[ آغاز جزء پنجم قرآن مجيد ]
24 « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لاجُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً»
ترجمه :
24. و همچنين حرام است براى شما زنهاى محصنه ، مگر آنكه به ملك يمين آنها را مالك شده باشند و اين دستورات را خداوند براى شما نوشته و واجب فرموده و حلال شده است بر شما غير اين هايى كه حرام بود و گفته شده به اينكه زن اختيار كنيد به اموال خودتان كه مهر آنها قرار دهيد زنهاى با عفت و نجابت را ، نه زنهاى زانيه بى عفت و عصمت را . پس آنچه به عقد متعه استمتاع نموديد بايد اجر آنها را كه قرار دادهايد به آنها بپردازيد واجب و لازم است . بلى ، باكى نيست اگر تراضى كنيد با آنها ، يا مهر خود را ببخشد به شما تمام ، يا بعضى ، يا شما زيادتر از قرارداد به آنها بدهيد ، محققاً خداوند عالم است به هر چيزى و به حكم و مصالحِ امور.
تفسير :
[منظور از « محصنات » و حرمت ازدواج با آن ها]
«وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ» عطف است به آيه قبل كه مدخول «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ» است و نايب فاعل است. و « احصان » به معنى منع و جلوگيرى است و در قرآن مجيد گاهى اطلاق شده بر عفت و جلوگيرى از فحشا ، چنانچه در همين آيه كلمه «مُحْصِنِينَ» به اين معنى است.
و گاهى اطلاق شده بر زن شوهردار و مردِ زندار ، چنانچه در زناى محصن و محصنه كه حدّ آن رجم است اطلاق شده. و در بعضى اخبار كلمه «وَ الْمُحْصَناتُ» را به اين معنى تفسير كرده كه زنهاى شوهردار بر شما حرام است كه آنها را تزويج كنيد، لكن شايد بتوان گفت كه اين تفسير از باب بيان مصداق است ، چنانچه مكرر گفته شده و منافى با عموم لفظ نيست و مراد زنهايى هستند كه امتناع دارند از تزويج با شما به جبر و عنف ، نمىشود آنها را تزويج كنيد ، چه از جهت شوهر داشتن باشد و چه از راه بىميلى و چه موانع ديگرى در بين باشد تا استثناى جمله «إِلاّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ» صحيح باشد كه اگر به ملك يمين كنيزى را خريديد ، يا مالك شديد ولو ميل نداشته باشد حق داريد پيش او برويد ، و الاّ اگر مراد خصوص زنهاى شوهردار باشد ، كنيز هم اگر شوهر دارد ، مولا نمىتواند نزد او برود ، مگر اينكه شوهر او هم عبد اين مولا باشد ، مولا مىتواند ازدواج آنها را به هم بزند و پس از انقضاى عدّه نزد او برود ، نظر به اينكه مولا ، هم مىتواند خود كنيز خود را تصرف كند و هم مىتواند براى غير تحليل نمايد و هم مىتواند او را تزويج كند.
«كِتابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ» « كتاب » نوشته شده ، به معنى فرض و وجوب و حتم است ، مثل «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ»[1] و «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ»[2]، و تعبير به «كُتِبَ» يا كَتْب [ = نوشته شدن ] در لوح محفوظ ، يا در انشاى احكام ، يا نزد
ملائكه كتبه است .
چون از براى احكام شرعيه مراتبى است كه مرتبه اولى ، انشا و تشريع حكم از جانب الهيه كه تعبير مىشود به افعال تشريعيه مقابل افعال تكوينيه. و مرتبه ثانيه ، ابلاغ به عباد به توسط ملائكه بر انبيا و به توسط انبيا بر مكلفين.
و مرتبه ثالثه ، مقام فعليت است كه تابع تحقق موضوعات است.
زيرا احكام شرعيه از قضاياى حقيقيه ، مثل مسايل علميه در باب علوم كه گفتند : كلّما تحقق الموضوع تحقق الحكم[3] ، مثل الخمرُ حَرامٌ حكم شأنى است ، هر موقع كه خمر موجود شد ، حرمت محقق مىشود و فعليت پيدا مىكند.
مرتبه چهارم ، مقام تنجّز است كه بر مكلف به واسطه علم ، يا قائم مقام علم منجَّز مىشود.
«وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ» سواى آنچه از محرمات تزويج كه قبلاً ذكر شده ، بقيه نساء ، تزويج آنها حلال و مانعى ندارد طبق دستورات شرع كه ذيلاً بيان مىشود .
«أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ» كنايه از مهر و صداق است كه از لوازم نكاح است ، حتى اينكه اگر در اجراى صيغه ، ذكر مهر نشده ، بايد مهر المثل بدهد . و مهر بايد از انقد و افضل اموال باشد ، چنانچه در خبر دارد كه بهترين اموال را در سه مصرف صرف نمايند: كفن، مصارف حج و مهر نساء. و تعيين مهر به اختيار طرفين است از يك درهم تا يك قنطار و بهتر مهر السُنّه است كه عبارت از پانصد درهم است كه به حساب نقره دويست و شصت و دو مثقال و نيم نقره است به مثقال صيرفى كه عبارت از بيست و چهار نخود و هر نخودى چهار گندم باشد ؛ و شايد به حساب امروز حدود ششصد تومان كه شش هزار ريال است باشد و اين مهر در عهده زوج است ، لكن غير زوج هم مىتواند اصداق نمايد.
«مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ» حال است از براى فاعل «تَبْتَغُوا» و از اين جهت مذكر آمده ، يعنى به نحو مشروع تزويج كنيد ، نه به طريق زنا ؛ و لذا در زنا مهر نيست و زانيه حقى به زانى ندارد و چيزى كه از طريق زنا به دست مىآورد حرام است . و توهّمى كه بعضى كردهاند كه چون شخص زانى كه مالك است به كمال طيب نفس و رضايت مىدهد بر زانيه حلال است، و اين توهّم در قمار و بيع مسكرات و آلات لهو و ربوى و بسيارى از مكاسب محرمه مىآيد ، لكن بسيار توهّم فاسدى است ، زيرا دادن آن از جهت زناست كه اگر زانيه زنا نمىداد ، يك درهم به او نمىداد ، و همچنين خريدار مسكر و آلات لهو و معطى ربا و امثال اينها . و « سفاح » به معنى زناست.
[متعه ( ازدواج موقت ) و احكام آن]
«فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً» اين جمله در موضوع متعه كه نكاح منقطع است وارد شده و از ضروريات مذهب شيعه است و اخبار از طريق خاصه از ائمه اطهار عليهمالسلام متظافر يا متواتر به تواتر معنوى وارد شده ، چنانچه در برهان قريب به سيزده حديث از كافى و عياشى و شيبانى نقل كرده[4].
و اخبار از طرق عامّه نيز در اين باب بسيار داريم ، چنانچه در مجمع از اُبىّ بن كعب و عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن مسعود و ثعلبى از سعيد بن جبير[5] و از عمران بن حصين[6] و مسلم بن حجاج[7] فى الصحيح از جابر بن عبداللّه و غير اينها روايت كرده كه متعه در عهد رسول اللّه صلىاللهعليهوآله و ابى بكر و اوايل عهد عمر بود و عمر نهى نمود[8]. و از اميرالمؤنين عليهالسلام روايت كردند كه فرمود:
«لولا أنّ عمر نهى عن المتعة ما زنا إلاّ شقي»[9] .
و كافى است بر اثبات اين امر خبر معروف بين خاصّه و عامّه از عمر بن الخطاب كه گفت : « متعتان كانتا على عهد رسول اللّه صلىاللهعليهوآله حلالاً ، أنا أنهى عنهما و اُعاقب عليهما »[10] ، بلكه نفس ظاهر آيه شريفه دلالت بر اين معنى دارد از جهاتى ، يكى كلمه «اسْتَمْتَعْتُمْ» ظاهر در متعه است ، به خصوص به ضميمه فهم ائمه اطهار عليهمالسلام كه خود يك دليل مستقل است و آنها مفسر آيات هستند، و تفسيرات بعض مفسرين عامّه تفسير به رأى است و از درجه اعتبار ساقط است.
ديگر كلمه «أُجُورَهُنَّ» كه اجر در مورد متعه استعمال مىشود و لذا در خبر دارد: « هنّ مستأجرات »[11] . و اطلاق بر مهر و صداق ، خلاف ظاهر است.
ديگر كلمه «فَرِيضَةً» ، زيرا در عقد دايم مهر به مجرد عقد لازم نمىشود ، چنانچه قبل از دخول باشد نصف مستقر مىگردد ، ولى در متعه به مجرد عقد ، تمام مستقر مىشود ، ولو دخولى هم نباشد.
«وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ» ، اين جمله هم راجع به متعه است و كلمه «تَراضَيْتُمْ» شامل دو چيز مىشود : يكى تراضى در ازدياد مدت كه اگر مثلاً مدت يك ماه بوده ، پس تراضى كنند كه دو ماه باشد مانعى ندارد و انقضاى عدّه لازم نيست ، لكن عقد جديد لازم دارد كه از لفظ تراضى كه بين الاثنين است استفاده مىشود. و يكى در اجرت كه بخواهند ازدياد نمايند ، يا كمتر از مقدار قرارداد بگيرد با تراضى مانعى ندارد.
و از احكام مختصه به متعه :
[ اول : ]عدّه است كه دو طهر [ = پاكى ] است ، يا چهل و پنج روز ، به خلاف دوام كه سه ماه است.
[ دوم : ]ارث در متعه نيست به خلاف دوام.
[ سوم : ]نفقه و كسوه و سكنا در متعه نيست ، مگر آنكه شرط كنند.
چهارم: زايد بر چهار ، مىتواند متعه كند به خلاف دوام.
پنجم: ذكر مدت در متعه بايد بشود كه اگر ذكر نشود منقلب به دوام مىشود.
ششم: احتياج به طلاق ندارد ، همين كه مدت را بخشيد از هم جدا مىشوند. «إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً» ، اين جمله يكى از معجزات قرآنى است و اخبار از غيب است به نحو تعريض كه اين حكمِ متعه از روى علم و حكمت است و جلوگيرى از زنا و سفاح است ، بالاخص براى كسانى كه متمكن از عقد دوام و ملك يمين نيستند ، چنانچه گذشت از اميرالمؤنين عليهالسلام كه فرمود: «لولا أنّ عمر نهى عن المتعة ، ما زنا إلاّ شقي». و تعريض بر اينكه تحريم متعه از روى جهل و سفاهت است.
----------------------------------------------
[1] . بر شما روزه واجب شد . سوره بقره: آيه 183.
[2] . بر شما حكم قصاص درباره كشتگان مكتوب گرديد . همان: آيه 178.
[3] . هر جا كه موضوع يك حكمى محقق شود ، حكم هم بر آن موضوع جارى و محقق مىشود .
[4] . ر . ك : كافى : ج5 ، ص448 ، ح1 ؛ تفسير عياشى : ج1 ، ص259 ، ح86 و تفسير البرهان : ج2 ، ص204 ، ح 1 و ص206 ، ح9 و ص207 ، ح13 .
[5] . سعيد بن جبير : يكى از حافظان و قاريان و مفسران بزرگ قرآن كريم در قرن اول هجرى است . عالمى برجسته ، فقيهى پرهيزكار و فردى فاضل و باتقوا بوده است . وى را جزء اصحاب امام سجاد عليهالسلام ذكر كرده وامام صادق عليهالسلام نيز او را پيرو امام زين العابدين معرفى كردهاند . سعيد بن جبير در سال 95 هجرى در سن پنجاه سالگى توسط حجاج بن يوسف به شهادت رسيد . موسوعة طبقات الفقهاء : ج1 ، ص371 .
[6] . عمران بن حصين : يكى از اصحاب و ياران رسول خداست كه در سال هفتم هجرى مسلمان شد . عمر بن خطاب او را به عنوان عالم و فقيه به بصره فرستاد تا سؤالات فقهى مردم را پاسخ گويد . وى يكى از راويان حديث مشهور غدير است و تعدادى حديث نيز در فضايل امام على عليهالسلام نقل كرده است . عمران در سال 52 هجرى در بصره از دنيا رفت . همان : ص216 .
[7] . مسلم بن حجاج نيشابورى : از عالمان ، محدثان و فقيهان برجسته اهل سنت است كه در اوايل قرن سوم هجرى در نيشابور به دنيا آمد ، سفرهاى متعددى را به مناطق اسلامى انجام داد و در مدت پانزده سال ، 3033 حديث را در مجموعهاى به نام « الصحيح » گردآورى كرد كه به صحيح مسلم معروف است و اين كتاب ، يكى از كتابهاى ششگانه مشهور اهل سنت است كه به ادعاى آنها هيچ حديث ضعيفى در آنها پيدا نمىشود . در بين اهل سنت اين كتاب مشهور به خواهر قرآن است . مسلم داراى حافظه قوى بود و به گفته خودش ، كتاب صحيح خود را از بين سيصد هزار حديث كه شنيده و حفظ كرده بود ، نوشته است . وى تأليفات ديگرى نيز با عناوين التاريخ ، الطبقات ، العلل و . . . دارد . مسلم در سال 261 هجرى از دنيا رفت . همان : ج3 ، ص578 .
[8] . مجمع البيان : ج3 ، ص52 .
[9] . اگر عمر متعه را نهى نمىكرد ، به جز فرد شقى و بدبخت ، هيچ كس زنا نمىكرد . تفسير طبرى : ج4 ، ص15 ، ح9043 ؛ تفسير عياشى : ج1 ، ص259 ، ح85 ؛ تفسير البرهان : ج2 ، ص206 ، ح8 و بحار الأنوار : ج30 ، ص601 .
[10] . دو متعه بود كه در زمان رسول خدا حلال بود و من از آنها نهى كرده كسى كه آنها را انجام بدهد ، تنبيه خواهم كرد . مسند احمد بن حنبل : ج1 ، ص52 و بحار الأنوار : ج30 ، ص630 .
[11] . الحدائق الناضرة : ج25 ، ص98 و جواهر الكلام : ج30 ، ص170 .
آیه ٢٤ « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ ... »
(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)