آسمان را زیر پایت گستردند و فرش تا عرش را کروبیانِ بالافشان، جارو زدند. فلک، بی تاب بود و مدام سینه خویش را صاف میکرد.ستاره ها و ملائک، ماه و ابرها و کهکشانها، همه میدانستند که دُردانه آفریدگار، رهسپار آسمان هاست.
برخیز و مهیا شو مرد! ... با کفش های روزمرّه و پیراهنِ همیشه؛ نه! ... ردای قربة الی اللّه بر شانه بگیر و با دلی وضو ساخته، در دل شب روان شو.
این شب، تمام قِدْمت زمین است و تمام گذشته و آینده روزگار. چشمهایت را بیناتر از همیشه، به هر سو بدوز تا تمام حادثه های رویارویِ امشب را از دیده به دل بسپاری.
«براق»، بیقرار توست؛ راهی شو! ای قرار کاینات!
«... تا خدا»
تمام ستاره ها... از قدیم، کائناتِ دیروز و امروز و فردا، ماه و خورشید و کهکشانهای فراوان، همه از پرواز بلند او رد شدند و پشت سرش بر جای ماندند.
بیت المقدس، بر خاک پای او بوسه زد. نماز معصوم او، محراب قدس را مبارکتر کرد. تمام رسولان پیشین، بر قامتِ خاتمیّت او سلام گفتند و به زانوی ادب نشستند.
بهشت و دوزخ، برزخ و دنیا، همه مثل خاطراتی ناچیز، از دیدگان وسیع او گذشت. جبرئیل، دست در دست صاحبقرآن، پله های عرش را فرا میرفت و تمام هستی را بر او عرضه میداشت.
اما حتی بالهای امین وحی، به انتهای مسیر عروجِ احمد قد نداد و او خسته و ناتوان از ادامه سفر بازماند و رسولِ مهر تنها به سمت خداوند رفت.
«إِلَیَّ إِلَیَّ»
این ملکوت مقرّب، چه درهای بیشماری دارد! این همه پلکان و مسیر، این همه بلندا و اوج... ؛ خداوندا تو چقدر رفیع و بالادستی؛ اما همیشه نزدیک و مهربان!
آه که دلهای زمینی را چقدر حجابِ تو در تو، از ذاتِ اقدس تو دور کرده است!
ولی محمّد صلی الله علیه وآله رهیافته بود و مأذون.
رب العالمین، او را به خویش فراخوانده و بار داده بود. درهای بارگاه پروردگار، اگر چه فراوان، ولی در مقدم رسالتِ خاتم، لب به خوشامد میگشودند و قفلها همه گسسته میشد.
طبقات عرش اعلی، در معرض گامهای محمد صلی الله علیه وآله، از شوق به لرزه میافتادند و گریبان میدریدند؛ اما ذات احدیت، از همه مشتاق تر بود و احمد، مشتاقترین.
ندای قدسی، تمام آسمانها را میشکافت و به محمد صلی الله علیه وآله میرسید: «إِلَیَّ إِلَیَّ» و او شیفته تر و سر از پا نشناس تر، پیش میرفت.
«رحمةً للعالمین»
دل رئوفِ رحمة للعالمین، باز در گرو مهر امت خویش بود. پس در آن لحظات مقرب، در آغوش خداوند آن همه نزدیک، برای امت تا قیامتِ خویش دعا کرد: «رَبَّنا لا تُوءاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْرًا کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا... ».
اشارات :: مهر 1386، شماره 101
سودابه مهیجی