متن ادبی «طنین شکوهمند سلسله الذهب»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

از خاک تو هنوز بوی مُشک هدایت می‏ آید و عنبر تقوا ! سرشت تو با آب رسالت آمیخته شده است.
آیه ‏های صحیفه قرآن، با تو آنچنان صمیمی بودند که هرگز آیه ‏ای نمی‏خواندی جز آنکه در ژرفای دریایی‏ اش، غوطه ‏ور شدی.

بیست و چند بهار شکوفه بر تو گذر کرده بود که می‏نشستی بر قدمگاه مسجد رسول نور و سیراب می‏کردی عطش فتوا را در کام ایمان آوردگان و این معجزه تو بود!
آواز تکبیر
ای اقیانوسِ هر پاسخ در گستره بی‏کرانه تشنگی!
تو از تبار بالا بلند سخاوتی. تاریکی شب‏ها، با گام‏ های تو آرام می‏گرفت؛ وقتی آهسته راه می‏ پیمودی و آبروی ایثار و دستگیری می‏شدی.
جاودانه باد خاطره آن نمازِ حضورِ عید که آسمان و دیوار و کوه ‏ها، با مردمان و مردمان با تو آواز تکبیر می‏دادند.
ای طنین شکوهمند حدیث سلسله الذهب! وقتی چشم‏ های حیران و دست‏ های ملتمس تو را طلب می‏کردند، پرده از روی کنار زدی، زبان گشودی و از قلعه مستحکم لا اله الّا اللّه‏، حماسه ‏ای سرودی. زنده باد خاطره قلم‏ ها و مرکب‏ ها، وقتی زنجیره طلایی کلام تو را مکتوب کردند!
مصطفی پورنجاتی