متن ادبی «پرده‏نشین گوشه‏های حجاز»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اشارات :: آبان 1382، شماره 54
سلام بر تو بانوی چشمه‏های روان، مادر مهربان شریعت، همسایه دیوار به دیوار آسمان، خدیجه بزرگ!
سلام بر تو که دست‏هایت، نوازشگر نافله‏های شبانه رسول بود و آغوش دریایی‏ات، گهواره ملکوتی بتول.
سلام بر تو، ستون محکم اسلام، تکیه‏گاه اسلام، تکیه‏گاه هیجان‏های پیامبرانه!
دل‏های جهان، سال‏هاست در تکاپوی لحن آفتابی توست. ربّ النوع رنج! الهه اندوه و عشق! تیماردارِ دندان‏های شکسته و قدم‏های دربند! شب‏های وحشتناک خاک، از خورشید پیشانی‏ات نور می‏گرفت.
مَحرم چندین ساله حرا!
خارهای دامنه «نور» خوب می‏شناسدت؛ با تکاپوی شبانه‏ات، همه سنگ‏ها و صخره‏ها آشنایند. بی‏تکیه‏گاهی چون تو، شانه‏های وحی، روزگار سختی داشت. پس از تو، روزگار رسالت، به تاریکی شب‏های شعب ابی طالب است. آه! پرده‏نشین گوشه‏های حجاز!
رسالت، جامه‏هایش را بر سر کشیده است.
بر دست‏های زلالت لب خواهد گذاشت تا عطش هزار ساله سرزمین مقدّس را بشوراند.
رسالت، جامه‏هایش را بر سر کشیده است.
چشم جبرئیل، بر حلقه درگاه بزرگت خیره مانده است: «برخیز! ای جامه بر سر کشیده!» این نجوای خداوند است که بر در و دیوارت می‏کوبد. سکوت، ادامه سرگذشت شبانگاه توست، ای زن!. رنج‏هایت آغاز شده است. تو هم برخیز! پیامبروار، شانه به شانه باش با محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم .
سلام بر تو! که دریاهای جهان، نشئه نوش جرعه‏های شفّاف سخاوت تواند. سلام بر تو، بانوی کبری! مرا ببخش ـ و این کلمات کوچک را ـ مادر مهربان شریعت! خدیجه بزرگ! همسایه دیوار به دیوار آسمان!...
حسین هدایتی