محمد ابن مسلم ثقفي کوفي

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

محمد بن مسلم، يکي از برجسته‌ترين و پرآوازه‌ترين پرورش‌يافتگان و دانش‌آموختگان دو تن از حجت‌هاي الهي و امامان معصوم شيعه، حضرت امام محمد باقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) بود که بي‌ترديد در گسترش فرهنگ اسلام ناب و حقايق تابناک آموزه‌هاي اهل بيت عصمت(ع) نقش ممتاز و تأثيرگذاري داشت؛ به گونه‌اي که به جرئت مي‌توان گفت: در اوايل سده دوم هجري در ميان ياران امامان(ع)، کمتر چهره‌اي همانند او اين چنين قله‌هاي رفيع دانش طلبي و نشر احاديث امامان را فتح کرده است.
او در شهر تاريخي و محدث‌پرور کوفه پا به عرصه هستي نهاد و بدين جهت، بدو «کوفي» مي‌گويند. کنيه‌اش ابوجعفر، و ملقب به القاب زيادي است که هر يک، به سبب وجود ويژگي‌هاي جسمي، اقتصادي و قبيله‌اي است.
چون گردن او از اندازه معمول، کوتاه‌تر بود به «اوقص» و چون بينايي يک چشم او مشکل داشت به «اَعور»،[1] به جهت اينکه پلک چشمش بيش از معمول حرکت مي‌کرد به «حدّاج»،[2] به دليل اينکه قدش کوتاه بود به «قصير» و چون به انگيزه صيانت از باورهاي شيعي خود تقيه کرد و برهه‌اي از عمر خود را به آسياباني گذراند به طحّان (آسيابان)، و گاهي که به تجارت و داد و ستد روغن مي‌پرداخت به سمّان (روغن‌فروش)، چون اصالتاً تيره و تبار و نياکان او از شهر طائف در سرزمين حجاز بودند به «طائفي» و به مناسبت اينکه از قبيله و تبار ثقيف بود ـ که اين تيره بيشتر ساکن قلمرو طائف بودند ـ به «ثقفي» معروف و شهره است.[3]
ويژگي‌ها
1. کثرت حديث
از برجسته‌ترين ويژگي‌هاي اين فقيه و محدث شيعي، تعداد شگفت‌انگيز رواياتي است که از محضر آن دو امام بزرگوار فراگرفت و اين نشان دهنده ذوق و علاقه سرشار او به آموزه‌هاي ديني است. خود او اين حقيقت برجسته را در گزارشي جالب، بازتاب داده:
هر زمان که در مسئله‌‌اي شرعي، دچار مشکل مي‌شدم که دانستن حکم آن ضروري بود، به حضرت امام باقر(ع) و حضرت امام صادق(ع) مراجعه مي‌کردم و طي ساليان متمادي که در مدينه اقامت داشتم و يا گاهي که از کوفه به مدينه مي‌رفتم، حدود سي هزار حديث از امام باقر(ع) شنيدم و شانزده هزار حديث نيز از امام صادق(ع) فرا گرفتم.[4]
2. مرجعيت در فتوا
گاهي امامان(ع) شيعيان خويش را در اخذ و فراگيري آموزه‌هاي اسلامي و دريافت احکام شرعي به برخي از چهره‌هاي شاخص و برجسته و موجّه، ارجاع مي‌دادند و اين، نشان دهنده جايگاه بلند و والاي آنان در نيل به قله‌هاي دانش و کمال است.
محمد بن مسلم، يکي از اين انسان‌هاي بزرگ و دانشمندان توانمند است. عبدالله بن ابي يعفور ـ که خود يکي از برگزيده‌ترين فقيهان و محدثان و از ياران امام صادق(ع) است ـ مي‌‌گويد: به امام صادق(ع) عرض کردم: آقا جان! من قدرت و توان اين را ندارم که در هر زماني به محضر شما شرفياب شوم و از کوفه به حجاز مسافرت کنم. گاهي اتفاق مي‌افتد که برخي شيعيان شما در آنجا، به من مراجعه مي‌کنند و از مسائل شرعي و وظايف خود از من مي‌پرسند. بارها شده که من حکم آن را نمي‌دانم. شما چه دستوري مي‌دهيد؟
امام(ع) در پاسخ او فرمود: تو را چه شده که از محمد بن مسلم ثقفي غافلي؟ به او مراجعه و از او پرسش کن؛ چون او از دانش‌آموختگان مکتب پدرم امام باقر(ع) است و از آن بزرگوار اخبار فراواني را فرا گرفته است.[5]
محمد بن مسلم نه تنها در اين ساحت نزد پيروان اهل بيت(ع)، که نزد مخالفان مکتب آل البيت(ع) نيز معروف و مقبول بود. به عنوان نمونه، به داستان جالب ذيل عنايت شود.
خود اين فقيه و محدث گران‌قدر بازگو مي‌کند که: شبي از شب‌هاي تابستان پشت بام خانه‌ام در کوفه‌، خوابيده بودم که ناگهان با صداي دق الباب از خواب بيدار شدم. صدا کردم: پشت در کيست؟ او گفت: من شريک هستم! خداوند تو را رحمت کند. من از بالا به پايين نگريستم. با کمال شگفتي مشاهده کردم که زننده در خانه، خانمي است. تا مرا ديد، گفت: من عروسي دارم که دچار درد زايمان بود. اين درد آن چنان شديد بود که از دنيا رفت، ولي بچه‌اش در رحم او زنده است و نشانه حيات بچه‌ که حرکت کردن باشد، کاملاً مشهود است. وظيفه ما چيست؟
به زن گفتم: روزي در محضر فرزند پيامبر امام باقر(ع) بودم که همانند اين سؤال از آن حضرت پرسيده شد. امام در پاسخ فرمود: اگر چنين رخدادي پيش ايد، لازم است شکم زن را شکافته، بچه را از رحم او خارج کنند. اي خانم، برويد اين کار را انجام دهيد!
سپس خطاب به او گفتم: من مردي هستم که در سايه تقيه و با حالت پنهاني زندگي مي‌کنم و چندان معروف و مشهور نيستم؛ چه کسي مرا به تو معرفي کرد؟ او در پاسخ گفت: خدا تو ر رحمت کند. نزد ابوحنيفه صاحب الراي (اهل عمل به راي و قياس) رفتم و حکم اين مسئله را از او پرسيدم. او در پاسخ گفت: «من نمي‌دانم، بر تو باد که به محمد بن مسلم ثقفي مراجعه کني؛ او مي‌داند. وقتي نزد او رفتي، هر چه به تو فتوا داد، آن را براي من نيز بازگو کن».
محمد بن مسلم مي‌گويد: به او گفتم: برو به سلامتي. سپس آن زن نزد ابوحنيفه رفت و پاسخ مرا برايش بازگو کرد.
محمد بن مسلم مي‌افزايد: روز بعد که به مسجد رفتم، مشاهده کردم که ابوحنيفه از شاگردانش همين پرسش را ‌پرسيد و خود جواب آن را داد. من تا سخن او را شنيدم، سرفه‌اي کردم ( کنايه از اينکه به دروغ و فريب، ادعاي فضل و دانش مکن).
ابوحنيفه متوجه شد، رو به من کرد و گفت: خواهش مي‌کنم مرا رها کن، بگذار زندگي کنم (و آبروي مرا نزد شاگردانم مريز).[6]
3. چهار سال در محضر امام
هشام بن سالم مي‌گويد که: محمد بن مسلم ثقفي کوفي به مدت چهار سال متوالي در مدينه اقامت کرد و در اين مدت به طور مستمر به محضر امام باقر(ع) بار مي‌يافت و کسب دانش و حديث مي‌کرد. از همين منظر است که در تبيين جايگاه بلند او گفته‌اند: «ما کان أحَدٌ مِنَ الشيعَةِ اَفْقهُ مِنْ محمد بن مسلم؛ هيچ يک از محدثان شيعي، فقيه‌تر از محمد بن مسلم نيست».[7]
داستان‌ها
1. جعفري‌ فاطمي
کشّي با واسطه از زرارة بن اعين ـ که از برجسته‌ترين ياران امام باقر و امام صادق(ع) است ـ نقل مي‌کند که او گفت: ابوکريبه ـ از راويان شيعي ـ و محمد بن مسلم ثقفي در طي يک رخداد، براي اداي شهادت، نزد قاضي کوفه ـ شريک بن عبدالله نخعي ـ حضور يافتند و شهادت دادند. قاضي که از قضات و کارگزاران مخالفان ـ اهل سنّت ـ بود، در چهره نوراني آن دو خيره شد و چند لحظه‌اي به آنان نگريست. آن گاه افزود: جعفريان فاطميان! شما دو نفر از پيروان حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت امام صادق(ع) هستيد ( اشاره به اينکه شما از شيعيان هستيد)، چگونه من شهادت شما را قبول کنم؟
همين که آن دو، اين سخن را از زبان قاضي شنيدند، شروع به گريستن کردند. قاضي که شگفت‌زده شده بود، گفت: چرا گريه مي‌کنيد؟ آنها گفتند: تو ما را به انسان بزرگ و مطهري نسبت دادي که شايد ما لايق چنين انتسابي نباشيم؛ چون رفتار و اخلاق ما کاملاً بر سيره و دستورهاي آنان انطباق ندارد( و شيعه کامل نيستيم) و چنانچه امام صادق(ع) ما را از شيعيان و رهروان راه خويش بداند، مايه فخر و مباهات و سرافرازي است.
شريک بن عبدالله تبسمي کرد و گفت: اگر در ميان جامعه مرداني باشند، بايد همانند شما (انسا‌ن‌هاي صالح و برجسته و نوراني) باشند. سپس رو به منشي خود وليد کرد و گفت: اي وليد! اين بار شهادت آنان را بپذير.
زراره مي‌گويد: بعد از اين جريان، به مدينه، نزد امام صادق(ع) رفتم و اين داستان را به حضرتش بازگو کردم. هنگامي که امام(ع) آن را شنيد، آن قاضي کوردل و نادان را نفرين کرد و فرمود: ما و شريک ! خدا او را در آتش جهنم با زبانه‌هاي آتش خشم خود همراه سازد.[8]
2. تقيه و دفع خطر دشمن
خالد طيالسي بازگو مي‌کند که: محمد بن مسلم، در فاصله‌هاي زماني از کوفه به مدينه مي‌رفت و به حضور مولا و امام خويش شرفياب مي‌شد. در يکي از اين ملاقات‌ها، امام رو کرد به محمد بن مسلم و فرمود: بشر المُخبِتين، بشارت باد به انسان‌هاي متواضع و فروتن! (اشاره به اينکه محمد بن مسلم از گروه فروتنان و انسان‌هاي بي‌آلايش است).
خالد مي‌افزايد: محمد بن مسلم ضمن اينکه يکي از بلند‌پايه‌ترين فقيهان و محدثان شيعه است، از تمکن مالي مناسبي هم برخوردار بود.
آن گاه او اين داستان جالب را نقل مي‌کند که روزي از روزها، حضرت امام باقر(ع) به محمد بن مسلم فرمود: «محمد! هنگامي که به کوفه برگشتي، تواضع و فروتني پيشه کن. کاري کن که مأموران دستگاه ستم‌پيشه بني‌اميه تو را مورد آزار و اذيت و شکنجه و زندان قرار ندهند». اين يک دستورالعمل سياسي و منطبق با شرايط زمان و مکان بود تا ياران حضرت، همانند محمد بن مسلم از شرّ و ستم دشمنان اهل بيت(ع) محفوظ بمانند.
محمد بن مسلم که از زيرکي و فرزانگي ويژه‌اي برخوردار بود، راز و رمز و حکمت اين دستور را با همه وجود درک کرد. او به کوفه که برگشت، به دستور امام عمل کرد و يک زنبيل پر از خرما برگرفت و کنار در مسجد رفت و شروع به خرمافروشي کرد. اين عمل محمد بن مسلم که از بزرگان و شخصيت‌هاي معروف کوفه بود، تعجب همگان را برانگيخت. خويشاوندانش که متوجه اين کار شدند، نزد او شتافتند و گفتند: آبروي ما و تيره و تبار ما را بردي، اين کار در شأن تو نيست، برخيز که برويم.
محمد بن مسلم به آنان پاسخ داد: من خرمافروشي را رها نمي‌کنم؛ چرا که سرورم امام باقر(ع) چنين دستوري داده است. آنان گفتند: پس در خانه خود آسياباني کن. او اين پيشنهاد را پذيرفت و اسباب آسياب کردن گندم را برايش فراهم کردند و او در درب مي‌نشست و گندم يا جو آرد مي‌کرد.[9]
3. شفايافتن از بيماري
کشّي در رجال خود با واسطه از اين فقيه و محدث وارسته نقل مي‌کند که گفت: در يکي از مسافرت‌هايم از کوفه به مدينه، در مدينه دچار بيماري بسيار سختي شدم؛ به گونه‌اي که در بستر بيماري افتادم و توان حرکت از من سلب شد؛ تا اينکه خبر بيماري من به مولايم امام باقر(ع) رسيد. همان گونه که در بستر آه و ناله مي‌کردم، ديدم خادم حضرت شربتي را که داخل ظرفي قرار داشت و روي آن را با پارچه پوشانده بود، نزد من آورد. سپس به من رو کرد و گفت: اين شربت را بنوش! امام(ع) به من امر کرده که تا تو اين را ننوشي، از نزد تو مرخص نشوم و به محضر امام باز نگردم.
من هم به فرمان امام عمل کردم و آن را نوشيدم. آن شربت همانند مشک خوشبو و بسيار خوش‌طعم و خنک بود. سپس خادم گفت: امام فرموده پس از اينکه شربت را نوشيدي، نزد من بيا. به هر حال چون آن را خوردم و در بدنم استقرار يافت، احساس کردم که سبک شده‌ام و دردم کاهش يافت. از جاي خود حرکت کردم، چنان که گويي از قيد و بند رها شده‌ام. در اينجا بود که از سخن حضرت که فرموده بود نزد من بيا، دچار شگفتي شدم؛ چون من به هيچ روي توان حرکت کردن از بستر بيماري را نداشتم.
بنابراين برخاستم و نزد آن امام مهربان روانه شدم. نزديک خانه امام که رسيدم، اجازه ورود خواستم. امام(ع) از داخل خانه ندا کرد: بدنت خوب شد، داخل شو، داخل شو.
حضرت وارد شدم؛ در حالي که گريه امانم را بريده و اشک بر گونه‌ام جاري بود. بر حجت خدا سلام کردم و دست و پاي آن حضرت را بوسيدم. امام فرمود: اي محمّد! چرا گريه مي‌کني؟ عرض کردم: جانم به فدايت! گريه مي‌کنم بر دوري راه کوفه تا مدينه و فراهم نبودن زمينه در محضر شما و محروم بودن از نگريستن به سيماي ملکوتي شما و بهره‌مندي از دانش بي‌کران شما.
امام(ع) در پاسخ فرمود:
اينکه گفتي تمکن مالي ماندن در اينجا را نداري، ناراحت و نگران مباش. خداوند متعال، شيعيان و پيروان آل البيت را بدين امور امتحان و آزمايش مي‌کند و بلا و سختي‌ها را متوجه آنان مي‌سازد.
اما اينکه گفتي غريبي و راهت دور است، پس تو به امام حسين(ع) اقتدا کن که از ما اهل بيت دور است و قبر او در کنار فرات قرار دارد. (عراق کجا، مدينه کجا؟)
اينکه مي‌گويي راه دور است، بدان که مؤمن حقيقي، در اين جهان، غريب و تنهاست تا اينکه از اين دنياي فريبنده و آکنده از همّ و غم به جوار رحمت حق تعالي پرواز کند.
نيز اينکه گفتي م اهل بيت را دوست داري، خداوند تبارک و تعالي نيت و اراده تو را مي‌داند و به همين نيت تو پاداش نيکو خواهد داد.[10]

کوثر :: پاييز 1387، شماره 75
_________________________________
[1] . الاعور: مَنْ ذَهَبَ حِسّ أحدِ عَينَيه.
[2] . کثير التحديق بعينه.
[3] . رجال الکشي، ج2، ص386، چاپ موسسه آل البيت؛ تنقيح المقال، ج3، ص184، چاپ سه جلدي.
[4] . رجال الکشي، ج2، ص387.
[5] . همان، ص388.
[6] . همان، ص389.
[7] . همان، ص390 و 391.
[8] . همان، ص392.
[9] . همان، ص395.
[10] . همان، ص396.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page