وقتی وسیع سایه سجاده را
در پهن دشت عشق
در مسجد حضور خدا باز میکنم
یک آسمان پرنده به دورم
پرواز میکند
تقدیر میکشاندم از آسمان به زیر
دیر است دیر
باید ولی نمازگزارم به پای عشق
باید وضو بگیرم از آبیترین
آبی که بر زمین خدا موج میزند.
دریا کجاست؟
دریا به رنگ آبی سجادههای ماست
کافی است
دل را به آب داد
یعنی به آفرینش هستی جواب داد
با یاد تو شبانه در آرامش و سکوت
دستان رویشم
پر میکشید با پر پروازی قنوت
تقدیر چیست؟
بگذار از ادامه نام تو پر شوم
اسماعیل پورمحمد
اشارات :: آبان 1385 - شماره 90