اشارات :: آذر 1386، شماره 103
نقى يعقوبى
پيامبر، پيشاپيش فاطمه عليهاالسلام حركت مىكرد. جبرئيل و ميكائيل، سمت راست و چپش بودند. هفتاد هزار فرشته به دنبالش راه افتاده بودند تا عطر گامهاى دردانه پيامبر، مشامشان را بنوازد.
ملكوتيان به وجد آمده بودند.
آفتاب، روى شانه مدينه دست گذاشته بود و ابرهاى كدر را طرد مىكرد تا در روشنى، به خانه على عليهالسلام برسند.
اينجا خانه علىست!
اينجا خانه علىست!
همه آمدهاند، پيامبر، جبرئيل، ميكائيل...
حتى آنها كه پيامبر دست رد بر سينهشان زده بود و در پاسخ خواستگارىشان از فاطمه عليهاالسلام فرموده بود: «در انتظار فرمان خدا هستم».
همه آمدهاند:
فاطمه نيز آمده است؛ آمده است تا تپش لحظههاى مشتركش را در ساحت سرنوشت قدم بزند. آمده است تا شريك لحظههاى سخت تنهايى على عليهالسلام باشد.
آمده است تا در ازدحام نامرد شهر، گرد و غبار غربت على عليهالسلام را بكاهد. آمده است تا عظمت انسان را در آينه عصمت، به تصوير بكشد.
اگر على عليهالسلام نبود...
راستى اگر على عليهالسلام نبود، چه كسى هم كفو فاطمه عليهاالسلام بود.
اگر على عليهالسلام نبود، پيامبر دستهاى فاطمه را در دست كه مىگذارد؟
اگر على عليهالسلام نبود، خورشيد وجود ريحانه پيامبر، در محراب قلب كدام بشر مىدرخشيد؟
امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «اگر خداوند علىبنابيطالب عليهالسلام را نمىآفريد، فاطمه عليهاالسلام را همسرى نبود».
متن ادبی «عطر گامهاى دردانه پيامبر»
- بازدید: 2427