در این نوشتار، به یکی دیگر از این ستارگان حرم اهلبیت علیهم السلام پرداخته میشود.
سیمای راوی
در اوائل سده دوم در خطّه دانش پرور قم، کودکی دیده به جهان گشود که نام عیسی برایش برگزیده شد. نام پدرش سَرِّی(1) است. از زندگینامه سرّی اطلاع چندانی در دست نیست.
کنیه عیسی، ابوالیَسَع و چون زادگاهش، قم بود، به قمی اشتهار دارد. مقطعی از عمر خویش را در بغداد و محله کرخ سپری کرده، به عنوان بغدادی کرخی نیز از او نام برده شده است.(2)
قمی
بیشتر ترجمه نویسان قمی بودن عیسی بن سری، را، یادآور شده اند. این محدّث، بیشتر به لقب کرخی مشهور است؛ فقیه و رجالی برجسته شیعی در سده پنجم هجری قمری، شیخ طوسی، در اثر گرانسنگ خود مینویسد:
عیسی بن سرّی، قمی است و چون در محّله کرخ بغداد زندگی میکرد به او کرخی بغدادی میگویند.(3)
محدّثِ والامقامِ روزگار اخیر، شیخ عباس قمی میگوید:
این راوی، اهل قم است و در کرخ بغداد ساکن شده، بدین سبب به او کرخی بغدادی گفته میشود.(4)
از اصحاب امام
نکته دیگری که پرداختن به آن شایسته است، این است که دانسته شود این محدّث، از یاران کدامین امام از امامان شیعی به شمار میرفته است؟ شیخ طوسی او را از یاران امام جعفر صادق علیه السلام به شمار آورده است.(5)
نجاشی نیز میگوید:
عیسی بن سرّی از امام صادق علیه السلام روایت میکند بدینترتیب این محدّث بزرگوار، محضر مقدّس آن پیشوای معصوم علیه السلام را درک نموده و از دانش بیکران آن حضرت بهرهمند شده است.
چگونگی شخصیّت
بعد از اینکه دانستیم این راوی، در جرگه یارانِ پیشوایِ شیعیان قرار دارد، لازم است جایگاه فضل و دانش او مورد بررسی قرار گیرد. یاران امامان علیهم السلام از منظر خصلتها، رفتارها و حرکت در راه اهلبیت علیهم السلام تا آخرین لحظه عمر، گوناگون بودند؛ ولی هنگامی که شخصیّت عیسای قمی را در آیینه سخنانِ زندگینامه نویسان به نظاره مینشینیم، مینگریم که همگی، او را ستایش کردهاند.
باز هم به سخن نجاشی باز میگردیم که پیرامون منزلت این راوی میگوید:
عیسی بن سرّی از چهره های موجّه و برجسته تاریخ شیعی است.(6)
این سخن در گفتار تمام کسانی که در ساحتِ دانش رجال، فعّالیت و تلاش علمی دارند به نیکی بازتاب داشته است. علاّمه حلی و ابن داوود و صاحب وسائل الشیعه از همین دستهاند. فیلسوف، رجالی و محدّث پرآوازه شیعه در سده یازدهم هجری قمری میرداماد در اثر نفیس خود، در شأن این محدث چنین نگاشته است:
عیسی بن سرّی بیتردید، چهره و شخصیّت موجّه شیعه است که هیچگونه نقطه تاریک و منفی در زندگی و رفتار او وجود ندارد؛ بلکه از بزرگان اصحاب حضرت امام صادق7 است. (7)
خاندان
در بررسی شرح زندگی برخی از محدثان، گاهی مشاهده میشود که جمعی از اعضای یک خاندان، در راه یک آرمان و انگیزه قدسی به تلاش مشترک میپردازند. عیسی بن سرّی قمی از این گروه است، چون وی، طبق آنچه ظاهر است دو برادر داشته(8) که هر دوی آنان مانند عیسی، از راویان نُخبه، صاحب نامِ شیعه هستند. بدین مناسبت به شرح زندگی آنان اشاره کوتاهی خواهیم داشت.
حسن بن سرّی
نام یکی از آنان حسن و دیگری علی است. علامه حلّی در معرفی حسن بن سرّی میگوید:
حسن بن سرّی کاتب کرخی از چهرههای موجه است.(9)
شیخ طوسی چنین مینگارد: حسن بن سرّی کرخی یکی از یاران امام صادق علیه السلام است.(10) و ضمناً حسن بن سری یکی از مؤلفان اخبار و روایات شیعه و دارای کتاب است.(11)
علی بن سرّی کرخی
پیرامون این راوی، استاد بزرگ شیعه، شیخ طوسی در کتاب رجال، او را همانند برادرش، یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به شمار میآورد.(12)
علاّمه حلّی در مورد منزلت او مینویسد:
علی بن سرّی کرخی از یاران امام جعفر صادق علیه السلام و از محدثان باوجاهت شیعه است.(13)
در رجال کشّی روایتی است که در آن بنابه گفته شهید دوم به گونهای بسیار روشن، امام صادق علیه السلام علی بن سری کرخی را مورد عنایت ویژه قرار داده است. گروهی از اصحاب، در نزد امام صادق علیه السلام حضور داشتند که سخن از علی بن سرّی شد. امام فرمود:
علی بن سرّی از غیر از شیعه روایت نمیکند؛ بلکه از هر شیعهای هم، روایت نمیکند؛ مگر اینکه از منظر منزلت بسیار به امامان شیعه نزدیک و پیوند ژرفی با آنان داشته باشد.(14)
استادان
عیسی بن سرّی گرچه در جرگه راویان شیعه است و بالطبع در حوزه فراگیری روایات، استادانی داشته است. ولی از استادان او در زندگینامه ها، نامی برده نشده، جز اینکه گفته اند او از محضر پرفیض امام ابوعبدالله جعفر بن محمّد علیه السلام بهره وافی برده است.
شاگردان
جمعی از بزرگان و چهرههای پرآوازه شیعه گرچه شمار آنان اندک است ـ از دانش این محدث بزرگ بهرهمند شدهاند. در اینجا به گونه ای گذرا، به معرّفی آنان میپردازیم.
1. صفوان بن یحیی
اوّلین شاگرد برجسته این استاد حدیث، صفوان بن یحیی بَجَلّی است. نام و شخصیت ارزنده او چنان روشن است که ما را از ترجمه گسترده او بینیاز میکند، بنابراین فقط به این سخن شیخ طوسی بسنده میکنیم که میگوید:
صفوان بن یحیی، که یکی از یاران امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام است از موجّهترین و قابلاعتمادترین، محدثان روزگار خود بود. وی در زهد، وفای به عهد و پرواپیشگی، و گریز از ریاستطلبی، الگو و نمونه بود. او یکی از اصحاب اجماع است که در حوزه روایت از اهمیّت شایانی برخوردارند.(15)
2. حمّاد بن عیسی
حماد بن عیسی یکی از اصحاب اجماع و از جمله راویان عالیقدر حوزه روایتی شیعه است که نامش در جای جای کتابهای روایی به چشم میخورد. وی از یاران موجّه و قابل اعتماد حضرت صادق علیه السلام است. او در سال 290ق. در شهر کوفه دیده از جهان فروبست.(16)
3. عبدالله بن محمد نهیکی(17)
نجاشی در ترجمهاش در مورد عبدالله بن محمد نهیکی که به ابن نهیکی نیز مشهور است، میگوید:
او یکی از محدّثان صاحب وجاهت است؛ امّا در حوزه نقل روایت، اخبار کمی نقل نموده. کتاب او که مجموعهای از روایات پراکنده و گوناگون است به دست ما رسیده است.(18)
4. محمد بن سلمة بن ارتبیل(19)
محمد بن سلمه برازندهترین محدّثان شیعی است. نجاشی در ترسیمی از سیمای او میگوید:
کنیه اش: ابوجعفر و لقب او یشکری است، که نام قبیلهای از عرب های کوفه است. او از بزرگان اصحاب شیعه در کوفه بود. وی صاحب جایگاه بلند، فقیه، قاری قرآن، لغتشناس، و محدّث بسیار بزرگی است.(20) او برای پژوهش و شناخت واژهها و لغات، به میان مردم بادیه و صحرانشین میرفت. جمعی از عربها از او دانش فراگرفتند و نیز ابن سکّیت از شاگردان اوست. یَشْکر نام تبار و تیره بزرگی در کوفه است که بسیار خوش فکر، بافهم و دانشمند هستند.
در این خاندان، نویسندگان برجسته ای درخشیده اند که هنوز تا زمان ما ـ روزگار نجاشی اوائل سده پنجم هجری قمری ـ سلسله آنان ادامه دارد. او کتاب های فراوانی را تألیف نموده و از خود به یادگار نهاده است.(21)
هجرت از قم
عیسی بن سرّی، زادگاهش قم بود و در این شهر چندین بهار از عمر خود را سپری کرد. از آنجا که منطقه کرخ مرکز شیعیان و دانشمندان شیعه بود وی برای فراگیری دانش و درک محضر حجت خدا در مدینه، به سرزمین حجاز رفت و مقطعی از حیات فرهنگی خود را در محضر امام صادق علیه السلام سپری کرد. سپس وی راهی بغداد شد. این شهر در نیمه دوم سده دوم هجری قمری از منظر رونق دانش، شهرتی بسزا داشت. عیسی در محله کرخ به تلاش و فعالیت علمی خود تداوم بخشید و در همانجا سکونت نمود. وی به قدری در کرخ بغداد ماند که به عنوان بغدادی کرخی، اشتهار یافت، به گونهای که قمی بودن او تحتالشعاع، نام کرخی قرار گرفت.
کرخ بغداد
کرخِ بغداد، نامی آشناست، به ویژه در نیمه اوّل سده پنجم هجری قمری که محلّ زندگی و تدریس استاد بزرگ شیعه، شیخ طوسی بوده است. در کرخ بود که مخالفان شیعه به حوزه درسی، کتابخانه و خانه شیخ هجوم بردند در نهایت تأسف کتابخانه، کرسی تدریس و خانه شیخ در آتش کینه آنان سوخت.
بدین جهت بود که این استاد بزرگ فقه، حدیث، رجال و کلام، از کرخ به نجف هجرت نمود و در آنجا حوزه پرافتخار شیعه را بنیان نهاد.
جغرافی دان بزرگ اسلامی پیرامون کرخ مینویسد:
محلّه کرخ، در آغاز، در وسط بغداد قرار داشت؛ ولی اینک ـ در سده هفتم ـ منطقه ای است که جدای از بغداد است و ساکنان اطراف کرخ، همه از سنیان حنبلی هستند. البته ساکنین کرخ، همگی از شیعیان امامیّه و اثناعشری اند. به گونه ای که حتی یک نفر سنّی در آنجا پیدا نمیشود.(22)
در کتاب برهان قاطع و لغتنامه دهخدا چنین نگاشته شده:
کرخ، که شاپور ذوالاکتاف آن را بنا کرده در سابق دهی بوده و در بغداد و امروز از محلّه های غرب این شهراست.
عیسی بن سرّی در راه نشر و گسترش حدیث، کوشش میکرد. از تاریخ وفات این محدّث بزرگ و اینکه در کدام سرزمین جان به جان آفرین تسلیم کرده در تراجم یادی نشده است.
روایت
از این محدث، روایت چندانی به یادگار نمانده است، ولی پژوهشی که انجام شد، فقط به یک روایت از او، دست یافتیم که به عنوان رهیافتی از تلاش فرهنگی این راوی قمی ترجمه آن حدیث را در پایان نوشتار میآوریم. گرچه روایت یکی است؛ اما اخبار بسیار مهم است که راهگشای مطالب بسیاری در حوزه امامشناسی است.
عیسی بن سرّی میگوید:
به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ارکان اسلام را به من خبر ده؛ آن ارکانی که کوتاهی، در شناسایی آنها برای هیچکس روا و شایسته نیست و آن کس که در معرفت آنها، کوتاهی کند دین خود را تباه ساخته و خداوند کردار او را نمیپذیرد. ارکانی را به من بیاموز که هر کس آنها را بشناسد و به آنها عمل کند، دینداری او شایسته و اعمالش نزد خدا پذیرفته میشود... حضرت در پاسخ فرمود:
ارکان اسلام اینهاست: گواهی دادن به یگانگی خدا، و اینکه حضرت محمّد صلی الله علیه وآله فرستاده خداست. و اعتراف و باور به آنچه او از جانب خدا آورده است. و اینکه زکات مال و ثروت، حق است و ولایت که خداوند به آن امر فرموده ولایت محمّد و آل محمّد علیهم السلام است.
به امام عرض کردم: آیا در رابطه با ولایت، دلیل مخصوصی برای کسی که ادعای آن را داشته باشد هست که به آن شناخته شود؟ فرمود:
آری! خداوند فرموده: ای مؤمنان! از خدا و رسول خدا و از اولی الامر که متولّیان امور هستند، اطاعت و پیروی کنید. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد به مرگ دوران جاهلیت از دنیا رفته است. پیشوای مردم، پیامبر صلی الله علیه وآله بود. و امیرمؤمنان علی علیه السلام دیگران ـ مخالفان شیعه ـ گفتند: معاویه پیشوا بود و سپس امام حسن علیه السلام امام بود. بعد از او، امام حسین علیه السلام باز مخالفان گفتند: یزید بن معاویه، حسین بن علی و یزید برابر نباشند ـ پر روشن است که معاویه و یزید شایستگی پیشوایی را ندارند ـ سپس امام سکوت کرد و سپس فرمود: برایت زیادتر بگویم؟
یکی از اصحاب که در مجلس حاضر بود عرض کرد: آری قربانت گردم!
امام فرمود: بعد از امام حسین علیه السلام حضرت علی بن الحسین علیه السلام بود و بعد از او ابوجعفر محمد بن علی علیه السلام شیعیان، قبل از ابوجعفر علیه السلام مناسک حج و حلال و حرام خود را نمیدانستند؛ چون ابوجعفر آمد، باب دانش را گشود، مناسک و احکام حلال و حرام را برای مردم بیان کرد، تا آنجا که مردمی که شیعه به آنان در امر مناسک و حلال و حرام نیازمند بود خود محتاج به شیعه شدند. مسئله امامت اینگونه است که زمین بدون امام معصوم علیه السلام باقی نمیماند. هر کس بمیرد و امامش را نشناسد مانند این است که در روزگار شرک و جاهلیت از دنیا رفته است.
بیشترین احتیاج تو به ولایت اهلبیت علیهم السلام زمانی است که نَفَست به اینجا برسد ـ با دست به گردنش اشاره فرمود. هنگامی که دنیا از تو بریده شود، خواهی گفت: عقیده و باور خوبی داشتم و در هنگام جان دادن، ارزش و فضیلت ولایت را خواهی فهمید.(23)
کوثر :: پاییز 1382، شماره 59
________________________________________
1. به فتح سین و تشدید یا از منظر واژه شناسی به چند معناست که روشنترین آن سَرْوَر بزرگ است. (تنقیح المقال، ج 1، ص 85).
2. رجال نجاشی، ص 209، داوری قم؛ رجال شیخ طوسی، ص 257، ش 559؛ رجال کشی، ج 2، ص 723، ش 799، چاپ مؤسسه آل البیت؛ فهرست طوسی، ص 188، ش 522، چ نشرالفقاهه قم؛ مجمع الرجال، ج 4، ص 4 و ص 301؛ بهجة الآمال، ج 5، ص 641؛ نقدالرجال، ص 261؛ منتهی المقال، ج 5، ص 166، چاپ آل البیت؛
3. رجال طوسی، ص 257.
4. تحفةالاحباب، ص 370.
5. رجال طوسی، ص 257.
6. همان.
7. حاشیه میرداماد بر رجال کشّی، ج 2، ص 722.
8. مصاحبه با رجال شناس معاصر: حضرت آیةالله شبیری زنجانی (دام ظله) ایشان فرمودند: اگر کنیه و لقب آنان یکی است، این مطلب قابل تأیید است.
9. خلاصةالاقوال، شیخ طوسی، ص 42، ش 23؛ رجال نجاشی، چ جامعه مدرسین، ص 47، ش 96.
10. رجال شیخ طوسی، ص 168، ش 39.
11. رجال نجاشی، ص 47.
12. رجال شیخ طوسی، ص 242، ش 306.
13. خلاصةالاقوال، ص 96، ش 28.
14. تنقیح المقال، ممقانی، ج 2، ص 290؛ تهذیب المقال، محمدعلی موحدی، ج 2، ص 80، چ نجف اشرف، 1390 ق.
15. ر. ک: خلاصةالاقوال، ص 88.
16. رجال نجاشی، 104، چاپ داوری.
17. جامعالروات، ج 1، ص 651.
18. رجال نجاشی، ص 157.
19. جامع الروات، ج 1 7 ص 651.
20. جلیلٌ من اصحابنا الکوفیین، عظیم القدر، فقیه، قاریٌّ، لغوّی، روایة، خرج الی البادیة و لقی العرب....
21. رجال نجاشی، ص 339، ش 895.
22. معجم البلدان، ج 4، ص 448.
23. با تحقیق و بررسی ای که در کتابهای روایی، انجام شد از این بزرگوار، جز همین روایت، روایت دیگری نقل نشده است.