داعى قبول ديانت از روى تحقيق نمودم

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

شما خيال مى‏ فرماييد كه داعى تقليد اسلاف و آبا و اجداد نموده و مذهب حق تشيع را روى عادت كوركورانه قبول نموده‏ ام. نه به خدا قسم! از آن روزى كه خود را شناختم، در جست ‏و جوى راه حق بودم. اول در معرفت ذات لايزال پروردگار متعال، دقت‏ ها نمودم. عقايد ماديين و ساير فرق را مطالعه نمودم تا بحمداللّه‏ موحد پاك شدم.
و نيز در رسالت انبيا و طريقه دعوات ارباب ملل وارد شدم؛ علاوه بر مطالعه كتاب‏ هاى آنها با علماى هر قومى مناظرات و مباحثات و تحقيقات بسيار نمودم تا بالاخره حقانيت دين مقدس اسلام بر داعى ثابت و جد امجدم رسول ‏اللّه‏ محمد بن عبداللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله را خاتم ‏الانبياء با دليل و برهان دانستم.
و هم‏چنين در طريق بعد از پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله كوركورانه تحت تأثير اسلاف و آبا قرار نگرفتم، بلكه دلايل فريقين (شيعه و سنى) را دقيقانه و بى‏ طرفانه بررسى نمودم. صدها كتب اهل‏ خلاف را دقيقانه مطالعه نمودم. خدا را شاهد و گواه مى ‏گيرم كه با تفكرات عاقلانه حقيقت ولايت و خلافت مولانا اميرالمؤمنين على عليه‏ السلام را از ميان اوراق كتاب‏ هاى معتبره اكابر علماى سنى به دست آوردم.
و در مقام امامت و خلافت مى ‏توانم بگويم، به قدرى كه دعاگو، كتب مهمه علماى جماعت را مطالعه نمودم، در اين باب به كتب علماى شيعه دقت زيادى ننمودم؛ زيرا دلايلى كه در كتب علماى شيعه بر اثبات امامت آمده، در كتب اكابر علماى جماعت به نحو اتم و اكمل موجود است. منتها شما آقايان آن دلايل را از آيات و اخبار، سطحى مطالعه مى‏ كنيد، ولى ما عميقانه مى‏ نگريم. علماى شما تبعاللاسلاف براى هر آيه و خبر كه نص صريح است بر اثبات خلافت مولانا اميرالمؤمنين عليه‏ السلام، تأويلات مضحكه نموده و حمل بر غير معناى حقيقى مى‏ نمايند؛ و حال آن كه هر فردى دقيقانه و عميقانه كتب اكابر علماى جماعت را مطالعه نمايد، بى ‏اختيار مانند ما خواهد گفت: اشهدن ان عليا ولى اللّه‏ وخليفة رسوله وحجته على خلقه.
ثالثا فرموديد: خوب است پيروى از گفتار مورخين نماييم [و] ابى‏ بكر و عمر و عثمان را مقدم بر على عليه‏ السلام به شمار آريم، اين عمل روى قواعد عقل و نقل غير ممكن است؛ براى آن كه فرق انسان از حيوان به قوه عقل و علم و فكر است. كوركورانه نمى‏ تواند مقلد اسلاف گردد.
مثلاً اگر فقيهى بميرد، يك عده بازى‏ گر جمع شوند يك فرد عامى محض يا مسأله ‏گويى را به جاى آن فقيه به نام فقاهت معرفى نمايند. آيا بر مردم است تقليد از آن عامى فقيه‏ نما يا مسأله‏ گو بنمايند، مخصوصا اگر در مقام تحقيق و امتحان معلوم گردد كه آن مسندنشين فقاهت از علم فقاهت بهره‏ اى ندارد؟! قطعا به حكم عقل و نقل تبعيت و تقليد از او حرام است؛ چه آن كه با بودن عالم، حق تقدم بر جاهل جايز نيست.
پس وقتى روى قواعد و منقولات اكابر علماى خودتان، حق علمى على عليه‏ السلام علاوه بر نصوص وارده ثابت شد، حق تقدم در امر خلافت براى آن حضرت محفوظ و مورد قبول عقل و نقل مى ‏باشد و انحراف از آن حضرت كه باب علم رسول‏ اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله بوده است، عقلاً و نقلاً مذموم مى‏ باشد.
و اما از جهت وقايع تاريخى، البته تصديق داريم كه بعد از وفات رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله ابى ‏بكر مدت دو سال و سه ماه و بعد از او عمر ده سال و بعد از او عثمان مدت دوازده سال مسندنشين خلافت شدند و هر يك به نوبه خود خدماتى نمودند، ولى تمام اين امور جلوگيرى از عقل و نقل و برهان نمى‏ نمايد كه ما بتوانيم على عليه‏ السلام باب علم رسول‏ اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله را در واقع و حقيقت مؤخر از آنها بدانيم؛ زيرا اكابر علماى خودتان مانند شيخ سليمان بلخى حنفى در ينابيع ‏المودة (1) ذيل آيه 24 سوره 37 ( صافات) كه مى‏ فرمايد: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ»،(2) از فردوس ديلمى و از ابونعيم اصفهانى (3) و از محمد بن ‏اسحاق مطلبى صاحب كتاب مغازى و از حاكم (4) و از حموينى (5) و از خطيب خوارزمى (6) و از ابن‏ مغازلى (7) جميعا بعضى از ابن‏ عباس و بعضى از ابوسعيد خدرى و بعضى از ابن ‏مسعود از رسول اكرم صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله نقل نموده ‏اند: انهم مسئولون عن ولاية على بن ابى‏ طالب؛ يعنى آنها سؤال كرده مى ‏شوند از ولايت على عليه‏ السلام.
و نيز سبط ابن‏ جوزى در تذكرة خواص‏ الامة (8) و محمد بن‏ يوسف گنجى شافعى در كفايه‏ الطالب (9) از ابن ‏جبير از ابن ‏عباس ذيل آيه آورده كه مراد ولايت على عليه‏ السلام مى‏ باشد.
*************************
1-ينابيع‏ المودة، ج 1، ص 334، باب 37.
2-در موقف حساب نگاهشان داريد كه در كارشان سخت مسئولند كه ولايت على عليه‏ السلام باشد.
3-حليه‏ الاولياء، ج 1، ص 63.
4-مستدرك، ج 4، ص 497.
5-فرائد السمطين، ج 1، ص 79.
6-مناقب خوارزمى، ص 85.
7-مناقب ابن مغازلى، ص 159.
8-تذكره‏ الخواص، ص 26.
9-كفايه ‏الطالب، ص 247، باب 62.