ترجمه اوّلین ظهور

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

 دوشم مگر چه بود که هیچم نبرد خواب

پروین به رخ فشاندم تا سر زد آفتاب

بیدار بود خادمکی در سرای من

گفت از چه خواب می نروی دادمش جواب

کامروز بخت خواجه ز من پرسشی نمود

زین پس چو بخت خواجه نخواهم شدن به خواب

گفت ار چنین بُوَد قلمی گیر و کاغذی

بنگار بیتکی دو سه در مدح بوتُراب

تفسیر عقل، ترجمه اوّلین ظهور

تأویل عشق، ماحصل چارمین کتاب

[498]

روح رسول، زوج بتول، آیت وصول

منظور حق، مشیت مطلق، وجود ناب

تمثال روح، صورت جان، معنی خرد

همسال عشق، شیر خدا، میر کامیاب

گنج بقا، ذخیره هستی، کلید فیض

امن جهان، امان خلایق، امین باب

مشکلگشای هرچه به گیتی ز خوب و زشت

روزی رسان هرچه به کیهان ز شیخ و شاب

منظور حق ز هرچه به قرآن خورد قسم

مقصود رب ز هرچه به فرقان کند خطاب

داغی نه بر جبین و پرستار او قلوب

طوقی نه بر گلوی و گرفتار او رقاب

وجه اللّه اوست دل مبر از وی به هیچ وجه

باب اللّه اوست پا مکش از وی به هیچ باب

او هست جان پاک و جهان مشتی آب و خاک

زین پاکتر بگویم هم او هست خاک و آب

یک لحظه پیش از این که نگارم مناقبش

در دل نشسته بود چو خورشید بی نقاب

چون مدح او نوشتم اندر حجاب رفت

زیرا که لفظ و خامه شد اندر میان حجاب

نی نی صفات من بُوَد اینها نه وصف او

بشنو دلیل تا که نیفتی در اضطراب

آخر نه هرچه زاد ز هرچیز وصف اوست

زانسان که گرمی از شرر و مستی از شراب

این وصف آب نیست که گویی شرر برد

کاین وصف خود تو را عطش افزاست چون سراب

[499]

در مدح سیل این که خرابی کند چرا

بس مدح سیل کردی و جایی نشد خراب

لیکن هم ار به دیده معنی نظر کنی

در پرده قشور توان یافتن لباب

زیرا که از خیال رهی هست تا خرد

کاسباب خوب و زشت بدو دارد انتساب

هرچند ذکر آب عطش را مفید نیست

خوشتر ز وصف آتش در دفع التهاب

لطف و عذاب هر دو ز یزدان رسد ولی

لاشک حدیث لطف بِهْ از قصّه عذاب

چون نیک بنگری سخن از عرش ایزدی

ز آنجا که آمده است، بدانجا کند ایاب

از گوش باز در دل و از جان رود به عرش

در دل ز راه گوش نیوشا کند شتاب

پس شد عیان که سامع و قایل بُوَد یکی

کو خود کند سؤال و هم او خود دهد جواب

باری علی چو شافع دیوان محشر است

ارجو شفیع من شود اندر صف حساب

قاآنی شیرازی

همای رحمت / 140