تبيين موضوع سبّ و لعن

(زمان خواندن: 16 - 32 دقیقه)


تعريف لعن، سبّ، فحش، قذف و برائت
لعن در لغت به معناى طرد و دور كردن است: «لِعنه أهله: طردوه و أبعدوه و هو لعينٌ طريدٌ و قد لعن الله ابليس: طرده من الجنّة و أبعده من جوار الملائكة». [1]
خداى بزرگ در قرآن، شيطان را لعن نموده و اين لعن به معناى دور كردن او از بهشت و همسايگى فرشتگان است. راغب اصفهانى لعن را به معناى راندن و دور كردن همراه با ناخشنودى و ناراحتى دانسته است چنان كه لعن از جانب خدا به معناى قطع رحمت و توفيق دنيوى و عذاب و عقوبت اخروى است. لعن توسط انسان نيز نوعى دعاى بد، نفرين و بدخواهى براى ديگرى مى باشد. [2]
طريحى مى گويد: لعن به معناى دورى از رحمت است. [3] لعن نقطه مقابل «صلوات» است كه هرگاه به خدا نسبت داده شود به معناى فرستادن رحمت است و هرگاه به فرشتگان و مؤمنان منسوب گردد به معناى طلب رحمت مى باشد; چنان كه قرآن مى فرمايد: (انّ الله وملائكته يصلّون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليما). [4] (خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود فرستيد و به فرمانش به خوبى گردن نهيد)
همچنين ابن اثير مى گويد: لعن از سوى خداوند به معناى طرد و دور كردن و از جانب مردم به معناى دعا و سب است [5] و سبّ در لغت به معناى دشنام مى باشد; «السب الشتم». [6] جوهرى، طريحى و ابن منظور سب و شتم را هم معنا دانسته اند. راغب اصفهانى نيز سب را به معناى دشنام دردناك دانسته است. [7] ابن فارس مى گويد: ريشه سبّ، قطع است كه شتم و دشنام از او گرفته شده و هيچ چيز قطع كننده تر از دشنام  نيست. [8]
طريحى مى گويد: شتم و دشنام آن است كه چيزى به صورت تنقيص و تضعيف توصيف شود. [9]
قذف و فحش
ابن منظور نيز شتم را عبارت از سخن زشت مى داند ولى قذف جزو آن نيست. [10]
مفردات راغب مى نويسد: قذف عبارت است از رمى و انداختن از دور، در آيه، (فاقذ فيه فى اليمّ) [11] (سپس در دريايش افكن)يعنى بينداز در دريا، چنان كه در آيه (وقذف فى قلوبهم الرعب) [12] (و در دلهايشان هراس افكند) و آيه (بل نقذف بالحق على الباطل) [13](بلكه حق را بر باطل فرو مى افكنيم) آمده است. قذف وسيله اى است براى دشنام و عيب استعارى بنابراين در فقه نسبت زنا و لواط را قذف دانسته اند و آن را از مصاديق قذف شمرده اند; نه اين كه منحصر به آن باشد. همچنين راغب درباره فحش مى نويسد: فحش عبارت است از رفتار و گفتارى كه زشتى آن بسيار بزرگ است. [14]
ابن فارس مى گويد: فحش كلمه اى است كه بر زشتى در چيزى ـ گفتار يا كردار ـ دلالت مى كند و هر چيزى كه از حدّ خود تجاوز كند ـ به صورت نامطلوب ـ فاحش ناميده  مى شود. [15]
برائت; «برء»، «براء» و «تبرى» به معناى كناره گيرى و بيزارى از هر چيزى است كه همراه بودن آن مورد اكراه است. بدين جهت گفته مى شود: «برأت من المرض»; از مرض بهبودى يافتم. و «برأت من فلان»، يعنى از دست فلانى نجات يافتم. و «تبرأت يا أبرأته من كذا» يعنى از فلان عمل بيزارى جستم و يا فلانى را از آن عمل برى نمودم. [16]
با توجه به مطالب ياد شده مى توان گفت آنچه لغت شناسان درباره دو واژه سب و لعن بيان كرده اند گوياى آن است كه لعنت به معناى طرد و دور كردن است. لعن از جانب خداى بزرگ به معناى دورى از رحمت، و از جانب مردم به مفهوم دعا و نفرين براى دورى از رحمت الهى و گرفتار شدن به عذاب و عقوبت اخروى است; البته لعن از جانب مردم از اين ويژگى نيز برخوردار است كه ـ ضمن توجه به خدا ـ مايه تنفر و برائت از ملعون هم  مى باشد.
اما سب عبارت است از دشنام و سخن زشت كه موجب تنقيص و تضعيف مى شود. بنابراين ماهيت سب با لعن تفاوت دارد; اگر چه در سبّ و دشنام، نيز بيزارى و تنفّر وجود  دارد.
قرآن كريم اين دو واژه را به سه گونه به كار برده است. در قرآن واژه لَعن از جانب خداوند 37 مرتبه و از جانب مردم يك مرتبه به كار رفته است. بررسى اين آيات نشان مى دهد كه لعن در برخى موارد مشروع است، اما واژه سب در قرآن كريم يك بار به كار رفته است، چنان كه مى فرمايد: (و لا تسبّوا الذين يدعون من دون الله فيسبّوا الله عدواً بغير علم); [17] دشنام ندهيد كسانى كه غير خدا را مى خوانند ـ چرا كه آنان نيز ـ ممكن است حضرت حق را از روى دشمنى و بدون علم دشنام دهند.
آيه ياد شده به اين حقيقت اشاره مى كند كه اگر مسلمانان معبود مشركان را دشنام دهند آنان نيز ساحت قدس الهى را با كلماتى خطاب مى كنند كه از آن منزه است.
البته بايد توجه نمود كه اين آيه نشانگر لزوم رعايت احترام به مقدسات ديگران و حتى بت هاى مشركان نيست; بلكه نهى و جلوگيرى «سبّ»، بدين جهت است كه دشنام گفتن به مقدسات بت پرستان، موجب مى شود كه آنان نيز خداوند را دشنام گويند; چرا كه اگر احترام به مقدسات مشركان لازم بود، حضرت ابراهيم(عليه السلام) و پيامبر اسلام، بت ها را نمى شكستند و قرآن عمل حضرت ابراهيم را فضيلت نمى دانست.
از اين رو سب در برخى از موارد جايز شمرده است; نظير:
1. سب كسانى كه براى دين و خداى بزرگ احترامى قايل نيستند;
2. درباره افرادى كه سبّ و دشنام آنان در واقع بيان واقعيت ها و خصايل وجودى آنان است، مانند اين كه به ستمگر بى رحمى كه مرتكب قتل شده قاتل گفته شود و يا درباره يك خيانت كار از واژه «خائن» و يا درباره شخصى كه از راه نامشروع به دنيا آمده و والدين او ضوابط انسانى و اسلامى را زيرپا گذارده اند، از اصطلاح «يابن الزانيه» استفاده شود. چنان كه امام حسين(عليه السلام) درباره ابن زياد، فرمود: «الا و انّ الدّعى بن الدّعى قد ركزنى بين اثنتين، بين السّلة و الذّلة...» [18] اى مردم، آگاه باشيد كه اين شخص كه پدر او مشخص نيست ـ زنا زاده است ـ مرا بين دو كار مخيّر گذاشته است.
3. همچنين از برخى آيات قرآن مى توان مصاديق سبّ را استفاده نمود; نظير: (فمثله كمثله الكلب); [19] داستان او به سگ مى ماند. و در جايى ديگر مى فرمايد: (مثل الذين حُمِّلوا التّوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار); [20] مثل آنانى كه تورات را به دوش گرفته و به آن عمل نمى كنند مانند داستان الاغ است و درباره ابولهب مى فرمايد: (تبّت يدى ابى لهب و تب); [21] بريده باد دو دست ابولهب. و درباره اصحاب اخدود مى فرمايد: (قُتِلَ اصحابُ الاُخدود); [22] مرگ بر اصحاب اخدود.
آنچه بيان شد به وسيله آيه: (لا يحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظُلم); [23](خداوند بانگ برداشتن به بد زبانى را دوست ندارد، مگر كسى كه بر او ستم رفته باشد) تأييد مى شود، چرا كه در اين آيه آمده است: خداوند غريو و بانگ بد را دوست ندارد جز درباره كسى كه مورد ظلم قرار گرفته باشد. از اين آيات مى توان تجويز سبّ و شتم را در مواردى، برداشت نمود. بنابراين سبّ و شتم هميشه مذموم نيست و نيز از آيه (لا تسبّوا) [24] حكم مذمت سب فهميده نمى شود بلكه آيه ياد شده تصريح دارد كه در شرايط خاص نبايد موجب تحريك احساسات مخالفان را فراهم آورد; چنان كه عبارت (كذلك زيّنا لكل أمة عملهم) [25] (اين گونه براى هر امتى كردارشان را آراستيم) كه در ذيل آيه آمده نشان مى دهد كه هر سخنى كه به يادآورى مقدسات به صورت ناشايست منجر شود، نبايد گفته شود.
بنابراين واژه سبّ و لعن از نظر مفهوم در دو مقوله جداگانه قرار دارد و از جهت حكمى هر يك در برخى از شرايط و موقعيت ها روا مى باشد.
بنابراين مى توان از لعن به عنوان يك اصل استثنايى ياد نمود; البته لعن افراد بدون سبب و علت، جايز نيست. شايد بدين جهت در روايات آمده كه مؤمن لعان نيست. لعان يعنى كسى كه به طور مستمر بدون هيچ سببى به لعن بپردازد; البته لعان نبودن مؤمن كسى را كه استحقاق لعن دارد در برنمى گيرد.
مرحوم شيخ انصارى مى فرمايد: اصل در دين، احترام مؤمن است و جز در مواردى كه به طور يقين ثابت نشده ـ كسى را ـ نمى توان از اين اصل استثنا و جدا كرد; نظير غيبت كسى كه آشكارا فساد انجام مى دهد. [26] چنان كه در سب و دشنام بدعت گذار و متجاهر به فسق اين استثنا وجود دارد. يكى از مواردى كه در آن غيبت حرمت ندارد در خصوص، شخصى است كه به او ظلم و ستم روا داشته شده; هر چند آشكار نباشد. مانند اين كه ظالمى او را زده، دشنام داده، يا مال او را گرفته است. در اين صورت شخص مظلوم مى تواند در نزد مردم ستم هايى كه به او شده بيان كند. چنان كه در قرآن مى فرمايد: (لا يحب الله الجهر بالسّوء من القول الاّ من ظلم); [27] (خداوند بانگ برداشتن به بد زبانى را دوست ندارد مگر ـ از ـ كسى كه بر او ستم رفته باشد) آيا از اين آيه مى توان مسأله شتم و لعن ظالم و ستمگر را استفاده نمود. البته ما در بخش آيات قرآن و معيار سب و لعن روشن خواهيم نمود كه لعن و سب در برخى موارد رواست، و ليكن از اين آيه نيز مى توان جواز آن را بهره گرفت.
ريشه ها و آثار طبيعى و روانى لعن و نفرين
در تبيين موضوع ياد شده يادآورى چند نكته لازم است:
1. خداوند حكيم، عالم هستى را براى بشر آفريد; (هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعاً) [28] (اوست آن كسى كه آنچه در زمين است همه را براى شما آفريد) و (و سخر لكم الشمس و القمر) [29] (خورشيد و ماه را براى شما رام گردانيد). و انسان در مسير رشد و ارتقا به سوى معرفت و قرب الهى بايد آزموده شود; (ليبلوكم ايُّكُم احسنُ عملاً) [30]; (تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارترند) از اين رو خداوند متعال براى فراهم آوردن اسباب آزمايش، عالم را به دو بخش تقسيم نمود كه در يك سو خير و در سوى ديگر شر قرار دارد; خوبى ها و بدى ها، زيبايى ها و زشتى ها، سود و زيان، فضايل و رذايل، حق و باطل و... همه و همه نشان دهنده اين دوگانگى است. پس حضرت حق سفيران خود را براى راهنمايى به خوبى ها و زيبايى ها و باز داشتن از بدى ها فرو فرستاد و عالم تشريع را برابر عالم تكوين قرار داد، و واجبات و محرمات و مكروهات و مستحبات را بر اساس همان خوبى ها و بدى ها بر انسان لازم گردانيد.
2. براى اين كه آزمايش انسان تحقق يابد آدمى مختار آفريده شد و نيروى عقل و شهوت به او عطا گرديده است.
3. براى بهره گيرى از امكانات عالم هستى در انسان دو نيروى رضا و غضب، گرايش و تنفر و محبت و عداوت نهاده شده است; (ونفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها) [31] (سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد)و براى اينكه امتحان صورت پذيرد خوبى ها با بدى ها، زيبايى ها با زشتى ها، سودها با زيان ها و فضايل با رذايل آميخته شده و پيامبران براى راهنمايى بشر به خوبى ها و پرهيز از بدى ها و شياطين براى گرايش به بدى ها و اجتناب از خوبى ها آفريده شده اند. تا آنچه حتمى و مقدر است، يعنى آزمايش بشر تحقق يابد.
بايد توجه نمود كه عامل محركه انسان به سوى خوبى ها و بدى ها و نيز عامل بازدارنده او از خوبى ها و بدى ها رضا و غضب و حب و بغض است، از اين رو فرموده اند: «هل الدين الا الحبّ و البغض» [32] (دين جز حب و بغض نيست) و مى توان گفت زندگى بشر در همه زمينه ها بر حب و بغض و رضا و غضب استوار است; چرا كه جلب منفعت بدون حب و گرايش و دفع ضرر بدون غضب و بغض متصوّر نيست، به عبارت ديگر همه رفتارهاى انسان ها بر اين دو حالت نفسانى استوار است.
4. آنچه از زيبايى ها، زشتى ها، خوبى ها و بدى ها در عالم خلقت وجود دارد چه در آفاق و طبيعت و چه در انفس و ارواح انسان ها داراى مراتبى بسيار متفاوت و داراى مراتب تشكيكى است.
همان گونه كه محبت و عداوت، رضا و غضب در نفس داراى مراتبى است، ابراز آن نيز در رفتار و گفتار آدميان متفاوت است.
بايد توجه داشت همان گونه كه نسبت به فضايل و خوبى ها دشمنى ورزيدن و بغض داشتن، زشت و قبيح و گناه است، محبت و رضايت نسبت به بدى ها و رذايل زشت، قبيح و گناه است.
و مى توان گفت پايه عدل و ظلم بر همين حب و بغض و مظاهر مختلف آن استوار است; يعنى دوستى و محبت نسبت به خوبى ها و تناسب مرتبه دوستى ها با مرتبه خوبى ها و نيز عكس العمل هاى متناسب، همان عدالت است و بر عكس دشمنى و عداوت نسبت به خوبى ها و عكس العمل هاى نامتناسب نسبت به خوبى ها، ظلم و ستم به  شمار  مى رود.
5. مطلب ديگرى كه توجه به آن لازم است اين كه همان گونه كه خوبى ها و بدى ها با هم جمع نمى شوند; يعنى نمى شود ظلم هم خوب باشد و هم بد و عدل هم بد باشد و هم خوب; محبّت و دوستى به بدى ها و خوبى ها نيز با هم جمع نمى شود. كسى نمى تواند هم خدا را دوست بدارد و هم شيطان را، هم پيامبر را دوست بدارد و هم ابولهب را و... زيرا دوستى خدا ملازم دشمنى با شيطان و دوستى پيامبر ملازم دشمنى با ابولهب است. خدا مى فرمايد: (لاتجد قوماًيؤمنون بالله و اليوم الاخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه) [33] قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند (و) كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده اند هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا عشيره آنان باشند دوست بدارند در دل اينهاست كه (خدا) ايمان را نوشته و آنها را باروحى از جانب خود تأييد كرده است.
با توجه به آنچه گفته شد، از اين مطلب نيز نبايد غافل گشت كه معيار خوبى و بدى و همچنين محبت و عداوت، خود اشيا و افراد خوب و بد هستند. براى نمونه در بيان دو عموى پيامبر، يكى ـ ابوطالب(عليه السلام) ـ الگوى ايثار و وفادارى به آن حضرت و مجسمه فضايل و بزرگترين حامى آن حضرت در غربت بود و ديگرى ـ ابولهب ـ در رذالت به آنجا رسيد كه درباره او سوره اى نازل شد.
و يا خداوند متعال همسر فرعون يعنى آسيه را الگوى مؤمنان و نمونه بارز ايمان و همسر دو پيامبرش حضرت نوح و لوط(عليهما السلام)را ضرب المثل عصيان معرفى مى كند; (ضرب الله مثلا للذين كفروا) [34] (خدا براى كسانى كه كفر ورزيده اند مثل آورده). پس خوبى ها و فضايل خودشان خوبند و بدى ها و رذايل خودشان بدند.
6. براى چگونگى حب و بغض و مظاهر آن بايد از خدا و رسول خدا پيروى كرد: (و لكم فى رسول الله اسوة حسنة) [35] (قطعاً براى شما در ـ اقتدا به ـ رسول خدا سرمشقى نيكوست) . خداوند آنگاه كه آدم را آفريد و او را خليفه خود قرار داد و به او اسماء را آموخت به خود آفرين گفت: ( فتبارك الله احسن الخالقين) [36] (آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است) و چون مظهر رذايل ـ شيطان ـ تكبّر ورزيد و از سجده بر آدم سر باز زد با لعن و سب وى را راند و بدين سان اولين درس محبت و عداوت را به بشر با تحسين و لعن آموخت. همچنين در قرآن آيه صلوات كه اظهار محبت به جامع همه كمالات و خوبى هاست با آيه لعن نسبت به آنانكه به پيامبر جفا كرده اند همراه شده است.
7. در قرآن، سنّت و سيره پيامبر شواهد بسيار در خصوص حب و بغض وجود دارد كه در طول بحث به آنها اشاره مى شود; چنان كه تولا و تبرّا و مظاهر آن از اهم نشانه هاى ايمان و بلكه خود، به تنهايى كمال ايمان است; «هل الدين الا الحب و البغض» [37] (دين جز حب و بغض نيست). اما متأسفانه گروهى اهميّت ابراز تبرّا و عداوت نسبت به رذايل و بدى ها را ناديده گرفته و مى كوشند در پوشش رحمت و مودّت از بدى ها و سرچشمه آنها حمايت كرده و ابراز لعن و سب نسبت به آنها را زشت جلوه دهند و نيز مى كوشند همه بدى ها را توجيه كرده و خوب معرفى كنند. اين حركت آنقدر گسترده شده است كه آنان كوشيده اند سرچشمه همه رذايل، يعنى شيطان را در مسير عصيان و نا فرمانى خود تبرئه كنند.
از اين رو، بايد غبارى كه بر اين امر ضرورىِ عقل و دين، از ناحيه برخى از اهل سفسطه نشسته زدوده شود و مسلمانان با اين امر فطرى آشنا شوند. نكاتى كه يادآورى شد گوياى اين واقعيت است كه خوبى و بدى، عدل و ظلم، حب و بغض ريشه هاى برخورد انسان مى باشد. از اين رو دوست نداشتن بدى ها و بدكاران، دوست داشتن خوبى و خوبان از آثار روانى ريشه هاى ياد شده مى باشد كه گاه از آن در واژه سبّ و لعن ياد  مى شود.

سب و لعن از نگاه عقلا و عرف
1. بشر موجودى است كه خداى بزرگ او را با ويژگى هايى از ديگر موجودات ممتاز فرموده است; برترين ويژگى انسان عقل و نيروى خرد اوست كه عامل شناخت خوبى از بدى و راه سعادت از شقاوت است; البته در صورتى كه عقل با وحى و دستورات حيات بخش اسلام همراه باشد يافتن راه سعادت قطعى است.
از آنجا كه نهاد و عقل بشرى به صورت فطرى، خوبى ها را پسنديده و بدى ها را ناپسند مى داند و پايه بسيارى از قوانين بشرى نيز بر خرد و عقل فطرى انسان بنا نهاده شده است، بدين جهت نيك و بد بودن يك قانون با معيار عقل ارزيابى مى شود چنان كه قانون مجازات قاتل و جانى از ديدگاه هيچ عقل و عاقلى بد و ناپسند نيست بلكه رها كردن و عدم مجازات يك جنايتكار ظلم به ديگران و ناپسند است.
2.از آنجا كه عقل فطرى هر انسانى اعمال و رفتار ناپسند را قبيح و زشت مى داند، چنان كه خردمندان از هر انسان ظالم و ستمگرى كه مرتكب كارهاى ناپسند مى شود اظهار تنفر و بيزارى مى جويند. بر اين اساس در تمام كشورها چنين اصول و قوانين عقلى و عقلايى وجود دارد; هر چند ممكن است در برداشت ها و مصاديق اختلافاتى وجود داشته و يا اشتباهايى صورت گيرد. همه آيين ها در يك اصل متفق اند و آن تنفر از افراد گناه آلود و ستمگر مى باشد، هر چند نگاه آنان به گناه و برداشت از آن متفاوت است. از اين رو هر آيين بر اساس اصول و باورهاى خود، از كسانى كه با آن اصول مخالف كرده و خلاف آن حركت كنند ابراز تنفر مى نمايد و برعكس كسانى را كه به آن باورها پايبند باشند دوست دارد. بدين جهت پيروان اديان و مذاهب طبق اين اصل از مقدسات خود دفاع مى نمايند. بنابراين نفرت، بيزارى و لعن ريشه در عقل و فطرت آدمى دارد نه احساسات غير منطقى.
لعن نوعى محكوم نمودن است و حتى امروزه نيز در سراسر دنيا مردم كارهايى را كه نمى پسندند محكوم مى كنند، همچنان كه برخى از كارهايى را كه مثبت مى دانند تأييد كرده و از آن حمايت مى كنند. در ادبيات سياسى و اجتماعى دنيا تأييد يا محكوم نمودن، اهميت ويژه اى دارد. شاهد اين ادعا، آن كه پس از گذشت سال هاى زيادى از جنگ ميان چين و ژاپن هنگامى كه نخست وزير ژاپن در آغاز سال 2004 ميلادى در معبدى به سربازان كشته شده در جنگ جهانى دوم اداى احترام كرد روابط اين كشور با چين و كره به شدت تيره شد و رفتار او به عنوان حمايت از تجاوز و سلطه مورد نكوهش قرار گرفت.
3. همواره بررسى حوادث تاريخى گذشته و داورى و اظهار نظر مثبت و منفى درباره آنها از سنّت هاى علمى عصر حاضر است و فلسفه آن تربيت صحيح نسل هاى آينده مى باشد. يعنى با نماياندن اشتباه هاى گذشتگان نسل در حال تربيت از آن بر حذر داشته مى شود و با تأييد خدمات گذشتگان روحيه نوع دوستى و خدمت به مردم و كشور تقويت  مى گردد.
برگزارى مجالس حسينى و عزادارى ها در جامعه شيعه نيز چنين نقشى دارد و اصولاً اگر اين عزادارى ها همراه با نقل تاريخ، و داورى درباره آن و به عبارت ديگر بهره بردارى در راستاى تربيت نسل آينده نباشد هيچ ارزشى نخواهد داشت. بنابراين، لعن ستمگران، اظهار يك كينه غير منطقى نيست بلكه اين كينه و نفرت نشان دهنده بيزارى از رفتار ناشايست آنان است كه هم منطقى است و هم ابراز آن در قالب لعن ظلم و ظالم يك ضرورت اجتماعى ـ تربيتى به شمار مى رود.
4. در تبيين مطلب، يادآورى اين نكته بنيادين لازم است كه قرآن كريم حوادث تاريخى را با بينش عبرت آموزى بيان مى فرمايد. قرآن در چندين آيه مردم را به سير و سفر در زمين ترغيب و تشويق فرموده است و بديهى است كه اين توصيه ها براى تفريح و تفرج نيست بلكه هدف، بيدارى و آيينه قرار دادن حوادث گذشته براى انتخاب راه درست از نادرست مى باشد; (اَوَلم يسيروا فى الأرض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم كانوا أشدَّ منهم قُوَّةً و أثاروا الأرض و عمروها اكثر مما عمروها و جاءتهم رُسُلهم بالبينات فما كان الله ليظلمهم ولكن كانوا أنفسهم يظلمون); [38] آيا در زمين سير نمى كنند تا بنگرند كه چگونه بوده است سرانجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟ همان ها كه توانشان بيشتر بود و زمين رابه شخم زدن زير و رو كرده و بيشتر از ايشان آماده ساخته بودند، پيامبرانشان با دلايل آشكار به سراغشان آمدند، خداوند هرگز بر آنها ستم نكرد ولى آنها بر خويشتن ستم نمودند.
از سوى ديگر قرآن به طور مستقيم از تاريخ و قصه هاى پيامبران و امت هاى پيشين ياد مى كند و عوامل موفقيت و شكست آنان را بيان مى فرمايد، و گاه پاره اى از حوادث را تكرار نموده است تا در سايه تكرار حوادث، آيندگان پند گيرند.
داستان حضرت يوسف كه از آن به «أحسن القصص» [39] ياد فرموده، جنگ هاى مسلمانان در صدر اسلام ـ جنگ بدر، حنين و... ـ كه در ضمن آن به ضعف ها، تخلف ها و كمبودها پرداخته شده است و بسيارى ديگر از داستان هاى تاريخى قرآن، در خود پندها و عبرت هاى بسيار دارد.
در روايات نيز به اين حقيقت اشاره شده است. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اعتبروا فقد خلت المثلات فيمن كان قبلكم»; [40] در حوادث و مجازات پيشينيان براى شما اندرزهايى وجود دارد پس از آنها عبرت بگيريد.
امير مؤمنان(عليه السلام) نيز تاريخ را آيينه اى دانسته كه تمام خوبى ها، بدى ها، عوامل كاميابى ها، ناكامى ها، پيروزى و شكست ها را نشان مى دهد. بدين جهت آن حضرت بررسى و مطالعه تاريخ پيشينيان را به طور جدى به فرزندان و پيروانشان توصيه فرموده است: «اى بُنّى انّى و ان لم أكن عمرتُ عُمر من كان قبلى فقد نظرتُ فى اعمالهم و فكرتُ فى أخبارهم و سيرت فى آثارهم حتى عدت كأحدهم بل كأنى بما أنتهى الىّ من أمورهم قد عمرت مع اوّلهم الى آخرهم...»; [41] .... هر چند عمر من به گونه اى نيست كه همراه پيشينيان بوده باشم، اما در رفتار و اعمال آنان انديشيده ام، و داستان زندگى پيشينيان را مطالعه نموده ام، چنان كه گويى از آنان هستم و همراه افراد نخست و پايان آنان بودم از اين رو عوامل موفقيت و شكست امت هاى گذشته را براى شما مسلمانان بيان مى كنم، يكى از عوامل شكست پيشينيان، اختلاف و دوگانگى در ميان آنان بود و... .
در جاى ديگر مى فرمايد: «و انّ لكم فى القرون السالفة لعبرةٌ...»; [42] براى شما در قرون پيشين عبرت هايى است.
ما مسلمانان در طول تاريخ فراز و فرودهايى داشته ايم كه پيشينيان ما با رفتار و كردار خويش پديد آوردند چنان كه در مقطعى از تاريخ بزرگ ترين تمدن را پى ريزى نموده و در مقاطع ديگر آن را از دست دادند و با مشكلات، جنگ ها و درگيرى هاى فراوانى روبرو  شدند.
وظيفه مسلمانان آن است كه با بررسى تاريخ 23 ساله حضور پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) عوامل موفقيت و رشد مسلمانان را سرمشق خود قرار دهند، چنان كه تحقيق و مطالعه دوران پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و عوامل شكست و پيروزى مسلمانان را بايد به دست آورد تا در آينده درس و الگو باشد; چرا كه تاريخ همواره قابل تكرار است چنان كه انسان ها و نيازها نيز تكرار مى شوند. براى دورى از تكرار حوادث تلخ تاريخى، مطالعه زندگى مسلمانان بويژه صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ضرورى است. بدين جهت بيان ضعف هاى افراد در اين راستا معنا پيدا مى كند.

فلسفه لعن
از آنچه كه در بحث هاى پيش مطرح شد فلسفه لعن روشن مى شود، اما از آنجا كه از اهميت خاصى برخوردار مى باشد به صورت خاص بدان مى پردازيم. نخستين پرسشى كه ذهن هر جستجوگر با آن روبرو مى شود اين است كه چرا لعن و دشنام؟ مگر لعن و دشنام چه ويژگى يا فايده اى دارد؟ و آيا موجب اختلاف، نزاع و درگيرى بين مردم و فرقه هاى گوناگون نمى شود؟ در تبيين فلسفه سبّ و لعن شايسته است كه آيات قرآن را مورد بررسى قرار دهيم. سبّ و لعن در قرآن نوع ديگرى از مبارزه، برائت و دورى جستن ساير پيامبران الهى و انسان هاى كامل در طول تاريخ از مظاهر شرك و ستمگران بوده است. از مجموعه آيات چنين به دست مى آيد كه محوريّت ايمان و توحيد دو چيز است يكى پذيرش ولايت الهى ـ تولّا ـ و ديگرى برائت و تنفر به عبارت ديگر مبارزه با ولايت شيطان، ستمگران و طاغوتيان. اين آيات وظايف مؤمنان را نسبت به خدا، رسول، اولياى الهى و نسبت به خودشان و ديگر مؤمنان به خوبى روشن مى سازد. از اين آيات مى توان فلسفه سبّ و لعن در اسلام رابه دست آورد. فلسفه لعن را مى توان در چند اصل بيان نمود:
1. لعن مظهر تبرّى و برائت جستن از كافران و ستمگران است. چرا كه يكى از واجبات كه در قرآن و سنّت به آن سفارش شده محبت دوستان خدا و بغض دشمنان خداست، و از سويى حب و بغض براى خدا نشانه كمال ايمان است; «من أحب الله و أبغض لله و اعطى لله فهو ممن كمل ايمانه»; [43] كسى كه براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمنى ورزد و براى خدا بخشايش كند ايمانش كامل است. روشن است كه دشمنى با دشمنان خدا از راه هاى گوناگون ممكن است كه يكى از آنها لعن و نفرين است.
2. لعن يك نوع مبارزه با ستمگران است; در زمانى كه گروهى مورد ستم قرار گرفته و نمى توانند از حقوق خود دفاع نمايند، راهى جز نفرين و لعن ستمگران ندارند. امروزه مسلمانان جهان از آمريكا به راه هاى گوناگون از جمله لعن و نفرين و يا به عبارت ديگر با شعار مرگ بر آمريكا، ابراز تنفر مى نمايند و اين خود افزون بر آن كه يك نوع مبارزه است، موجب انسجام و اتحاد مسلمانان مى شود.
امام خمينى(رحمه الله) مى فرمايد: لعن و نفرين و فرياد از بيداد بنى اميه ـ لعنت الله عليهم ـ با آن كه منقرض و به جهنم رهسپار شده اند، فرياد بر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن اين فرياد، ستم شكن است. [44]
3. لعن و نفرين موجب شناخت حق از باطل مى گردد.
4. لعن موجب بازدارندگى و عبرت آموزى است، به عبارت ديگر موجب گرايش به سوى خوبى ها و ابراز بيزارى از بدى ها مى شود.
تاريخ گوياى اين واقعيت است كه ستمگران و غارتگران همواره مورد لعن و نفرين توده هاى مردم قرار داشته و پس از مرگ خود نيز جز نام زشت بر جاى نگذاشته اند. از اين رو انسان ها بويژه افرادى كه زمينه فساد در آنان وجود دارد، گاه با انديشيدن درباره آينده خود تلاش مى كنند مانند ستمگران تاريخ نباشند. نمونه آن رخداد كربلا و مقايسه شخصيت امام حسين(عليه السلام) با يزيد بن معاويه است; چرا كه يزيد پس از قرن ها جز نام بد و لعن و نفرين چيزى براى خود بر جاى نگذاشته است; در صورتى كه امام حسين(عليه السلام) نه تنها همواره مورد سلام و صلوات مردم است بلكه تمام انسان هاى آزاده مى كوشند تا راه، روش و اهداف مقدس ايشان را پى گيرى نمايند.
امام صادق(عليه السلام) در روايتى مى فرمايند: «فأظهروا البراءة و اكثروا من سبهم و القول فيهم و الوقيعة، و باهتوهم كيلا يطمعوا فى الفساد فى الاسلام و يحذرهم الناس و لا يتعلمون من بدعهم...»; [45] اهل بدعت و تشكيك را سب و لعن كنيد تا طمع نكنند در دين فساد نمايند و همچنين مردم نيز از آنان تأثير نپذيرند.
از اين رو مردم با لعن و نفرين نه تنها سردمداران شر و بدى را از خود دور مى سازند بلكه راه و روش آنان را نيز مذمت نموده و در مقابل راه حق، عدالت و تقوا ترويج مى شود.
بنابراين طبق اين سخن امام صادق(عليه السلام) برائت، موجب گرايش به سوى خوبى ها و فضايل و نيز تنفر و انزجار از شرور و بدى هاست. در يك روايت آمده است كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: هرگاه بدعت گذارى را مشاهده كرديد از او برائت بجوييد و غيبت نموده و دشنام دهيد تا ـ ديگران ـ به فساد گرايش پيدا نكنند و مردم از آنان دورى گزينند و بدعت هاى آنان موجب انحراف نشود. [46]
حضرت على(عليه السلام) نيز مى فرمايد: «من مشى الى صاحب بدعة فوقره فقد مشى فى هدم الاسلام»; [47] كسى كه نزد بدعت گذار برود و او را بزرگ شمارد در نابودى اسلام قدم گذاشته  است.
قرآن كريم از قول ابراهيم خليل مى فرمايد: (و اذ قال ابراهيم لأبيه و قومه اننّى براء مما تعبدون); [48] و هنگامى كه ابراهيم به (نا)پدرى خود و قومش گفت: من از آنچه شما مى پرستيد بيزارم.
در جاى ديگر مى فرمايد: (فلمّا تبيين له انّه عدوٌّ لله تبرّ أمنه انّ ابراهيم لأوّاه حليم); [49] چون براى ابراهيم روشن شد كه او دشمن خداست از او بيزارى جست چرا كه ابراهيم شخصى بردبار و خداترس بود.
و نيز: (قد كانت لكم أسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه اذ قالوا لقومهم انّا برءاؤا منكم و ممّا تعبدون من دون الله); [50] براى شما مؤمنان، ابراهيم و همراهان او الگويى بسيار خوب هستند، آنان كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه غير از خدا مى پرستيد  بيزاريم.
حقيقت مبارزه و دورى جستن از مظاهر شرك و ظلم، به گونه ديگرى نيز در آيات آمده است كه به برخى از آنها اشاره مى شود. اين آيات از يك سو مردم را به قرار گرفتن در لواى خدا و رسول كه از آن به «ولايت» يا «تولّا» تعبير مى شود فرا مى خوانند و از سوى ديگر يك نوع هشدار را در بر دارد، يعنى به مسلمانان گوشزد مى كنند كه نبايد به دشمنان خدا و رسول روى آورند و از خدا و رسول روى برگردانند. از اين اصل به «تبرّى» ياد مى شود. بنابراين پذيرش ولايت خدا و رسول از ويژگى هاى مؤمنان به شمار مى آيد چنان كه برائت و بيزارى با استفاده از راه هاى مناسب نيز از ويژگى هاى مؤمن است.
اين آيات به صراحت روشن مى كنند كه مؤمنان چه كسانى را نبايد دوست داشته باشند و آنان را بر خود مسلط سازند؟ به عبارت ديگر اين آيات، مسلمانان را در راستاى دورى و برائت از كافران و ستمگران راهنمايى مى كند.
برخى از مصاديق كسانى كه بيزارى از آنان بايسته است و بايد از آنان برائت جست چنين است:
مغضوبان خداوند
(يا ايهاالذين آمنوا لا تتوّلوا قوماً غضب الله عليهم); [51] اى مؤمنان هرگز قومى را كه خدا بر آنان غضب كرده يار خود مگيريد.
ستمگران بر مسلمانان
(انّما ينهاكم الله عن الذين قاتلوكم فى الدين و أخرجوكم من دياركم و ظاهروا على اخراجكم أن تولّوهم...); [52] خداوند شما را ـ از عدالت و نيكى ـ با كسانى كه شما را از وطن خود بيرون نموده و با شما جنگ كردند و با يكديگر همدست شدند نهى مى كند و هر كس آنان را دوست بگيرد ستمكار است.
يهوديان و مسيحيان
(يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصارى اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولّهم منكم فاولئك هم الظالمون); [53] اى مؤمنان! يهود و نصارا را ياور خود مگيريد، آنان دوستدار يكديگرند و هر كس از شما با آنان دوست باشد از آنها خواهد بود.
كافران
(لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين); [54] مؤمنان كافران را ولى و ياور نمى دارند.
(يا ايها الذين آمنوا لاتتخذو الذين اتخذوا دينكم هزواً و لعباً اليهود و النصارى); [55] اى اهل ايمان! با آن گروه كه دين شما را به بازيچه گرفتند دوستى مكنيد.
(لاتتخذوا آباءكم و اخوانكم اولياء ان استحبّوا الكفر على الايمان); [56]
اى مؤمنان! دوست و ياور نگيريد ـ آن دسته از ـ پدران و برادرانتان كه كفر را  برگزيده اند.
دشمنان خدا و اولياى الهى
(يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوّى و عدوّكم اولياء); [57] اى مؤمنان! دشمن من و دشمن خودتان را ولى و ياور نگيريد.
(والذين كفروا اولياءهم الطاغوت); [58] ياور آنانى كه كفر ورزيدند طاغوت مى باشد.
اين دسته از آيات به گروهى اشاره دارد كه بايستى با آنان دشمنى نمود و يكى از راه هاى دشمنى، دورى و برائت است اما دسته ديگر نسبت به گروهى است كه بايستى آنان را دوست داشت و بلكه بالاتر از آن، بايستى ولايت آنان را پذيرفت. آنان عبارت اند: از خدا، رسول، اولوالامر، ائمه اهل بيت(عليهم السلام) و مؤمنان; بنگريد:
تولا و ولايت پذيرى خدا و رسول
(انّ وليىّ الله الّذى نزل الكتاب و هو يتولّى الصالحين); [59] تكيه گاه وياور من خدايى است كه قرآن رافرستادواو سرپرست صالحان است.
(وما لكم من دون الله من ولى ولا نصير); [60] به جز خدا براى ايشان سرپرست و ياورى  نيست.
(والله ولىّ المؤمنين); [61] و خداوند ياور مؤمنان است .
(الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور); [62] خداوند ياور مؤمنان است و آنها را از تاريكى ها به نور مى رساند.
(ان الظالمين بعضهم اولياء بعض والله ولى المتقين); [63] ستمكاران ياور يكديگراند و خداوند ياور پرهيزكاران است.
(واجعل لنا من لدنك وليّاً و اجعل لنا من لدنك نصيراً); [64] از پيشگاه خودت ولى و ياورى براى ما قرار بده.
تولا و ولايت پذيرى ائمه
(انّما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكاة و هم راكعون); [65] ولى شما خدا و رسول اوست و آنانى كه نماز را به پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى پردازند.
(فاطر السموات و الارض أنت ولى فى الدنيا و الآخرة); [66] تويى آفريننده زمين و آسمان تويى ولى نعمت و محبوب من در دنيا و آخرت.
(والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض); [67] مؤمنان و مؤمنات برخى ولى و محبوب يكديگرند.
(و ان الظالمين بعضهم اولياء بعض والله ولى المتقين); [68] برخى ستمگران ياور بعضى ديگر مى باشند و خداوند ولى پرهيزكاران است.
(واعتصموا بالله هو مولاكم فنعم المولى و نعم النصير); [69] به خدا پناه ببريد كه او مولاى شماست بهترين مولا و بهترين ياور است.
(قل اطيعوا الله و الرسول فان تولّوا فانّ الله لايحب الكفرين); [70] بگو فرمان خدا و رسول را اطاعت كنيد و اگر از آنان روى گردانيد همانا خداوند كافران را هرگز دوست نخواهد داشت.
(اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولوا الأمر منكم); [71] خدا، پيامبر و صاحبان امر را اطاعت كنيد.
(و ان تولوا فاعلموا انّ الله مولاكم نعم المولى و نعم النصير); [72] بدانيد كه اگر روى برگردانديد خداوند بهترين مولا و بهترين ياور است.
ولايت پذيرى مؤمنان
(و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون); [73] كسانى كه ولى و فرمانرواى آنها خدا و رسول و اهل ايمانند فاتح و غالب خواهند بود.
(اطيعوا الله و رسوله ولاتولّوا عنه و أنتم تسمعون); [74] خدا و رسول را اطاعت كنيد و از فرمان او سرپيچى نكنيد كه شما سخنان حق و آيات خدا را از او مى شنويد.
(فان تولّيتم فما سألتكم من أجران أجرى الا على الله); [75] پس هرگاه شما از حق روى گردانيده و نصيحت مرا نپذيرفتيد من از شما اجرى نخواسته بلكه همه اجر رسالت من بر خداست.
(وان يتولّوا يعذبهم الله عذاباً اليماً فى الدنيا و الآخرة); [76] و اگر روى از خدا بگردانند آنها را به عذاب دردناك ـ در دنيا و آخرت ـ معذب خواهد فرمود.
مجموعه آياتى كه ذكر شد ضمن اهميت و نقش ولايت پذيرى،وظيفه مسلمانان را به خوبى در رابطه با پذيرش دوست و دشمن و به عبارت ديگر تولّا و تبرّا بيان نموده است.
______________________________________
[1]. مقائيس اللغة، ابن فارس و اساس البلاغة، واژه لعن، زمخشرى.
[2]. مفردات، راغب اصفهانى، ص 471.
[3]. مجمع البحرين، ج 6، ص 309.
[4]. احزاب/ 56.
[5]. نهايه، ج 4، ص 255.
[6]. همان، ج 4، ص 330.
[7]. مفردات، ص 225.
[8]. مقائيس اللغة.
[9]. مجمع البحرين، ج 6، ص 68.
[10]. لسان العرب، ابن منظور، ج 12، ص 318.
[11]. طه/39
[12]. احزاب/26،حشر/2
[13]. انبياء/18
[14]. مفردات راغب، واژه قذف، و واژه فحش، لسان العرب.
[15].  مقائيس اللغة.
[16]. مفردات راغب، ص 45.
[17]. انعام/ 108.
[18]. مستدرك سفينة البحار ج3 ص451.
[19]. اعراف/ 179.
[20]. جمعه/ 4.
[21]. مسد/ 1.
[22]. بروج/ 4.
[23]. نساء/ 148.
[24]. انعام/108
[25]. انعام/108
[26]. مكاسب محرمه، بحث غيبت.
[27]. نساء/ 148.
[43]. وسائل، ج 11، باب 15، ص 431.
[44]. وصيت نامه حضرت امام خمينى(رحمه الله)، صحيفه نور، ج 21، ص 400.
[45]. وسائل الشيعه، ج 11، ص 508.
[46]. همان.
[47]. همان.
[48]. زخرف/ 26.
[49]. توبه/ 114.
[50]. ممتحنه/ 4.
[51]. همان، آيه 13.
[52]. همان، آيه 9.
[53]. توبه/ 23.
[54]. آل عمران/ 28.
[55]. مائده/ 51.
[56]. توبه/ 23.
[57]. ممتحنه/ 1.
[58]. بقره/ 257.
[59]. اعراف/ 196.
[60]. بقره/ 107.
[61]. آل عمران/ 68.
[62]. بقره/ 257.
[63]. جاثيه/ 19.
[64]. نساء/ 75.
[65]. مائده/ 55.
[66]. يوسف/ 101.
[67]. توبه/ 71.
[68]. جاثيه/ 19.
[69]. حج/ 78.
[70]. آل عمران/ 32.
[71]. نساء،/ 59.
[72]. انفال/ 23.
[73]. مائده/ 56.
[74]. انفال/ 20.
[75]. يونس/ 72.
[76]. توبه/ 74.
_______________
http://www.mazaheb.ir

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
ادعیه ماه رمضان
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 رمضان

مرگ مروان بن حکم در اول رمضان سال ۶۵ هـ .ق. مروان در ۸۱ سالگی در شام به...


ادامه ...

4 رمضان

مرگ زیاد بن ابیه عامل معاویه در بصره در چهارم رمضان سال ۵۳ هـ .ق. زیاد در کوفه...


ادامه ...

6 رمضان

تحمیل ولایت عهدی به حضرت امام رضا علیه السلام توسط مأمون عباسی بعد از آنکه مأمون عباسی با...


ادامه ...

10 رمضان

١ ـ وفات حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) همسر گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله و...


ادامه ...

12 رمضان

برقراری عقد اخوت بین مسلمانان توسط رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که...


ادامه ...

13 رمضان

مرگ حجاج بن یوسف ثقفی،‌ حاکم خونخوار بنی امیه در سیزدهم رمضان سال ۹۵ هـ .ق حاکم خونخوار...


ادامه ...

14 رمضان

شهادت مختار بن ابی عبیده ثقفی در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هـ .ق مختار بن ابی عبیده ثقفی...


ادامه ...

15 رمضان

١ ـ ولادت با سعادت سبط اکبر، حضرت امام مجتبی(علیه السلام)٢ ـ حرکت حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

16 رمضان

ورود محمد بن ابی بکر به مصر در شانزدهم رمضان سال ۳۷ هـ .ق محمد بن ابی بکر...


ادامه ...

17 رمضان

١ ـ معراج پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم)٢...


ادامه ...

19 رمضان

ضربت خوردن امیرمؤمنان حضرت امام علی (علیه السلام) در محراب مسجد کوفه در نوزدهم ماه مبارک رمضان سال...


ادامه ...

20 رمضان

فتح مکه توسط سپاهیان اسلام در روز بیستم رمضان سال هشتم هـ .ق سپاهیان اسلام به فرماندهی رسول...


ادامه ...

21 رمضان

١ ـ شهادت مظلومانه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام٢ ـ بیعت مردم با امام حسن مجتبی علیه...


ادامه ...

23 رمضان

نزول قرآن کریم در شب بیست و سوم رمضان کتاب آسمانی مسلمانان، قرآن مجید نازل گردید. برخی چنین...


ادامه ...

29 رمضان

وقوع غزوه حنین در بیست و نهم رمضان سال هشتم هـ .ق غزوه حنین به فرماندهی رسول گرامی...


ادامه ...

30 رمضان

درگذشت ناصر بالله عباسی در سی ام رمضان سال ۶۲۲ هـ .ق احمد بن مستضیء ناصر بالله درگذشت....


ادامه ...
0123456789101112131415

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page