متن ادبی «مزرعه غم»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

اشارات :: مهر 1387، شماره 113
«بقيع، مزرعه غم و کشتزار اندوه است.
مدينه، هم‌چنان مظلوم است و ... بقيع مظلوم‌تر!
اهل‌بيت هم‌چنان غريب‌اند و ... پيروانشان غريب‌تر!
رنج‌نامه نانوشته شيعه، بر خاک و سنگ اين مزار، گويا از هر زمان به شِکوه و شهادت ايستاده است.
بقيع، بقعه‌اي خاموش و تاريک است، اما روشن از نور امامت.
بقيع، آشنايي غريب است، همدم غربت در جمع آشنايان.
درخت غم و اندوهي که در غريب آبادِ بقيع مي‌رويد، ريشه در مظلوميتي 1400 ساله دارد.
در بقيع، عقده‌هاي دل با سرانگشت اشک، گشوده مي‌شود و اشک ديده، زخم‌دل و سوز درون را تسکين مي‌دهد.
در بقيع، اشک است که سخن مي‌گويد و حال، گوياتر از قال است و چشم‌هاي اشکبار، ترجمان دل‌هاي داغدار و بي‌قرار است.
در بقيع، روضه لازم نيست، خودش مرثيه مجسّم است.»