به عنوان پيشگفتار

(يا صاحب الزّمان ادركنا)

آشنايى با امام زمان(عليه السلام); بهترين وسيله و مطمئن ترين راه براى رسيدن به شناخت خدا است. «هركس خدا را بخواهد، از شما آغاز كند; و هر كس او را يگانه شمارد، تنها سخنان شما را بپذيرد; و هر كس آهنگ او داشته باشد، رو به شما آورد»(1).

آشنايى با امام زمان(عليه السلام); مقدّمه دوست داشتن او و دوست داشتن او، مقدمه اى براى دوست داشتن خدا است.

«هركس شما را دوست بدارد، خدا را دوست داشته است»(2).

آشنايى با امام زمان(عليه السلام); راهى براى رهايى از قيد و بند جاهليّت است. با شناخت امام زمان(عليه السلام)دين را، قرآن را و همه معارف الهى را مى توان شناخت; در حالى كه بدون شناسايى او شناخت دين و فهم قرآن و درك معارف عقيم مى ماند و نجات از جاهليّت ميسّر نيست.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«هر كس بميرد و امام زمانش را نشناخته باشد به مردن زمان جاهليّت مرده است»(3).

آشنايى با امام زمان(عليه السلام); دست آويزى استوار براى دست يابى به هدايت و نجات از ضلالت و گمراهى است.

«خدايا حجّت خويش را به من بشناسان، كه اگر تو حجّت خود را به من نشناسانى، از دينم گمراه خواهم شد»(4).

بدون شناخت امام زمان(عليه السلام)، شناخت سيرت و راه او ممكن نيست، وبدون شناخت سيره و طريقه او شناخت شريعت ميّسر نيست. و بدون شناخت شريعت، دست يابى به سعادت دنيا و آخرت محال خواهد بود.

امام زمان(عليه السلام)! را بايد شناخت، با آرمان ها واهداف او آشنا شد، و براى يارى او آماده گشت; زيرا او تنها امام حاضر و ناظر بشريّت است. او يكتا باقى مانده خدا در زمين، و گوهر پاك زاده پيامبران(عليهم السلام)، و يگانه بازمانده نسل پيشوايان معصوم(عليهم السلام) است.

زندگانى شگفت او، غيبت پر رمز و راز او، طول عمر معجزه آميز او و ظهور نورانى و حيات آفرين او همگى زمنيه ساز استثنايى ترين و پربارترين فصل تاريخ انسان ها بلكه والاترين و مهم ترين فراز تاريخ آفرينش، يعنى «حاكميّت توحيد در سراسر گيتى» است. به اميد آن روز!

ميلاد نور

در جوّ هراس ناك شهر سامرّا، و دور از چشم جاسوسان وگماشتگان حكومت جور عبّاسى، آخرين خورشيد آسمان ولايت در سحرگاه روز جمعه پانزدهم شعبان سال 255 هجرى، در خانه كوچك امام حسن عسكرى (عليه السلام) طلوع كرد(5).

او در اولين لحظات ولادت به يگانگى خدا و نبوّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) شهادت داد و در هفتمين روز در آغوش پدر بزرگوارش آيه شريفه قرآن را قرائت نمود:

(وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ)(6).

او را بر حسب وصيّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)و مطابق احاديث بشارت آسا «محمّد» نام نهادند، تا نه فقط با سيماى زيبايش ـ كه بيش ترين شباهت را به رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) داشت ـ بلكه با نام و مرامش نيز ياد آور آن آخرين پيامبر بزرگ الهى باشد و آيينه تمام نماى جدّش خاتم انبيا گردد. كنيه اش را نيز به همين مناسبت «ابوالقاسم» نهادند; اگر چه به مناسبت هايى ديگر كنيه هاى ابو جعفر، ابوعبدالله و ابوصالح نيز به آن افزوده شد.

مهدى، قائم، منتظر، صاحب العصر، صاحب الامر، صاحب الزّمان، بقية الله، حجت الله، منصور، خلف الصالح، موعود، از مشهورترين القابى هستند كه در كتاب هاى حديث و دعا و كتب تاريخى در مورد امام زمان(عليه السلام)تصريح شده اند.

فضيلت پدر

حضرت ابو محمد امام حسن عسكرى(عليه السلام) كه در طى دو دهه عمر شريف خويش، جز مرارت و سختى نديده ودر مبارزه پيدا و پنهان عليه حكومت جابرانه عبّاسيان، همواره گرفتار حبس و مراقبت شديد آنان بوده است.

در بيست و سوّمين سال عمر با بركت خود، با مشاهده ولادت اولين و آخرين فرزند خويش، شادمان از انجام وعده قطعى خداوند، خطاب به اصحاب فرمود:

«ستم گران پنداشتند كه مى توانند مرا بكشند، تا اين نسل منقطع گردد! آنان قدرت خدا را چگونه يافتند(7).

با ولادت حضرت مهدى(عليه السلام) يكى از حسّاس ترين و پرتحرّك ترين بخش هاى امامت حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) آغاز شد، آن بزرگوار على رغم همه فشارهاى حكومت و مراقبت هاى مأموران، با زيركانه ترين اسلوب ها و بهره گيرى از امين ترين اصحاب خويش به شكل هاى مختلف كوشيد تا همه شيعيان ومواليان اهل بيت(عليهم السلام)رااز ولادت قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) با خبر سازد و به مناسبت هاى گوناگون آنان را با چهره امام پس از خويش آشنا گرداند(8).

كرامت مادر

بزرگ زاده اى از نسل دو تن از بزرگ ترين شخصيت هاى اجتماعى ـ مذهبى روميان، مليكه، دختر «يشوعا» فرزند قيصر روم، كه مادرش نيز از فرزندان حضرت شمعون، وصى حضرت عيسى مسيح(عليه السلام) بود، افتخار مادرى حضرت مهدى(عليه السلام)را يافت.

او به دنبال  ماجرايى شگفت كه باعث به هم خوردن مراسم ازدواجش با يكى از بزرگ زادگان قيصر شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را در خواب ديد و به پذيرش اسلام افتخار يافت و در جريان يكى از جنگ ها خود را در زمره اسير شدگان رومى به مركز حكومت عباسيان (بغداد) رسانيد ودر آنجا به امر «امام هادى(عليه السلام)» توسط «بشربن سليمان» خريدارى شد و در خانه آن امام بزرگوار به همسرى امام حسن عسكرى(عليه السلام) در آمد.

او را به نام هاى «نرجس»، «سوسن»، «ريحانه» و «صقيل» ذكر كرده اند(9). عفّت، ايمان، طهارت، نيكويى اخلاق و رفتار او به اندازه اى بود كه «حكيمه خاتون» كه خود فرزند امام و خواهر امام و عمّه امام بود در تكريم و بزرگ داشت او مى كوشيد و حضرت امام هادى(عليه السلام) همواره از او به نيكى ياد مى فرمود.

پيش از اين ها نيز اميرالمؤمنين(عليه السلام)و امام صادق(عليه السلام) و امام محمد تقى(عليه السلام)، از او با عنوان هاى خِيَرَةُ الأِماء (برگزيده از كنيزان) و سيّدة الأِماء (سرور كنيزان) ياد نموده بودند.

در مدّت حمل، هيچ اثرى بر مادر امام زمان(عليه السلام)پديدار نبود و فقط در آخرين شب بود كه امام حسن عسكرى(عليه السلام) از حضرت حكيمه درخواست كردند كه:

«اى عمّه! افطار امشب را پيش ما قرار بده; زيرا خداى عزّوجلّ امشب تو را به ولادت ولىّ و حجّت خويش شادمان خواهد ساخت»(10).

آغاز امامت

زمانى كه يازدهمين پيشواى معصوم اسلاميان به زهر جفاى معتمد، خليفه ستمگر عبّاسيان، در سّن بيست و هشت سالگى به شهادت رسيد، حضرت مهدى(عليه السلام) كودكى پنج ساله بود(11).

آغاز امامت حضرت مهدى(عليه السلام) در خردسالى، با توجّه به اعجاز الهى و قدرت خدادادى اعجاب بر انگيزى كه در وجود هر امام معصوم به وديعت نهاده شده، امرى شگفت و قابل ترديد نيست.

به ويژه كه در تاريخ نمونه هايى بارز از اين قبيل تكرار شده و مورد قبول و تصديق همه گان است. آن چنان كه قرآن كريم درباره حضرت يحيى(عليه السلام)مى فرمايد:

(وَ اتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً)(12);

«ما در كودكى او را به نبوّت و حاكميّت رسانديم».

و درباره حضرت عيسى(عليه السلام)حكايت سخن گفتن او را در گهواره نقل مى فرمايد:

(قالَ اِنّى عَبْدُاللّهِ آتانِىَ الْكِتابَ وَجَعَلَنى نَبِيّاً)(13);

«گفت: من بنده خدا هستم و او به من كتاب عنايت كرده و مرا پيامبر قرار داده است.»

غيبت صغرى

همان دلايلى كه باعث شد ولادت امام زمان (عليه السلام) از دشمنان و مخالفان مخفى بماند، سبب غيبت او نيز گشت.

امام زمان (عليه السلام) را در روايات به حضرت موسى (عليه السلام) تشبيه كرده اند(14) كه فرعونيان به انگيزه از بين بردن او همه زنان حامله و همه شيرخوارگان آن دوران را مورد هجوم قرار دادند و همه پسران نوزاد را از دم تيغ گذراندند.

عبّاسيان براى حفظ پايه هاى حكومت غاصبانه خويش و جلوگيرى از پديد آمدن آخرين وصى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كه از بين برنده همه ستمگران و جبّاران معرفى شده بود، براى هر جنايتى آمادگى داشتند.

در سال 260 كه حضرت مهدى(عليه السلام) از حجره بيرون آمد وعموى خود «جعفر كذّاب»را به كنار زد و بر جنازه پدر بزرگوارش نماز خواند(15) و با اين عمل آغاز امامت خويش را اعلام فرمود، عوامل حكومت عبّاسى به فكر دسيسه افتادند و به شهادت او كمر بستند.

خداوند متعال آخرين حجّت خويش را با قدرت مطلقه خود از همان آغاز امامت، در پس پرده غيبت قرار داد تا او را از توطئه هاى دشمنان در امان بدارد و از كشته شدن او جلوگيرى به عمل آورد.

(يُريدونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأفْواهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِروُنَ)(16)

«مى خواهند نور خدا را با دهان هاى شان خاموش كنند; در حالى كه خداوند نور خويش را كامل خواهد ساخت، اگر چه براى كافران ناخوشايند باشد.»

داستان ساختگى سرداب

در سامرا، در جوار بارگاه مقدس امام هادى و امام حسن عسكرى(عليه السلام)سردابى هست كه به عنوان محل برگزارى نماز توسط سه امام بزرگوار ما حضرت امام هادى و امام حسن عسكرى و امام زمان(عليهم السلام) مورد احترام است. اما متأسّفانه برخى نويسندگان و تاريخ نگاران اهل سنّت داستانى ساختگى را مبنى بر غايب شدن امام زمان(عليه السلام) در سرداب در نوشته هاى خويش آورده و با متّهم ساختن شيعيان به انتظار خروج امام زمان(عليه السلام) از سرداب، آن را مسخره كرده و شيعه را مورد انتقاد قرار داده اند(17).

در پاسخ به اين بى احترامى ها، دانشمندان شيعه هم با تحقيق و استدلال، نحوه تلقى آنان را انكار كرده اند. در اين جا به جواب مرحوم علامه امينى اكتفا مى كنيم كه در «الغدير» فرمود:

«...و تهمت سرداب، تهمتى زشت تر است، ...شيعه اصلاً اعتقاد ندارد كه امام(عليه السلام) در سرداب غيبت كرده است. و نه آن ها بوده اند كه او را غايب گردانيده اند و نه آن امام معصوم(عليه السلام)از سرداب ظهور خواهد كرد بلكه اعتقاد شيعه به مدد روايات بر آن است كه او از مكه معظمه و برابر كعبه ظهور خواهد كرد و هيچ كس به سرداب قايل   نيست ...و اى كاش سازندگان قصّه سرداب در اين دروغ فاحش همگى بر يك رأى مى بودند تانشانه هاى ساختگى بودن آن رسواى شان نمى ساخت، و چنين نبود كه يكى از آن ها سرداب را در حلّه و ديگرى در بغداد و آن ديگر در سامرا بداند و كسى هم از آن اظهار بى اطّلاعى كند(18).

نائبان خاص

غيبت صغرى تا سال 329 هجرى طول كشيد(19). و در مدت 69 سال، اگر چه حضرت مهدى(عليه السلام) از ديد كليّه دشمنان مخفى بودند، لكن تعداد چهار نفر از ياران و اصحاب خالص او، با او در ارتباط هميشگى بودند و سؤالات و مشكلات مردم را به حضور حضرت عرضه داشته و پاسخ آن بزرگوار را به مردم مى رساندند.

عثمان بن سعيد عمرى

از يازده سالگى در خدمت امام هادى(عليه السلام) به سر مى برد و بعدها با تظاهر به روغن فروشى در اوج خفقان حكومت متوكّل و ساير حاكمان جور عبّاسى بيش ترين نقش را در انتقال معارف به شيعيان بر عهده گرفت. او كه از وكلا و نوّاب دو امام پيشين بود، به عنوان اوّلين نايب خاصّ حضرت مهدى(عليه السلام)معرفى شد. او در سال 300 هجرى در گذشت و در بغداد مدفون شد(20).

محمّد بن عثمان عمرى

پس از فوت پدر، افتخار نيابت خاص از امام زمان(عليه السلام)را يافت. او كه چندين كتاب در فقه و حديث نگاشته است، چندين بار مورد تأييد خاص قرار گرفت و حضرت مهدى(عليه السلام) درباره اش فرمود:

«اِنَّهُ ثِقَتى وَ كِتابُهُ كِتابى»(21)

«او مورد اطمينان من است و نوشته او نوشته   من است.»

او در آخر جمادى الاول سال 305 هجرى درگذشت.

حسين بن روح نوبختى

محمّد بن عثمان، چندى قبل از فوت خويش، به امر امام(عليه السلام) او را به سفارت و نيابت معرفى نمود. او از بزرگان اهل علم و مشهور به فضيلت و تقوا بود.

مناظراتى كه از او نقل شده است دلالت بر قدرت روحى و كثرت دانش او دارد. او چنان با اراده و با استقامت بود كه يكى از دانشمندان معاصرش درباره اش گفت:

«اگر دشمنان، او را ريز ريز كنند او امام زمان(عليه السلام) را به آنان نشان نخواهد داد»(22).

او بيست و يك سال در مقام نيابت خاص باقى ماند و در سال 326 هجرى درگذشت و در «بغداد» مدفون گشت(23).

على بن محمّد سمرى

در عظمت مقام او كافى است كه با وجود شخصيّت هاى عظيم علم و تقوا و مؤلّفين گران قدرى هم چون «محمّد بن يعقوب كلينى» صاحب «كافى»، تنها او افتخار نيابت خاص امام زمان(عليه السلام) را پيدا كرد.

شش روز قبل از وفات او امام زمان(عليه السلام) در نامه اى از مرگش خبر داده و شروع غيبت كبرى را به اطلاع مسلمانان رساند(24).

او در نيمه شعبان سال 329 به جوار رحمت حق انتقال يافت(25).

غيبت كبرى

دوران 69 ساله غيبت صغرى به عنوان مقدمه اى براى غيبت كبرى، و فصلى كوتاه براى آماده سازى مردم جهت تحمل غيبتى طولانى به شمار مى رود.

اين غيبت كه تاكنون حدود يازده قرن شده، از چند جهت با غيبت صغرى اختلاف دارد:

1 ـ زمانش بسيار طولانى تر از آن است.

2 ـ كسى به عنوان نيابت خاصّه با امام زمان(عليه السلام) ارتباط ندارد.

3 ـ فقيهان جامع الشّرايط ـ كه ويژگى هاى آنان در كلام امام صادق و امام عسكرى و امام زمان(عليهم السلام) آمده است(26) ـ به عنوان واليان و نايبان عام امام زمان(عليه السلام)عهده دار حكومت اسلامى در عصر غيبت بوده و مسئوليّت دفاع از اسلام و مسلمين و اجراى احكام و حدود الهى و رهبرى كليّه امور اجتماعى و اقتصادى مسلمين بر عهده آنان گذاشته شده است; «ولايت فقيه».

4 ـ پايان يافتن آن به آماده شدن مردم و فراهم گشتن شرايط براى حكومت واحد جهانى بستگى دارد.

5 ـ مدّت آن را هيچ كس جز خداى متعال نمى داند و مقدار زمان آن در هيچ حديثى ذكر نشده و تعيين كنندگان وقت ظهور ـ كه تعيين كنندگان مدّت غيبت نيز محسوب مى شوند ـ

دروغگو و افترا زننده شمرده شده اند(27).

برخى حكمت هاى غيبت

اين كه به حقيقت چرا امام زمان(عليه السلام) در پس پرده غيبت پنهان گشته، به اراده حكيمانه خداوند بستگى دارد و از اسرار پيچيده نظام هستى به شمار مى رود(28).

با اين همه آن چه در برخى احاديث به عنوان حكمت هاى غيبت ذكر شده است، مى تواند با اشاره به برخى عوامل مؤثر در غيبت، موجب تذّكر و عبرت آموزى و چاره انديشى بندگان خدا باشد:

1 ـ سنّت الهى

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

سنّت هايى كه در مورد غيبت هاى پيامبران(عليهم السلام)اتفاق افتاد همگى به طور تمام و كمال در مورد قائم ما اهل بيت، به وقوع خواهد پيوست(29).

2 ـ حفظ جان امام و خوف از كشته شدن او

كه در حقيقت به معنى از بين رفتن پيام او و نافرجام ماندن مأموريت هاى او در حاكميّت بخشيدن به اسلام و قرآن است:

امام صادق(عليه السلام) در پاسخ سؤالى درباره وجه غيبت مى فرمايد:

«از كشته شدن خويش مى ترسد»(30).

3 ـ آمادگى جهانى براى پذيرش حكومت اسلام و محو سلطه مستكبرين

امام زمان(عليه السلام) فرمود:

«من در زمان ظهورم، در حالى قيام مى كنم كه بيعت و پيمان هيچ طاغوتى بر گردنم نيست»(31).

4 ـ آزمايش مردم

پيامبر فرمود:

«در غيبت مهدى(عليه السلام) كسى بر اعتقاد به امامت او ثابت قدم نمى ماند مگر كسى كه خداوند قلبش را به ايمان آزموده باشد»(32).

5 ـ گناهان مردم و عدم آمادگى مردم

«امام زمان (عليه السلام) خود را به خورشيدى تشبيه مى فرمايد كه ابرها آن را پوشيده باشند»(33).

وقتى خاصيت وجود امام زمان چون خورشيد نور افشانى و اعطاى فيض است، ابرهاى پوشاننده جز گناهان و قدر ناشناسى مردم چه مى تواند باشد؟

ويژگى هاى غيبت

اين كه غيبت امام زمان(عليه السلام) چگونه است و چه خصوصياتى دارد، در برخى از احاديث معصومين(عليهم السلام) مورد بحث قرار گرفته، لكن هرگز نمى توان از مجموعه اين احاديث به تصويرى روشن و قطعى از چگونگى غيبت آن بزرگوار دست يافت. از اين رو آن چه در پى مى آيد تنها بيان گر برخى از اين ويژگى ها است:

1 ـ همانند خورشيد است، آن زمان كه ابرها آن را پوشانيده باشند.

«كَما يَنْتَفِعوُنَ بِالشَّمْسِ اِذا سَتَرها سَحاب»(34).

2 ـ مردم او را مى بينند ولى نمى شناسند.

«يَجْعَلُ اللهَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْخَلْقِ حِجاباً يَرَوْنَهُ وَ لا يَعْرِفوُنَهُ»(35).

3 ـ هر سال در مراسم حج شركت مى كند و در عرفات مى ايستد و به دعاى مؤمنين آمين مى گويد.

«وَ اِنَّهُ لَيَحْضَرُ الْمَوسِمَ فى كُلِّ سَنَة وَيَقِفُ بِعَرَفَةَ فَيُؤَّمَنُ عَلى دُعاءِ الْمُؤْمِنْ»(36).

4 ـ اگر چه شخص او از ديدگان مردم غايب مى گردد لكن ياد او از دل هايشان نمى رود.

«اِنْ غابَ عَنِ النّاسِ شَخْصُهُ فى حالِ هُدْنَة لَمْ يَغِبْ عَنْهُمْ مَثْبُوتُ عِلْمَهِ»(37).

5 ـ بسيارى از شيفتگان و دل دادگان، توفيق ديدار و شناخت او را يافته اند(38).

6 ـ مكان مشخّصى ندارد و بيش تر در صحراها و اطراف شهرهاى نامشخص زندگى ميكند.

7 ـ او به دور از مساكن ستم گران و به طور ناشناخته همچون ساير انسان ها، در مسكنى خاص به سر مى بَرَد و همانند مردم به غذا و پوشاك و استراحت نيازمند است و همسر و فرزند نيز دارد.

8 ـ در مجالس مردم شركت مى كند و بر فرش هاى آنان قدم مى گذارد و در كوچه و بازارهاى شان راه مى رود.

9 ـ گاهى حكمت الهى اقتضا مى كند كه امام زمان(عليه السلام) در مكانى حاضر باشد، ولى ديده نشود. امام رضا(عليه السلام) فرمود:

«لا يُرى جِسْمُهُ»(39).

و امام صادق(عليه السلام) فرمود:

«يَغيبُ عَنْكُمْ شَخْصُهُ»(40).

و گاهى حكمت بر آن است كه ديده شود لكن شناخته نشود.

محمد بن عثمان عمروى(رحمه الله) گويد:

«يَرَىَ النّاسَ وَ يَعْرِفُهُمْ وَ يَرَوْنَهُ وَ لا يَعْرِفوُنَهُ»(41).

ويژگيها و امتيازات اخلاقى

امام زمان(عليه السلام) از آن رو كه وارث همه پيامبران عظيم الشّأن و اولياى گران قدر الهى است، مجموعه اى كامل از صفات كمال و جمال را دارا است. او تجلّى بخش اخلاق عظيم پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و خصوصيات شگفت اميرالمؤمنين(عليه السلام) و مكارم و فضايل والاى فاطمه زهرا(عليها السلام) و فرزندان معصوم او است. اشاره به برخى از اين ويژگى ها مى توانند مقدمه اى آگاهى بخش براى تبعيّت از او و همسويى با او باشد.

1 ـ دانش گسترده

اميرالمؤمنين(عليه السلام) درباره او فرمودند:

«هو اكثركم علماً»

«او دانشمندترين شمااست»(42).

امام باقر(عليه السلام) فرمود:

«دانايى به كتاب خداى عزّوجل و سنّت پيامبر او در قلب مهدى ما مى رويد همچنانكه گياهان به بهترين شكل از زمين     مى رويند. پس هر كس او را ديد بگويد: سلام   بر شما اى اهل بيت رحمت و نبوّت و اى گنجينه علم و جاى گاه رسالت»(43).

2 ـ زهد و بى اعتنايى به دنيا

امام رضا(عليه السلام) درباره او فرمود:

«وَ ما لِباسُ الْقائِمَ اِلاَّ الْغَليظُ، وَ ما طَعامُهُ اِلاَّ الْجَشَبُ»

«لباس قائم(عليه السلام) ما چيزى نيست جز پوشاكى خشن و غذاى او چيزى نيست جز طعامى  خشك»(44).

3 ـ عدالت گسترى در بين مردم

امام باقر(عليه السلام) درباره حضرت مهدى(عليه السلام) فرمود:

«يَعْدِلُ فى خَلْقِ الرَّحْمنِ، اَلْبِرِّ مِنْهُمْ وَالْفاجِرِ»

«او در بين مردم به عدالت رفتار مى كند چه نيكوكار باشند و چه بدكار»(45).

4 ـ عمل به سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)

پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«او از من است، اسمش همانند اسم من است. خداوند مرا و آيين مرا به وسيله او  حفظ مى كند. و او به سنت و روش من عمل مى كند»(46).

 

 

 

 

 

يار صفحة:


(1) «مَن اَرادَ اللهَ بَدأَبِكُم و مَن وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنكُم و مَن قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم»، زيارت جامعه كبيره از امام هادى(عليه السلام).

(2) «مَن احَبَّكُم فَقَد أحَبَّ اللهَ»، همان.

(3) «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِليَّةً»، بحارالانوار، ج22، ص331، ح317.

(4) «اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَك، فَاِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلَتُ عَنْ دينى»، بحارالانوار، ج53، ص187، ح18.

(5) بحار الانوار، ج 51، ص 3 و 4 .

(6) مدرك پيشين، آيه 5 سوره قصص: (اراده كرديم كه بر أؤمستضعفان زمين منّت گذاريم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم.)

(7) همان، ص 4.

(8) اسلوب معرفى ولادت و امامت دوازدهمين  پيشواى شيعه آن چنان دقيق و همه گير طرح ريزى شده بود كه حتّى مخالفين هم قادر به انكار آن نمى باشند. در كتاب شريف منتخب الاثر، ص 322 ـ 341 نام 65 نفراز مؤلفين و دانشمندان اهل سنّت ذكر شده كه در كتاب هاى خود به آن اعتراف دارند.

(9) منتخب الاثر، ص 320 .

(10) همان، ص 323. مادر امام زمان(عليه السلام) در سال 258 در گذشت.

(11) زندگانى امام حسن عسكرى(عليه السلام)، و ارشاد، ص 383 .

(12) سوره مريم(19)، آيه 12 .

(13) سوره مريم(19)، آيه 30 .

(14) منتخب الاثر، ص 301 .

(15) ينابع المودة، ص461. كمال الدين، صفحه   . در برخى كتب آمده است كه «ابو عيسى بن متوكل» به امر «معتمد عبّاسى» بر امام(عليه السلام) نماز خواند.

(16) سوره صف(61)، آيه 8.

(17) برخى از اين مغرضين، سويدى، ابن حجر، ابن تيميه و عبداللّه فصيمى هستند: به حياة الامام المهدى(عليه السلام)قرشى مراجعه شود.

(18) الغدير، جلد 3، صفحه 309.

(19) منتخب الاثر، ص358.

(20) حياة الامام المهدى(عليه السلام)، قرشى، ص121 ـ 123; بحارالانوار، ج51، صفحه 344.

(21) تنقيح المقال، ج3، ص149.

(22) مراقد المعارف، ج1، ص25.

(23) منتخب الاثر، ص393.

(24) بحارالانوار، ج51، ص361.

(25) همان، صفحه 360.

(26) به وسائل الشيعه، كتاب القضاء و ولايت فقيه و كتاب البيع حضرت امام خمينى(رحمه الله) مراجعه شود.

(27) منتخب الاثر، ص400.

(28) امام صادق (عليه السلام) فرمود: «وقتى دانستيم كه خداى عزّوجل حكيم است، تصديق مى كنيم كه افعال و اقوال او همگى حكمت است، اگر چه وجه آن براى ما آشكار نباشد». كمال الدين، ج2، ص482

(29) همان، ص345.

(30) همان، ص481. «يخاف على نفسه الذبح»

(31) منتخب الاثر، ص267.

(32) «غَيْبَةً لا يَثْبُتُ فيها عَلَى الْقَوْلِ بِاِمامَتِهِ اَلاّ مَنْ اِمْتَحَنَ اللّهُ قَلْبَهُ لِلاْيمان»، همان، ص101.

(33) احتجاج، ص263; و بحارالانوار، ج52، ص92.

(34) ينابيع المودة، ص477.

(35) كمال الدين، ج2، ص351

(36) منتخب الاثر، ص277.

(37) همان، ص272.

(38) در كتبى مانند: بحارالانوار، نجم الثّاقب، جنّة المأوى،  دارالسّلام و عبقرىّ الحسان، صدها حكايت از ديدار كنندگان حضرت مهدى(عليه السلام) نقل شده است.

(39) بحار الانوار، ج 51، ص 33.

(40) همان، ص 32.

(41) بحار الانوار، ج 51، ص 350.

(42) غيبت نعمانى، منتخب الاثر، ص309.

(43) كمال الدين، منتخب الاثر، ص309.

(44) غيبت نعمايى، منتخب الاثر، ص307.

(45) منتخب الاثر، ص310.

(46) همان و غيبت نعمايى.