متن ادبی «کربلای دل در عرفات»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

منم؛ شیدای جمال آفتابت.
منم؛ بنده دلداده به صدای جویبارانت، سراپا حیرت از تماشای ستارگان آسمانت و دلداده دست‏های مهربانت.
ای تجرد محض و ای احساس نزدیک‏تر از حبل الورید!
کربلای دل زخمی‏ ام را به مناجات آورده ‏ام. من و این قوم عاشورایی، روبه قبله قبیله فاطمیه، به صحرای عرفات تنهایی خود شتافته ‏ایم.
این همه عاشق آمده‏ اند که بگویند تنهاییم، این همه جماعت دل‏شکسته آمده ‏ایم که اگر با همیم، ولی تنهاییم. آمده ‏ایم تا خانه جان را از غبار بتکانیم.
فصل تازگی اشک
فصل نیایش، فصل تازگی اشک‏ها و صحبت غصّه‏ هاست.
مولای من نجاتم ده از صحبت اغیار که تنهایی ‏ام زاییده دل دادن به اغیار است و من غافل بودم.
بادبان‏ های دلم شکسته ‏اند و غرقه دریای خویشتنم؛ آمده ‏ام تا به ساحل آرامش قبیله حسین علیه‏ السلام برسم.
آمده ‏ام بگویم که هستم؛ چون تو هستی. مرا امید سعادت هست، تا جهان عرصه کرامت توست؛ پس به نام حسینت علیه ‏السلام ، به نام عاشورا و به نام حج تمام تمام تمام حسین علیه ‏السلام ، از سر گناهم بگذر.

اشارات :: دی 1385، شماره 92
حسین امیری