يكى از فرهيختگان سده دوم هجرى عبدالملك بن اعين، برادر زرارةبن اعين، راوى معروف است. متأسفانه با آنكه تعريفها و توصيفات ارزندهاى از وى در لسان شريف امام صادق(ع) و انديشمندان شيعه و سنى شده، ولى چهره وى بر برخى از رجاليون پوشيده مانده است. هرچند مقاله حاضر بحثى رجالى نيست اما تا اندازه اى زواياى گوناگون زندگى عبدالملك را بررسى نموده و به علل تضعيف وى از سوى پاره اى رجاليون اهل سنت اشاره كرده و به گونهاى نسبتا مفصل درباره (خاندان) اعين سخن مىگويد.
واژه هاى كليدى: اعين، عبدالملك، امام باقر(ع)، امام صادق(ع)، اصحاب.
عبدالملك، برادر زراره، راوى معروف، از جمله اصحاب بزرگ حضرت امام صادق(ع) و از دودمان اعين بود. براى شناخت عبدالملك لازم است اندكى درباره اين خاندان معروف سخن بگوييم:
ويژگى ها:
آلاعين بزرگترين خاندان علمى شيعى در شهر كوفه بود. بسيارى از افراد اين (خاندان) از اصحاب ائمه و راويان بزرگ و فقها بودهاند و كمتر شخصيتى از آنان است كه ناقل حديث نباشد. راويان اعين بالغ بر شصت تن بوده اند.(1) علامه بحرالعلوم با ذكر اين نكته كه مدايح آلاعين فراوان است، در وجه تمايز آنان با ديگر خاندان هاى كوفه خصايص ذيل را عنوان كرده است:
1. بزرگترين خاندان شيعى؛
2. عظيم الشأن ترين آنها؛
3. عالمترين خاندان به طورى كه در ميانشان محدّث و فقيه و اديب و قارى فراوان بوده است؛
4. ديرپاى ترين آنها، چه نخستين افراد اين طايفه در عصر حضرت سجاد(ع) و آخرينشان در اوايل غيبت صغرا مىزيسته اند.(2)
آلاعين علاوه بر ربودن گوى سبقت در ميادين دانش، در جنبه هاى سياسى نيز فعاليت داشتند، به طورى كه قرائن نشان مى دهد خواب خوش را از چشمان حكام اموى و عباسى ربودند. حجاجبن يوسف ثقفى، وقتى براى زمامدارى به عراق آمد، نگرانى خود را از اين دودمان ابراز نمود:
«با وجود يك مرد از آلاعين، حكومت براى ما هموار نمىشود.»(3)
نژاد آلاعين
در اين كه اين خاندان از چه نژادى است، اختلاف وجود دارد. برخى مىگويند: جد آنان يعنى سُنْسُنْ از قبيله غسّان از نژاد عرب بود، كه در صدر اسلام به روم رفت و در آنجا در مسلك راهبان درآمد. سُنْسُنْ فرزندى به نام اعين داشت. ظاهرا در جنگى كه ميان روم و مسلمانان صورت گرفت، اعين توسط مسلمانان اسير شد، آنگاه يك نفر از قبيله بنىشيبان او را خريدارى كرد، سپس تربيت و فرزندخواندهاش نمود.
پس از مدتى اعين در سايه تربيت پدرخواندهاش قرآن را حفظ كرد و در ادبيات عرب چيره دست شد. روزى پدرخوانده به او گفت: آيا مىخواهى از نظر نژادى تو را به قبيله خودم ملحق سازم؟ اعين نپذيرفت. زمانى كه اعين بزرگ شد، سنسن از روم آمد و ملاقاتش كرد.(4)
جمعى گويند: سنسن در اصل رومى بود. وقتى اعين اسير شد و سنسن از جايگاهش اطلاع پيدا كرد، با گرفتن اجازه و اماننامه از مسلمانان چند بار به ديدار فرزندش شتافت.(5)
عدهاى با توجه به گزارشى گويند كه اعين از مردم خطه فارس بود. پس از ديدار اميرالمؤمنين(ع) به دست حضرت اسلام آورد. ميان راه با گروهى از بنىشيبان برخورد كرد. آنان پس از گرفتن پيمان «ولا»(6) او را آزاد كردند.
اسامى خاندان
بر كسانى كه از نسل اعين پا به عرصه وجود نهاده بودند، اسامى ذيل اطلاق گرديده است:
1. آلاعين.
2. شَيبانى.(7)
به سبب ارتباطى كه ميان اعين و قبيله بنىشيبان ايجاد شد، او و خاندانش به اين قبيله منسوب شدند.
3. زرارى.
زرارى يعنى منسوب به زارةبن اعين. نخستين بار اين نسبت در كلام امام هادى(ع) خطاب به يكى از نوادگان بكيربن اعين به نام محمدبن سليمان يا پدرش سليمانبن حسنبن جهمبن بكير، جد پدرى ابوغالب ديده شد. امام به منظور حفظ جان او و رعايت تقيه، نام اصليش را نبرد و او را به زراره، عالمترين شخصيت آلاعين منسوب ساخت تا تجليلى از مقام شامخ زراره شده باشد. امام در اين باره فرمود: زرارى را خدا حفظ كند. از آن لحظه بر افراد اين خاندان، زرارى اطلاق گرديد.(8)
4. بكريّون
پيش از آن كه عنوان زرارى بر آلاعين اطلاق گردد، به بكريون مشهور بودند.(9)
فرزندان اعين
در تعداد فرزندان اعين اتفاق نظر وجود ندارد. برخى آنان را هشت تن بدين اسامى مىدانند: عبدالملك، حمران، زراره، بكير، عبدالرحمان، قعنب، مالك و مليك.(10) بعضى به جاى دو نفر آخر، عبدالاعلى، عيسى، ضريس و سميع را ذكر كردهاند.(11) عدهاى به جاى عيسى و عبدالاعلى، موسى و مليك را ذكر نموده اند.(12) اقوال ديگر، بين 12،(13) 16،(14) و 17(15) است. برخى در زمره فرزندان، دخترى به نام «ام الاسود» را ياد كرده اند.(16)
فضيلت هاى عبدالملك
نخستين شيعه آلاعين
قبلاً گفتيم مسلّم است سنسن، جد عبدالملك راهب مسيحى بود. طبيعى بود اعين نيز مسيحى باشد. بر اثر جنگى كه ميان مسلمانان و روم رخ داد، اعين توسط مسلمانان اسير شد. سپس يك نفر از قبيله بنى شيبان او را خريد و توسط او مسلمان شد. علامه شيخ محمد تسترى گفته است اعين سنى بود و به تبع او، فرزندانش سنى بودهاند، سپس جمعى از آنان شيعه شدند.(17)
بنابراين مىتوان به نادرستى خبر علىبن سليمان، عموى پدرى ابوغالب زرارى مبنى بر اينكه اعين از مردم خطه فارس بود كه به قصد زيارت اميرالمؤمنين(ع) و مسلمان شدن توسط او وطنش را ترك كرد،(18) پىبرد.
احتمال ديگر اين است كه اعين در آغاز شيعه و جزو دوستداران اميرالمؤمنين(ع) بود، ولى بعدا به واسطه فضاى خفقان آلودى كه خلفا به وجود آوردند، جزو كسانى شد كه به حضرت پشت كرد و مذهب خود را عوض نمود. وقتى ازدواج كرد و داراى اولاد شد، آنان نيز به مسلك اهل تسنن گرايش پيدا كردند، ولى وقتى به رشد كافى رسيدند، بسيارى از آنان حقيقت را دريافتند و در مسلك دوستداران و شيعيان اميرالمؤمنين(ع) درآمدند.
طبق برخى اخبار، نخستين شيعه آلاعين، عبدالملك بود. او توسط صالحبن ميثم رهنمون گشت، سپس برادرش حمران به دست ابوخالد كابلى در اين سلك درآمد. طبق گزارشى ديگر، نخستين فرزند اعين كه پيرو آلعلى عليهمالسلام شد، امالاسود، خواهر عبدالملك بود. گويند ابوخالد كابلى در اين اقدام مؤثر بود.(19)
اكنون شايسته است به ويژگى هاى عبدالملك بپردازيم:
جايگاه عبدالملك نزد امام صادق(ع)
برادر عبدالملك به نام زراره كه از فقهاى طراز اوّل شيعه در قرن دوم و سوم هجرى بود گويد:
امام صادق(ع) بعد از مرگ عبدالملك فرمود: «خداوندا! ما اهل بيت در نظر ابوضريس بهترين خلق تو بوديم. پس او را در روز قيامت در زمره محمد ـ كه صلوات تو به او باد ـ قرار ده!»
سپس امام فرمود: آيا او را در خواب ديدهاى؟
عرض كردم: خير.
امام فرمود: سبحان الله! مثل ابوضريس كجاست؛ مانند او هنوز به دنيا نيامده است!(20)
علامه مامقانى، رجالى قرن چهارده پس از نقل روايت فوق و بررسى روايات مختلف و كنكاش در گفتگوى علما درباره عبدالملك گويد:
«از دعاى فراوان امام صادق(ع) در حق وى و فرستادن رحمت بر او و درخواست از خداوند مبنى بر قرار دادن عبدالملك در زمره آلمحمد(ص) در روز قيامت و اين كه فرمود: «مثل ابوضريس هنوز به دنيا نيامده است»، استفاده مىكنيم عبدالملك فردى موثق بود، بلكه در اعلا درجه وثاقت بود، زيرا صدور چنين مدايح و واكنشهايى توسط امام در حق كسى كه عادل و موثق و امين نيست، نامعقول مىباشد، زيرا ائمه اطهار عليهمالسلام اهل مبالغه و مغالطه نبودند. مقصود امام از اينكه به طور مطلق فرمود: مثل عبدالملك هنوز زاده نشده است، مماثلت و مشابهت در ورع و تقوا و ديانت و صلاح است كه مورد نظر خدا و رسول و ائمه و ديگر بندگان برگزيده الهى است. اگر امام(ع) مشابهت خاصى را در نظر داشت، حتما تصريح مىكرد و وجه شباهت را بيان مىفرمود. اين مطلب بر كسانى كه داراى ذوق و سليقه درست و مستقيم هستند و لسان اهل بيت رحمت را مىفهمند، پوشيده نيست. اگر به اين سخنان، شهادت علماى بزرگ مبنى بر مستقيم و پايدار بودن عبدالملك در دين و مذهب، و گواهى امام باقر(ع) را كه «عبدالملك از نجات يافتگان و سرپرست مردم و خزانهداران در وقت ظهور امام زمان(ع) است،» اضافه كنيم، ترديدى باقى نمىماند كه او را در شمار شخصيتهاى عادل و موثق عنوان كنيم.»(21)
صحابى خاص امام باقر(ع) و امام صادق(ع)
تا شخصيت كسى مورد قبول ائمه(ع) نبود، با او ارتباط نزديك برقرار نمىكردند و با وى درباره موضوعات و مسائل مهم عقيدتى يا سياسى سخن نمىگفتند و اسرار ولايت را مطرح نمىكردند. اگر از روايات، دلايل و قراينى بر ارتباط تنگاتنگ ميان راوى و امام وجود داشته باشد، و نيز با دقت در مطالب و اسرارى كه امام با او در ميان گذارده، مىتوان به شخصيت و عظمت راوى پىبرد؛ هر چند به طور صريح از او تعريف و تمجيدى در كتب رجال و نگاشتههاى تذكره نويسان يافت نشود. قراينى وجود دارد كه عبدالملك از ياران خاص امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود و ايشان اعتماد زيادى بدو داشتند و در مورد مسائل مهم با او به گفتوگو مىنشستند.
در روايتى آمده است عبدالملك پرسشهاى زيادى از امام صادق(ع) نمود كه مىتوان فهميد پارهاى از سئوالات وى مربوط به امامت بوده، و اين نمايانگر اعتماد امام به اوست و جايگاه وى را نزد حضرت مى نماياند.
در اين روايت از گمراهى اصحاب پس از وفات پيامبر(ص) صحبت شده است. تصريح به چنين موضوعى در عصر اختناق، از سخنان غير قابل بخشش بود و كيفر سختى داشت.
حارثبن مغيره گزارشگر مورد نظر گويد:
عبدالملكبن اعين كه در حال گفتگو با امام صادق(ع) بود، پرسش هاى زيادى كرد تا آن كه گفت: بنابراين همه مردم هلاك شدند؟
امام فرمود: «آرى؛ به خدا سوگند، اى پسر اعين همه مردم هلاك شدند.»
عبدالملك پرسيد: ساكنان مشرق و مغرب زمين؟
امام فرمود: «شرق و غرب به گمراهى فتح شد.(22) آرى، به خدا قسم! همگى مردم هلاك گشتند جز سه تن: سلمان فارسى و ابوذر و مقداد. بعد عمار و ابوساسان انصارى و حذيفه و ابوعمره بدانها ملحق و در مجموع هفت تن شدند.(23)
شاهد بعدى خبر ذيل است كه امام باقر(ع) تعدادى از آثار اميرالمؤمنين(ع) را كه از علوم مخفى و اسرار اهل بيت(ع) به شمار مىآيد، به عبدالملك نشان مىدهد و نظر او را درباره علت نوشتن آنها سئوال مىكند. عبدالملك با درايت و بينش، پاسخ را تقديم مىكند:
عبدالملك گويد: زمانى امام باقر(ع) تعدادى از كتابهاى على(ع) را به من نشان داد. سپس فرمود: «به چه دليلى او اينها را نگاشته است؟»
عرض كردم: آيا عقيدهام را در اين باره بيان كنم؟
امام فرمود: «آرى.»
عرض كردم: حضرت مىدانست قائم شما روزى قيام مىكند. از اين رو دوست داشت او به آنچه در آن كتابهاست، عمل كند.(24)
امام فرمود: «صحيح است.»(25)
قرينه ديگر رواياتى است كه به واسطهگرى عبدالملك در رساندن مسائل مردم به امام و ارسال پاسخها اشاره دارد كه گوياى اعتماد امام به اين شخصيت بزرگ است.
شايد بتوان از شواهد استفاده بيشترى كرد و گفت كه او يكى از وكلاى ايشان در شهر كوفه بوده كه به مسائل فقهى ـ كلامى مردم پاسخ مىگفته، جمعآورى وجوه شرعى نيز به دست با كفايت او انجام مىپذيرفته است. يكى از نشانههاى اين ادعا، نامه مهم عبدالرحيم قصير به امام صادق(ع) به خط عبدالملك و پاسخ آن توسط حضرت به دست عبدالملك است. اين نامه يكى از ذخاير ارزشمند شيعى است، چون در آن به مهمترين عقايد كلامى آن عصر اشاره شده است.
از برخى روايات استنباط مىشود عبدالملك علاوه بر علاقه وافر به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و ديگر ائمه هدى، عاشق امام مهدى(ع) فرجه بود و در انتظار ظهور حضرت به سر مىبرد. در گزارش ابوبكر حضرمى مىخوانيم:
عبدالملكبن اعين گفت: هنگامى كه نزد ابوجعفر باقر(ع) بودم، ياد امام زمان افتادم. ايستادم و گريستم و عرض كردم: اميدوارم در حالى كه توان دارم، ظهور حضرت را دريابم.(26)
علىبن سعيد گويد: نزد امام صادق(ع) نشسته بودم. كنار حضرت، محمدبن عبداللهبن على بود. در آن مجلس عبدالملكبن اعين و... بودند... . امام رو به ما كرد و فرمود: بشارت باد شما را! آيا به اين راضى نيستيد كه در روز قيامت به على متمسك شدهايد و على به رسول خدا(ص) متمسك شده است؟(27)
از روايت فوق مقام والاى اهل مجلس از جمله عبدالملك به دست مىآيد.
عبدالملك بن اعين و چهار برادر ديگرش يعنى زراره و حمران و بكير و عبدالرحمان از ياران سرشناس و برگزيده حضرت باقر و امام صادق عليهماالسلام بودند. آنان براى فراگيرى علوم اهل بيت رنج سفرهاى طاقت فرساى آن عصر را بر خود هموار كردند و دائما مسافت زياد ميان كوفه تا مدينه را طى مىنمودند. حاصل اين تلاشها آن شد كه هر يك از اين پنج فرزانه، به مقام شامخى در دانش دست يافتند. در گزارشى از «ربيعة الرأى» آمده است كه به امام صادق عرض كردم: آن چند برادر كه از عراق به محضرتان مىآيند و من بهتر از آنان و مهياتر براى فراگيرى علوم در ياران شما نديده ام، كيستند؟
امام فرمود: «آنان [ فرزندان سرشناس اعين] اصحاب پدرم هستند».(28)
حسينبن موسى گويد: در سالى امام صادق(ع) با اصحاب خويش به مكه شرفياب شد و از حال عبدالملكبن اعين پرسش نمود و فرمود: «آيا او از دنيا رفت؟»
عرض كردم: آرى...
امام فرمود: «پس بيا با ما تا بر سر قبرش برويم و براى او دعا كنيم.(29)
از اين خبر فهميده مىشود قبر عبدالملك در مكه است،(30) ولى طبق تصريح شيخ صدوق، قبر وى در مدينه است و امام صادق(ع) و اصحابش به زيارت او رفتند.(31)
عبدالملك در منظر اهل سنت
علما و بزرگان سنى درباره عبدالملك ابراز نظرهاى گوناگون كردهاند. برخى چون ابوحاتم و ابنحبان و عجلى او را از شيعيان نيكو و صالح الحديث و مورد اعتماد و صدوق دانستهاند. و جمعى چون ابنمعين و سفيانبن عيينه (سفيان ثورى) او را فردى خبيثالقول و بىارزش عنوان نموده اند.(32)
با دقت در عبارات مذمت كنندگان و ريشه يابى آن، مىتوان فهميد عبدالملك تنها به سبب شيعه بودن و دوستى با خاندان اهل بيت نكوهش شده است. براى همين بخارى در صحيح تنها يك حديث از او نقل كرده است.(33)
تنها نكته اى كه از سوى شيعه در نكوهش عبدالملك عنوان شده، روايتى است از گفتگوى او با امام صادق(ع) كه گويند از جسارت و بىادبى او حكايت مىكند. در اين روايت مىخوانيم: ابوعبداللّه (امام صادق) به عبدالملك بن اعين فرمود: «چرا نام فرزندت را ضريس نهادى؟»
عبدالملك گفت: چرا پدرتان شما را جعفر نام نهاد؟
امام فرمود: «جعفر نام نهرى در بهشت است، اما ضريس نام شيطان است.»(34)
شهيد ثانى و شيخ حسن، فرزند او و مامقانى، روايت فوق را معتبر نمىدانند، زيرا در سند آن «علىبن عطيه» وجود دارد.(35)
بر فرض صحت سند، نمىتوان به جسارت عبدالملك حكم كرد، زيرا شايد در حال شوخى با امام بوده است.(36)
گستره دانش
به تعبير مامقانى عبدالملكبن اعين از «خُلّص شيعه» بود. او از ياران نزديك امام باقر(ع) و امام صادق(ع) محسوب مىشود و به تنهايى يا با برادرانش بارها براى ديدار ائمه به مدينه رفته و از محضر پرفيضشان بهره برده بود.
به طور طبيعى بايستى دستاوردهاى علمى فراوانى از عبدالملك در منابع و جوامع روايى و تاريخى داشته باشيم، اما از وى روايات اندكى باقى مانده، علت آن مشخص نيست. اما به احتمال مىتوان گفت شاگردان مخالف او نظير عبدالرحمانبنمهدى و ابنعيينه و سفيان ثورى روايات استاد را به ديگران منتقل نكرده، با آتش كينه و حسد سوزاندند.(37) احتمال ديگر آن است كه چون عبدالملك كاتب و ملازم امامان بود، كمتر فرصت پيدا مىكرد به تدريس و انتقال يافته هايش و نقل آنها بپردازد.(38)
با توجه به آنكه عبدالملك از شيعيان خلص ائمه(ع) بود، شايد بتوان استنباط كرد قسمت زيادى از يافتههاى وى مربوط به اسرار ولايت است و چون او كمتر كسى را شايسته درك و پذيرش آنها مىديد، از انتقال مطالب خويش خود دارى مىنمود. عامل احتمالى ديگر كوتاهى راويان بوده كه گفتگوهاى او با امامان را ضبط نكردهاند و يا چون در نظرشان كم اهميت بوده، توجهى به آن ننموده اند. علت ديگر كه در مورد بيشتر راويان وجود داشته و موجب گشته از آنان احاديث كمترى داشته باشيم، جو سياسى نامناسب آن عصر بوده است.
او در بخش نجوم هم تحقيقاتى داشت و احتمالاً كتاب يا كتابهايى تأليف كرده بود. براى همين شيخ عباس قمى از او به عنوان آگاهان علم نجوم ياد كرده است،(39) ولى چون به مقتضاى علم خود عمل مىنمود و اين امر باعث شده بود در زندگيش اختلالاتى ايجاد گردد، دست به دامان امام صادق(ع) برد. خود در اينباره گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: من گرفتار علم نجوم شدهام. وقتى مىخواهم كارى انجام دهم، به طالع مىنگرم اگر بد باشد، حاجتم را رها مىسازم و اگر طالع را خوب ببينم، در پى انجام كارم برمىآيم.
امام فرمود: «حكم مىكنى؟»
عبدالملك عرض كرد: آرى.
امام فرمود «كتابهايت را بسوزان».(40)
اساتيد
طبق سخن مامقانى، رجالى معروف سده چهاردهم هجرى بيشتر روايات عبدالملك از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است.(41) بنابراين، شخصيت علمى وى به دست آن دو بزرگوار رقم زده شده بود. ديگر كسانى كه عبدالملك از محضرشان بهرهمند گشته و روايت نقل كرده، عبارتنداز:
1. ابوبشير.(42)
2. سليمانبن خالد.(43) ابوربيع هلالى، معروف به سليمانبن خالد از قاريان و فقها و بزرگان عصر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود و از جمله اصحاب جناب زيدبن على(ع) در قيام وى در كوفه به شمار مىآمد. در اين جنگ دست سليمان توسط دشمن قطع گرديد.(44)
3. ابوحرببن ابوالاسود دئلى.(45)
4. ابوعبدالرحمن سلمى.(46) ظاهرا وى عبداللهبن حبيب سلمى است كه از ياران امام على(ع) به شمار مىآمد و يكى از فرزانگان تاريخ شيعه و شخصيتهاى قابل اعتماد بود. او 105 هجرى در 90 سالگى از دنيا رفت.(47)
5 . شقيق بن سلمه اسدى (ابووائل)(48)
6. عبداللهبن شدادبن هاد. وى از اصحاب بزرگ اميرالمؤمنين(ع) بود. امام صادق(ع) درباره كرامت امام حسين(ع) نسبت به شداد فرمود: «هنگامى كه شداد به تب شديدى دچار شد، حسينبن على به عيادتش رفت، به محض اين كه داخل منزلش شد، تب از شداد رخت بربست.»(49) شداد به سال 81 يا 82 هجرى از دنيا رفت.
7. عبدالرحمنبن ادْينه.(50)
8 . صالحبن ميثم. ابوغالب زرارى در يكى از گزارشهاى خود گويد: عبدالملك نخستين شخص از آلاعين بود كه شيعه و دوستدار اهل بيت عصمت و طهارت شد. او به واسطه صالحبن ميثم در اين مسير قدم برداشت.(51)
شاگردان و راويان
شخصيتها و كسانى كه از محضر عبدالملك بهرهمند شده و رواياتى ازاو نقل كردند، كم نيستند، ولى تاريخ همه آنها را ثبت نكرده است. برخى عبارتنداز:
1. برادر وى،(52) زراره. وى از فقهاى طراز اوّل امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود. زراره از جمله مصادر و مراجع شناخت فقه شيعه است.(53)
2. يونسبن عبدالرحمان.(54) ابومحمد يونسبن عبدالرحمن از بزرگان و فقهاى به نام شيعه در عصر امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام بود. حضرت رضا(ع) اصحابش را در اخذ علم و فتوا بدو راهنمايى كرد. به علاوه وى افتخار داشت وكيل حضرت باشد. اين شخصيت برجسته شيعى، آثار زيادى به رشته تحرير درآورد.(55)
برخى گويند: يونس از شاگردان عبدالملك نيست، زيرا عبدالملك در زمان امام صادق(ع) از دنيا رفت و يونس گرچه زمان حضرت را درك كرد، اما در سنى نبود كه بتواند از آن امام يا ديگران روايت نقل كند.(56)
3. ابنبكير.(57) ظاهرا مقصود، عبداللهبن بكير از «اصحاب اجماع»(58) است. عبدالله برادرزاده عبدالملك و از راويان بزرگ به شمار مىآيد ولى «فَطَحى»(59) مذهب(60) بود.
4. عبداللهبن محمد حضرمى.(61) وى از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود.(62)
5. حريز.(63) ظاهرا وى حريزبن عبدالله سجستانى است. وى از كوفه بود، ليكن به سبب مسافرتهاى تجارى كه به سجستان (سيستان) نمود، به اين نام مشهور شد. يونسبن عبدالرحمان گويد: حريز از امام صادق(ع) بيش از دو حديث نشنيده است.(64) شيخ طوسى درباره او گويد: حريز فردى مورد اطمينان بود. از جمله آثار او «كتاب الصلاة» است.(65) شيخ مفيد گويد: حريز به سيستان كوچ كرد و در همانجا به دست خوارج به قتل رسيد. در آن زمان غالب ساكنان آن ناحيه از خوارج بودند. وقتى حريز توسط ياران خويش اطلاع يافت خوارج سيستان، اميرالمؤمنين(ع) را ناسزا مىگويند، آنان را مهدورالدم اعلام كرد. در پى آن، هر روز چند تن از خوارج توسط ياران حريز ترور شدند.(66)
6. سيفبن عميره. وى از ياران امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) و از روات موثق بود، اما واقفى مذهب بود.
7. مثنىبن وليد. مثنى از اصحاب حضرت صادق(ع) بود و كتابى روايى داشت.(67)
8. عبيدبن زراره. وى از راويان امام صادق(ع) و شخصيتى ارجمند بود.(68)
9. حارثبن مغيره. وى از ياران امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) و شخصيتى عالىقدر بود و از آن دو بزرگوار و جناب زيدبنعلى روايت دارد.(69)
10. جعفربن مثنى.(70)
11. ليثبن بخترى مرادى. او از فقها بود. امام صادق(ع) او را از «اوتاد زمين» و برپا كنندگان قسط و راستى و «السابقون السابقون» و حافظان دين دانسته است.(71)
12. حمادبن عثمان. ظاهرا مقصود، حمادبن عثمان ناب از اصحاب اجماع است. اين عالم عظيمالشأن از راويان حضرت صادق و حضرت كاظم و حضرت رضا عليهماالسلام بود. حماد و جعفر و حسين برادران وى همگى از علما و فضلا و برگزيدگان از اصحاب بودند.(72)
13. محمدبن اسحاقبن يسار.(73)
14. سفيان ثورى. وى از اصحاب و شاگردان امام صادق(ع) بود ولى به ولايت ائمه اعتقاد نداشت و در صف مخالفان آن بزرگواران بود. وى داراى مذهب خاصى بود، ولى از آنجا كه حكومت وقت او را مورد پشتيبانى قرار نداد، مذهبش دوام چندانى نيافت و منقرض گرديد.(74)
15. سفيانبن عيينه. گر چه ابنعيينه از شاگردان امام صادق(ع) بود، اما به ولايت ايشان و ساير امامان اعتقاد نداشت. از اينرو امام او را در زمره كسانى بر شمرد كه به مرگ جاهلى مىميرند.(75)
ابنعيينه داراى مذهب خاصى بود، ولى با خليفه ملايم نبود. از همين رو پيروان كمى داشت و مذهبش تا قرن چهارم هجرى بيشتر دوام نياورد.(76)
16. عبدالملكبن ابى سليمان. وى از فقها و بزرگان اهل سنت است.(77)
17. اسماعيلبن سميع.(78)
18. عبدالرحمنبن مهدى. وى از حافظان بزرگ قرآن و فقهاى مشهور و راويان معروف اهل تسنن است. شافعى در توصيفش گفته است: مانندى براى او سراغ ندارم. گويند وى 000/20 روايت از حفظ داشت.(79)
19. ابووائل.(80)
___________________________________
1. ابىغالب الزرارى، رسالة ابىغالب الزرارى و تكملتها لابى عبدالله الغضائرى، تحقيق محمدرضا حسينى، (قم، مركز البحوث و التحقيقات الاسلامية، بىتا) ص 114؛ مقدمه همان رساله، ص 41.
2. همان، ص 41 و 42.
3. همان.
4. همان، ص 128 و 129.
5. همان.
6. شيخ طوسى مىفرمايد: هنگامى كه دو نفر عقد موالات امضا مىكنند و يكى از آنان به ديگرى مىگويد: با تو پيمان مىبندم كه ياريم كنى و تو را يارى مىكنم و از من دفاع كنى و از تو دفاع كنم، و جريمه جنايتم را خاندانت عهدهدار شوند و خاندان من نيز جريمه جنايت تو را بپذيرند و از من ارث ببرى و از تو ارث ببرم، اين عقد صحيح است. (ر.ك: حاشيه ص 191 از تكمله رساله ابىغالب الزرارى).
7. شيبانى نام قبيلهاى معروف در بكربن وائل است. عبدالكريم سمعانى، الانساب، تقديم و تعليق بارودى، چاپ اول، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1408ه) ج 3، ص 482.
8. محمدرضا حسينىجلالى، معجم الاعلام من آلاعين الكرام، (ملحق به رسالة ابىغالب الزرارى).
9. همان، ص 117.
10. الرسالة ابىغالب الزرارى، ص 129 و 130.
11. همان، ص 190 و 191.
12. همان، ص 138.
13. همان، ص 189.
14. همان.
15. همان، ص 139 و 189.
16. همان، ص 130.
17. شيخ محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، تحقيق مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم، (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ه) ج 2، ص 172.
18. تكملة رسالةابى غالب الزرارى، ص 191 ـ 192.
19. رسالة ابىغالب الزرارى، ص 130 و 135.
20. شيخ عبدالله مامقانى، تنقيح المقال، (نجف اشرف، المطبعة المرتضوية، 1352ه) ج 2، ص 228.
21. همان.
22. شايد اشاره به يكى از اثرات منفى فتوحات در عصر خلفا باشد.
23. محمدبن محمدبن نعمان عكبرى بغدادى الملقب بالشيخ المفيد، الاختصاص، تصحيح و تعليق غفارى، (قم، مكتبةالزهراء(ع)، 1402ه) ص 5 ـ 6؛ ثقة الاسلام محمد كلينى، الكافى، تصحيح غفارى، چاپ سوم، (بيروت، دارصعب و دار التعارف، 1401ه) ج 8، ص 253.
24. ظاهرا يعنى امام على(ع) نيازمندىهاى حضرت حجت(ع) را به هنگام ظهورش در آن كتابها ابراز نموده است.
25. علامه محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، تصحيح ربانى شيرازى، (تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388ه) ج 26، ص 51.
26. همان، ج 52، ص 335.
27. همان، ص 40 ـ 41.
28. تنقيح المقال، ج 2، ص 228.
29. ملاعلى عليارى، بهجة الآمال، تصحيح مسترحمى (تهران، بنياد فرهنگ اسلامى كوشانپور، 1363) ج 5، ص 305. سند و متن اين روايت به صورتهاى ديگرى نيز گزارش شده است. شيخ طوسى در استبصار، تحقيق سيدحسن موسوىخرسان، چاپ سوم (تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1390ه) ج 1، ص 483 و تهذيب الاحكام، تحقيق سيدحسن موسوىخرسان، چاپ دوم (بيروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه) ج 3، ص 202، خبر فوق را به عبداللهبن اعين مربوط دانسته است، ولى برخى گويند: چون وجود شخصى به نام مزبور ثابت نشده است، بايد جريان فوق به عبدالملكبن اعين ارتباط داشته، و در آن دو كتاب، اشتباهى رخ داده شده باشد. قاموس الرجال، ج 6، ص 254 و ج 7، ص 11.
30. همان.
31. تنقيح المقال، ج 2، ص 228.
32. ابنحجر عسقلانى، تهذيب التهذيب، چاپ اول (بيروت، دارالفكر، 1404ه) ج 6، ص 343؛ عبدالرحمن رازى، الجرح و التعديل (بيروت، دار احياء التراث العربى، بىتا) ج 5، ص 343؛ محمد ذهبى، ميزان الاعتدال، تحقيق بجاوى (بيروت، دارالفكر، بىتا) ج 2 ،ص 651 و 652.
33. ابنحجر عسقلانى، هدى السارى، مقدمة فتح البارى، طبع مصححة على عدة نسخ و عن النسخة التى حقق اصولها و اجازها عبدالعزيزبن عبداللهبن باز، (بيروت، دارالفكر، 1411ه) ص 592.
34. علامه محمد اردبيلى، جامع الرواة (قم، مكتبة المصطفوى، بىتا) ج 1، ص 519؛ تنقيح المقال، ج 2، ص 228.
35. همان.
36. شيخ عباسقمى، تحفة الاحباب، تحقيق حسينى، چاپ اول، (تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1370) ص 292.
37. وى شاگردان موافق و شيعى هم داشته است.
38. اگر بپذيريم عبدالملك از ملازمان هميشگى حضرت صادق(ع) بوده، نمىتوانيم قبول كنيم او وكيل حضرت محسوب مىشده، زيرا وكلا در منطقهاى به دور از محل سكونت امام به رتق و فتق امور شرعى و مسائل مذهبى مردم مىپرداختند.
39. شيخ عباس قمى، سفينة البحار، چاپ اول (قم، نشر اسوه، 1414ه) ج 6، ص 89.
40. ابوجعفر صدوق، من لايحضره الفقيه، تحقيق موسوىخرسان (بيروت، دار صعب و دار التعارف، 1401ه) ج 2، ص 175. (با تصرف).
41. تنقيح المقال، ج 2، ص 228.
42. همان؛ جامع الرواة، ج 2، ص 369.
43. تنقيح المقال، ج 2، ص 228.
44. جامع الرواة، ج 1، ص 378.
45. فضلبن شاذان، الايضاح، تحقيق ارموى، چاپ اول (تهران، دانشگاه تهران، 1351ش) ص 367.
46. تهذيب التهذيب، ج 6، ص 343.
47. جامع الرواة، ج 2، ص 397.
48. هدى السارى، مقدمة فتح البارى، ص 592؛ جمالالدين يوسف مزى، تهذيب الكمال، تحقيق احمدعلى عبيد و حسن احمد آغا (بيروت، دارالفكر، 1414ه) ج 8، ص 388.
49. تهذيب التهذيب، ج 5، ص 222 و ج 6، ص 343؛ جامع الرواة، ج 1، ص 492.
50. تهذيب التهذيب، ج 6، ص 343.
51. رسالة ابىغالب الزرارى، ص 135. طبق گزارش ديگر ابوغالب، نخستين شيعه آلاعين، خواهر عبدالملك به نام اماسود بود.
52. تنقيح المقال، ج 2، ص 228؛ بحار الانوار، ج 26، ص 51 و ج 76، ص 27.
53. آيتالله جعفرسبحانى، كليات فى علم الرجال، چاپ دوم (قم، مركز مديريت حوزه علميه قم، 1408ه) ص 174 و 196.
54. آيتالله سيدابوالقاسم خويى، معجم رجال الحديث، چاپ چهارم (قم، مركز نشر آثار شيعه، 1410ه) ج 20، ص 330.
55. سيدحسن صدر، تأسيس الشيعه، (بىجا، مركز النشر و الطباعة العراقية المحدودة، بىتا) ص 318 و 328؛ ابوالعباسالنجاشى، رجال نجاشى، تحقيق سيدموسى شبيرى زنجانى، چاپ چهارم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1413ه) ص 446 ـ 448.
56. قاموس الرجال، ج 7، ص 11.
57. بحارالانوار، ج 14، ص 488.
58. عنوان «اصحاب اجماع» بر هجده تن از فقهاى عصر امام باقر تا امام رضا (عليهم السلام) اطلاق مىگردد. آنان گروهى بودند كه علما به جلالت قدر و عظمتشان گواهى داده و كليه رواياتشان را قبول كردهاند. ر.ك: كليات فى علم الرجال، ص 174 به بعد.
59. فطحيه كسانى بودند كه امامت حضرت كاظم(ع) را قبول نداشتند و بزرگترين فرزند امام صادق(ع) يعنى عبدالله را
پيشواى مسلمانان مىدانستند. ر.ك: جامع الرواة، ج 2، ص 546.
60. همان، ج 1، ص 473.
61. قطبالدين راوندى، الخرائج و الجرائح، تحقيق مؤسسة الامام المهدى(ع)، چاپ اول (قم، مؤسسة الامام المهدى(ع)، 1409ه) ج 2، ص 839.
62. جامع الرواة، ج 1، ص 501؛ ج 2، ص 369.
63. معجم رجال الحديث، ج 11، ص 409.
64. ر.ك: رجال النجاشى، ص 144 ـ 145.
65. شيخ ابوجعفرمحمد طوسى، الفهرست، تصحيح و تعليق محمدصادق آلبحرالعلوم (بىجا، المكتبة المرتضوية و مطبعتها، بىتا) ص 62 ـ 63.
66. جامع الرواة، ج 1، ص 395.
67. معجم رجال الحديث؛ ج 11، ص 409؛ جامع الرواة ج 2، ص 40.
68. معجم رجال الحديث؛ ج 11، ص 410؛ بحارالانوار، ج 76، ص 26؛ جامع الرواة؛ ج 1، ص 524.
69. الاختصاص، ص 5 و 6؛ الكافى، ج 8، ص 253؛ جامع الرواة، ج 1، ص 175.
70. الاستبصار، ج 4، ص 152.
71. تنقيح المقال، ج 2، ص 228؛ جامع الرواة، ج 1، ص 519 و ج 2، ص 34 و 35.
72. بحار الانوار، ج 44، ص 236؛ جامع الرواة، ج 1، ص 271.
73. تهذيب الكمال، ج 8، ص 388.
74. تهذيب التهذيب، ج 6، ص 343؛ الجرح و التعديل، ج 5، ص 343؛ اسدحيدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، چاپ دوم (بيروت، دارالكتاب العربى، 1390ه) ج 1، ص 154 ـ 155.
75. تهذيب التهذيب، ج 6، ص 343؛ جامع الرواة، ج 1، ص 367.
76. الامام الصادق و المذاهب الاربعة، ج 1، ص 155.
77. تهذيب التهذيب، ج 6، ص 343؛ محمد ذهبى، سير اعلام النبلاء، تحقيق حسين اسد، چاپ هفتم (بيروت، مؤسسة الرسالة، 1410ه) ج 6، ص 107 ـ 109.
78. اسماعيل بخارى، التاريخ الكبير (بيروت، دارالكتب العلميه، بىتا) ج 5، ص 405.
79. هدى السارى، مقدمة فتح البارى، ص 592. درباره او و مقام علمى و عباديش ر.ك: سير اعلام النبلاء، تحقيق على ابوزيد، ج 7، ص 192 به بعد.
80. الجرح و التعديل، ج 5، ص 343.
__________________________________
منابع:
ـ ابن شاذان، فضل، الايضاح، تحقيق ارموى، چاپ اول (تهران، دانشگاه تهران، 1351ش).
ـ اردبيلى، محمد، جامع الرواة (قم، مكتبة المصطفوى، بىتا).
ـ بخارى، اسماعيل، التاريخ الكبير (بيروت، دارالكتب العلميه، بىتا).
ـ تسترى، محمدتقى، قاموس الرجال، تحقيق مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ دوم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1410ه).
ـ حيدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعة، چاپ دوم (بيروت، دارالكتاب العربى، 1390ه).
ـ خويى، سيدابوالقاسم، معجم رجال الحديث، چاپ چهارم (قم، مركز نشر آثار شيعه، 1410ه).
ـ ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، تحقيق حسين اسد، ج 6 و تحقيق ابوزيد، ج 7، چاپ هفتم (بيروت، مؤسسة الرسالة، 1410ه).
ـ ــــــــــــــــــ ، ميزان الاعتدال، تحقيق بجاوى (بيروت، دارالفكر، بىتا).
ـ رازى، عبدالرحمن، الجرح و التعديل (بيروت، دار احياء التراث العربى، بىتا).
ـ راوندى، قطبالدين، الخرائج و الجرائح، تحقيق مؤسسة الامام المهدى (ع)، چاپ اول (قم، مؤسسة الامام المهدى(ع)، 1409ه).
ـ زرارى، ابىغالب، رسالة ابى غالب الزرارى و تكملتها لابى عبدالله الغضائرى، تحقيق محمدرضا حسينى، (قم، مركز البحوث و التحقيقات الاسلاميه، بىتا).
ـ سبحانى، جعفر، كليات فى علم الرجال، چاپ دوم (قم، مركز مديريت حوزه علميه قم، 1408ه).
ـ سمعانى، عبدالكريم، الانساب، تقديم و تعليق بارودى، چاپ اول (بيروت، دارالكتب العلميه، 1408ه).
ـ صدر، سيدحسن، تأسيس الشيعه (بىجا، مركزالنشر و الطباعة العراقية المحدودة، بىتا).
ـ صدوق، ابوجعفر، من لايحضره الفقيه، تحقيق موسوى خرسان (بيروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ طوسى، محمد، الاستبصار، تحقيق موسوىخرسان، چاپ سوم (تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1390ه).
ـ ــــــــــــــــــــ ، الفهرست، تصحيح و تعليق محمدصادق آلبحر العلوم (بىجا، المكتبة المرتضوية و مطبعتها، بىتا).
ـ ــــــــــــــــــــ ، تهذيب الاحكام، تحقيق موسوىخرسان، چاپ دوم (بيروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ عسقلانى، ابنحجر، تهذيب التهذيب، چاپ اول (بيروت، دارالفكر، 1404ه).
ـ ــــــــــــــــــــــــــ ، هدى السارى، طبع مصححة على عدة نسخ و عن النسخة التى حقق اصولها و اجازها عبدالعزيزبن عبداللهبن باز (بيروت، دارالفكر، 1411ه).
ـ عليارى، ملاعلى، بهجة الآمال، تصحيح مسترحمى (تهران، بنياد فرهنگ اسلامى كوشانپور، 1363).
ـ قمى، عباس، تحفة الاحباب، تحقيق حسينى، چاپ اول (تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1370).
ـ ــــــــــــــــ ، سفينة البحار، چاپ اول (قم، نشر اسوه، 1414ه).
ـ كلينى، محمد، الكافى، تصحيح غفارى، چاپ سوم (بيروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401ه).
ـ مامقانى، عبدالله، تنقيح المقال (نجف اشرف، المطبعة المرتضوية، 1352ه).
ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تصحيح ربانى شيرازى (تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388ه).
ـ مزى، يوسف، تهذيب الكمال، تحقيق احمدعلى عبيد و حسن احمد آغا (بيروت، دارالفكر، 1414ه).
ـ مفيد، محمدبن محمدبن نعمان عكبرى بغدادى، الاختصاص، تصحيح و تعليق غفارى (قم، افست مكتبة الزهراء(ع)، 1402ه).
ـ نجاشى، ابوالعباس، رجال النجاشى، تحقيق سيدموسى شبيرى زنجانى، چاپ چهارم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1413ه).
محمد اصغرى نژاد
________________________________________
1 پژوهشگر و دانش آموخته حوزه علميه قم.