آقای مظلومِ سامرا
دل خون و زارو مضطر شده
افتاده یک گوشه از نفس
با زهر کینه پرپر شده
رسیده لحظه ی احتضار
بین حجره احوالش بَده
تو آتیش زهر آتیش گرفت
چی به سر حالش اومده
داره میسوزه پیکرش تو تب
بخدا که جونش اومده رو لب
لحظه ی آخر دل پریشونِ
با لبای تشنه روضه میخونه
مسموم وا اماما , غریب وا اماما
افتاده یاد کرب و بلا
گریونِ واسه نورِ دو عین
پشت مرکبها تا خورد زمین
زنده شد یاد بنت الحسین
با دستای بسته می دوید
پشت ناقه ها تو کوچه ها
میگفت عمه زینب چی کشید
بین کوفه و شام بلا
تو خرابه رفت , مثل آل الله
با دو دست بسته , آه و واویلا
همه با خنده وسط انظار
مثل عمه زینب , دادنش آزار
مسموم وا اماما , غریب وا اماما
ای دادو بیدادو ای هوار
بردن آقا رو بزم شراب
هتک حُرمت شد به ساحتش
افتاده یاد اشک رباب
میگفت عمه جانم زینبو
بردن تو بزم نامحرما
رأس قرق خونِ جدمو
آوردن بین تشت طلا
به لب و دندون, خیزرون میزد
قاری قرآنو , بی اَمون میزد
زیر لب میگفت , وای امان از شام
چه جنایت ها شد , پیش عمه هام
به مناسبت سالروز شهادت بی بی دو عالم , حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دسته عزاداری و سوگواری با
ادامه خبر...
|
![]() |
![]() |