پرنده نورانی

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

در روزگاري كه هنوز بلندگو به شهرري نيامده بود ، مواقع ورود به وقت شرعي صبح و ظهر و مغرب ، افرادي با لحن خوش و رسا بر بالاي مأذنه ها و مناره ها بانگ اذان سر مي دادند و مردم را براي انجام فريضه فرا مي خواندند . در آن زمان ، جايگاه ساعت صحن حضرت عبدالعظيم عليه السّلام ، مخصوص بانگ اذان بود . آنچه مي خوانيد خاطره اي است از زبان مرحوم حاج جواد مؤذني كه سالها به انجام فريضه ذكر اذان مشغول بود. شب چله از نيمه گذشته بود و برفي كه از عصر گذشته آرام و مداوم بر روي شهر مي باريد ، شديدتر شده بود . به طوري كه بدون پارو كردن برف امكان بيرون رفتن از خانه وجود نداشت . پارو برداشتم و شروع به بازكردن راهي نمود كه بتوانم خود را به پشت صحن برسانم . اين كار حدود 3 ساعت طول كشيد و هنگامي كه به صحن رسيدم ، چيزي به وقت اذان صبح نمانده بود . وقتي بالاي مأذنه رسيدم ، ديدن سفيدي يكدست و سكوت ، فضايي ايجاد كرده بود كه بي اختيار دچار يك وهم شدم كه بعد از چند لحظه تبديل به ترس عجيبي شد و سراسر وجودم را گرفت . اين وهم و وحشت به حدّي رسيد كه رو به حرم حضرت عبدالعظيم عليه السّلام در قلب خود گفتم :«يابن رسول الله شاهد باش كه اين حالت ترس نمي گذارد انجام وظيفه كنم ». درست در همين لحظه يك پرنده بسيار نوراني كه از كبوتر كوچكتر و از گنجشك بزرگتر بود از بالاي مأذنه پرواز كرد . در حالي كه درخشش اين پرنده مرا محو خود كرده بود ، متوجّه شدم وارد وقت اذان صبح شده ايم . بي اختيار شروع به اذان كردم و پرنده نوراني در طول اين مدّت پيوسته به دور صحن مي گرديد . تا اينكه اذان تمام شد و آن پرنده به سوي گنبد رفت و داخل برف روي گنبد فرو رفت . خودم را به آن طرف رساندم و در جايي كه پرنده برف را سوراخ كرده بود جستجو كردم . اما اثري از آن پرنده نبود …

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page