متن ادبی «تا سدرة المنتهی»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

.. گاهی از هیاهوها و بی ‏مهری ‏های مردمان به تنگ می‏ آمد و حضور در میان خاکیان، برایش دلگیر کننده می‏شد. چاره ای نداشت که رسالتش را به پایان برساند؛ اما شوق پرواز تا عرش خدا را چه باید می‏کرد؛ نیاز به عروج تا دیدار پروردگار و نیاز به خلوتی عاشقانه با خدا؟

متن ادبی «تا سدرة المنتهی»

و سرانجام، عروجش آغاز شد؛ از مکه تا قدس و از قدس تا سدرة المنتهی؛ تا آنجا که جبرئیل از همراهی با او باز ماند و اگر قدمی فراتر می‏گذاشت، پرش می‏سوخت:

«گفت جبریلا بپر اندر پی‏ام *** گفت رو رو من حریف تو نیم»
«اگر بند انگشت برتر پرم *** فروغ تجلی بسوزد پرم»

اما آن رسول یگانه صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله در آن خلوت رازآلودش با محبوب، چه دید و چه گفت و چه شنید، کسی نمی‏داند.

«یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‏ ها شنید»
«سیر آسمانی»
ای پایه اول تو معراج *** نعلین تو فرق عرش را تاج
آن شب که به سیر آسمانی *** رفتی ز سرای امّ هانی
این هفت بساط در نوشتی *** وز چار رباط در گذشتی

خدا تنها به یک نفر اجازه معراج داد و او را به سراپرده غیبش فرا خواند، تنها رسول خاتم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله را که آیینه تمام ‏نمای پروردگار بود و بهانه پیدایش جهانیان. و چون هستی، جلال او را در آن شب دید، سر تعظیم فرود آورد و پیامبران آسمانی به احترامش به «استقبال شتافتند و نقطه کمال خود را در وجود او یافتند. چه شوق ‏انگیز بود، دیدار او در خلوتی شگفت با سرچشمه نور و سرور؛ آنجا که حتی درها را به روی همه فرشتگان بستند.

«همه جا به یاد امت»
دلتنگ دیدار بود و منتظر جبرائیل، تا با براقش، همسفر او در سفر آسمانی ‏اش شود.
«چون نگنجید در جهان تاجش *** تخت بر عرش بست معراجش
سر بلندیش را ز پایه پست *** جبرئیل آمده براق به دست
راه دروازه جهان برداشت *** دوری از دور آسمان برداشت
گامی از بود خود فراتر شد *** تا خدا دیدنش میسر شد»

و این‏گونه خدا را در شب عروج و بی‏ واسطه حس کرد و به رنگ او درآمد و ربانی شد؛ سرشار از جذبه جمال و جلال خداوند، و لبریز از تلألؤ برخاسته از اسما و صفات پروردگار. تا آنجا که:

«لطف ازل با نفسش هم‏نشین *** رحمت حق ناز کش، او نازنین
خورد شرابی که حق آمیخته *** جرعه آن در گل ما ریخته»

و چه لذت‏ بخش است برایمان که رسول ما، حتی در آن اوج دیدار نیز به یادمان بود و دعاگوی‏مان:

«لب به شِکَرْ خنده بیاراسته *** امّت خود را به دعا خواسته»
و آن هنگام نیز که با دست پر از آن سفر آسمانی برگشت:
«هر چه آورد بذل یاران کرد *** وقف کار گناهکاران کرد»

اشارات :: مهر 1386، شماره 101
سیدمحمود طاهری