- جزئیات
- آشنا بود صدا لهجه زیبایی داشت گله از فاصله از غربت و تنهایی داشت هم نفس با من ازآهنگ فراقم میخواند داشت از گوشه ایران به عراقم میخواند جمکران بدرقه در بدرقه تسبیح به دست سهله آغوش گشودست مفاتیح به دست رایحه رایحه با بوی خودش میخواند خانه دوست مرا سوی خودش میخواند خانه دوست که از دوست پر از خاطره است خانه دوست که نام دگرش سامره است اویسم که شبی راه قَرَن را گم کرد با دل ما تو چه کردی که وطن را گم کرد وطن آن جاست برایم که پر از خویشتن است یعنی آن جا که در آن خانه ی محبوب من است سامرا خانه ی محبوب من از او چه خبر از دل آرام من ، از خوبِ من ، از او چه خبر به اذانش ، به قنوتش ، به سلامش سوگند به رکوعش ، به سجودش ، به قیامش سوگند قَسَمت می دهم آری به همان راز و نیاز آخرین بار کجا در حرمت خواند نماز آخرین بار کجا راهی میقات شده آخرین مرتبه کِی غرق مناجات شده خسته از فاصله ام با منِ بی تاب بگو با من از گریه ی او در دل سرداب بگو سامرا ای که بلندای شکوهت عرش است گرد و خاک قدمش روی کدامین فرش است حرمت ساحل آرام ترین امواج است این گدا سامرها ی نیست ، ولی محتاج است از زمستان پیاپی به بهارم برسان بر لبم عرض سلام است به یارم برسان ما به تکرار دچاریم بگو با یارم غیر او چاره نداریم ، بگو با یارم رنگ و رو رفته شد آفاق ، به دنیا برگرد ما نخواندیم دعای فرج اما برگرد آن چه را مانع دیدار شد از دیده بگیر غیر تو ما از همه گفتیم ، تو نشنیده بگیر
|
- جزئیات
- من که مسافرِ سفرِ جمکرانیم اصلا فدای بی کسی تو جوانیم گریه برای غربت چشمت وظیفه است دنبالِ اشکهای امامِ زمانیم مارا ببخش , از عشقِ تو دیوانه نیستیم با زائرانِ چشم تو بیگانه نیستیم از صبح شنبه تا شب جمعه,بیا جمعه برای آمدنت خانه نیستیم ما مرده ایم در تَنمان جان درست کن بی معجزه بیا و مسلمان درست کن مــا پشت رد پای شمــا راه می رویم از مـا عزیز فاطمه، سلمـان درست کن چشمم به غیر گریه به کـاری نمی رسد یاری سراغِ بی کس و کــاری نمی رسد تا قبله کنجِ خیمه صحـرا نشسته است کعبـه به داد سجده گـذاری نمی رسد ما را بــرای نوکرییــت انتخــاب کن با رحمت سـراسـرییـت انتخــاب کن زهرا مرا بـرای حُسینَش خــریده است
|
|
- جزئیات
- ای کاش دِگر از سفر غیب بیایی بر دیده ی خونبار بشر رخ بنمایی تو ناب ترین نسخه ی اعجاز خدایی بر تک تک امراض بشر اصل دوایی پژواک دل اهل زمین اهل سمائی یابن الحسن ای منجی اسلام کجایی بی تو همه جا جای بهار است , زمستان بر نای نفس چوبه ی دار است , زمستان بر شانه ی ایام سوار است , زمستان نابودگرِ دارو ندار است, زمستان بر کُشتنِ دل دست به کار است, زمستان بی تو نرسد بر لبمان آب بقاء با اینکه بیاموخت مرا نیک ,مدّرس با اینکه سپر شد همه ی عمر به مجلس نشناختمت یک سرِ سوزن ,گل نرگس سنگینیِ دوری تورا سخت کنم ,حِس زَر بود دلم باتو ولی بی تو شدم مِس بر من نظری کن سحرِ صبح رهایی با اینکه دلیل همه ی خلقتی آقا بر سالکِ دین راهبرو غایَتی آقا انگار نه انگار تو در غیبتی آقا انگار نه انگار تو در غربتی آقا هستیم همه شادو تو در محنتی آقا اما تو شبو روز در اندیشه ی مایی دنباله روِ شرع و مسلمان لقب ماست افسوس که دین لق لقه ی روز و شب ماست...
|
|
|
- جزئیات
- یک بلا آمدهست و این نوکر دیگر آن یار غیرتی تو نیست! آه، آقا! ببخش، هیچکسی نگران سلامتی تو نیست مادر مهربان و بی تابت هر سحر با نگاه خسته ی خود غربتت را قنوت میگیرد با همان بازوی شکسته ی خود مادرت بین شعله گفت بیا کوچه آن روزها مقدمه بود پشت آن در فقط امید ظهور مرهم زخمهای فاطمه بود تورا بخاطر جد مطهرت برگرد قسم به چادر خاکی مادرت برگرد به لحظه ای که سلام علی جواب نداشت به آن شبی که نگاه حسین خواب نداشت تورا به غربت آن دستهای بسته قسم تو را به حرمت آن پهلوی شکسته قسم
|
|
- جزئیات
- آسمان غرق نیاز است , زمین غم دارد این جهان یکنفر از جنس علی کم دارد یک نفر وارث عدل و شرف و خوی علی یک نفر صاف ترین آینه ی روی علی غیرِ مهدی که هَوَس بر دل او غالب نیست هیچکس مثل علی بن ابی طالب نیست به علی بیشتر از بیش شباهت دارد و روایات بر این گفته دلالت دارد تا سخن از علی و بحث شباهت آمد ناگهان بر قلمم واژه ی غربت آمد مثل حیدر غم و اندوه فراوان دارد همه شب غصه ی احوال یتیمان دارد آن که شد ارثیه اش عدل علی تنها اوست هرکسی مثل علی بود عدالت با اوست هم تراز اسدالله شجاعت دارد تیغ حیدر به کمر بسته, لیاقت دارد غیرِ شمشیر علی تیغ نگیرد در دست ذوالفقار است که در محضر او معتکف است ذوالفقار است که از هر طرفش میزان ریخت و فقط قُربةَ لِلَّهِ زِ دشمن جان ریخت ذوالفقاری که اگر در دل میدان بوده یاورِ دین خدا یاورِ قرآن بوده ذوالفقاری که خودش یک تنه یک لشگر بود فقط آویزه ی گوشش رجز حیدر بود چند وقتیست که از یار خبر می آید گوییا حیدر کرار دِگر می آید شال سبزِ علوی را به سرش میبندد وجهان دور سَرو شال علی میگردد آشکارا و نهان در همه جا مثل علیست سجده و صوم و صلاتش بخدا مثل علیست یار موعود, غریب است غریب است غریب همه چیزش به علی رفته , عجیب است عجیب چون که حیدر وسط خانه ی حق زاده شده کعبه یک بار دِگر خلوت و آماده شده مطمئن باش که اینبار هم علت دارد بی سبب نیست خدا خانه ی خلوت دارد شب هجران بشر زود سحر خواهد شد و جهان یک شبه دنیای دِگر خواهد شد میرسد تا دل زندان شده آزاد شود چشم باران زده زیر قدمش شاد شود میرسد مهدی موعود که اعجاز کند بند از بازوی خیبر شکنی باز کند میرسد سرد کند آتش افروخته را اشک باران کند آن میخِ درِ سوخته را میرسد منتقم سیلیِ زهرا باشد مَرهمِ خاطره ی نیلی مولا باشد
|
|
|
|
|
|
|
|