دست در آب زلال و پاکی فرو میبرم و با سر انگشتان خویش، سردی و گوارایی آن را حس میکنم. بوی روشنی آب در تمام وجودم می پیچد و جای جای تیرگی هایم را شستشو می دهد.آتشی در سینه دارم که گدازان و سوزان می افروزد و میخواهد ققنوس وار خاکستر خویش را در هوای تو بپاشد.
چشم هایم را در روشنی میشویم و پرنده سان سر بر آستان ربوبیت تو میسایم. سجاده نیاز را رو به قبله حضورت پهن میکنم.
چه سخت است در پیشگاه عظمت تو حاضر شدن که این جان خسته و زخمی، کوچکتر از آن است که نام تو را بخواند.
شاخه های خشک درونم را در چشمه زلال نیایش تو آب میدهم و قطره قطره اشک میشوم و بر سجاده ام می بارم.
بلند بلند، نام های آسمانی تو را صدا میزنم و تکبیرةالاحرام عشق را به اذن ورود در دهان خشکم جاری میسازم.
سایه سار لطف و رحمت تو را حس میکنم و با تمام وجود میخوانم: «بسم الله الرحمن الرحیم؛ به نام خداوندی که رحمان و رحیم است».
تویی که نعمت خویش را از بندهای چنین خطاکار و گناهکار فروگذار نکردی.
حصارهای پیچیده در اطراف تنم را یک به یک با هر آیه باز میکنم و آیات نورانی تو، نیلوفرانه به دیواره قلبم میپیچد و روحم را بالا میبرد.
زمان و مکان حل میشوند در لحظات مناجاتم و من تنها تو را سپاس میگویم و تنها از تو یاری میجویم؛ تویی سبحان و منزه از هر چیز. به حول و قوه تو بر میخیزم و مینشینم.
هیجان بودن در حوالی تو مو بر اندامم راست میکند.
دیوانه وار میچرخم در سماع خویش.
ملکوت روبه رویم به جلوه درمیآید و پرواز، تصویر زیبایی از شکوه رسیدن به تو میشود.
بوی بهشت در هوا چرخ میزند و ذرات آن در من رخنه میکند.
پنجره ها مرا میخوانند.
دریچه های عنایت و لطف تو گشوده شده اند و آبی زلال عشق، وجودم را در برمیگیرد.
خورشید میدرخشد در قلبم و در خلسه ای از نور فرود میآیم از آسمان. دوباره سپاس میگویم تو را با تمام رکوع ها و سجده ها.
اشارات :: آبان 1384، شماره 78
طیبه تقی زاده