وعليك السّلام ...

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

شهرري از ديرباز اقامتگاه علماي بزرگ و مشاهير تعيين كننده و سرنوشت ساز بوده است . در سالهاي آغازين عصرپهلوي ، زماني كه رضاخان براي پيچيدن نسخه غرب ، دستورالعمل اشاعه بي حجابي را به اجرا گذاشته بود ، موجي از اعتراض و خشم از طرف علما و مردم مسلمان به وجود آمد كه منجر به سركوب شديد و شهادت يا تبعيد تني چند از علماي بزرگ گرديد . مرحوم علّامه حاج شيخ محمّد تقي بافقي از علما و مراجع بزرگواري است كه در آن سالهاي تاريك ، چون گوهري درخشيد و فرياد اعتراضش را بر مظاهر بي ديني و بي عفتي خاموش نساخت . و از همان سالها بود كه اين تبعيدي شريف در شهرري زندگي پربركت خود را سپري كرد .مرحوم شيخ در سالهاي تبعيد همواره تحت نظر مأمورين شهرباني بود . امّا اين محدوديّت ها هيچگاه نتوانست فيوضات و كرامات ايشان را از نظرها مخفي كند . آنچه مي خوانيد از جمله همين كرامت هاست كه توسّط مرحوم محمّد اسماعيل ، خادم ايشان نقل شده است . او از اهالي ورامين بود كه سالهاي تبعيد در خدمت مرحوم شيخ محمّد تقي بافقي بود .مرحوم محمّد اسماعيل اين ماجرا را بنا به دستور شيخ پس از وفات ايشان نقل كرده است : در مدّتي كه در خدمت آقا بودم ، بر حسب يك عادت هميشگي نماز مغرب را در حرم حضرت عبدالعظيم عليه السّلام بجا مي آوردم ، سپس زيارتي كرده و به منزل باز مي گشتم . يكي از همين شبها ، وقتي از حرم به منزل آمدم ، خدمت آقا رفتم تا اگر كاري دارند برايشان انجام بدهم . ايشان پرسيدند : « محمّد اسماعيل » كجا بودي ؟ گفتم : آقا ، حرم بودم ، براي نماز و زيارت .فرمود : وقتي به زيارت مي روي آيا امامزاده طاهر عليه السّلام را هم زيارت مي كني يا نه ؟عرض كردم : بله ، هميشه از جلوي ايوان ، سلامي عرض مي كنم و حمد و سوره اي تلاوت مي كنم . فرمود : چرا داخل حرم نمي روي ؟ عرض كردم : آقا ، از جلوي ايوان كه مسافتي نيست . فرمود : اين بار كه رفتي ، برو داخل حرم و امامزاده طاهر عليه السّلام را زيارت كن . يادت نرود هنگام زيارت ، سلام مرا هم خدمتشان برسان . شب ديگر ، مطابق معمول به زيارت حضرت عبدالعظيم عليه السّلام رفتم . هنگام مراجعت ، جلوي ايوان امامزاده طاهر عليه السّلام سفارش حاج شيخ به يادم آمد . كفش هايم را در آوردم و به داخل رفتم . به جز خانمي كه در گوشه حرم مشغول نماز بود ، كس ديگري نبود . پيش رو ايستادم و حمد و سوره اي قرائت كردم و زيارت نامه را خواندم . زيارتم كه تمام شد . كنار ضريح رفتم و در قلب خود نجوا كردم : يابن رسول الله ، حاج شيخ هم سلام رساند . به محض آنكه اين صحبت در قلبم گذشت ، شنيدم صدايي بلند و رسا از داخل ضريح فرمود : و عليك السّلام ، و عليك السّلام و عليك السّلام و عليك السّلام . اين صدا به شدّت مرا متوّحش كرد . بي اختيار دور ضريح گرديدم . امّا ، از صاحب صدا خبري نبود . با همان حالت اضطراب از حرم بيرون آمدم. وقتي به منزل رسيدم بلافاصله خدمت آقا رفتم . ايشان مرا كه ديد پرسيد : چه شده آقا اسماعيل چرا رنگ پريد ه اي ؟جريان را براي ايشان نقل كردم . تبسّمي كرد و فرمود : يادت باشد هميشه امامزاده طاهر عليه السّلام را در داخل حرم زيارت كن و مطلب را تا من زنده ام به كسي مگو .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page