) رجوع شود به تاريخ وهّابيّت، تأليف محمّد حسين قريب گركانى، مجله هفت آسمان: سال اول، شماره سوم و چهارم ص 177.
(2) رجوع شود به: رسائل أئمّة دعوة التوحيد، تأليف: د. فيصل بن مشعل بن سعود بن عبد العزيز.
(3) طه: 5.
(4) يكصدو پنجاه كيلومترى شهر دمشق.
(5) او در كتاب العقيدة الحمويّة: 42 مى گويد: إنّ اللّه تعالى فوق كلّ شيء وعلى كلّ شيء وأنّه فوق العرش وأنّه فوق السماء ...
(6) شورى/ 11.
(7) إخلاص: 4.
(8) البداية والنهاية: 14/47.
(9) الدرر الكامنة: 1/147، البدر الطالع: 1/67.
(10) الإعلان بالتوبيخ: 77. تكملة السيف الصقيل، ردّ ابن زفيل: 218.
(11) الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة: 1/155.
(12) الدرّة المضيئة: 5.
(13) الفتاوى الحديثة: 86.
(14) البدر الطالع: 2/260.
(15) تاريخ العربيّة السعوديّة: 88.
(16) او چهار سال در بصره، پنچ سال در بغداد و يك سال دركردستان ودو سال در همدان اقامت گزيد واندك زمانى هم در اصفهان و قم بود و آن گاه به حُرَيْمَله اقامتگاه پدرش رفت. وهابيت مبانى فكرى وكارنامه عملى ص 36.
(17) رجوع شود به زعماء الإصلاح في عصر الحديث: 10، تاريخ العربيّة السعوديّة: 89، تاريخ نجد آلوسى ص 111.
(18) كشف الارتياب: 7.
(19) عنوان المجد في تاريخ نجد: 9، البراهين الجليّة في رفع تشكيكات الوهابيّة: 4، هذه هي الوهابيّة: 125، السلفيّة بين أهل السنّة والاماميّة: 307.
(20) به صفحه «عصر ظهور افكار محمد بن عبد الوهّاب» مراجعه شود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page